چرا رژیم پهلوی سقوط کرد؟/ یادداشتی از غلامعلی رجایی
هر کدام از آنها جدا از سهمی که در کنار سایر علل و عوامل برعهده دارند به تنهایی نقش مهمی در فروپاشی و اضمحلال رژیم سلطنتی پهلوی دوم ایفا کردهاند.
صرفنظر از اهمیت همه علل و عوامل دخیل در این فروپاشی، موضوع دین ستیزی خاندان پهلوی و چالش و مخالفت آنها با مقوله دین اسلام واحکام آن که به موجب قانون اساسی، شاه سوگند خورده بود از آن پاسداری نماید. نقش بسیار تعیین کننده و تسریع کنندهای در زوال سلطنت پهلوی داشته است.
تا جایی که شاید بتوان با توجه به مولفههایی مانند گرایش و اعتقاد اکثریت ملت ایران به اسلام و رهبری بلا منازع دینی امام خمینی که از پایگاه و جایگاه مرجعیت دینی به مبارزه با شاه برخاست و رژیم سلطنتی را برانداخت آن را مهمترین عامل سقوط سلطنت پهلویها دانست.
این موضوع آنقدر اهمیت دارد که با استناد به فرمایشات امام میتوان چنین ادعا کرد که اگر پهلوی اول که آغازگر سیاست ستیز با دین بود و اوج آن را میتوان در اجرای قانون ننگین کشف حجاب دید.
پس از او پهلوی دوم که سیاست پدر را دراین جهت ادامه داد، در این جهت حرکت نمیکردند و به نصایح و نگرانیهای علما و مراجع دینی در رعایت حریم دین و متدینین توجه میکردند آنگونه که امام خمینی بعدها گفت شاید این انقلاب اتفاق نمیافتاد: «آن وقتی که قبل از 15 خرداد که خوب یک اجتماع کوچکی برای مخالفت با آن چیزهایی که آن وقت واقع شده بود تشکیل شد آن وقت چنانچه شاه مخلوع به ما یک روی خوشی نشان میداد، این انقلاب حاصل نمیشد. اگر قبول میکرد ما مسائل خیلی بزرگی آن وقت نداشتیم.»(صحیفه نور/ج15/ص 197)
اشاره امام به ماجرای مدرسه فیضیه و حوادث بعد از آن است که ریشه در حوادث چند ماه قبل و رویارویی ایشان با دولت و شاه در نیمه دوم سال 1341 دارد. در 16 مهرماه این سال، دولت علم لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را در هیئت دولت تصویب و درصدد اجرای آن بود.
به موجب این لایحه واژه اسلام از شرایط رای دهندگان و انتخاب شوندگان حذف و انتخاب شوندگان نیز در مراسم تحلیف به جای سوگند به قرآن میتوانستند به کتاب آسمانی سوگند بخورند .
وقتی اسدالله علم به اخطار امام وسایر مراجع و علمای سرتا سر کشور که به دعوت امام به قم آمده و در این باره نگرانی خود را اعلام و لغو فوری آن را خواسته بودند توجهی نکرد امام دامنه اعتراض خود رامتوجه شاه نمود و از او خواست به نخست وزیر دستور دهد این مصوبه را لغو نماید: «مستدعی است امر فرمایید مطالبی را که مخالف دیانت مقدسه ومذهب رسمی مملکت است از برنامههای دولتی حذف نمایند.»
حرکتهایی نظیر تجمع علمای شهرستانها برای مشورت در این باره و اتحاد آنها در اعتراض به دولت که در تلگرافهای مکرر خود را نشان داد و صدور بیانیه در جهت آگاه سازی مردم - که پیشنهاد امام بود- از عمق این توطئه و ارسال تگراف همه مراجع قم به دولت واظهار نگرانی مراجع نجف دراین زمینه که تا آن زمان از سوی علمای دین سابقه نداشت کافی بود شاه را متوجه اهمیت موضوع کند.
اما شاه این مطلب را مهم ندانست و در تلگرافی که شش روز بعد به امام و سه تن از مراجع قم مخابره کرد این تغییرات را غیر مهم و از مقتضیات زمانه دانست و تصمیم درباره آن را به دولت محول نمود.
بیاعتنایی علم به نامه بعدی امام وعلما موجب شد امام در تلگرافی که لحن آن تندتر از قبل بود به شاه بنویسد: « آقای علم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به کتاب آسمانی ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت...انتظار ملت مسلمان آن است که با امر اکید آقای علم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت قرآن کریم نموده استغفار نماید.»
با بیاعتنایی علم به این هشدار و اخطار، امام در تلگراف تندتری از علم خواست به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهد و از عواقب و خیمه تخلف از قرآن و علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون بترسد و بدون دلیل کشور به خطر نیندازد و: «الا علمای اعلام از ابراز عقیده درباره شما خودداری نخواهند کرد.»
درنهایت این اخطار موثر افتاد و دراثر فشار امام و علما، اسدالله علم ناچار شد همانگونه که امام خواسته بود ابتدا این مصوبه را درهیات وزیران لغو و سپس در 1341.9.10 در گفتگو با رسانهها کان لم یکن بودن آن را رسما اعلام نماید.پس از این پیروزی امام دو حرکت عمده انجام داد:
1. در بیانیهای که خطاب به مردم صادر کرد این پیروزی را نتیجه قیام آنان دانست: «قیام عمومی دینی شما موجب عبرت برای اجانب گردید. لیکن لازم است متذکر شوم که مسلمین باید بیش از پیش هوشیار و بیدار و مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشردهتر کنند که اگر خدای نخواسته دستهای ناپاکی به سوی مقدسات آنها دراز شود قطع کنند.»(بررسی وتحلیل نهضت امام خمینی / ص50)
2. با اعلام پایان یافتن مسئله به روحانیون توصیه کردند که به درس و بحثشان بپردازند: «از این به بعد مشغول تحصیل باشیم که از همه عبادات بزرگتر است .. باز اگر دیدیم شیطانی از خارج - به تعبیر امام دقت کنید - متوجه مملکت ما شد ما همین هستیم و دولت همان و ملت همان.»(پیشین /صص44 و49)
شاه به جای عبرت از این قیام محدود علمای دین، و اعتنا به هشدارهای آنها در عمل به قانون اساسی که به آن سوگند خورده بود خود به میدان آمد و در اندیشه جبران آبروی از دست رفته خود با به رفراندم گذاشتن اصول شش گانهای که بعدها به آن انقلاب شاه وملت نام نهاد برآمد.
غافل از اینکه این موضوع، وضعیت را بدتر از قبل خواهد کرد وآرامشی را که پس از لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در کشور پدید آمده بود از بین خواهد برد.
از این ببعد شاه که درک درستی از قدرت و ظرفیت نهاد دین نداشت و به حمایت امریکا دل خوش کرده بود به جای اینکه از ماجرای لغو تصویبنامه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی عبرت بگیرد با اصول ششگانهای که بعدها آن را انقلاب سفید شاه و ملت نامید به میدان آمد واین اصول را در رفراندم 6 بهمن به نظر خواهی ملت گذاشت بر اشتباهات خود در مقابله با مذهب ومذهبیون افزود.
اما دراعلامیهای که چهار روز قبل از رفراندم اجباری شاه صادر کرد آن را در مقابل حکم اسلام وقانون اساسی بی ارزش دانست.
اشتباه بزرگ شاه پس از آن صورت گرفت که در صدد توجیه علما و مراجع قم و از جمله امام نسبت به اصولی که خود در دیدار با مرحوم آیت الله کمالوند خرم آبادی که از سوی امام وعلما ومراجع برای شنیدن توضیحات شاه دراین باره با اوملاقات وپس از این دیدار نتیجه گزارش دیدار خود رابه علما ارائه نمود، گفته بود به دستور امریکا مجبور است آنها را به هر قیمت ممکن اجرا کند در 4 بهمن ماه 41 به قم سفر کرد.
امام بی درنگ با صدور اعلامیهای خروج مردم را ازخانههایشان تحریم نمود. شاه که پس از ورودبه قم گویی به شهری تقریبا خالی از سکنه قدم گذاشته است از این عکس العمل مردم به حدی ناراحت و خشمگین شد که در سخنرانی کوتاهی که در بین تعدادی از مردم که به زور فرمانداری و شهربانی به پای سخنرانی او حاضر شده بودند روحانیت را ارتجاع سیاه و بدتر از ارتجاع سرخ - مارکسیستها - و صد برابر خائنتر از حزب توده و مخالف اصلاحات نامید.
با بکارگیری این تعابیر تند از سوی شاه مملکت تکلیف برامام و سایرعلما در مقابله با سیاستهای ضد دینی وی روشنتر از قبل شد.
دو روز بعداز رفراندمی که با تحریم کامل علما و مردم در سرتاسر کشور روبرو شد. اما رژیم با آماری دروغین اعلام کرد این اصول با پنج میلیون و ششصد هزار رای در برابر چهار هزار وصد و پنجاه رای مخالف به تصویب مردم رسید.
ماه مبارک رمضان فرارسید. امام به علمای سرتاسر کشور پیشنهاد نمود در اعتراض به این سیاست ضد دینی شاه نماز جماعت مساجد و سخنرانی علما و روحانیون دراین ماه مبارک که مساجد و اماکن مذهبی کشور مملو از جمعیت میشد تعطیل اعلام شود تا مردم با این نشانه نسبت به خطری که با اقدامات شاه متوجه دین ودیانت بود آگاه گردند.
شاه که در حادثه قم بسیار تحقیر شده بود و در خود احساس شکست میکرد در 23 اسفند ماه در بازدیدی که در پایگاه هوایی وحدتی دزفول داشت، طی سخنانی مجددا با عباراتی بسیار زشت وتوهین آمیز در مورد علمایی که به تحریم رفراندم او رای داده بودند یاد کرد و از سرکوب شدیدشان درآیندهای نزدیک خبر داد: «این عناصر فرومایه با همفکران ارتجاعی خوشان اگر از خواب غفلت بیدار نشوند چنان مثل صاعقه مشت عدالت در هر لباسی که باشند برسر آنها کوفته خواهد شد که شاید به زندگی ننگین و کثافتشان خاتمه داده شود.»(سخنان شاهنشاه/ ص 28)
امام در مقابله با این سخنان تند هتاکانه و بیادبانه شاه نسبت به ساحت علمای دین در جهت مقابله با شاه برآمد و برای اینکه مردم را از عمق دشمنی شاه با دین وعلما اگاه کند دراقدام بی سابقه ای با صدور اعلامیهای عید نوروز را در سرتاسر کشور عزای عمومی اعلام نمود.(صحیفه نور/ج1 /ص 61)
این عبارات تند و بی سابقه که تا آن زمان کسی جرئت آن رانیافته بود تا درباره روحانیت بکاربرد باز قلب مجروح شاه احساس شکست کرده و سیلی خورده ازعلما را تسلا نداد و به همین دلیل عمال اجیر شدهای که با اتوبوس از تهران به قم اعزام شده بودند قصد داشتند در مجلس روضه و عزایی که همه ساله در منزل امام برپا میشد شرکت وآن را برهم بزنند و ایجاد اغتشاش کنند.
امام وقتی رفتار آنها را شاهد شدند توسط مرحوم شیخ صادق خلخالی رحمت الله علیه به اغتشاشگران اخطار دادند که درصورت برهم زدن روضه به حرم خواهند رفت و با مردم سخن خواهند گفت.
با این ترفند آنان از تصمیم خود منصرف شدند و چون در هر صورت ماموریت داشتند در قم کاری بکنند و زهر چشمی از روحانیت بگیرند به مجلس روضهای که همه ساله در مدرسه فیضیه برگزار میشد حمله نمودند.
امام در یک سخنرانی افشاگرانه که در همان روز فاجعه حمله به فیضیه و ضرب و شتم طلاب و مردم عزادار وتیراندازی به کسانی که در صدد مقابله با چماقداران رژیم بودند صورت گرفت و یک طلبه هم به شهادت رسید با طرح سوالاتی پرده از چهره ضد دینی شاه برداشتند: «دستگاه شهربانی میگوید که سازمان امنیت، سازمان امنیت میگوید شهربانی، دوتایشان میگویند امر اعلیحضرت. راست میگویند که امر اعلیحضرت است ؟ اعلیحضرت با دیانت اسلام مخالف است؟!.. اگر مخالف است آن همه کسب وکرامت کجاست؟ اگر مخالف نیستند چرا جلوگیری نمیکنند از این وحشیگریها؟»( صحیفه نور/ج1/ص65 به بعد)
عکسالعمل شاه در برابر این سخنرانی و ادامه انتقام جوییها و دین ستیزیها این بود که دستور داد طلاب علوم دینی را که تا آن زمان به دلیل اشتغال شبانه روزی و مداومشان به تحصیل علوم دینی از خدمت سربازی معاف بودند به سربازی ببرند.
کاری که برای طلاب بسیار سخت بود چون آنها بیشتر از مردم عادی به فساد رژیم آگاهی داشتند. امام به طلابی که به اجبار به سربازی برده شدند که آیت اللههاشمی رفسنجانی هم یکی از آنان بود پیام داد که: نه تنها نباید تزلزل بخود راه دهند بلکه برعکس باید ازاین فرصت طلایی در جهت روشنگری افسران ودرجه داران ارتش نسبت به ماهیت ضد دینی رژیم استفاده کنند و تعلیمات نظامی را با جدیت فرا بگیرند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در این باره گفته است: «سربازگیری از قم به مفهوم عدم رسمیت حوزه قم از طرف حکومت بود. بیست روز بعداز حادثه فیضیه روز 21 فروردین ما با این وضعیت روبه رو شدیم .گویا اولین فردی که به این منظوربازداشت شد خود من بودم.»(دوران مبارزه /ج1/صص145 و146)
در این ایام امام که با هوشیاری و تیزبینی خاصی تحولات ضد دینی رژیم را رصد میکرد تسهیلاتی را که رژیم برای مسافرت دو هزار نفر از فرقه ضاله و استعمار ساخته بهاییت به لندن ایجاد کرده و در همان ایام تضییقاتی را در مورد سفر حجاج خانه خدا بوجود آورده بود بهانه ساخت و با صدور اعلامیهای از سیاست نزدیکی رژیم به اسراییل که آن را دشمن اسلام و غاصب سرزمینهای مسلمانان میدانست شدیدا انتقاد نمود.
پس از سخنرانی افشاگرانه امام درساعت 8:30 صبح روز 4 آبان سال 43 درباره تصویب قانون کاپیتولاسیون در دو مجلس سنا و شورا که رای به آن را توسط دولت و مجلسین رأیی ننگین و مخالف اسلام و قرآن دانستند رژیم در حرکتی شتاب زده که ارتشبد حسین فردوست که پس از علم نزدیکترین افراد به شاه بود آن را دستورمستقیم امریکا میداند(خاطرات فردوست /ج1/ص516)
امام را در13 آبان ماه به ترکیه تبعید نمود. با تبعید امام به خارج کشورسیاست دین ستیزی شاه ادامه یافت. اینک به اهم محورهای سیاست دین ستیزی شاه اشاره کوتاهی میشود.
1. مخالفت با تاسیس مشروب فروشی و عشرتکده در قم پس از رحلت مرحوم آیت الله بروجردی در دهم فروردین سال 1340 که سد محکمی بود که با تمام توان در برابر سیاستهای دین ستیزی شاه ایستادگی و او را وادار به عقب نشینی میکرد، در قم شایع شد که رژیم قصد دارد از فرصت به دست آمده از فقدان وی استفاده کند. در قم که بزرگترین پایگاه قدرتمند تشیع در جهان اسلام بود مشروب فروشی و عشرتکده وسینما دایرنماید.
با انتشار این خبر بعضی از طلاب با تهیه طوماری که آن را به خدمت امام فرستادند نسبت به این کار شدیدا هشدار دادند.
امام با دریافت طومار طلاب، فورا رییس شهربانی قم را احضار و ضمن نشان دادن طومار به او، در مورد این کار شدیدا اخطار نمود.
2. تحقیر روحانیون اگرچه محمدرضا سیاست پدر را درباره خلع لباس روحانیون دنبال نکرد اما در مواقعی به تحقیر آنان میپرداخت. گاه آنان را مخالف تمدن مینامید و میگفت با پیشرفتهای بشری مخالفند ومعتقد به مسافرت با الاغ هستند!
امام در یک سخنرانی در پاسخ به او اعلام کرد: «یکی از تبلیغاتی که بعد از زمان همین محمدرضا از آن اوایل که وقتی دید درقم یک شورشی شد یک جنبشی شد این در صحبتهایش کرد که این آخوندها با همه مظاهر تمدن بدند. اینها میگویند ما الاغ سواری میخواهیم. در یکی از نطقهایش بود که من دردنبال او این صحبت را کردم که تو این حرف را که میزنی همین وقتی است که بعضی مراجع ما با طیاره رفتند به مشهد چطور تو میگویی ما الاغ سواری میخواهیم؟»(صحیفه نور/ج9/صص 158 و159)
شاه در یک سخنرانی در کرمان در نهایت هتاکی با کنایه به روحانیون گفت: بعضیها کرمهای نجسی هستند که باید از آنها دوری کرد. امام در یک سخنرانی در پاسخ شاه گفتند: خد اکند منظورت از کسانی که بعنوان حیوان نجس از آنها یاد کردی روحانیون نباشد اگر مقصدت ما باشیم تکلیف ما در برابر تو سختتر میشود.
3. علاوه بر شاه مردان دربار او هم با تاسی به وی شدیدا با حضور روحانیون در عرصههای اجتماعی مخالفت میکردند.
اردشیر زاهدی در کتاب خاطرات خود به نام بیست وپنج سال درکنار پادشاه (ص302) دراین باره گفته است: «یادم است در اوائل حکومت آموزگار، داریوش همایون - وزیراطلاعات- اعلام خطرکرد و گفت چه خبر است که این همه مسجد در ایران ساخته میشود و این همه مسجد مثل قارچ از زمین سبز میشود؟ او همچنین اعلام خطر کرد که دانشجویان دختر با چادر و حجاب اسلامی در دانشگاهها حاضر میشوند و نیروهای مذهبی دارند قدرت میگیرند.»
طوفانیان از ژنرالهای شاه نیز ضمن اعتراض به اینکه شاه برای بستن دهان آیت الله شریعتمداری دستور داده بود 65 میلیون تومان به او بدهند.میگوید: « به اعلیحضرت گفتم من رفتم پاکستان... من باضیاءالحق دوست بودم ضیاءالحق را من دیدم خیلی اسلام زده شده... نمیتوانستم به خود شاه بگویم برای این مثل میزدم به ضیاءالحق گفتم ضیاء، یک دانه آخوند برای یک مملکت زیاد است. اعلیحضرت به این آخوندها اعتماد نکنید. خوب کرد دیگر!!» (خاطرات طوفانیان/صص85 و86)
دیگر از مردان دربار شاه تیمورتاش بود که میگفت: «من به هفتاد دلیل ثابت میکنم که خدایی نیست و قیامت دروغ است. روزی تیمورتاش وارد منزل خود شد و دید زنش قرآن میخواند با کمال غضب به او گفت: تو هنوز این کتاب کهنه را میخوانی و به آن عقیده داری؟ بعد بلافاصله شیشه الکل را روی قرآن ریخت و آتش زد.
موقع دیگر یکی از هموطنان او به منزلش آمد و از او خواهش کرد که گذرنامه کربلا برایش بدهد. با کمال غضب به اوگفت: احمق خر گذرنامه میخواهی که بروی سنگ و نقره وگل ببوسی؟ من هرگز اینکار را نمیکنم.
گذرنامه برای لندن و پاریس و برلن وامریکا بخواه تا بدهم. او میگفت من به گور پدر خودم ... یدم که مرا عبدالحسین نام کرده است حسین کیست که من غلام و عبد او باشم؟» (خاطرات بهلول صص 10 و11)
علم وزیر دربار در خاطرات خود (ص306) روز شنبه 1348.9.9 مینویسد: «اردشیر زاهدی وزیر خارجه برای فردا شب دعوتی به شام از شاهنشاه و پادشاه سابق آلبانی کرده بود. عرض کردم مصادف با شب وفات! حضرت علی است شگون ندارد با این همه سرباز و درجه دار متعصب نادان کار خطرناکی است. فرمودند درست میگویی بگو شب را تغییر دهد به اردشیر گفتم ناراحت شد.»
همین علم در خاطرات روز شنبه 1348.10.20 ( ص 353) خود مینویسد: «سر شام بودم علیا حضرت ملکه پهلوی پیشنهاد کردند چون نوروز مصادف با چهارده محرم (به قول عوام چهارم امام) است خوب است سلام عید نباشد. بحث مضحکی بود ولی داشت جدی میشد و سر میگرفت.
من که اغلب کمتر حرف میزنم با لحن خیلی جدی عرض کردم این فرمایشات چیست؟ اگر نوروزمصادف با عاشورا هم باشد باید سلام منعقد میشد این سنت ملی را که با مسائل مذهبی نمیشود پوشاند. شاهنشاه از عرض من خوششان آمد و مطلب تمام شد.
سرتیپ خسروداد فرمانده تییپ هوابرد شیراز نیز از دیگر مردان دین ستیز شاه است. سرهنگ محمد مهدی کتیبه در کتاب خاطرات خود(ص69) درباره او مینویسد: «در محرم سال 1349همه افسران تیپ را درآمفی تئاتر جمع و سخنرانی کرد. ایشان میگفت: این حرکاتی که در جامعه انجام میدهند و برای امام حسین روضه خوانی و گریه میکنند اینها خرافی و برای افراد بیسواد است.
اگر هم دولت شاهنشاه آریامهر یا مسولین مملکتی جلوی این کار را نمیگیرند برای حفظ ظاهر است چون مردم احمق و بیشعور و متعصب و مذهبیاند.
به اینها اجازه انجام این مراسم را در جامعه میدهند ولی شما که تحصیلکرده و درس خوانده و دانشگاه دیدهاید چرا این حرکات املی عقب افتاده و ارتجاعی را انجام میدهید؟
امام حسین 1400 سال پیش مرده و رفته است حالا دیگر چه دلیلی دارد که هر سال شما سینه زنی میکنید؟»
سرهنگ کتیبه در ادامه (ص 43) با اشاره به سختگیری های فرماندهان بر دانشجویان دانشکده افسری ارتش میگوید: «این فشارها باعث شد از دانشجویان روزهدار سال اول که برای سحری بیدار میشدند حدود 60 درصد روزه گرفتند که در سال دوم این تعداد به 40 درصد و در سال سوم به 20 درصد رسید.»
هر از چند گاهی رادیوتلویزیون ملی ایران، با پخش کاریکاتورهایی مضحک، شان و منزلت روحانیون رابه سخره میگرفت ویا نمایشنامههایی درجهت ضدیت با مذهب ومذهبیون پخش میکرد.
4. شاه اگرچه با سالوسی تمام خود را تنها شاه شیعه مینامید به سفر حج میرفت و قرآن چاپ میکرد ولی اساسا اعتقادی به دین و مذهب نداشت.
مادر فرح آخرین همسر شاه در کتاب دخترم فرح از ماجرای شگفتی که خود شاهد آن بوده چنین یاد میکند: «روز عاشورایی بود و محمدرضا از مراسم عزاداری که در مسجدشاه برگزار میشد به کاخ برگشت. شاه در حالی که بسیار خسته و عصبانی به نظر میرسید پس از آنکه دستور داد برای او شراب بیاورند گفت: هزار و چند سال قبل دو عرب با هم اختلاف داشتهاند و یکی از آنها دیگری را کشته است آن وقت من بعنوان شاه این مملکت باید دو ساعت بروم و دو زانو درمجلس روضه او بنشینم.»
مادرفرح درادامه میگوید: «محمدرضا دراین اواخر، دیگر کارش به اینجا رسیده بود که چنین حرفهایی میزد و هیچ چیز را قبول نداشت.»
5. برگزاری جشنهای دوهزار و پانصدساله از اقدامات ننگین شاه در ادامه سیاست دین ستیزی او برگزاری جشنهای دوهزار و پانصدساله در سال 1350 درشیراز بود.
به دستور او برای مهمانها شراب مخصوص از فرانسه آوردند و بزم شراب برپا کردند. دریکی از برنامههای شرم آوری که در این ایام در شیراز برگزار شد در روز روشن در جلوی چشم صدها رهگذر در یکی از خیابانهای شهر دارالمومنین شیراز، تئاتری خیابانی برگزار شد که در یکی از صحنههای آن بازیگر مرد در حالی که برهنه میشد زن بازیگر را برهنه نمود و در جلوی دیدگان متعجب مردم به او تجاوز نمود.
سرآنتونی پارسونز سفیر انگلیس درایران در کتاب خود خاطرات دو سفیر غرور وسقوط (ص 337 و338) دراین باره مینویسد: «جشن هنر شیراز در سال 1977 میلادی از نظر کثرت صحنههای اهانت آمیز به ارزشهای اخلاقی ایرانیان از جشنهای پیشین فراتر رفته بود. به طور مثال یک شاهد عینی صحنههایی از نمایشی را که موضوع آن آثار شوم اشغال بیگانه بود برای من تعریف کرد.
گروه تئاتری که این نمایش را ترتیب داده بودند یک باب مغازه را در یکی از خیابانهای پر رفت و آمد شیراز اجاره کرده و ظاهرا میخواستند برنامه خود را بطور کاملا طبیعی در کنار خیابان اجرا کنند.
صحنه نمایش نیمی در داخل مغازه و نیمی در پیاده رو مقابل بود. یکی از صحنهها که در پیاده رو اجرا میشد تجاوز به عنف بود که بطور کامل (نه بطور نمایشی و وانمود سازی) به وسیله یک مرد کاملا عریان - یا بدون شلوار درست بخاطر ندارم - با یک زن که پیراهنش به وسیله مرد متجاوز چاک داده میشد در مقابل چشم همه صورت میگرفت... واکنش مردم شیراز که ضمن گردش در خیابان یا خرید از مغازهها با چنین صحنه مسخره و تنفرانگیزی روبرو میشدند معلوم است ولی موضوع به شیراز محدود نشد و در توفان اعتراضی که علیه این نمایش برخاست به مطبوعات وتلویزیون هم رسید.
من بخاطر دارم که این موضوع را با شاه درمیان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی بطور مثال در شهر وینچستر انگلستان اجرا میشد کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمیبردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت.
6. تغییر مبدا تاریخ ایران از هجرت پیامبر اکرم(ص) به تاریخ باستان. اقدام دیگر دین ستیزانه پهلوی دوم است که خشم امام و متدینین رابرانگیخت.
تغییرمبدا تاریخ ایران و تقویم در 24 اسفندماه 1354 که در اجلاس مشترک سنا و مجلس شورای ملی به تصویب رسید اعتراض بسیاری از علما درایران از جمله مرحوم آیت الله گلپایگانی رابرانگیخت.
امام در پیامی به مناسبت عید فطر به مخالفت جدی با این مصوبه پرداختند: «کارشناسانی که میخواهند مخازن ما را به غارت ببرند برای تضعیف اسلام و محو اسم آن نغمه شوم تغییر مبدا تاریخ را ساز کردند ... بر عموم ملت است که با استعمال این تاریخ جنایتکار مخالفت کنند و چون این تغییر هتک اسلام و مقدمهی محو اسم آن است خدای نخواسته. استعمال آن بر عموم مردم حرام و پشتیبانی از ستمکار و ظالم ومخالفت با اسلام عدالتخواه است.» (صحیفه نور/ج1/ص272)
7. مجتهد تراشی محمدعلی وحیدی معروف به علامه وحیدی روحانی نمایی بود که سپهبد خون ریز رضاشاه به نام امیر احمدی او را مجتهد نامید و بر همین اساس تولیت مدرسه سپهسالار به او سپرده شد.
وحیدی درجوانی جزو منشیان آیت الله شهرستانی بود. جعل نامهای توسط او با مهر آیت الله در حمایت از شخص بدکارهای موجب شد آیت الله شهرستانی علاوه براینکه مهر خود را بشکند او را هم از خود براند.
وحیدی با کنار گذاشتن لباس روحانیت در دوره بیستم مجلس شورای ملی به مجلس راه یافت و در یکی از نطقهایش درمجلس گفت: «به نام خدا و به نام شاهنشاه هنگامی که او در نطق خود گفت شاه سایه خدا در زمین است سردار فاخر حکمت خطاب به اوگفت: اینجا خانه ملت است وکسی حق ندارد سخنان کفرآمیزی بر زبان آورد و او را وادار به ترک تریبون کرد.» (ساواک وروحانیت ص44)
8. تعطیلی بعضی از حوزههای دینی مدرسه علمیه مروی را در تهران که از آن هزاران عالم روحانی بیرون آمده بود جایگاه تعدادی از ارامنه کردند. مدرسه سپهسالار را هم به تعدادی جوان... واگذار کردند.
در قم در مدرسه دارالشفا به جای تدریس گداها سکونت داشتند و مدرسه به قهوهخانهای تبدیل شد که متکدیان درآن جمع میشدند و چای مینوشیدند. (خاطرات حجت الاسلام والمسلمین پورهادی/ص166)
9. تقویت ادیان منسوخ و فرقههای استعمار ساخته از دیگر برنامههای شاه درجهت دین ستیزی او بود. ویلیام سولیوان، سفیر امریکا در دربار شاه در کتاب خاطرات خود گفته است: «ایران یک کشور اسلامی بود... با وجود این چون نزدیک به هشتاد هزار یهودی در ایران زندگی میکردند و جامعه یهودیان ایران در کلیه رشتههای تجارت و اقتصاد ایران رسوخ کرده بودند.. هم در این راستا بود که شاه به شهبانو اجازه داد کنگره پیروان زردشت را در تهران برگزارکند و با شراب شامپانی از مهمانان خود درماه رمضان در کاخ سلطنتی پذیرایی کند.
سر آنتونی پارسونر سفیر دولت انگلیس در ایران میگوید همکاران دیپلمات عرب من شرکت در پذیرایی پایانی کنگره زردشتیان را تحریم کردند.
شاید به نظر شاه وشهبانو اینگونه اقدامات به عنوان روشهای سریع درمانی برای جداکردن مردم ایران از روشهای اسلامی بود.( فخر روحانی، اهرمها، سقوط و پیروزی انقلاب اسلامی/ج1/ص108)
10. تاسیس دانشگاه اسلامی شاه با هدف تحت کنترل در آوردن مدارس علمیه سراسر کشور میخواست به تاسیس دانشگاه دولتی اسلامی بپردازد. تاسیس این دانشگاه به رژیم فرصت میداد تربیت طلاب و فعالیتها و تبلیغ دینی را تحت مراقبت و سیطره خود قرار دهد.
فارغ التحصیلان این دانشگاه نیز طبق نظر دولت به جاهای مختلف اعزام میشدند. شاه قصد داشت به تدریج این دانشگاه را جایگزین مدارس علوم دینی سراسر کشور کند.
لیکن رژیم در اجرای این سیاست با ناکامی مواجه گردید و این برنامه در نطفه خفه شد. چرا که امام خمینی در واکنش به این سیاست مکررا به صحبت پرداخت و اعلامیهای هم صادر کرد.
11. درج مقالات ضد دینی در نشریات، آقای عزت مطهری (شاهی) درکتاب خاطرات خود (417) میگوید : « مجله جوانان حزب رستاخیز را در بند -زندان - توزیع کرده بودند در مقالهای به قلم یک استاد دانشگاه با عنوان تمدن پویا و تمدن ایستا ضمن رد وجود خدا نوشته بود: اینها زاییده ذهن بشر است و بهشت و جهنمی وجود ندارد و بشر برای فرار از ترس مرگ بهشت وجهنم را برای خود ساخته است.
امام تهدید کرده بود اگر شاه به تاسیس این دانشگاه بپردازد و به تربیت افرادی در آن جا اقدام نماید، به تفسیق آن خواهند پرداخت و مردم را از مراجعه به این افراد نهی خواهد کرد و آخوندهای درباری جایگاهی در بین مردم نخواهند داشت.
در پی این واکنش بود که رژیم از اجرای این سیاست منصرف شد و تاسیس دانشگاه اسلامی صرفا در مرحلهی حرف باقی ماند.
12. توقیف روزنامه مذهبی دنیای اسلام. در یکی از گزارشهای محرمانه شهربانی در سال1327 آمده است عدهای ازعلمای مخالف دولت در بازار مشغول فعالیت شده و راجع به توقیف روزنامه دنیای اسلام قطعنامهای صادر مینمایند مبنی بر اینکه چون روزنامه دنیای اسلام تبلیغ امور دین و مذهب مینماید بنابراین دولت بنا به اصل مخالفت با مذهب به این عمل مبادرت ورزیده است.
این عمل تولید نگرانی فوق العاده در بازار و طرفداران مذهب نموده است.(گزارشهای محرمانه شهربانی 1327-1328/مجید تفرشی /ج2/ص319)
13. اجرای نمایشنامههای ضد دینی. اسدالله علم در خاطرات خود ( ص 161) در تاریخ 1348.1.7 از اعتراض مرحوم آقای فلسفی نسبت به نمایشنامه شهر قصه چنین میگوید: «دیشب فلسفی به نمایشنامه شهر قصه که در آن به آخوندها حمله منطقی فراوان شده و بسیار عالی است و در تلویریون نمایش داده شده حمله کرد وخیلی مهمل گفت و سفسطه کرد. »
ساواک نیز درگزارشی از سخنان سید عبدالرضا حجازی -روحانی درباری - در مجلس ترحیم کاظم جفرودی سناتورسابق که در خانقاه صفی علیشاه با حضور عدهای از وزرا و روسای مجلسین وحدود 400 نفر از طبقات مختلف در تاریخ 1351.9.19 تشکیل گردیده بود ضمن وعظ اظهارداشته در تالار 25 شهریور نمایشنامهای تحت عنوان محراب به نمایش گذاشته شده و در نمایشنامه مزبور بنا کنندگان مساجد وتکایا را قماربازان معرفی نموده اند در حالی که مساجد ایران بوسیله پادشاهان ساخته شده است چرا وزارت فرهنگ با صرف مبالغ هنگفتی اجازه میدهد این قبیل نمایشنامهها به روی صحنه بیاید تا بین روحانیون و دولت شکاف ایجادگردد (ساواک و روحانیت/صص67 و68)
14. مخالفت شاه با تعطیل روز تولد رسول اکرم. اسدالله علم در بیان خاطرات روزشنبه 1351.2.6 (صص240 و241) خود مینویسد: »صبح شرفیاب شدم. شاهنشاه سر حال نبودند. تقریبا هر چه را عرض کردم رد کردند.
یکی این بود که آیت الله خوانساری تقاضا دارد مولود حضرت رسول تعطیل شود رد کردند.» علم درادامه مینویسد: «جای تعجب شد! »
15. لاش برای تصویب قانون زنا در مجلس مرحوم آقای فلسفی در کتاب خاطرات خود(ص405) دراین باره مینویسد: «به یاد دارم در مجلس سنا در صدد بر آمدند طرحی به تصویب برسانند که گفتند عبارت ولدالزنا را برداریم و بگوییم فرزندان مردم دو قسم هستند یک قسم فرزند قانونی و یک قسم فرزند طبیعی... از این هم فراتر رفتند و در کنار این طرح موضوع دیگری را هم افزودند که آن اجازه زنا به زن توسط شوهر بود این کار را هم اعیان قوم در مجلس سنا کردند.
این طور مطرح کردند که وقتی زن شوهر میکند مرد مکلف است به زن منزل مسکونی بدهد و بعد گفتند زن شوهردار حق دارد با مال خود یک خانه ملکی مستقل در جای دیگرخریداری کند و آن خانه را خالی نگهدارد و کلیدش دراختیار خود آن زن باشد که هر وقت خواست به آنجا برود.
معنی آن مصوبه آن بود که هر وقت زن شوهردار اراده زنا کرد آزاد باشد. 16- قانونی کردن سقط جنین. اشرف خواهر فاسد شاه در کتاب خاطرات خود (ص206) گفته است: «تا زمان انقلاب حداقل از دیدگاه قانون ما تقریبا به برابری کامل بین مرد وزن رسیده بودیم. ما حتی موفق شده بودیم سقط جنین را البته به گونهای غیر مستقیم امکان پذیر کنیم زیرا مذهب راه دیگری در برابر ما باز نگذاشته بود.»
مواردی که ذکر شد شاید یک از هزار هم نباشد. اما پاسخ این سیاست دین ستیزی از سوی مردم چه بود؟ آنان برخاستند و به ندای امام لبیکی سرخ گفتند و با ایمان به خدا و وحدت کلمه، تحت رهبری پیامبر گونه امام خمینی قیام کردند. مردم خمینی خواه، امام تبعید شده خود را با عزت به کشور باز گرداندند و رژیم ضد دینی پهلوی را که از پشتیبانی همه ابرقدرتها برخوردار بود با دستهای خالی و با نثار خون عزیزان خود به زبالهدانی تاریخ فرستادند و با پدید آوردن انقلاب اسلامی فصلی نو به نام دین درتاریخ جهان معاصر رقم زدند.
منبع: خبرآنلاین
نظر شما :