معینفر: نخستوزیری بختیار، ناشیگری سیاسی بود
«تاریخ ایرانی» بخشهایی از این گفتوگو را انتخاب کرده که در پی میآید:
* شناختی که من از بختیار دارم به زمان ملی شدن صنعت نفت برمیگردد. در آن دوران حزب توده و چپیها نظر منفی نسبت به بختیار داشتند. برای اینکه او قبل از ملی شدن صنعت نفت رئیس اداره کار استان خوزستان بود و مخالفتی که با او میشد مبنی بر این بود که میگفتند این سابقهای که در اداره کل یک استانی که تحت سلطۀ انگلیسها بوده داشته، بدون توافق با شرکت نفت ایران و انگلیس که در اصل انگلیسی بود، ممکن نبود. این ایراد را چپیها به او داشتند و از این زاویه به او انتقاد میکردند. دکتر بقایی هم که در طرف دیگر و در جبهه ملی بود، از آن موقع ایراداتی به او داشت؛ یا برای اینکه پست معاونت وزارت کار را به بختیار داده بودند یا به خاطر مخالفت با وزیر کار آن زمان یا روی ایرادگیری و مخالفت با شخص بختیار، این حساسیت را نسبت به او داشت.
* بختیار جزو سران جبهه ملی نبود، ولی آنقدری به راس و سران جبهه ملی نزدیک بود که تا مقام معاونت وزارت خارجه رسیده بود.
* بختیار عضویت حزب ایران را داشت. حزب ایران از تعدادی اساتید دانشگاه، تحصیلکردهها و کسانی که علاقهمند به مملکت بودند تشکیل شده بود و در میان گروههایی که از طرفداران جبهه دکتر مصدق محسوب میشدند در درجه اول و در درجه بالایی قرار داشت.
* بختیار بعد از ۲۸ مرداد به نهضت مقاومت ملی پیوست و جزو مبارزین بهشمار میرفت. من اولین باری که او را دیدم، زمان بگیر و ببندهای ماههای اولیۀ بعد از ۲۸ مرداد ۳۲ بود. مثلاً شاید حدود سال ۳۳ که بازداشتهای زیادی صورت گرفته بود و بهخصوص اعضای نهضت مقاومت ملی تحت تعقیب بودند. این دوره از دورههای بازداشتهای اولیه مرحوم مهندس بازرگان هم بهشمار میرفت و وقتی من برای ملاقات با مهندس بازرگان به زندان شهربانی آن زمان، در خیابان باغ ملی که بعداً به کمیته مشترک بهاصطلاح ضدخرابکاری تبدیل شد، رفتم؛ در آنجا بختیار را همراه مهندس بازرگان دیدم. یعنی مهندس بازرگان و بختیار هر دو با هم ملاقاتی داشتند و با افرادی که به آنجا آمده بودند، دیدار میکردند.
* در همین دوره از زندان مهندس بازرگان بود که خدا پسر دومش را به او داد. از قرار نامگذاری این نوزاد با مشورت بختیار یا به پیشنهاد او صورت گرفته، مهندس بازرگان نام فرزندش را نوید میگذارد تا نوید آزادی و از بین رفتن دیکتاتوری باشد. اینک دکتر نوید بازرگان یکی از شخصیتهای برجسته و دانشمند مملکت بهشمار میرود.
* روش مبارزۀ بختیار به عنوان عضوی از جبهه ملی با مهندس بازرگان متفاوت است. مهندس بازرگان در سال ۱۳۴۱ به همراه دیگر یارانش، نهضت آزادی ایران را تشکیل داده بود و در اینجا تفاوت میان آنها بارز است و مهندس بازرگان موافقتی با بختیار نداشت. این هم یک قسمت قابل توجهی از زندگی بختیار است تا میرسیم به فعالیتهایی که قبل از انقلاب شروع شده بود و بختیار همچنان جزو رهبران جبهه ملی است اما به هر حال نمیتوان او را در ردیف رهبران اولیه جبهه ملی که در ابتدای شکلگیری آن حضور داشتند، مثل آقایان اللهیار صالح، دکتر صدیقی و دکتر سنجابی دانست. بختیار در صف بعد از این آقایان قرار داشت.
* بختیار به لحاظ مشغله و حرفهاش، شغل آزاد داشت و در شرکتهای خصوصی مشغول فعالیت بود. نمیخواهم بگویم اینها منافاتی با سوسیال دموکرات بودن داشت، ولی سوسیال دموکرات بودن به این معنا که حرکت یا قدمی مشهود در این راه از او صورت گیرد، از طرف او دیده نمیشد.
* به نظرم نمیتوان با صراحت بختیار را سلطنتطلب دانست. به هر حال او موافق جمهوریت و دموکراسی بود و با سلطنت به عنوان یک عطیه الهی که کشور به صورت دیکتاتوری اداره شود موافقتی نداشت. اما به هر حال عدهای از منتقدان او معتقدند که او با پذیرش نخستوزیری، در راه حفظ نظام سلطنت قدم برداشت. با این همه نمیتوان او را سلطنتطلب نامید.
* واقعیت این است که در آن برهه از زمان، جهت جریانات مثل بهمنی بود که از کوه سرازیر شده و در حال فرود آمدن بود. تصور شاه این بود که اگر فردی از جبهه ملی به نخستوزیری برسد، ملیون میتوانند جریانات موجود در جامعه را مهار کنند و جبهه ملی میتواند حکومتی بر سر کار بیاورد که یک دموکراسی کنترل شده و نیمبندی به وجود آورد تا روند اعتراضات آرام گیرد.
* به گفتۀ مخالفان بختیار، این بختیار بود که خودش را جلو میانداخت تا به نخستوزیری برسد و من چندان اصراری برای صحت این بدبینیها ندارم. اما نکته حائز اهمیت این است که پیشنهاد شاه به بختیار و روند نخستوزیر شدن او، تا پیش از سر کار آمدنش علنی نبود و حتی در خود جبهه ملی هم مطرح نشده بود.
* بختیار به خیال خودش میخواست انتقال قدرت با تمایل مجلس و با رای آنها باشد؛ یعنی همان روشی که دکتر مصدق داشت، اینکه مجلس باید پیشنهاد دهد و رای تمایل بر نخستوزیری بدهد و وقتی نخستوزیر معین شد رای اعتماد گرفته شود و غیره. یعنی به عبارتی بختیار مایل بود تمام ظواهر قانون اساسی مملکت رعایت شده باشد و همان روشی که دکتر مصدق داشت در مورد او هم طی شود.
* درست در موقعی که بهمن انقلاب در حال وارد شدن است بختیار نخستوزیری را میپذیرد. این به نظر من یک ناشیگری سیاسی است و اصلا بحث حسابگری در کار نیست. او به امید اینکه بتواند مثلا تمام این جریانات را مهار کند – آن هم به صورتی که خواستهای مردم را به انجام رسند – به میدان آمد. خواستهایی مثل انحلال ساواک، یا درخواست بیرون رفتن شاه از ایران و خواستهای دیگری که مردم به عنوان اعتراض نسبت به شاه و حکومت مطرح میکردند. او امید داشت تا با تحقق خواستههای مردم، معترضین را قانع کند.
* اختلاف نظر بین بختیار و دیگران تقریباً به این صورت بود که به او میگفتند ما که تو را انتخاب نکردیم، شاه تو را انتخاب کرد.
* بختیار بدون مشاوره و اذنی که از دوستانش گرفته باشد نخستوزیری را قبول میکند و به خیال خودش شخصا میخواهد مملکت را نجات دهد. پس تفاوت میان این چهرهها به این ترتیب است و ضمن این که اقدام بختیار در پذیرش نخستوزیری جدا از شکل و شیوه انجامش مورد سؤال و قابل بحث است. مساله این است که آیا اصلا هیچ آدم عاقلی فکر میکرد که کسی بتواند جز آن راهی که اجباراً پیش آمد، عمل مخالفی انجام دهد و موثر شود؟ من بر این مساله اصرار دارم که بالاخره یک راهی است که پیش آمده بود و باز هم میگویم مثل بهمنی است که وقتی حرکت کرد و آمد، دیگر بین زمین و آسمان که نمیتوان آن را مهار کرد و جلویش را گرفت. این تصور که میشود در آن شرایط و با آن حجم اعتراضات و تظاهرات مسیر امور را آنچنان تغییر داد که به یکباره به آرامش منجر شود کمی سادهلوحی است. بنابراین بختیار نباید آنقدر سادهلوح میبود که نخستوزیری را در آن شرایط قبول میکرد، مگر این که کسی بخواهد از خودش یک اثر تاریخی بر جای بگذارد و بگوید میخواهم این عملم در تاریخ ثبت شود؛ که آن هم بر سرش صحبت است که چگونه میشد یک عمل را در تاریخ به ثبت رساند. به هر حال ماجرا میرسد به آنجایی که او نخستوزیری را میپذیرد.
* بدون شک بختیار مایل به این بوده که از اطرافیان مهندس بازرگان و اعضای نهضت آزادی در کابینهاش استفاده کند و حتی آماده بود تا هر کسی را که مهندس بازرگان معرفی کند به عنوان وزیر بپذیرد. به جز سابقه مبارزاتی، نوع دید و تفکر بازرگان و اعضای نهضت آزادی، آنها در شمار تکنوکراتهایی بهشمار میرفتند که توان ادارۀ مملکت را داشتند و بختیار هم قطعا به دنبال این بود تا یک آرامشی را بر فضای جامعه حاکم کند، اما اطرافیان مهندس بازرگان و اعضای نهضت آزادی حضور در کابینه بختیار را نمیپذیرند چرا که اساسا مخالف نخستوزیری او بودند.
نظر شما :