خاطره هرمیداس باوند از ۱۶ آذر ۳۲ در دانشکده فنی
پیامدهای کودتای ۲۸ مرداد، در دانشگاه به شدت مشاهده میشد، از شعارهایی که در دانشگاه نوشته تا جو امنیتی و کنترلی که بر رفت و آمد دانشجویان میشد. زمانی که درگیری در دانشکده فنی به وجود آمد ما در کلاس درس بودیم و یکی از دانشجویان که تازه از بیرون به کلاس آمده بود، خبر داد که در دانشکده فنی تیراندازی شده است و درگیری شدیدی به وجود آمده، با شنیدن این خبر شتابان به سمت دانشکده فنی رفتیم و وقتی به آنجا رسیدیم متوجه شدیم که حادثه تلخی رخ داده است و چند تن از دانشجویان زخمی و سه نفر هم روی زمین افتاده و فوت کردهاند. این صحنهای که من در آن زمان دیدم هیچ وقت از یادم نمیرود. بعد از این اتفاق بچههای دانشجو به این حادثه واکنشهای شدیدی نشان دادند، یکی از واکنشهایی که در آن جو سرکوب و امنیتی آن زمان صورت گرفت، چاپ اعلامیهای زیرزمینی بود که به طور گستردهای در سطح دانشگاه پخش شد و واکنشهایی را هم در پی داشت. دانشجویان بعد از دیدن این حادثه دچار ناراحتی و یأس فراوانی شده بودند و اندوهی گسترده در فضای دانشگاه ایجاد شده بود اما با این وجود همچنان به فعالیتهای دانشجویی و هدفشان امید و ایمان داشتند و در هر حال همان طور که اشاره کردم اتفاقی که افتاده بود شوک بزرگی را به فضای دانشگاه و دانشجویان وارد کرده بود و تا مدتها فضا را به تسخیر خود درآورده بود.
رویدادها و حوادث بعدی سبب میشود که واکنشها و رویدادهای دیگر بیرنگ شود. نکته دیگری که برایم جالب است این است که با وجود اینکه من در تمام تظاهراتها و فعالیتهای دانشجویی شرکت و فعالیت چشمگیری داشتم نمیدانم چرا من را بازداشت نکردند! مورد دیگری که از فعالیتهای دانشجویی آن زمان باید بگویم این است که عدهای از دانشجویان شعارگونه فعالیت و کار میکردند در صورتی که جنبش دانشجویی جدا از دادن شعار به عمل هم نیاز داشت. خاطرههای زیادی از دوران دانشجویی به یاد دارم که دو مورد آن را در اینجا ذکر میکنم؛ نخستین مورد این است که در انتخاباتی که در دانشگاه انجام شد و ملیون در آن انتخابات پیروز شدند، نیروهای چپ از این موضوع خیلی ناراحت و شوکه شدند. این نخستین بار بود که در دانشکده حقوق، ملیون پیروز شده بودند. این پیروزی و ناراحتی نیروهای چپ باعث شد که در همان زمان درگیریهایی به وجود بیاید و دو نفر از اعضای ملیون به نامهای «حسین مقیمی» و «علی سلامت» متاسفانه توسط نیروهای چپ چاقو بخورند و به بیمارستان منتقل شوند، من هم مشت محکمی در صورتم خورد که تا مدتها صورتم کبود بود.
خاطره دوم این است که در آن دوران در جلوی در اصلی دانشگاه همه نیروهای سیاسی با هم بحث و گفتوگو میکردند و البته برای این بحثهای خیابانی چپها خیلی وقت میگذاشتند. بحثهایی که نیروهای چپ مطرح میکردند خیلی طولانی میشد چرا که تاکتیکی برای خود داشتند از این قرار که یک نفر وارد بحث میشد و بقیه نیروهای چپ او را احاطه و صحبتهایش را تایید میکردند و احسنت میگفتند و با رفتن سخنران یکی دیگر از چپهای حاضر در جمع جای سخنران قبلی را میگرفت و این چرخه همین طور از صبح تا غروب ادامه داشت. من در جلوی دانشگاه با چپها وارد بحث و گفتوگو میشدم و بحثهایی هم که شرکت میکردم خیلی طولانی میشد، البته من تنها با این افراد وارد گفتوگو میشدم و مانند آنها گروهی نمیرفتم پیششان.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما :