علی موجانی: وزارت خارجه از عهد میراثی به دوره صنفی رسید

مدیرکل پیشین اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه
۲۳ مهر ۱۳۹۲ | ۱۷:۱۲ کد : ۳۶۵۱ از دیگر رسانه‌ها
پیدایش وزارت خارجه در ایران اقدامی عکس‌العملی در برابر تهدیدات خارجی بود یا پاسخ نخبگان ایرانی به ضرورت‌های خارجی و دیپلماتیک کشور؟

 

مطالعه و بررسی تاریخ روابط خارجی ایران و تامل در نحوه عملیات دیپلماتیک ایران، به ویژه در سال‏های نخستین دولت قاجار، نشان از آن دارد که در بدو امر ایجاد ساختاری برای تنظیم مناسبات با دیگران بیشتر یک «الزام اجتناب‌ناپذیر» بوده است. قاجاران در شرایطی به قدرت رسیدند که یک دوره از ناآرامی و بی‏ثباتی در تعیین حدود جغرافیای سیاسی ایران پدیدار شده بود. مرز‌ها بدون توجه به واقعیت‏های تاریخی دستخوش تغییر گشته بود و ضعف دولت مرکزی ایران و به عبارتی «بی‏دولتی» در سال‏های منتهی به برآمدن آن‌ها سبب شده بود که «چفت و بست» روابط با بیگانگان مبنایی نداشته باشد. حتی کار تا بدانجا کشید که دولت قاجار خود نیز از سوی همسایگان با دشواری به رسمیت شناخته شد. به عنوان مثال: در آرشیو اسناد دولت عثمانی گزارشی وجود دارد که صدراعظم آن کشور به سلطان توصیه می‌‏کند از به کار بردن لفظ «شاه» برای فتحعلی‌شاه اجتناب نماید. البته دستگاه صدارت آن کشور با تیزبینی این تاکید و توجه را هم می‌دهد که به کار بردن واژگانی که بیانی تحقیرآمیز از آن مستفاد شود هم، اصلا به صلاح دولت عثمانی نیست.

 

لذا مطالعه این فضایی که پیرامونیان تصویری غیردقیق از تحولات داخلی ایران داشتند، نشان از آن دارد که حکام و دولتمردان ایرانی در مقوله تنظیم مناسبات و ارائه یک تعریف از خود و کشورشان دچار مشکلات بنیانی بوده‌اند. شواهد دیگری را هم می‌‏توان مثال زد: اعزام هیات فوق‌العاده خسرومیرزا که در پی قتل گریبایدوف اتفاق افتاد تا نامه عذرخواهی دولت ایران از قتل وزیرمختار روس را بدان کشور ابلاغ کند، هم می‌‏تواند یک نشان روشن از عدم درک نحوه تعامل دولت وقت با دنیای بیرونی باشد. در اخبار این هیات درج شده که خسرو میرزا به رغم بردن هدایا به همراه نامه، تعداد قابل ملاحظه‌ای از نسخه‏های خطی نفیس فارسی از جمله دیوان اشعار فتحعلی‌شاه، را با خود به روسیه برده بود. در حقیقت ارزیابی نظام دیوانی آن روز، چنین بوده است که چون این آثار تحفه‏های ثمینی برای فرهنگ و تمدن ایرانی است، یقینا از سوی مقامات روس به عنوان خونبهای گریبایدوف مورد قبول واقع می‌‏گردد! چنین برداشت‏هایی نشان از آن دارد که واقعیت‏های بیرونی به ویژه در سال‏های نزدیک پس از آن سبب شده بود ساختار اداری متمرکز و حرفه‏مند به عنوان یک ضرورت خود را نشان دهد.

 

در حادثه تنظیم ضمایم قرارداد ترکمانچای، و نه خود قرارداد، شما مثال دیگری از این نوع تحول را مشاهده می‌‏کنید. در یک اشاره دیگر می‌‏توان به ضرورت تدوین آداب سفارت بر مبنای نیازهای جدید نظام اداری نوپای قاجار توسط میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی توجه نمود. او وقتی که به ماموریت روسیه اعزام شد تصمیم گرفت تا «دلیل السفرا» را به رشته تحریر درآورد تا سازمان تحت امرش با آمادگی بیشتری بتواند ماموریت‏های دیپلماتیک را به سامان رسانند. پس در نتیجه می‌‏توان گفت؛ اگرچه این الزام در سال‏های نخستین خود را بر نظام دیوانی نوپای قاجار تحمیل نمود، اما رجال سیاسی و کارگزاران دیوانی ایران در‌‌ همان ادوار نخست به سرعت توانستند با به‌کارگیری تجارب تاریخی و نبوغ ذاتی خود ساختارهای ضروری را شکل داده و کمتر اجازه دهند تا وزارت امور خارجه ایران صرفا به سطح یک «توپ» در بازی بین‏المللی قدرت‏‌ها تنزل درجه پیدا کند.

 

 

اساسا قبل از پیدایش وزارت خارجه، نگاه ایرانی به مقوله سیاست خارجی و دیپلماسی چگونه بود و چرا نسبت به تاسیس این نهاد دیپلماتیک در کشور احساس نیازی مشاهده نمی‌‏شد؟

 

به واقع می‌‏توان گفت قلت نازل تبادلات دیپلماتیک در قیاس با دنیای کنونی ما و محدودیت کمیت قدرت‏های محور و کشور‌ها در نظام بین‌الملل سبب شده بودند نیازمندی جدی برای ایجاد یک دستگاه اداری به عنوان وزارت امور خارجه در ادوار قبل از قاجار وجود نداشته باشد. به موازات این دو عامل، قدرت و مهارت ذاتی دیوان‌سالاران دوران گذشته که عموما به لحاظ توانمندی‏های فردی یعنی «خط» و «ربط» نمونه‏های کم‌نظیری از استعداد بوده‌اند، ضرورتی را ایجاب نمی‌نمود تا هزینه سنگین یک سازمان به عنوان وزارت امور خارجه را حکومت‏‌ها بپذیرند. در حقیقت کاری که میرزا جعفرخان مشیرالدوله در تحدید حدود ایران و عثمانی به تنهایی انجام داد، یا سیاستی که یک دیپلمات دیگر در خروج قوای شوروی به کار بستند نشان از نبوغ ذاتی و آن‌ها داشت، والا برای انجام عملی مشابه این دستاوردها هزاران ساعت کار کار‌شناسی و صد‌ها کار‌شناس و ماه‌ها فعالیت نیاز است که تازه اگر بتوانند نتیجه‌ای عاید کشور کنند که یک مثل دستاورد میرزا جعفرخان یک سده دوام داشته باشد. در چنان محیطی، فرامین و اسناد مکاتباتی توسط‌‌ همان منشیان و وزرای کارآزموده در قالب منشات و رسایل برجای می‌‏ماند و هر نسلی چنان تسلط عمیقی بر حافظه تاریخی ادوار پیش از خود داشت که تنها با اتکا به آن‌ها می‌‏توانست در خصوص تعیین حدود یا تعریف ارزش واژگان و عبارات در مکاتبات و معاهدات سخنش مبنا و اعتباری ویژه پیدا کند.

 

 

وزارت خارجه ایران را از بعد کادر و نیروهای درگیر در آن از بدو تاسیس تا به امروز به چند دوره می‌‏توان تقسیم کرد و هر یک از این دوران دارای چه مشخصات و ویژگی‌هایی است؟

 

تقسیم‏بندی ذهنی اینجانب ناشی از درکی است که از مطالعه اندک تاریخچه سازمانی این دستگاه بدست آورده‌ام. لذا با شما موافقم و به نظر می‌‏رسد که همچنان که اشاره نمودید برای وزارت خارجه ایران می‌‏توان ادواری را در نظر گرفت. من برای دوره نخست از عبارت عهد «میراثی» استفاده می‌‏کنم. در این دوره مناسبات فامیلی یعنی حفظ «میراث خانوادگی» بود که ایجاب می‌‏کرد افراد به صورت سنتی در این دستگاه به کار گرفته شوند. تجارب تنها حاصل سنوات خدمت نبود، اصولا فرد از کودکی در کنار سایر اعضای خاندانش که دارای مناصبی در نظام دیپلماتیک ایران بودند می‌‏آموخت از چه آدابی و از چه لحنی باید استفاده کند تا بتواند شکل دیپلمات را در انظار عمومی احراز نماید. بیان او، اندیشه او، وقار و کمال او تابع چند نسل تجربه می‌توانست باشد، فلذا دیپلمات بیشتر نجیب‌زاده‌ای بود که چون منافع طبقه‌اش به دلیل حضور در ساختار حاکمیت با منافع ملی عجین شده بود، به اعتباری در خدمت منافع ملی، یا در حقیقت‌‌ همان منافع به ارث برده بود. حال در این مجموعه بودند افرادی که به دلیل هوش ذاتی و عمق دانش خاندانی خود که حتی تا ادوار قبل از قاجار نیز ریشه دوانده بود، می‌‏توانستند این دوران میراثی را به خوبی نمایندگی کنند. دوره دوم از انقلاب مشروطیت یعنی اواخر دوره قاجار آغاز شد. برای این دوره بایستی از عبارت عهد «فن‌سالاری» یاد کرد. مدرسه علوم سیاسی تشکیل شده بود، طبقات جدیدی از جامعه از میان اصناف و سپس روحانیون، فئودال‏‌ها و تحصیلکرده‏های بازگشته از خارج اجازه یافته بودند تا در اجتماع و سیاست ایفای نقش نمایند. این خون تازه ولی متنوع کشور در آستانه یک تحول را، با این واقعیت مواجه نمود: «برای ادامه حیات و حفظ حاکمیت و تمامیت ارضی و دفاع از منافع ملی لازم است نیروهایی کاردان و دارای تخصص‏های مختلف با خاستگاه متفاوت اجتماعی به خدمت گرفته شوند.»

 

دوره فن‌سالاران در وزارت خارجه به رغم فراز و فروزهای آن دوره دیرپایی بود که تا سال‏های نزدیک به انقلاب اسلامی ایران ادامه یافت. عموم کارگزاران دیپلماسی ایران در این دوران اگرچه در قیاس با پیشینیان خود از دایره شمول علوم مختلف کمتر بهره داشتند اما به سرعت و چه بسا از سر اجبار تحولاتی چون: فروپاشی امپراتوری تزاری روسیه، تغییر در جغرافیای سیاسی منطقه با زایش کشورهای تازه و بروز جنگ جهانی اول توانستند تخصص‏های خود را ارتقاء بخشند و عملا به عنوان کارشناسانی مسلط و مبرز در عرصه بین‌الملل، مناصبی را به خود اختصاص دهند. به عنوان مثال دکتر صدیق اعلم در یونسکو، برادران انتظام و عبده در سازمان ملل و نهادهای وابسته چنان خوش درخشیدند که کمتر مصداقی از آن‌ها را می‌‏توان در تاریخ دیپلماسی معاصر ایران برشمرد. تنها به نمونه یک نکته مکمل در این زمینه اشاره دارم: اگر گزارش‏‌ها و ایفای نقش انتظام در «کمیسیون حل منازعه اعراب و یهود» که زیر نظر برنادت ولیعهد سوئد انجام وظیفه نمود را مورد بررسی و توجه قرار دهیم، شاهد آن خواهیم بود که بسیاری از چارچوب‏های تعریف شده برای حفظ سرزمین فلسطین در روند اشغال آن سال‏‌ها به همت و سعی چنین فردی تنظیم شده است.

 

در اواخر دوران سلطنت پهلوی و بازگشت تعداد کثیری از تحصیلکردگان خارج از کشور و نیز ورود فارغ‌التحصیلان مراکز آموزشی و دانشگاهی داخل ایران، دوران جدیدی در ادامه عهد فن‌سالاران آغاز شد. در این دوره دو شاخصه مهم در کنار هم جای گرفته بود. نخست آنکه محمدرضا پهلوی به لحاظ درک محیط بین‌الملل خود را سرآمد دیگران می‌‏دانست. او این تصور و خودشیفتگی را پیدا نموده بود و همین سبب گردید تا افرادی به منافق در همین ساختار به تحسین وی مبادرت ورزند. به‌‌ همان میزان که شاه در این زمینه اعتماد به نفسی تصنعی پیدا می‌‏نمود، نیروی جوان و تحصیلکرده وارد سیستم سیاسی شده هم می‌‏کوشید بیش از آنکه خود را در چارچوب «پرنسیب»‌های سازمان تعریف کنند، «منویات» همایونی را – که می‌توانست اسباب ترقی‌اش را فراهم سازد - مرجح بدارند. لذا برای تعریف این دوره بایستی از واژه «عهد همایون» استفاده نمود. در این دوره تحصیلات عالی، دانش فراوان، ساختار منسجم و... وجود داشت اما دیپلماسی بنابر کیفیتی که یکی از کارگزاران فرهنگ دوست و نکته‌سنج آن دوران به طنز روایت می‌‏کند شکلی از دیپلماسی «انگور یاقوتی» را یافته بود. داستانی که سبب می‌شد تا پیک دیپلماتیک انگور یاقوتی قزوین را شبانه برای رخ‌نمایی «اعلیحضرت» به رباط برد، یا سماق را به جهت ضیافت وزیر خارجه وقت، زاهدی، از لندن به رومانی حمل کند.

 

با استقرار جمهوری اسلامی ایران، همچنان که انقلاب کل ساختار گذشته را متلاطم ساخت، وزارت خارجه را نیز نه به لحاظ اصول حاکمیتی و منافع ملی، بلکه به لحاظ سرمایه انسانی دستخوش تغییر نمود. جذابیت‏های ارتباط با بیگانگان و دسترسی به خارج از کشور که در قالب سفر‌ها و ماموریت‏های دیپلماتیک خود را نشان داده بود در کنار احساس مسوولیت برای معرفی واقعیات انقلاب اسلامی و دفاع از حقوق مردم در مواجهه با تبلیغات غیرواقع زمینه‌ای را فراهم آورد که مجموعه‌ای متنوع ـ به لحاظ فکری و طبقاتی - در کنار هم به ایفای نقش در صحنه دیپلماسی مبادرت ورزند. این مجموعه در سال‏های نخست با فراز و فروزهایی به لحاظ کیفیت نیروی انسانی خود مواجه بودند. به‌‌ همان میزانی که در ساختار حاکمیت عناصری با انقلاب وداع می‌‏نمودند و از قطار آن پیاده می‌‏شدند، در وزارت امور خارجه نیز چنین رخدادی مشاهده می‌شد. البته به دلیل کمیت محدود نیروی انسانی وزارت امور خارجه در مقاطعی از جمله دوران صادق قطب‌زاده که هیات پاکسازی به جراحی پیکره این سازمان مبادرت ورزید دوران شاخص‏تری در تخلیه دستگاه از «میراث» و «فن» گذشته شکل گرفت. جنگ و حس همدلی ملی ایجاد شده برای دفاع از کشور، منافع و تمامیت ارضی و استقلال آن، زمینه‌ای را فراهم آورد تا این لایه‏های متنوع و جهات سیاسی مختلف موجود در وزارت امور خارجه در مسیر همکاری و همدلی، شکلی ساده از نوعی «صنف» را به خود بگیرند. پس به عبارتی را می‌‏توان این دوران به بعد را از بعد نیروی انسانی دوران «صنف» در وزارت خارجه دانست. بدیهی است در این دوران صنف همچنان که در بازار و درون یک صنف شبکه‏های مختلفی در قالب «خان» و یا «سرا» وجود دارند در وزارت خارجه هم به نوعی این خان‏‌ها و سرا‌ها مشاهده شد که تعاملات آن‌ها از جنس‌‌ همان اصناف بازار بود. اطلاق «رستم‌آبادی‌ها»، «بچه‌های دانشکده»، «امام صادقی[ع]‌ها»، «قمی‏‌ها»، «هندی‏‌ها»، «نیویورکی‏‌ها» و... به نوعی توصیف‌‌ همان ویژگی درون صنفی است. فلذا به نظر می‌‏رسد از همین جهت است که هر آنچه دولت‏‌ها در این سال‏‌ها کوشیده‌اند شکل و ساختار این سیستم را با عبارت‏هایی چون «کار‌شناس‌محوری»، «شایسته‌سالاری»، «رتبه‌بندی»، «دانایی‌محوری» و... متحول سازند، اما‌‌ همان بافت صنفی هست که توانسته در مجموع هویت خود حفظ کند.

 

 

اصولا از حیث قدمت و سابقه نهادسازی در حوزه سیاست خارجی و امور دیپلماتیک ایران در میان کشورهای خاورمیانه چه جایگاهی دارد؟

 

باید بپذیریم که یکصد سال پیش ما تنها می‌‏توانستیم از پنج دولت در خاورمیانه سخن به میان آوریم، ایران، عثمانی، بریتانیا، افغانستان و سلطنت امامان مسقط. بدیهی است در میان این کشور‌ها شاید تجربه تاریخی استقرار نظام ایران دیرپا‌ترین بود اما به لحاظ پیوستگی و استمرار تاریخی دستگاه دیوانی متولی امور، دیپلماسی ایران در قیاس با افغانستان و سلطنت امامان مسقط از موقعیت ممتازتری برخوردار بود. ما در دوران صفوی منصب «مهماندارباشی» و «ایلچی» که به نوعی وظیفه تنظیم مناسبات با بیگانگان عهده‌دار بودند، را داشته‌ایم، اما این مناصب نه «ساختاری» را به وجود آورده‌اند و نه استمرار فعالیت آن‌ها ثبت و نگهداری شد. اصولا باید پذیرفت که وزارت خارجه تنها دستگاهی است که دو «سرمایه» ملموس دارد. یکی سرمایه‌ای که به صورت تنخواه از آن استفاده می‌‏کند که‌‌ همان نیروی انسانی و تجارب فردی است و دیگری سرمایه‌ای که برای آن رزرو یا ذخیره است که‌‌ همان اسناد و مدارک دیپلماتیک روابط ایران با بیگانگان است. این اسناد است که «حافظه تاریخی و دیپلماتیک» ما را شکل داده و به رغم کهن بودن آن‌ها با دو سده قدمت هر لحظه می‌‏تواند در یک مناقشه یا یکی از دعاوی بین‌المللی- منطقه‌ای مورد استناد و ارجاع واقع شود. دقت در پیوستگی اسناد در وزارت خارجه ایران نشان می‌‏دهد که عمق تاریخی ما در قیاس با بریتانیا و عثمانی کمتر و نسبت به دو همسایه نامبرده در پیش، بیشتر است.

 

 

فهم و درک پدیده‏‌ها و حوادث بین‌المللی در وزارت خارجه از بدو تاسیس تا به امروز چگونه انجام می‌‏شد، پس از پیروزی انقلاب این مهم به نوعی به معاونت پژوهشی سپرده شد. به نظر شما این معاونت تا چه حد می‌‏توانست نخبگان وزارت خارجه را در درک مسائل و پدیده‏های بین‌المللی یاری کند؟

 

به نظر می‌‏رسد که در دوران قاجار یعنی در زمانی که سرعت گردش اطلاعات و اخبار به مصداق شرایط یک سده اخیر نبوده و نقش بازیگران و یا عناصر بازی‏ساز واقعی‏‌تر از تصورات برساخته مدیاتیک امروزی بوده، دیپلمات‏های ایرانی می‌‏توانسته‌اند به دلیل شناخت ملموس‏‌تر از نظام بین‌الملل قضاوت‏‌ها و پیش‌بینی‏های دقیق‏تری را داشته باشند. سفر‌ها در آن دوران بری و بحری بود. فلذا یک سفیر هنگامی که ماموریت می‌‏یافت به حوزه ماموریت خود وارد شود به راحتی می‌‏توانست قلمروی کشور ماموریتی خود - و اگر حد فاصلی میان این دو بود- را به خوبی درک کند. با ملاحظات و حساسیت‏های اقوام و طوایف نسبت به دیگران آشنا شود و در رهیافت عمیق تاریخ و فرهنگ مردمی که با آن‌ها به اقتضای مسوولیت ارتباط پیدا می‌نمود، غور نماید. لذا گزارش‏‌ها و اطلاعات بازمانده از آن دوران که امروزه «بیات» تلقی می‌‏شود دارای نشانه‏‌ها و شواهد بی‌شماری از آینده‏نگری و تندذهنی نویسندگان یا‌‌ همان کارگزاران دیپلماسی ایران بوده است. بی‌دلیل نیست که چهل سال قبل از اشغال فلسطین و ایجاد یک نظام سیاسی مبتنی بر باورهای صهیونیستی، سفیر وقت ایران در لندن در گزارشات مکتوب خود که به همت مرحوم افشار با عنوان «نامه‏های لندن» انتشار یافت، این واقعیت را پیش‌بینی و توصیف نموده، انذار می‌دهد که ظهور چنین حاکمیتی در تزاحم با منافع ملی ایران – و نه جمهوری اسلامی ایران - است. اما در پایان سلطنت پهلوی یا‌‌ همان «عهد همایون» شرایط کاملا عوض شده بود. به طوری که مرحوم دکتر احسان نراقی دو خاطره را از آن دوران برای من بازگو کرد. او می‌‏گفت که شاه هر روز تیتر اخبار روزنامه‏های جنوب فرانسه و نشریات محلی اروپا را دنبال می‌‏نمود اما هیچ توجهی نداشت که در مسجد پشت کاخ نیاوران چه سخنانی درباره او گفته می‌‏شود. وی در یک شاهد مثال دیگر توصیف نمود که بنا به درخواست ملکه ایران فرح پهلوی مامور شده بود تا از یک شرکت فرانسوی در حوزه لابی به نام «ژان کلود» بخواهد برنامه‌ای را برای بهبود چهره نظام سلطنت در افکار عمومی جهان ارائه کند. او اشاره داشت که وقتی گزارش این مؤسسه فرانسوی را شاه خوانده بود به طعن گفته بود «این‌‌ همان صحبت‏های مخالفان و مرتجعین ماست!». این دو روایت نشان می‌‏دهد که در پایان حکومت پهلوی درک فضای بین‌الملل و پیش‌بینی سیر حوادث حتی در داخل کشور و پشت دیوار قصر سلطنتی چقدر از واقعیات سنتی آغاز همین دوره حاکمیتی دور افتاده بود.

 

با تشکیل جمهوری اسلامی ایران، کارگزاران دیپلماسی چون شناختی از نظام بین‌الملل، آداب، تعلیمات، روش‏‌ها، رویه‏‌ها و... نداشتند گاه به دیده کنجکاوی،‌گاه به دیده شیفتگی با حوادث روبه‌رو می‌‏شدند. از سوی دیگر آن‌ها یا فرصت مطالعه سوابق دیرین گذشته که مشحون از اطلاعات و انباشتی از تجارب تاریخی بود را نداشتند، یا رنج و زحمت طی این مسیر پرمشقت را هم بنا بر ضروریات شرایط خاص کشور به مصلحت نمی‌دانستند. لذا رویکرد به ایجاد «دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی» با هدف شناخت در مرحله اول، و سپس پیش‌بینی تحولات در نگاه دوم، و در ‌‌نهایت تاثیرگذاری بر روند‌ها از اوایل دهه شصت شکل گرفت. این دفتر و معاونت پژوهشی که در ادامه آن با تجمیع بخش آرشیو و کتابخانه، سازه فرهنگی و آموزشی و سرانجام دانشکده شکل گرفت از‌‌ همان روزهای نخست خود با نوعی فقدان سازوکار ارتباطی در تعامل و تاثیرگذاری روبرو بود. به غیر از دوران مشخص و محدود که این مجموعه توانست با ابتکاراتی خلاق و مؤثر در مسیر سیاست خارجی تحول‌آفرینی نماید، به دلایل مختلف چون: بی‌تفاوتی نسبت به حفظ نیروهای کیفی درون این مجموعه، ساده‌انگاری امور و تشریفاتی، ابزاری قلمداد کردن نقش این مجموعه و... از ارزش و اعتبار آن کاسته شد. دامنه ارتباطی این مجموعه به‌‌ همان میزان که با بخش‏های اجرایی و اداری دچار گسست می‌‏شد از مراکز پژوهشی و نخبگان درون جامعه و حتی بیرون از ایران نیز دور می‌‏گردید، فلذا عملا نمی‌توان به قضاوتی دقیق از نقش «مستعان» این بخش رسید. به نظر اینجانب این مجموعه دارای ظرفیت‏های فراوان و کمتر مورد توجهی بوده و هست.

 

تردید نباید داشت که در دنیای امروز وزارت خارجه بایستی قوه‌ای از تفکر داشته باشد تا بتواند نه تنها نسبت به آنچه روی می‌‏دهد بیندیشد، بلکه بکوشد: در خصوص آنچه محتمل است نیز عمیقا و دقیق تفکر نماید، احتمالات را بسنجد، رفتارهای تاریخی گذشته در شرایطی شبیه به آن مفروضات را مورد مطالعه قرار دهد، راهکارهای آزموده شده در گذشته و چرایی ناآزمودن برخی از پیش‌فرض‏‌ها را تحلیل کند، مؤلفه‏های تاثیرگذار اعم از مادی و یا معنوی مثال دنیای مجازی «فیس‌بوکی» را به دقت اندازه‌گیری نماید و... بلکه به مرحمت این جهد و مساعی بتواند به دور از هیجان‌زدگی یا شیفتگی درباره هر آنچه که به نظر می‌‏رسد محتمل است در آینده برای کشور امری محتوم گردد نظریه‌پردازی نماید. بدیهی است این نظریه‌پردازی وقتی مؤثر خواهد شد که پردازشگران آن بتوانند نه با تصویری مالیخولیایی از ظرفیت‏‌ها، بلکه با شناخت عمیق قدرت و توان ملی «فرمول»هایی واقعی را برای مواجهه با این پیش‌بینی خود نیز پیشنهاد نمایند. فرمول‏هایی که فرجام‏های نیک و بد آن بر سرنوشت کنونی و آیندگان تا حد ممکن سنجیده شده باشد.

 

 

به نظر شما مختصات و ویژگی‌های وزارت خارجه پس از انقلاب را چگونه می‌‏توان تبیین و تحلیل کرد و از حیث ویژگی‌ها، چه تفاوت‌ها و تمایزهایی میان وزارت خارجه در این دوره با دوران قبل از پیروزی انقلاب قابل مشاهده است؟

 

به اعتقاد اینجانب چون منافع ملی، اصول حاکمیتی و پایبندی به حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، اموری لایتغیر است، پس به عبارتی نمی‌توان تفاوتی را میان قبل و بعد از انقلاب اسلامی، قبل و بعد از سلطنت پهلوی، قبل و بعد از حکومت قاجار و قس علیهذا مطرح نمود. ایران،‌‌ همان ایران است، تنوع داخل این بستر جغرافیایی چه در نگاه جغرافیای سیاسی کنونی و چه در نگاه جغرافیای فرهنگی فرا‌تر از مرزهای رسمی تغییری نیافته است. زبان‏‌ها، نژاد‌ها، باور‌ها، سنت‏‌ها و علائق و مذاهب مختلف این قلمرو را هویت بخشیده و زمینه‌ای را ایجاد کرده‌اند که امروز پیکره موجود در جغرافیای سیاسی از طریق همین شاخه‏های ارتباطی می‌‏تواند با جغرافیای فرهنگی خود ارتباط برقرار و تاثیرگذاری نماید. روش‌ها و ماموریت‌ها هم دستخوش تغییر نشده است، شاید تنها اولویت‌ها برای سیاست‌گذاران و رهبران سیاسی تغییر یافته، پس وزارت خارجه، چه آن زمان که عهد قاجار بود و هنوز گلستان و ترکمانچای تغییری در مرز‌ها به وجود نیاورده بود یا امروز که وزارت خارجه در همین مرز‌ها انجام وظیفه می‌‏کند مسوولیت‏های مشابهی داشت. شیعیان جبل عامل یا یمن یا منطقه هزاره‌جات در افغانستان و حتی اندک شاخه‏های شیعی هند و ختای چین حوزه پیوستگی فرهنگی و مذهبی ما هستند که نمی‌توانیم از آن‌ها چشم بپوشیم و نسبت به سرنوشت آن‌ها بی‌تفاوت باشیم. اینجا تفاوت این است که در قبل از انقلاب محیط شیعی در دسته اولویت‌های اول نبود و امروز هست. پس چه ایران در قلمرو تاریخی خود باشد و چه نباشد، وزارت خارجه مسوولیت دارد‌‌ همان‌گونه که وزارت خارجه کشوری مثل فرانسه نسبت به سرزمین‏های فرانکوفون ایفای نقش می‌‏کند آن نیز در حوزه گسترۀ تمدنی مسوولانه عمل کند.

 

 

منبع: هفته‌نامه آسمان

کلید واژه ها: علی موجانی وزارت خارجه


نظر شما :