صادق خرازی: پس از انقلاب ۳۰۰ نفر از وزارت خارجه اخراج یا بازنشسته شدند
به گزارش تاریخ ایرانی، بخشهایی از گفتوگوی خرازی با هفتهنامه «آسمان» را در ادامه میخوانید:
* چیزی حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر از پرسنل وزارت خارجه از وابستگان به ساواک بودند و ارتباط آنها با آن نهاد اطلاعاتی و جاسوسی بر هیچ کس پوشیده نبود. حتی در آن زمان بحثی که بر ما روشن شد این بود که مثلا افرادی چون سفیر ایران در هندوستان و همچنین امارات متحده عربی، از کادر رسمی ساواک بودند. بر این اساس قطعا وزارت خارجه پس از انقلاب نمیتوانست با چنین نیروهایی همکاری داشته باشد.
* پس از پیروزی انقلاب و تغییراتی که در این وزارتخانه صورت پذیرفت، کل نیروهایی که بازنشسته یا اخراج شدند، بیش از ۲۵۰ تا ۳۰۰ نفر نبود. طبیعتا تصمیم برای عدم ادامه همکاری با این تعداد هم طی تصمیمی انقلابی و در شرایط انقلاب اتخاذ شد.
* فردی که در زمان شاه مسوول کشف رمز بوده، بعدها و در دولت جمهوری اسلامی به پست بالای سفارتخانههای جمهوری اسلامی هم رسیده و پذیرش مسوولیت کرده است. بر این اساس به باور من تا حد زیادی اتفاقات و حوادث بیش از حد طبیعی بزرگ جلوه داده میشود. مسائلی چون بخش اعظم نیروها کنار زده شدهاند و به زندان افتادهاند و مباحثی از این دست چندان منطبق بر حقیقت نیست.
* دکتر خرازی معاون دکتر یزدی در وزارت خارجه بودند و تصمیم بر این شد که حدود ۳۰۰ نفر از نیروها کنار گذاشته شوند. در کنار این روند، حجمی حدود ۳۰۰ نفر از نیروهای انقلابی چه در داخل و چه در خارج وارد وزارت خارجه شدند. از این جمع بچههای انجمن اسلامی، افرادی که تحصیلکرده آمریکا و اروپا بودند، وارد وزارت خارجه شدند. این جمعها هم خود به چندین فراکسیون تقسیم میشدند، افرادی در آمریکا حاضر بودند که در ارتباط با دکتر خرازی و یزدی قرار داشتند. فراکسیون شهید رجایی بخش دیگری بود که افرادی چون دکتر صدر را میتوان در این حلقه گنجاند. حلقه سوم هم نیروهایی بودند که در کنسولگریهای ما در خارج کشور جذب شده بودند که از کادر بالای انجمن اسلامی دانشجویان بودند مثل آقای ظریف و آقای ناصری، محلاتی، لاریجانی، خرم و افراد دیگری از این دست. تمام این نیروها بعدها وارد کادر وزارت خارجه شدند.
* وزارت خارجه از سالهای ۵۸ تا ۶۰، طی یک دوره، حجمی حدود ۳۰۰ نفر از نیروهای انجمن اسلامی خارج از کشور را در خود میپذیرد. بین سالهای ۵۷ تا ۶۰ طی دو الی سه سال یعنی از زمان مرحوم سنجابی تا دوره آغاز دکتر قطبزاده بیثباتی در وزارت خارجه موج میزند ولی در دوره آقای یزدی یک ثبات نسبی در قسمتهای اداری وزارتخانه ایجاد شد. پس از ایشان، سه دوره بیثباتی دوباره آغاز میشود که دو دوره آن به آقایان قطبزاده و بنیصدر مربوط میشود که اینها حتی با کادر نیروهای انقلابی وزارت خارجه درگیر میشوند و افرادی چون کمال خرازی و علی صادقی تهرانی که از نیروهای ارزشی مورد حمایت شهید بهشتی بودند درگیر و از وزارت خارجه اخراج میشوند، در مقابل شورای انقلاب از افراد اخراج شده دفاع میکند و خلاصه شرایط بیثباتی در این مجموعه بروز و ظهور مییابد. پس از این دوره آقای محمد هاشمی به نمایندگی از مرحوم رجایی سرپرست وزارت خارجه میشوند و افرادی چون آقازاده، نوری و مرحوم بروجردی وارد بدنه این مجموعه میشوند و در واقع در پی این هستند که طی یک دوره تدریجی ثبات را برای این وزارتخانه پدید بیاورند. پس از آن هم دوره کوتاهمدت مربوط به آقای موسوی است و بعد از آن هم دوران آقای ولایتی آغاز میشود.
* در آغاز دوران آقای ولایتی ساختار وزارت خارجه بسیار به هم ریخته بود، در برخی از کشورها ما اصلا سفیر نداشتیم، در برخی کشورها سفرای ما پناهنده میشدند. ساختار وزارت خارجه تا موقعی که دکتر ولایتی کار را شروع کرد خیلی شکننده بود. بعدها انتقادی که به آقای ولایتی وارد میشد این بود که درهای وزارت خارجه را باز کردند و نیروهای فراوانی را از جاهای مختلف وارد این نهاد کرد که این روند با وضعیت پیچیده آن ایام آمیخته بود. در این دوران آقای ولایتی افرادی چون عرب و منصوری، لاریجانی، واعظی، بروجردی، ملکی و شیخالاسلام و همچنین سرمدی را به معاونتهای وزارت خارجه منصوب کردند و بخشهایی برای تربیت نیروهای انسانی در وزارت خارجه شکل میگیرد. این دوره و شکلگیری این کادرسازی حرفهای با تاسیس دانشکده روابط بینالملل وزارت خارجه به مسوولیت دکتر خوشرو آغاز میشود. میتوان گفت بهترین نیروهای وزارت خارجه از درون خود این دانشکده بیرون آمدند. در این دوره وزارت خارجه قوام پیدا میکند. در هشت ساله دوم وزارت خارجه آقای ولایتی، این وزارتخانه به ویژه در سالهای ۶۸ تا ۷۱ با ورود حجم انبوهی از نیروها به این نهاد همراه است که به باور من میتوان آن دوران را، دوران تجمیع انبوه نیرو در وزارت خارجه نامید. چرا که کادرهای مختلفی از وزارتخانههای مختلف، از نهادهای صنعتی گرفته تا آموزش و پرورش وارد وزارت خارجه میشوند و میتوان آن بازه زمانی را، دوره خاص و پیچیده این مجموعه نام نهاد.
* در قطعنامه ۵۹۸ که شرایط سنگین و پیچیدهای بر آن زمان حاکم بود، تیم مذاکره کننده توانست با بحثها و بررسیهای فراوان به نتیجه مطلوبی دست یابد و این نشان میدهد که در همان دهه ۶۰ این تصویر صحیح نسبت به مفاهیم دیپلماسی در میان نخبگان سیاست خارجی وجود داشت. آن تیم واقعا گروه توانمند و هوشمندی بود. اگر در مذاکرات هستهای هم چنین گروهی جمعآوری میشد مطمئنا تا امروز به نتیجه مطلوبی دست یافته بودیم. به اعتقاد من اگر آقای روحانی در دوران دبیری شورای امنیت ملی همان روندی که آقای ولایتی در خصوص مذاکرات قطعنامه ۵۹۸ در پیش گرفته بود، تاسی میکرد، موفقتر بود و خروجی بهتری در مساله هستهای به دست آمده بود.
* دفتر مطالعات و معاونت پژوهشی بخش فکری این وزارتخانه است. همانطور که میدانید وزارت خارجه بخشهای مختلفی دارد، بخش اداری، بخش راهبردی و چندین بخش دیگر که من در دورانی مسوول بخش مطالعاتی و فکری بودم که کار ویژهاش تولید فکر بود. ما اقدامی که در آن مجموعه انجام دادیم تولید ادبیاتی صحیح از سیاست خارجی در جامعه بود. در این خصوص ما باید ادبیات جامعه در خصوص سیاست خارجی را تغییر میدادیم و آن را اصلاح میکردیم. لازمه این اقدام تولید و ایجاد رویهای صحیح از طریق اقدامات فکری و پژوهشی بود. در این خصوص در زمان آقای دکتر ولایتی مراکزی چون دفتر مطالعات در دانشکده روابط بینالملل تاسیس شد، کتابخانه تخصصی وزارت خارجه، مرکز اسناد و برخی مراکز علمی و فکری را من راهاندازی کردم که جامعترین و کاملترین کتابخانه و مرکز اسناد بود که در زمان معاونت من اتفاق افتاد. کتابخانه وزارت خارجه در آن دوران مهمترین محل برای دسترسی به منابع در خصوص علوم سیاسی و روابط بینالملل در خاورمیانه به شمار میرفت که بیش از سیصد هزار جلد کتاب تخصصی در آن وجود داشت. من سعی کردم با این نگاه و ایجاد چنین مراکزی یک تینک تنک و اندیشکده کامل و جامع را در کشور ایجاد کنم. نگاه من این بود که هم باید به پرورش نیروی دیپلمات بپردازیم، هم باید دیپلماسی عمومی را تقویت کنیم و هم اینکه تلاش در جهت ایجاد بینش و دانش صحیح در خصوص روابط بینالملل را مورد توجه قرار دهیم. در همین راستا یکی دیگر از کارهایی که من کردم ایجاد نهضت ترجمه بود، نزدیک صد و پنجاه کتاب را به وزارت خارجه دادم تا ترجمه کنند که انصافا کتب ارزشمند و غنی در این خصوص به شمار میرفتند. به عنوان مثال دایرهالمعارف ناسیونالیسم و دایرهالمعارف دموکراسی از این جمله بود. چاپ این کتابها، ادبیات جامعه را تغییر میداد. همایشها و کنفرانسهای فراوانی برگزار کردیم، دورههای آموزشی جامع و تخصصی را در دستور کار قرار دادیم که حتی از کشورهای دیگر هم برای حضور در آن شرکت میجستند.
در آن سالهایی که من بودم، به عنوان بزرگترین ناشر دولتی انتخاب شدم و بیش از ۴۰۰ کتاب منتشر کردم. برای انتشار کتاب هم سیاستهای دقیقی داشتیم و کتاب هر فرد ابتدایی را منتشر نمیکردیم. ما شورای چاپ داشتیم و در این شورا تا ویرایشهای فراوان بر آن صورت نمیگرفت و چکشکاریهای مفید بر آن صورت نمیپذیرفت، آن را چاپ نمیکردیم. برای چاپ یک کتاب نزدیک به ده ممیز آن را بررسی میکردند و ایرادات احتمالی آن را بررسی میکردند یا اقدام دیگری که در جهت تخصصیتر کردن دانشکده روابط بینالملل انجام دادم، تعطیل کردن بخش لیسانس بود و به جای آن بخش فوقلیسانس را تقویت کردم. هر سال هم تنها ۲۰ الی ۳۰ دانشجو پذیرش کردم که کیفیت کار همچنان بالا بماند در حالی که قبل از آن شاهد هستیم سالانه ۲۰۰ الی ۳۰۰ دانشجو پذیرش میکردند که طبیعی است کیفیت آموزش چگونه خواهد بود. در تک تک مصاحبهها من شخصا حضور داشتم. تمام این ریزهکاریها و ظرافتها را برای جذب افراد مد نظر قرار میدادیم. تمام این دقت نظرها باعث میشد تا افراد مناسبتری جذب وزارت خارجه شوند و کسی که جذب میشد از فیلترهای تخصصی و کارشناسی عبور کرده بود. من هرگز به یاد ندارم برای یک نفر برای ورود به وزارت خارجه پارتیبازی کرده باشم، من با دکتر خرازی فامیل بودم، اما قبل از ایشان وارد وزارتخانه شده بودم اما هیچگاه سعی نکردم از نسبتم و البته از نسبت فامیلیام استفادهای در جهت سوء بنمایم یا بخواهم با روابط کسی را وارد مجموعه کنم.
نظر شما :