۵۳ نفر به روایت کامبخش؛ گزارش سری به رفقای روس

۲۵ آذر ۱۳۹۲ | ۱۸:۲۴ کد : ۳۸۵۲ وقایع اتفاقیه
۵۳ نفر به روایت کامبخش؛ گزارش سری به رفقای روس
تاریخ ایرانی: ستوان دوم اخراجی عبدالصمد کامبخش، شازده‌ای بود از تبار قاجار که در واپسین دهۀ زمامداری پهلوی اول، ساز مارکسیسم کوک کرد و به طریق کمونیسم گرایش پیدا کرد. نوۀ ناصرالدین ‌شاه از جمله اعضای گروهی بود که بعدها به نام ۵۳ نفر شناخته شدند. گروهی چپ‌گرا که وقتی در سال ۱۳۱۶ بازداشت شدند به عنوان نخستین گروه از زندانیان سیاسی زندان قصر به محبس رضاشاه افتادند؛ مجموعه‌ای سیاسی با محوریت دکتر تقی ارانی بنیانگذار فرقۀ جمهوری انقلابی که هرچند پیش از بازداشت ارتباط تشکیلاتی مرتب و هماهنگی با یکدیگر نداشتند اما همگی باوری مشترک داشتند که پس از دستگیری آنان را زیر یک پرچم گردهم آورد و آن مرام اشتراکی بود. ادارۀ تامینات رضاشاهی با شکنجۀ آنان، پرونده‌ای قطور برایشان دست و پا کرد تا به احکام حبس طویل‌المدتی محکومشان کند اما بسیاری معتقد بودند این بازداشت‌ها نه فقط بر اساس آن پرونده که مبتنی بر اعترافات عبدالصمد کامبخش انجام شده است؛ اعترافاتی که بعد‌ها مانعی جدی در آغاز فعالیت او در حزب تودۀ ایران پدید آورد.

 

با سقوط رضاشاه و باز شدن فضای سیاسی، گروه از زندان به درآمدند، در حالی که رهبر فکری‌شان تقی ارانی به مرگی مشکوک درگذشته بود. کامبخش در آبان ۱۳۲۰ پس از آزادی از زندان، گزارشی در ارزیابی امکانات بهره‌برداری از توانایی‌های فردی اعضای ۵۳ نفر به سود کمونیسم روسی نوشت و توسط پ.م فتین مشاور امور امنیتی ژوزف استالین رهبر وقت شوروی برای بین‌الملل کمونیست ارسال کرد. خسرو شاکری، استاد بازنشستۀ تاریخ دانشگاه پاریس در تازه‌ترین شمارۀ مجلۀ «مهرنامه» بخش پایانی این گزارش را که به تک‌نگاری‌هایی دربارۀ اعضای گروه ۵۳ نفر اختصاص دارد، منتشر کرده است.

 

شاکری در مقدمه‌ای بر این گزارش می‌نویسد: «اینکه چنین گزارشی را کامبخش پیرامون فاجعۀ ۵۳ نفر به بین‌الملل کمونیست ارسال داشته بود خود کامبخش و نزدیکان او - نورالدین کیانوری و اردشیر اُوانسیان - گفته‌اند. کیانوری در خاطرات خود می‌نویسد نسخه‌ای از آن نزد خواهر وی اختر، همسر کامبخش، وجود داشته و او آن را به احسان طبری نشان داده بود. او می‌افزاید کمینترن نیز پس از دریافت آن گزارش، بر اساس آن، برای او تقصیری قائل نبود، یعنی او را تبرئه کرد. برعکس اردشیر اُوانسیان در بخش منتشرنشده خاطراتش می‌نویسد که کمینترن هرگز کامبخش را تبرئه نکرد. مهم‌تر از سخن اُوانسیان، نوشتۀ یکی از کادرهای کمینترن به نام پلیشفسکی (Plyshevskyi) است که یک سال پس از انحلال کمینترن، در سال ۱۹۴۴، در سرگذشت کامبخش نوشت: لطمه‌ای که در اثر اعترافات کامبخش به حزب کمونیست وارد شده بود تاکنون مورد تحقیق قرار نگرفته است.»

 

هرچند عبدالصمد کامبخش بعد‌ها دبیر اول حزب توده ایران شد، اما هیچگاه نتوانست در میان ۵۳ نفر به اعتباری که ارانی داشت دست یابد بلکه این وابستگی او به شوروی بود که زمینه‌های ترقی‌اش را فراهم کرد. شاکری می‌نویسد: «گزارش کامبخش به نحوی تنظیم شده بود که نویسنده تنها به نزد قاضی برود و هیچ یک از پنجاه و دو نفر دیگر امکان رد تحریف‌های او را در آن زمان نداشتند و سران حزب توده نیز در اظهارات علنی خود هرگز به آن که در برخی محافل درونی خویش چون «خیانت» به کامبخش نسبت می‌دادند، اشاره‌ای نمی‌بردند. گویی دستگیری، محاکمه و مجازات گروه و قتل ارانی در زندان همچون یک تصادف عادی رخ داده بود. البته در آغاز تاسیس حزب توده، نزدیکان ارانی چون ایرج اسکندری، بزرگ علوی، دکتر محمد بهرامی و برخی دیگر نخست تقاضای عضویت کامبخش در حزب را رد کردند، اما کوتاه مدتی پس از آن در اثر توصیه (بخوانید: فشار) مشاور کنسولی سفارت شوروی، علی علی‌اف (مسئول وقت کا.گ.ب در ایران) او را به عضویت پذیرفتند.»

 

کامبخش در گزارش مفصل خود برخوردی دوگانه دارد؛ خصوصاً دربارۀ تقی ارانی که از یک طرف او را «ضد کمونیست»ی معرفی می‌کند که در زندان «فتنه‌انگیزی» می‌کرد و از طرف دیگر پیشنهاد می‌کند که نام او را به عنوان فردی که زندگی‌اش را در راه انقلاب کبیر از دست داده، به پرچمی برای توسعۀ کمونیسم روسی در ایران تبدیل کنند! او در گزارش خود تعابیر جالبی دربارۀ اعضای گروه به کار می‌برد، مثلاً آنجا که به نام ایرج اسکندری عضو برجستۀ سال‌های بعد حزب تودۀ ایران می‌رسد از او با عنوان چهره‌ای «شهرت‌پرست» یاد می‌کند، احسان طبری را «کم‌اراده» و «ناپایدار» می‌داند، بزرگ علوی را «ترسو» می‌خواند، نصرت‌الله جهانشاهلو را «دارای گرایش‌های فاشیستی» معرفی می‌کند و از خلیل ملکی به عنوان فردی «عصبی» نام می‌برد. «کمونیست نبودن» مرتضی یزدی، «سادگی» انور خامه‌ای، «شرافتمندی» نورالدین الموتی و «به درد بخور» بودن رضا رادمنش هم از دیگر مسائلی است که در گزارش کامبخش به رفقای روس دیده می‌شود. بخش‌هایی از گزارش کامبخش را در ادامه می‌خوانید:

 

 

تقی ارانی؛ خاطره‌اش نباید تیرگی یابد

 

او از خانواده‌ای ثروتمند برخاست. وی از پدر خود یک خانه، یک قطعه کوچک زمین و قسمت کوچکی از یک معدن را به ارث برد. نخست به خرج خود و سپس با بورس دولتی در آلمان تحصیل کرد و درجۀ دکترای شیمی را دریافت داشت. در زمان تحصیل در آلمان، به عضویت سازمان دانشجویان درآمد. با مرتضی علوی، رهبر حزبی این سازمان رابطه نزدیک برقرار کرد. او که به مارکسیسم علاقه پیدا کرده بود، آن را به طور جامع مطالعه کرد و در ایران به مناسبت ارتباط نزدیک با [عبدالحسین] حسابی، ایدئولوژی مارکسیستی خود را تنظیم کرد. او پیش از فعالیت در حزب، مجلۀ «دنیا» را منتشر می‌کرد که بعد‌ها توسط ما رهبری می‌شد. در سازمان ما برای عضوگیری و سازمان دادن جوانان محصل فعالانه کار می‌کرد. او تا قبل از دستگیری، به عنوان رئیس بخش آموزش اداره صنایع مشغول به کار بود. او زبان‌های آلمانی، فرانسه و ترکی را خوب می‌دانست و با زبان انگلیسی آشنایی داشت.

 

مشخصات منفی: عدم مطلق استعداد برای کار مخفی، مقام‌پرستی، خودخواهی، فتنه‌انگیزی.

 

بعضی نکات برجسته را برای معرفی شخصیت او در ذیل می‌آورم:

 

۱ – در اعترافات خود از صحبت درباره مسائلی که به شخص او مربوط می‌شود دریغ می‌کند. درباره مسائل عمومی مخفی حزب زیاده می‌گوید به عنوان مثال، به اصرار رفیق احدی [سرهنگ سیامک] را نام می‌برد؛ با وجود این من توانستم او را نجات دهم. درباره فرستاده‌های مسکو، روابط، آدرس خانه‌ها و غیره شرح می‌دهد.

 

۲ – در زندان نزاع به وجود می‌آورد و نمی‌خواهم به آن به تفصیل بپردازم.

 

۳ – ما که در آستانۀ دادگاه به اشتباهات خود پی برده بودیم و سعی داشتیم آن‌ها را جبران کنیم، بدین مناسبت قرار گذاردیم که دربارۀ این یا آن اعتراف یک نوع توضیح ارائه دهیم. بین من و او نیز چنین قراردادی وجود داشت. من به نوبه خود‌ این قرار را رعایت کردم، اما او در دادگاه‌‌ همان چیزهایی را گفت که قبلا درباره آن‌ها توضیح داده بود.

 

۴ – در نطق دفاعیه او نکات ضدکمونیستی زیادی وجود دارد، که مهم‌ترین آن نام بردن از کامران [اصلانی] (نماینده کمینترن) به عنوان پروکاتور و آدم توخالی است.

 

۵ – در روبه‌رویی با [انور] خامه‌ای (یک بچه ساده) او می‌گوید: «من همه چیز را اعتراف کرده‌ام و به تو هم توصیه می‌کنم اعتراف کنی.» پس از این بود که خامه‌ای همه چیز را تا کوچکترین جزئیات نوشت.

 

نکات مثبت: استعداد فراوان، حافظه خوب، هضم صحیح، برخورد درست مارکسیستی.

 

اگر او در آغاز حبس ضعف نشان داد، در زندان آبدیده شد و بعد‌ها او را چون انسانی مسئول و قوی می‌بینیم.

 

بعضی‌ها سعی داشتند رفتار قبیح و وحشیانه پلیس را برشمارند، از جمله پژوه که دادستان سه بار صحبت او را قطع کرد، و به من [نیز] دو بار اخطار شد و اجازه صحبت به من داده نشد. اما ارانی، با استفاده از تجربه ما توانست بخش‌های مختلف دفاعیه خود را طوری تنظیم کند که پیش از آنکه رئیس دادگاه او را به سکوت وادارد، بعضی مطالب را بگوید. این خدمت اوست.

 

او فعالانه با پلیس مبارزه می‌کرد. این شجاعت را داشت که اشتباهات خود را بپذیرد. به عنوان مثال، بعد‌ها که به من نزدیکتر شد و من و گذشته‌ام را شناخت، او صریحا اعلام کرد که در مورد من اشتباه کرده بود، حتی این مساله را توسط یکی از زندانیان سیاسی اردبیل به رفقای خود در زندان قصر اطلاع داد.

 

پلیس او را سازمان‌دهندۀ حزب می‌دانست، زیرا از پرونده او چنین معلوم می‌شد که پیش از سازمان ما، او دوره آموزشی دیده بود. چنین چیزی در پرونده من نبود. به علاوه، او ناشر و سردبیر مجله دنیا بود که پیش از پیدایش سازمان ما منتشر می‌شد، از همه مهم‌تر، دانشجویان او را محرک اصلی معرفی می‌کردند. دادگاه درست‌تر تشخیص داد، چون او را به عضویت و من را به عنوان سازمان‌دهنده محکوم نمود.

 

ارانی به علت مرض تیفوس در زندان درگذشت. اگر در اینجا بعضی جنبه‌های منفی شخصیت او ذکر شده‌اند، این امر تنها به خاطر درست بودن اطلاعات است.

 

به طور کلی، خاطره او نباید به هیچ مناسبتی تیرگی یابد یا به آن خدشه وارد آید. ما باید از او همچون بهترین انقلابی و مبارز برای کمونیسم و کسی که زندگی خود را برای انقلاب کبیر کمونیستی از دست داد، یاد کنیم.

 

 

انور خامه‌ای؛ شایستۀ اعتماد است

 

تهرانی است. از خانواده فقیری برخاسته است. مدرسه متوسط را تمام کرد و به مدرسه عالی نیز رفت، ولی به اتمام نرساند. وی با زبان آلمانی آشنایی دارد و فرانسه نیز می‌داند. عضو س. ج. ک [سازمان جوانان کمونیست] بود. جسماً بسیار ضعیف است، ولی از لحاظ فکری خوب است. کتاب خوانده است و روی مارکسیسم خیلی کار کرده است. زمان بازرسی ضعف نشان داد، به ویژه پس از روبه‌رویی با ارانی، جزئیاتی نیست که او درباره آن‌ها سکوت کرده باشد. در زندان به خود آمد و رفتارش را درست کرد. در بد‌ترین روزهای سیاه ارتجاع به طور فعال با پلیس مبارزه می‌کرد. یکی از شرکت‌کنندگان فعال اعتصاب غذا بود. در دادگاه خود را به خوبی نشان داد. کوتاه سخن، او (نه بدون جهت) شایستۀ اعتماد است و می‌توان از او برای تبلیغ و تهییج و کارهای ادبی با ثمربخشی بسیار استفاده کرد.

 

 

ایرج اسکندری؛ کمونیست لهستانی است

 

تهرانی است. از خانواده قاجار است. عموزاده سلیمان میرزا است. مدرسه عالی حقوق را تمام کرده است. به خوبی به فرانسه صحبت می‌کند و آلمانی نیز می‌داند. قبلا در وزارت دادگستری کار می‌کرد و سپس به وکالت اشتغال داشت. با دانش است، اساس مارکسیسم را خوب می‌داند، نامزد عضویت در حزب به شمار می‌رفت، ولی هیچ نوع فعالیتی از خود نشان نداد. در اداره سیاسی اعتراف کرد (اعتراف او کامل نبود) در دادگاه اعترافات را رد کرد. از نقطه نظر حقوقی دفاعیه خوبی در دادگاه ایراد کرد. از آنجا که عموی او سرهنگ پلیس بود، او را در زندان مورد فشار قرار نمی‌دادند. پایداری از خود نشان نداد. سعی داشت همه از او خوششان بیاید. شهرت‌پرست است و وقتی ما او را برای اعتصاب غذا در برابر عمل انجام‌شده قرار دادیم، برای حفظ حیثیت خود در اعتصاب غذا شرکت کرد، ولی آنطوری که بعد‌ها معلوم شد، او به رئیس زندان گفته بود که فقط از ترس ارانی و کامبخش وارد اعتصاب شده بود و اگر آنان با خوردن غذا موافقت می‌کردند، ما هم به اعتصاب غذا خاتمه می‌دادیم. او در جهت رسیدن به توافق پیشنهاد می‌داد. زمانی که به ما دستبند زدند و ما را برای شلاق خوردن بردند، نیرومند او را به اتاق همجوار برد تا او از آنجا این منظره را ببیند. دیدن این منظره کافی بود که او فورا پرچم ختم اعتصاب غذا را برافرازد. او جزو آن دسته از زندانیان سیاسی بود که ایدئولوژی و فعالیتشان با رویدادهای جهانی رابطه نزدیک داشت. پس از اشغال لهستان توسط شوروی، زمانی که کفه ترازو به نفع ما شد، او از خود فعالیت زیادی نشان می‌داد. راستی این اشخاص در زندان به «کمونیست‌های لهستانی» معروف بودند.

 

با وجود همه این‌ها، از اسکندری می‌توان به خوبی استفاده کرد. او مستعد، معقول، مورد اعتماد است و وزنه اجتماعی دارد. برای فعالیت ما حتی از شهرت‌پرستی او نیز می‌توان استفاده برد. او که به درد فعالیت مخفی نمی‌خورد، در فعالیت علنی می‌تواند بسیار ثمربخش باشد.

 

 

بزرگ علوی؛ می‌خواهد خود را با استقامت نشان دهد

 

تهرانی و از خانوادۀ نسبتاً مرفهی است و برادر مرتضی علوی است که یک زمان حوزه جوانان محصل در آلمان را رهبری می‌کرد. او دوره متوسطه را در آلمان دید، زبان آلمانی را به خوبی می‌داند، انگلیسی، کمی هم فرانسه و روسی می‌داند. او در مدرسه فنی‌ای که آلمانیان تاسیس کرده بودند زبان آلمانی را تدریس می‌کرد. نامزد عضویت در حزب بود. معقول و باسواد است و آشنایی خوبی با اساس مارکسیسم دارد. خوب می‌نویسد. شهرت‌پرست است. مایل است خود را با استقامت نشان دهد، ولی ملزومات لازم برای آن را ندارد. کمی ترسو است. بعد‌ها، زیاده پرحرفی کرد. زمان اعتصاب غذا، از خود گرایش‌های توافق‌گرایانه نشان داد. از شمار «کمونیست‌های لهستانی» بود. او می‌تواند به فعالیت تبلیغاتی و ادبی استفاده زیادی برساند.

 

 

مرتضی یزدی؛ کمونیست نبود و نخواهد بود

 

فرزند مجتهد معروف، شیخ محمدحسین یزدی است. تحصیلات عالی را در آلمان کسب کرد و درجه دکتری دریافت نمود. با یک زن آلمانی ازدواج کرد، زمانی که در زندان بود، همسرش را به آلمان فرستاد. به آلمانی خوب صحبت می‌کند، زبان انگلیسی را می‌داند، کمی هم فرانسه و روسی. علت دستگیری او این بود که نزد ارانی رمز مکاتبات بین او و ارانی و مرتضی علوی را، که در آلمان بود، پیدا کرده بودند. در بازپرسی معلوم شد که رمز توسط یزدی فرستاده شده بود. یزدی توقیف شد و اعتراف کرد و انتظار عواقب سختی نداشت، ولی او به عنوان عضو فعال حزب، به پنج سال حبس محکوم شد. دادستان می‌گوید: «اگر او عضو فعال نبود، چنین مدرک مهمی را به او نمی‌دادند.» در واقع یزدی هیچ‌وقت کمونیست نبود و نخواهد بود. او در آلمان در حوزه محصلین شرکت می‌کرد، ولی پس از بازگشت به ایران، به طرف اردوگاه کاملاً مخالف روی آورد. در اعتصاب غذا شرکت کرد، ولی جنبه‌های توافق‌گرایانه نشان می‌داد. پس از محکومیت در دادگاه، از خود فعالیت‌هایی نشان می‌داد. پس از اشغال لهستان، تبدیل به «کمونیست لهستانی» شد، معقول و مستعد است. جراح خوبی است. موقعیت اجتماعی او می‌تواند برای فعالیت ما مورد استفاده قرار گیرد.

 

 

نصرت‌الله جهانشاهلو؛ هیچ‌گاه کمونیست نبود

 

اهل زنجان و از خانواده امیرافشار معروف است. زمین‌دار بزرگی است. دارای تحصیلات متوسطه است. محصل دانشکده طب است. زبان ترکی و فرانسه را می‌داند. علت دستگیری او در جمع شدن گاه‌به‌گاهی محصلین در خانه او بوده است. هیچ‌گاه کمونیست نبود، تا پیش از توقیف، حتی گرایش‌های فاشیستی داشت.

 

 

خلیل ملکی؛ یک سیلی خورد و همه چیز گفت

 

آذربایجانی است، نسبتش از ایرانیان اراک است. از یک خانواده قدیمی و معروف و نسبتاً غنی است. تحصیلات عالی‌اش در رشته شیمی در آلمان بود. به خاطر شرکت فعال در حوزه جوانان دانشجو به ایران فراخوانده شد. در ایران مدرسه عالی آموزش را در بخش فلسفه تمام کرد. پس از بازگشت او به ایران سعی شد که به فعالیت بازگردانده شود، ولی با وجود آشنایی خوب با مارکسیسم، ایدئولوژی کمونیستی برای او غریبه بود. او یک روشنفکر نمونه است، کسی که برایش مهم‌تر از همه چیز عقیدۀ خود اوست، حتی وقتی بداند که عقیده‌اش درست نیست. بسیار عصبی است. با وجود عدم تمایل کامل به فعالیت در زندان به خاطر عصبی بودن مرتب با پلیس درگیر بود. یکی از علل اعتصاب ما شلاق زدن او توسط پلیس بود. به روابط خود اعتراف کرد. یک سیلی از بازپرس خورد و بسیاری چیزهای غیرلازم را گفت. معقول و شرافتمند است، برای کار علنی خوب است، ولی به‌هیچ‌وجه برای فعالیت موافقت نخواهد کرد.

 

 

رضا رادمنش؛ از شوخی خوشش نمی‌آید

 

اهل گیلان و از خانواده نسبتاً مرفهی است. درجه دکترا در فیزیک را از فرانسه دریافت کرد. زبان فرانسه را خوب می‌داند و با زبان انگلیسی آشنایی دارد. پیش از رفتن به فرانسه، از فعالیت کناره گرفت. پس از بازگشت به ایران، دکتر ارانی درباره فعالیت دوباره با او صحبت کرد. او، نه‌تنها فعالیت کمونیستی را رد کرد، بلکه حتی فعالیت در سازمان علنی دانشجویان را نیز نپذیرفت. او را سلیمی [فروهید] که از زمان فعالیت در گذشته با او آشنا بود، لو داد. به این مناسبت او خیلی قبل از ما توقیف شد. اما به خاطر صحبت او با دکتر ارانی، او را از شمار ما دانستند (با وجود تاکید ارانی مبتنی بر رد پیشنهاد همکاری توسط رادمنش). زندان او را به فعالیت کمونیستی بازگرداند. در زندان رفتار خوبی داشت. پرانرژی، خوددار، معقول و بااستعداد است. از شوخی خوشش نمی‌آید. برای هر نوع فعالیتی به‌دردخور است.

 

 

احسان طبری؛ باید از استعداد ادبی‌اش بهره برد

 

متولد مازندران است. از خانواده کم‌درآمدی است. پدرش وکیل است، دارای تحصیلات متوسطه است. فرانسه، انگلیسی، اندکی روسی، آلمانی و ترکی می‌داند. توجه ما را به خاطر علاقه‌اش به ترجمه جزوه‌ها (به‌ویژه جزوه‌های مارکسیستی) به خود جلب کرد. این حقیقت است که او کم‌اراده و ناپایدار است. اما جوانی، انرژی، استعداد زبان و ادبی او باید صد درصد به وسیلۀ ما مورد استفاده قرار بگیرد.

 

 

نورالدین الموتی؛ فریاد زد زنده‌باد کمینترن!

 

برادر عماد الموتی، سواد فارسی خوبی دارد. دوره حقوق تحت نظر دادگستری را تمام کرده است. زبان خارجی نمی‌داند. پیش از توقیف در عدلیه تبریز کار می‌کرد. چون کارمندی [بود که] به درستکاری شهرت داشت عضو دادگاه اولیه بود. کارآموزی حزبی را از سال ۱۹۲۷ آغاز کرد. در سازمان جدید هم عضو بود، اگرچه شرکت فعال نداشت. او را خواجوی، لو داد و اظهار داشت که نورالدین با نماینده ما در قزوین با نماینده کمیته مرکزی، لطفی، تماس داشته است. با وجود کوشش من برای درگیر نکردن نورالدین در این مساله و اظهار قاطعانه من درباره عدم ارتباط، او توقیف شد. در بازرسی او توانست ثابت کند که در زمان ذکر شده توسط خواجوی، او نمی‌توانست در قزوین بوده باشد، زیرا او هر روز دفتر ثبت حضور وزارت عدلیه را امضا می‌کرد. با یک چنین دلیل وزین و عدم برگه‌های دیگر، دادگاهی کردن او با ما امکان‌پذیر نبود، ولی او را آزاد هم نکردند. پرونده او را پس از دو سال و نیم به دادگاه فرستادند، زیرا با عدم برگه‌ای علیه او و دفاعیه خوب به عضویت او در حزب ظنین بودند. او را به شش سال حبس محکوم کردند. او که از حکم غیرعادلانه دادگاه از جا در رفته بود، به قضات ناسزا گفت و اظهار داشت، در شش ماه آینده حکومت به دست ما خواهد افتاد (این زمان جنگ شوروی- فنلاند بود)، فریاد زد «مرگ بر ارتجاع فاسد، زنده‌باد کمینترن». به خاطر این گفته‌ها او را در اداره سیاسی کتک زدند، دوباره محاکمه‌اش نمودند، و این بار او را به هفت سال محکوم کردند. مجموعا او به نُه سال و نیم زندان محکوم شد. الموتی که تا پیش از دادگاه فعالیتی در زندان نمی‌کرد، از این دقیقه به مبارزه پرداخت. در نتیجه این رویداد‌ها او را، برای مدت هفت ماه در سلول هم‌جوار من قرار دادند، و بعداً هم او را با من به جنوب فرستادند. انسان بسیار شرافتمندی است. مورد اعتماد است. از نقطه‌نظر ایدئولوژیک خوددار است. با وجود اندک ضعف سلامتی، برای هر نوع فعالیتی مناسب است.

کلید واژه ها: کامبخش 53 نفر ارانی جهانشاهلو احسان طبری مرتضی یزدی انور خامه ای بزرگ علوی


نظر شما :