ماندلا به روایت دولتآبادی، زیباکلام، قربان اوغلی، دهباشی و سفیر آفریقای جنوبی
علی دهباشی در آغاز این مراسم از نلسون ماندلا چنین گفت: ماندلا نخستین رئیسجمهور آفریقای جنوبی است که در انتخابات عمومی برگزیده شد. وی پیش از ریاست جمهوری از فعالان برجسته مخالف آپارتاید در آفریقای جنوبی و رهبر کنگره ملی آفریقا بود و به همین خاطر محاکمه و زندانی شد. اما او همواره پایبند به عدم توسل به خشونت بود.
ماندلا در طول ۲۷ سال زندان، که بیشتر آن را در یک سلول در جزیره روبن سپری کرد، مشهورترین چهره مبارزه علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی شد. ماندلا پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۹۰، سیاست صلحطلبی را در پیش گرفت و در سال ۱۹۹۳ جایزه صلح نوبل به وی تعلق گرفت.
ماندلا در هفت سالگی، نخستین عضو خانواده خود بود که به مدرسه پا گذاشت، وی در مدرسه توسط یک معلم متدیست، با تبعیت از نام هوراسیو نلسون دریاسالار انگلیسی، «نلسون» نام نهاده شد. ماندلا در نوزده سالگی، در سال ۱۹۳۷، به هلدتون، دانشکده وسلی در فورت بیوفورت که بیشتر خانواده سلطنتی در آن مشغول به تحصیل بودند عزیمت کرد، و به ورزشهای بوکس و دو و میدانی علاقهمند شد و سپس در دانشگاه فورت هار به تحصیل در علوم انسانی پرداخت و در همین دانشگاه بود که با اولیور تامبو، آشنا شد و این آشنایی به دوستی پایدار انجامید.
ماندلا در پایان سال اول تحصیلات خود، در تحریم شورای نمایندگی دانشجویان که در اعتراض به سیاستهای دانشگاه انجام گرفت شرکت کرد، و پس از آن از فورت هار اخراج شد و پس از آن زندگی پر فراز و نشیبی را در پی گرفت که همگان از آن واقفیم.
به هر تقدیر زمانی فرا رسید که آفریقای جنوبی میزبانی جام جهانی راگبی ۱۹۹۵ را بر عهده داشت، نلسون ماندلا اتباع غیرسفیدپوست آفریقای جنوبی را به حمایت از تیم اتحادیه ملی راگبی آفریقای جنوبی که پیش از آن مورد نفرت همگان بود، دعوت کرد. پس از آنکه تیم اسپرینگبوک با پیروزی بر نیوزیلند به قهرمانی رسید، ماندلا با پوشیدن لباس اسپرینگبوک جام قهرمانی را به کاپیتان سفیدپوست این تیم، فرانکو پینار اهدا کرد. این اقدام ماندلا به روزی مهم در تقویم بینالمللی بدل شد. روز ماندلا، آئینی است که هر ساله در ۱۸ ژوئیه به افتخار ماندلا جشن گرفته میشود. این روز در نوامبر ۲۰۰۹ رسماً توسط سازمان ملل متحد نامگذاری شد. ۱۸ ژوئیه زادروز ماندلاست و همین روز مبنای برقراری آشتی میان سیاهان و سفیدپوستان آفریقای جنوبی محسوب شد.
سپس علی دهباشی از ا. وایت هد، سفیر آفریقای جنوبی در تهران دعوت کرد تا از نلسون ماندلا سخن بگوید و وی از «نلسون ماندلا، پدر ملت» حکایت کرد و ترجمه سخنان وایت هد را شاهین مدرس به عهده گرفت:
خانمها و آقایان، وقتی نلسون ماندلا در پنجم دسامبر سال پیش (میلادی ۲۰۱۳) درگذشت، برای ما ملت آفریقای جنوبی به این مفهوم بود که پدر این ملت دیگر در کنار ما نیست و ما میبایست شروع کنیم به زندگی کردن با دانستن اینکه اکنون او در کنار ما نخواهد بود و اداره امور را تحت میراث او ادامه دهیم.
در جمهوری اسلامی ایران مردم عزیز ایران به سفارت آفریقای آمدند تا دفتر یادبود نلسون ماندلا را امضا کنند، برای غمگساری از یکی از بزرگترین شخصیتهای جهانی.
امروز که ما غم بزرگ از دست دادن او را تجربه کردیم، شاید وقت آن باشد که بازگردیم و به تاریخ نگاه کنیم که نسل ماندلا چه کاری برای تاریخ انجام داد و اینکه هر یک از ما چگونه میتواند دین خود را به این شخصیت افسانهای ادا کند.
نلسون ماندلا مردی که قرار بود به عنوان چهرهای از تاریخ شناخته شود در ۱۸ جولای ۱۹۱۸ م. به دنیا آمد، کسی است که قادر نخواهیم بود به تمام ابعاد زندگی او در این سخنرانی کوتاه بپردازیم. نام اصلی ایشان و والدینشان نونگاپی نوسکنی و هنری گالا ماندلا بود که پدر ایشان مشاور یکی از بزرگترین قبایل در آفریقای جنوبی بودند و پس از مرگ پدر ۱۹۲۷ م. ماندلای جوان تبدیل شد به یکی از رؤسای قبایل به نام جونین تابا دالیک دیگو که بخش فعال جامعه تمبو در آفریقای جنوبی بود.
در جامعه تمبو و با توجه به معنویات جامعه تمبو بود که شخصیت نلسون ماندلا، ارزشهایش و نظریات سیاسیاش شکل گرفت. بدون شک نلسون ماندلا مردی است که تغییرات چشمگیر در تاریخ آفریقای جنوبی و همچنین سیاست آفریقای جنوبی به وجود آورد. چشم نلسون ماندلا به استقلال آفریقای جنوبی و فشارهای شدیدی بود بر سیاهپوستان وارد میشد به دلیل مساله تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی اما همچنان با وجود تمام فشارها ماندلا توانست زیبایی تحمل، استقامت و بخشش را حتی بخششی که بعد از پیروزی نسبت به افرادی که بر او ظلم روا داشتهاند به ما نشان دهد.
در اصل داستان زندگی نلسون ماندلا، داستان آفریقای جنوبی است و این دو از هم جدا نیستند. وقتی که نلسون ماندلا فقط ۲۵ سال داشت به کنگرهٔ آفریقای جنوبی پیوست و رویهٔ سیاسی او تا دهههای بعد هم ادامه داشت. همانطور که میگوید: «درگیری زندگی من است.» به نظر من بسیار مهم است که بدانیم که ماندلا این نکته را روشن کرد که من خودساختهای هستم (انجمن ضد آپارتاید آفریقای جنوبی) و این ای.ان.سی هست که من را ساخت. ماندلا همچنان به عنوان یک وکیل در حال تحصیل و مشغول به کار بود و به همراه اولیور تامبو توانست به عنوان اولین افراد سیاهپوستی که در ژوهانسبورگ به وکالت مشغول بودند به این کار مشغول شود. او همچنین نقش بسزایی در تشکیل کنگرهٔ جوانان آفریقا «ای.ان.سی.یو.آی.ال» در جهان داشت؛ و این انجمن بود که به طور کلی توانست رویه و سیاستهای کلی را در آفریقای جنوبی تغییر دهد. در آن زمان انتقادات زیادی علیه رهبران محافظه کار ای.ان.سی وجود داشت. به همین دلیل تمرکز ماندلا بر روی این قضیه بود که بگوید، بگذارید فقط به عنوان وکلا به کار مشغول خود باشیم و بتوانیم با سیاستهای غلط رژیم مقابله کنیم.
اتحاد ای.ان.سی یا همان انجمن مبارزه علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی به دلیل رهبران محافظهکار و همچنین تفاوتهای بین نژادها و درگیری مابین آنها وجود داشت در معرض فروپاشی بود تا قبل از اینکه نلسون ماندلا به ای.ان.سی وارد شود. در نتیجهٔ همکاری و شرکت نلسون ماندلا بود که او توانست به عنوان چهرهای متمایز برای ای.ان.سی و مبارزه علیه آپارتاید شناخته شود و همچنین منجر به مبارزه با رئیسجمهوری وقت در سال ۱۹۵۲ شد.
بسیاری از سالهایی که ماندلا در آنها درگیر بود، فعالیتهای سیاسی او علیه افزایش خشونت رژیم آپارتاید بود. او نقش بسیار مهمی در ای.ان.سی برای قانون لغو آپارتاید در ۱۹۵۲ ایفا کرد و در این سال بود که ماندلا به عنوان نامزدی برای انجمنها و قبایل معرفی شد که در آن زمان علیه آپارتاید فعالیت میکردند.
در نهایت این بنیاد دموکراسی در آفریقای جنوبی علیه فاشیسم بنیان نهاده شد که از تلاشهای نلسون ماندلا بود. در این دوران او بارها به علت مبارزه علیه رژیم آپارتاید دستگیر و از هر گونه فعالیت سیاسی منع شد. این باعث شد که او بداند ای.ان.سی نیازمند مبارزاتی قویتر و به کارگیری شیوههای نوینی برای مبارزه با آپارتاید میباشد. او تبدیل به نیروی جدیدی به عنوان پشتیبان نیروهای آزادی بخش در آفریقای جنوبی شد و نیز آماده شد برای مبارزهٔ مسلحانه. ماندلا بعد از آن به عنوان فرمانده «ام.کی» شناخته شد، این مهم است که بدانیم تصمیم برای مبارزه مسلحانه در نتیجه عدم رسیدن به نتایج مورد علاقه برای مبارزه با رژیم آپارتاید بود. تا پیش از این هیچ وقت نشانهای از علاقهٔ مردم در مبارزاتشان برای مبارزه مسلحانه نبود اما پس از اتفاقاتی که افتاد، مبارزهٔ مسلحانه به عنوان یک ضرورت شناخته شد.
وی در سال ۱۹۶۲ کشور را ترک کرد و به آموزشهای نظامی مخصوص برای مبارزه مسلحانه مشغول شد، به همین دلیل بود که او به تانزانیا، اتیوپی و الجزایر رفت که تاثیر زیادی بر روند مبارزه او داشت. آنچه مهم است در این مساله است که پس از بازگشت ماندلا به کلی عوض شده بود، او دیگر ماندلای قبلی نبود. او با دیدن کشورها و ملیتهای دیگر فهمیده بود که آفریقا چطور مورد استثمار واقع شده و دید جدیدی نسبت به سایر کشورها پیدا کرد و این خود عاملی شد که بتواند در آینده به عنوان نامزدی برای ریاست جمهوری شرکت کند.
ماندلا پس از بازگشت به آفریقا به دلیل خروج غیرقانونی و همچنین تعلیمات برای مبارزهٔ مسلحانه دستگیر شد. ماندلا تصمیم گرفت تا در دادگاه حاضر شود و از خود دفاع کند. در هنگام محاکمه ماندلا محکوم به قتلعام و خشونت در قبیله ریوونیا شد و درگیر کاغذبازیها و ناجوانمردیهای سیستم رژیم تبعیض نژادی که این سبب شد تا او سخنرانی معروف خود را در سال ۱۹۶۴ بیان دارد: «من علیه غالبیت و قدرت و تسلط سفیدها جنگیدهام و من علیه غالبیت و قدرت و تسلط سیاهها هم جنگیدهام. من ارزشهای یک جامعه آزاد را که مردم در کنار هم زندگی میکنند و به ارزشهای هم احترام میگذارند گرامی میدارم. این یک ایدهآل است که بدانیم برای چه آرزو میکنیم و به چه میخواهیم برسیم و این ایدهایست که من به خاطر آن بمیرم.»
در همان سال ماندلا و چندی از یاران او محکوم به حبس ابد در قبیلهٔ ریوونیا شدند و به جزیره روبن فرستاده شدند که در نزدیکی کیپتاون واقع است. تشخیص این اعتراضات عمده علیه رژیم که همگی هدف آزادی ماندلا را در بر داشت فشار سنگینی برای رژیم بود و شناختن آنها عاملی بود برای جلوگیری از خشونت و آزادی ماندلا که بتواند به فعالیتهایش ادامه بدهد. ماندلا پیشنهادهایی را که برای آزادی مشروط او از طرف رژیم شد رد کرد. او گفت زندانیان نمیتوانند قرارداد ببندند، تنها مردان آزادند که میتوانند مذاکره کنند. او ۲۷ سال را به خاطر محکومیتش برای مبارزه علیه رژیم آپارتاید در زندان گذراند. در ۱۱ فوریه ۱۹۹۰ ماندلا آزاد شد و توانست به ایدهها و ایدهآلهایی که او و همرزمانش دههها پیش داشتند بپردازد. در ۱۹۹۱ در اولین کنگره ملی ای.ان.سی که در آفریقای جنوبی بود، نلسون ماندلا به عنوان رئیس کمیته ای.ان.سی انتخاب شد و دوست و همکار قدیمی او اولیور تامبو، تبدیل به نفر دوم یا همان مدیرعامل این بنیاد ملی شد.
به خاطر یک عمر تلاش در راه برابری و انسانیت، نلسون ماندلا در سال ۱۹۹۳ موفق شد جایزه صلح نوبل را کسب کند و او به نیابت از تمام آفریقاییهایی که زجر کشیده و قربانی شده بودند این جایزه را قبول کرد. عصر آپارتاید در ۲۷ آوریل ۱۹۹۴ به پایان رسید وقتی که نلسون ماندلا در کنار مردمش و به آزادی رأی داد. هر چند پیش از اینکه این مذاکرات شروع شود، جو جامعه و فرهنگ آفریقای جنوبی در آن زمان راه برای رسیدن به آفریقای جنوبی آزاد و عاری از تبعیض نژادی هموار ساخته بود. فکر میکنم مهم است که بدانیم به محض اینکه ماندلا زندان را ترک کرد، رژیم مشروعیت خود را از دست داد چون آنها نمیتوانستند در یک راه پیشروی کنند و این ای.ان.سی بود که اکنون زمام امور را در دست گرفته بود و این الهامی بود که از طرف ماندلا به آفریقا رسید.
نلسون ماندلا در دهم ماه می سال ۱۹۹۴ به عنوان رئیسجمهور آفریقای جنوبی برگزیده شد. او حتی پس از این موفقیتها و رسیدن به یک آفریقای جنوبی آزاد هم دست از تلاشهایش بر نداشت تا بتواند زندگی مردم آفریقا را بهبود بخشد و حتی بعد از اینکه او از امور سیاسی کناره گرفت نظرش جلب امور اجتماعی نظیر بنیان مبارزه با ایدز در آفریقای جنوبی گشت و همچنین بنیاد سلامت کودکان در آفریقای جنوبی. به عنوان گواهی برای هوش سیاسی، خردمندی و آزادیخواهی نلسون ماندلا، ماندلا گروهی را تحت عنوان «بزرگترها» ایجاد کرد. یک گروه از مردم که از هیچ حزب و تودهای نشأت و الهام نمیگرفتند و تنها هدف آنها برطرف کردن مشکلات عمده مردم و آنچه باعث زجر آنها میشد و کمک به انسانیت بود، همچنین که میدانید جیمی کارتر هم عضوی از گروه اولدرها یا همان بزرگترها بود اما هیچ کاری در این راستا انجام نداد.
نلسون ماندلا نماد سختکوشی و مقاومت بود. امروز که او از بین ما رفته است، ما به مبارزات او نگاه میکنیم و درمییابیم که چگونه مبارزات آیندهمان را علیه فقر، گرسنگی و بیماریها گسترش دهیم. فکر میکنم این مهم است بدانید که امسال ۲۰امین سالگرد گرامیداشت روابط جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آفریقای جنوبی هست و این رابطه به عنوان نتیجهٔ کار خارقالعادهای که نلسون ماندلا انجام داده به عنوان رهبر معنوی انجام شد. ما مایلیم تا ۲۰ سال آینده هم با برادران و خواهران ایرانیمان این روابط مستحکم را دوستانه جشن بگیریم. ما باید پیرو الگوی ماندلا باشیم. متشکرم.
سپس از کتاب «ماندلا، تصویری از یک مرد فوقالعاده» نوشتۀ ریچارد استنگل، ترجمۀ محمد احدی و نگار نادور توسط سفیر آفریقای جنوبی رونمایی شد که انتشارات گرایش تازه آن را چاپ کرده است و امیر قاصر، مدیر شرکت گرایش تازه طی سخنانی کوتاه چنین یادآور شد: «امروز ما اینجا گردهم آمدهایم و از کسی سخن میگوییم که فراتر از یک انسان عادی بود؛ و من از گذشت این انسان بزرگ یاد میکنم که توانست بحث انتقام را به بحث بخشش بدل کند. نلسون ماندلا حتی توانست زندانبان خود را ببخشد و حتی به کسی که طی ۲۷ سال موجب آزار وی بود، سمتی دولتی داد.» و آقای قاصر در ادامه از مترجمان این کتاب تشکر کرد.
بعد از آن آقای مقدم به نمایندگی از سوی گری لویس، نماینده سازمان ملل در تهران، متن سخنان بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد را در روز درگذشت نلسون ماندلا برای حاضران قرائت کرد.
و پس از آن محمود دولتآبادی از «زندان، وهن بشری» سخن گفت: در دورههایی از تاریخ آدمهایی به دنیا میآیند، زندگی میکنند و زندگیشان را به انجام میرسانند تا آدمهای دیگری از نومیدی دق نکنند؛ و ماندلا یکی از آن نمونههای درخشان دورۀ ما بود که خوشبختانه ما او را شناختیم. این خیلی مهم است که ما شانس داشتیم با او یک لحظاتی را بگذرانیم. وقتی از من دعوت شد که به اینجا بیایم و صحبت کنم، یک عبارتی که در ذهنم مانده بود برای بیان و نشده بود بار دیگر به یادم آمد و آن اینکه اشاره به زندگی ماندلا در زندان هست و اینکه به واقع معتقدم که زندان یک وهن بشری است. چنین حسی با عین این عبارت وقتی به ذهن من رسید که بیش از دو هفتهای از صبح بازداشتم نگذشته بود و چندی نگذشت که فکر کردم زندان نه فقط برای متهم بلکه برای زندانبان هم یک وهن است. اما چون در بندهای عمومی به جوانانی برخوردم که حتی تا ۳۳ ماه را در تک نمره یعنی انفرادی گذرانیده بودند فکر کردم تحمل و پایداری در برابر چنان وهنی خود یک ظرفیت ناشناختۀ بشری است نیز. سپس شنیدم مردی واداشته شده ۳ ماه بر نیمکتی نشانده بماند. فکر کردم چنان شکنجهای علیه یک انسان هم یک صُنع بشری است، از آن مایهای که ما احیاناً به آن میگوییم اهریمنی و چون شنیدم که آن شخص نشانده شده در آن مسیر سه ماهه تاریخ فلسفه را در ذهنش بازخوانی کرده است، فکر کردم این هم توانشی است خود ویژه ظرفیتهای ناشناختۀ بشری؛ و البته حیرت نکردم زیرا از لحظهای که به درک هست و نیست رسیدهام دیگر از ناممکنها حیرت نمیکنم.
آقای ماندلا، شما هم حیرت مکنید که در نیستیتان شما را مینامند. تصویرنامه زندگی شما را که میدیدم خوشبختانه اشارهای ندیدم از رفتاری که در زبان فارسی ما به آن «شکنجه» میگوییم. توامانی از برخورد خصمانه با تن و جان یک انسان در سه کنج آن بیپناهی عظیم که لحظه آرزوی پندار بازگشت به سلول چیزی است همسان تخیل در بهشت.
به نظر میرسد دشمنان شما اندکی از پرتو شرم دستکم در قبال شما برخوردار بودهاند. اما در کنار شما، در آنجا، در رواندا مردمان را به دراز و کوتاه طراحی کردند. درست شبیه آنچه برتولت برشت دیده بود در کله گردها و کله تیزها. وقتی در احوال نضع بودی، باز هم کارگران معدن شما را به گلوله بستند، آقای ماندلا.
و چون پیشنهاد شد عزایمگونهای برایتان بنویسم شوخیوار با خود گفتم نه، شاید اثر کند و مرد از پای نیفتاده سر برآورد، پلک بگشاید و در خانه روشنانَش متوجه شود که در دور تازه چه محشری به راه انداختهاند غولهای از شیشه به در آمده؛ و این بار ماندلا بار دیگر دق کند. زیرا آنچه ما شاهدش هستیم تعریف متعارف ندارد، این بلوغ جنینی بشر است. این بلوغ جنینی است و کار جنین خونآشامی است. باریای مرد عامی عارف، ای فیلسوف، واقعیت چه خوب دریافته بودی زمانه و موقعیت و حریفان را با وجودی کردن تجربههایی چون پاتریس لومومبا، محمد مصدق و آن مرد عزیز ایرلندی که نام او را هرگز به خاطر نمیآورم و مهاتما گاندی و خوب درک کرده بودی ذات نفرتانگیز خشونت را؛ و اینکه از کینه به جز نفرت نمیزاید. پس مهار نفرت، همان هنر و مهارت اندیشندۀ تو شد به سالیان امکان تمرکز و تفکر. همان چه تو نلسون ماندلا، همان چه تو را خود ویژه میسازد در عین سادگی که عین کمال است. بخت رنج و صبوری و شکفتن لطف سهم هر کس نمیشود با چنان هستیمندی و بودنی در زمانه و نسبتی معین. شما آقای ماندلا، توانستی بشریتی را مجاب کنی که وجه غالب آن رغبتی به تولد خود ندارد. بشریتی که اشتیاقی به کشف ظرفیتهای انسانی خود نشان نمیدهد یا مجال آن را پیدا نمیکند. شما آقای ماندلا توانستید خونبارش بشری را در برشی از تاریخ و بخشی از جغرافیا مهار کنید با تحمل و تحمل و تأمل و صبوری و صبوری و سرانجام چیرگی بر آن وهن بشری. آری همچنان زندان یک وهن بشری است و مباد. امیدوارم.
پس از دولتآبادی نوبت به دکتر صادق زیباکلام رسید و موضوع سخنرانی وی «ماندلا و» بود: با نام و یاد حضرت حق و با عرض سلام خدمت همه خانمها و آقایان. من فکر میکنم که بعد از صحبتهای آقای دولتآبادی حرف زیادی برای گفتن نمیماند. مثل غزل حافظ که بعد از آن آدم نمیداند اصلاً چی بگوید، چه جور شعری را بعد از شعر حافظ میشود گفت ولی خوب این هم بداقبالی من بوده که من درست بعد از آقای دولتآبادی باید صحبت کنم. پناه بر خدا!
نگاه من به نلسون ماندلا بیشتر یادآور دوران دکترای من میشود، در دهۀ شصت. تز من در دانشگاه برادفورد در خصوص انقلاب اسلامی ایران بود؛ و بالطبع در خصوص انقلاب، ماهیت انقلاب و ذات انقلاب از نظر صاحبنظران مختلف باید بررسیهایی میکردم. در آن بررسیها بود که با نویسندهای به نام اچ. جی. ولز آشنا شدم. ولز در حقیقت یک رماننویس بود. چندین رمان علمی ـ تخیلی نوشته بود و یک رسالۀ کوتاه دربارۀ انقلاب داشت و آن رساله کوتاه بود که من باید میخواندم.
در ادامه دکتر زیبا کلام به رسالۀ اچ. جی ولز و پیامدهای انقلاب کمونیستی در روسیه اشاره کرد: ولز قطعاً وقتی اثرش را مینوشت، زمانی را که خاندان رومانف توسط لنین و رهبران انقلاب اکتبر تیرباران میشدند، کاملاً در برابر دیدگانش مجسم کرده بود. تزار ایستاده، در کنارش همسرش و هفت بچه قد و نیم قد تراز و از همه جالبتر طفل شیرخواری که در بغل ملکه هست و لحظۀ بعد همه آنها به دست بلشویکها تیرباران میشوند. ولز قطعاً اعدامهای ژاکوبنها را در تاریخ دیده بود که چطور سرها به زیر گیوتین میرفت، سر بسیاری از انقلابیون و غیرانقلابیون به دست انقلابیون فرانسه. دقیق نمیدانم آیا ولز کشتار انقلابیون کمونیست را وقتی در چین به قدرت میرسند میبیند یا نه.
و سپس دکتر زیباکلام به ماندلا و واسلاو هاول پرداخت: و آنگاه ما به نسلی از انقلابیون رسیدیم که به نظر من تئوری ولز را ابطال کردند. زیرا این بار با انقلابیونی روبهرو شدیم که اصراری در گرفتن انتقام نداشتند. وقتی واسلاو هاول در چک به قدرت رسید قرار منع تعقیب تمام کسانی را صادر کرد که با پلیس مخفی چکاسلواکی همکاری کرده بودند. دقیقاً همان عملی که ما از نلسون ماندلا میبینیم. البته حقیقتش این است که من فکر میکنم این دو وامدار مرد بزرگی هستند به نام مهاتما گاندی. شاید اگر امروز اچ. جی ولز زنده بود و اینها را به چشم خود میدید، در نگاه خود تجدید نظر میکرد.
و جاوید قربان اوغلی، سفیر سابق ایران در آفریقای جنوبی سخنران بعدی بود، از آرمانی سخن گفت که ماندلا برای آن مبارزه کرد: قبل از هر سخن مایلم از برگزارکنندگان این برنامه برای بزرگداشت سیاستمدار و رهبری که بیشترین تأثیر را بر نیمه دوم قرن گذشته و دهه اول قرن اخیر گذاشت تشکر و قدردانی کنم. تصور میکنم ابعاد گوناگون شخصیت ماندلا را نمیتوان در خلال این جلسه و یا چند مقاله و چندین کتاب به تصویر کشید. سخنرانان قبل از من به برخی ابعاد اسطورهای بنام ماندلا اشاره کردند. من در این وقت اندک برآنم که به زاویه دیگری از شخصیت بیبدیل ماندلا بپردازم و در این راه از مشاهدات، تجربیات خود به عنوان دیپلماتی که توفیق دیدار چندین باره ماندلا را داشتم بهره جویم.
بر این باورم که بخت با من یار بود که در دوران خدمتم در وزارت خارجه، به عنوان سفیر به آفریقای جنوبی اعزام شدم، هرچند این خواسته و علاقه خودم بود. در مدت چهار سال و نیمی که در این کشور بودم توفیق داشتم که چندین بار با این مرد بزرگ ملاقات نمایم. شاید یکی از فراموشنشدنیترین دیدارها، ملاقاتی بود که به اتفاق خانوادهام در روز ۲۱ سپتامبر ۱۹۹۹ با ماندلا داشتم. عکس آن رویداد فراموشنشدنی تزیینبخش خانهام است و همسر و دخترانم زینب و زهرا هرگز کلمات و جملات ماندلا را که خارج از قواعد تشریفاتی به آنان گفت را فراموش نمیکنند.
اما به راستی آرمانی که ماندلا برای آن مبارزه و ۲۷ سال زندان را تحمل کرد چه بود؟. فکر میکنم ماندلا این آرمان را به طور کاملا واضح و شفاف در جریان محاکمات ریونیا بیان کرد. جملاتی که امروز از معروفترین سخنان ماندلا در جهان است: «من در سراسر زندگیم، خود را وقف مبارزه مردم آفریقا کردهام. من علیه حاکمیت سفیدپوست جنگیدهام و بر ضد سلطه سیاهپوست مبارزه کردهام. من همواره آرمان یک جامعه دموکراتیک و آزاد که در آن همه مردم در هماهنگی کامل و با امکانات برابر در کنار هم زندگی کنند را گرامی داشتهام. این آرمانی است که امیدوارم به خاطر آن زنده بمانم و به آن دستیابم. اما این آرمانی است که حاضرم در صورتی که ضروری باشد در راه آن جان دهم.»
ماندلا این سخنان را در ۲۰ آوریل ۱۹۶۴ در دفاعیاتش در دادگاه رژیم آپارتاید که او و همفکرانش را به جرم خیانت به کشور محاکمه میکرد بیان کرد. او برای تحقق این آرمان مبارزه کرد و در این مبارزه برخلاف مشی چریکها که همواره مرگ را با خود یدک میکشند، به تناسب شرایط روشهای خود را اصلاح کرد ولی هرگز از تحقق آرمان خود ناامید نشد و پس از پیروزی نیز بدان وفادار ماند. او مشی خود را برای تحقق آرمان مبارزه مدنی قرار داده بود و تنها زمانی به طور موقت به مبارزه مسلحانه روی آورد که رژیم آپارتاید با خشنترین شکل ممکن به مبارزه آرام مردم پاسخ گفت. ماندلا بنیانگذار و رهبر سازمان نیزه ملت (امخونتو وی سیزه به زبان خوسا) بود. سازمانی که پس از کشتار معروف شارپ ویل که طی آن ۶۹ نفر به خاک و خون کشیده شدند تاسیس شد.
ماندلا روح بزرگی داشت که در تعبیر عرفانی ما تن گنجایش آن روح را ندارد. ماندلا دوران کودکی خود را در جامعهای قبیلهای گذراند. ارزشهای قبیله تمبو تاثیر انکارناپذیری بر شخصیت ماندلا گذاشت.
هرچند که مهمترین تحول روحی ماندلا مربوط به دوران زندان است. در نامهای که او در اول فوریه ۱۹۷۵ از زندان روبن به همسرش وینی که او هم در زندان کرونستاد بود، ماندلا توصیف زیبایی از تاثیر زندان بر زندانی و عوامل درونی موفقیت انسانها دارد: «بر حسب تصادف ممکن است متوجه شوی که سلول زندان چه جای مناسبی است برای اینکه زندانی خود را بشناسد و واقعبینانه و به طرز منظمی ذهن و احساسات خود را بکاود. ما برای قضاوت در مورد خودمان به عوامل خارجی مانند موقعیت اجتماعی، نفوذ و محبوبیت، ثروت و سطح تحصیلات و مانند آن توجه میکنیم.
عوامل درونی برای اندازهگیری موفقیت یک فرد به عنوان انسان اهمیت بیشتری دارد… صداقت، صمیمیت، سادگی، تواضع، سخاوت خالصانه، نداشتن کبر و غرور و آمادگی برای خدمت به دیگران مبانی زندگی معنوی و روحانی هر انسان است. تکامل در این حوزه این معرفتها بدون شناخت جدی احساسات و شناخت خویشتن، درک ضعفها و اشتباهات خود قابل تصور نیست.
سلول زندان اگر هیچ دستاوردی برای زندانی نداشته باشد، فرصتی ایجاد میکند که فرد روزانه در خود و رفتار خود مداقه و غور کند. بر بدیها و پلشتیهای درونی خود غلبه نماید و ارزشهای متعالی را در خود پرورش دهد.
تفکر و اندیشه حتی اگر برای ۱۵ دقیقه در روز باشد برای رسیدن به این مقصود بسیار مهم است. پیدا کردن بدیهای درون در آغاز کار دشواری است اما اگر کسی ۱۰ روز متوالی این تلاش را صورت دهد نتیجه آن را خواهد دید.»
کلید واژههایی که ماندلا در این نامه بیان میکند نشأت گرفته از همان ارزشهای قبیلهای و تحولی است که در زندان از طریق مکاشفه بدان دست یافت و به ملکه وجودیش تبدیل شد. ارزشهایی که حتی پس از پیروزی از آن روی برنتافت.
در توصیفی که ماندلا از این ارزشها دارد میگوید: این داستان، داستان سادهای است. به پاکدامنی، بخشندگی و جوانمردی همواره به شکلی که ما هیچ گاه تصور آن را نمیتوانیم بکنیم، پاداش داده خواهد شد.
اما مهمترین ویژگی ماندلا را میتوان در همان عبارت معروف «ببخش ولی فراموش نکن» جستجو کرد. در صحبتی که با خانم امینه کاچالیا از همرزمان ماندلا که چند ماه قبل درگذشت داشتم، از ویژگی ماندلا سؤال کردم. خانم کاچالیا گفت مهمترین ویژگی ماندلا حفظ همان روحیه سادگی بود. مادیبا همان بود که ۵۰ سال قبل او را میشناختیم. در مقابل اصرار من بر بیان نکتهای دیگر گفت: «ماندلا کینه هیچ کس را به دل نگرفت حتی کسانی که او را ۲۷ سال در زندان نگاه داشتند.»
ماندلا توانست با رفتار خود درسی فراموشنشدنی به جهان و جهانیان بدهد. همه میدانند که غایت هر مبارزه کسب قدرت و حکومت است. ماندلا به این دو نیز «نه» گفت. در اوج قدرت کسانی که به او و ملتش ظلم کرده بودند بخشید و پس از انتخابات ۲۷ آوریل ۱۹۹۴ در مقابل اصرار رهبران کنگره ملی آفریقا که از او خواسته بودند رئیسجمهور شود تنها به یک دوره آن هم با اکراه تن در داد و در سال ۱۹۹۹ در اوج محبوبیت داخلی و بینالمللی کنار رفت.
بر خلاف تصور غلط برخی که معتقدند کهولت سن باعث کنارهگیری ماندلا از قدرت شد باید بگویم که فعالیتهای او پس از ریاست جمهوری همچنان ادامه یافت و برنامه کاری ماندلا از ساعت ۸ صبح که وارد دفتر کارش میشد تا ۵ بعدازظهر ادامه داشت.
اجازه دهید سخن را با این نکته به پایان برم که یکی از مهمترین وجوه شخصیتی ماندلاست و آن پیوند اخلاق و سیاست است. امری که در دنیای سیاست و رهبران جهان کیمیاست. ماندلا اعتقاد داشت «مردی که آزادی مرد دیگری را از او میگیرد خود اسیر تنفر و در پشت میلههای تعصب و کوتهاندیشی گرفتار است» او میگفت: «من این نکته را بهتر از هر چیزی میدانستم که درست همانگونه که ستمدیدگان باید آزاد شوند، ظالمان نیز باید آزاد گردند.» برای ماندلا ملکه اخلاق راهنمای سیاست بود و او این فضیلت را با خمیر مایه وجودش عجین کرده بود. این اکسیر بود که از ماندلا یک جوانمرد در سیاست ساخت تا جایی که به قول خود من حتی در زمان کودکی در شکست دادن رقبای خود طوری عمل میکردم که غرورشان جریحهدار نشود.
در بخشی دیگر از این مراسم دقایقی از فیلم مستندی که زندگی نلسون ماندلا را تصویر میکرد به نمایش درآمد.
منبع: سایت مجله بخارا
نظر شما :