خاطره فرمانده سپاه از تسخیر سفارت آمریکا
به گزارش خبرگزاری فارس، سردار جعفری در این برنامه ضمن تبریک به مناسبت هفته دفاع مقدس، در پاسخ به این سؤال که نام شما محمدعلی است یا عزیز جعفری، اظهارداشت: نام شناسنامهای بنده محمدعلی است اما از بدو تولد در خانه عزیزالله صدایم میکردند و علتی که این نام در جبهه هم مورد استفاده قرار میگرفت به این دلیل بود که با توجه به اینکه در دفاع مقدس با یکی از دوستان و نزدیکان با همدیگر بودیم و او مرا با اسم کوچک صدا میکرد دوستان دیگر هم با همین اسم صدا کردند؛ «عزیز جعفری» بیشتر به عنوان فامیل و نام خانوادگی شناخته میشود اما اسم کوچک من محمدعلی است.
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پاسخ به این سؤال که شما از دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی سفارت آمریکا نیز بودید، برنامهریزی آن چطور انجام شد و احساسات ضدآمریکایی که منجر به این اقدام شد، چگونه به وجود آمد، اظهارداشت: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی کاملاً مشخص بود که آمریکا از طریق سفارتخانه خود در ایران کاملاً برنامهریزی و نیروهای مخالف انقلاب را سازماندهی میکند و این برای قشر دانشجو و روشنفکر انقلاب مشخص و روشن بود.
وی یادآور شد: این برنامهریزی در انجمنهای اسلامی دانشگاههای اصلی عمدتا دانشگاه تهران، صنعتی شریف و امیرکبیر انجام گرفت که دانشگاههای دیگر هم بودند اما محور اصلی، این ۳ دانشگاه بودند که با یکدیگر هماهنگی و برنامهریزی برای تصرف لانه جاسوسی کردند؛ منتهی این کار با طبقهبندی بسیار بالا صورت گرفت.
جعفری خاطرنشان کرد: قبلا همه خیلی نمیدانستند، خیلی با رعایت مسائل تشکیلاتی و طبقهبندی این مسئله تعداد خیلی محدودی از کادرهای اصلی این ۳ دانشگاه میدانستند؛ به بهانه اینکه آن روز میخواهد علیه آمریکا راهپیمایی شود بقیه دانشجویان مطلع شدند ولی کمکم در حینی که به سمت لانه جاسوسی میرفتند بقیه نیز مطلع میشدند و اطلاعرسانی میشد که چنین کاری میخواهد صورت بگیرد.
سردار جعفری در پاسخ به این سؤال که مهمترین و بالاترین پست فرماندهی جنگ در چه سنی به شما محول شد و این مسئولیت با چه پشتوانه مدیریتی و توانمندی به شما داده شده بود، افزود: البته وقتی ما اینها را توضیح میدهیم برخی از پاسداران جوان ما این سوال برایشان پیش میآید که چرا امروز شما چنین مسئولیتهایی به ما نمیدهید؟ که باید گفت شرایط جنگ و جبهه کاملاً متفاوت با شرایط امروز است.
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پاسخ به این سؤال که البته شما هم امروز به جوانگرایی معروف هستید، گفت: هست، اما آن شدت را ندارد و آن نسبت را که ما بگوییم یک جوان ۱۷ و ۱۸ ساله حتی فرمانده تیپ بود، البته خود من سنم بیشتر بود و حدود ۲۴-۲۳ سال داشتم که فرماندهی تیپ عاشورا را در جبهه به عهده بنده گذاشتند؛ ولی شرایط جنگ و جبهه با شرایط امروز متفاوت بود.
وی تصریحکرد: نکته دیگر اینکه اینکه زمان، زمان یادگیری، تجربه کسب کردن یا شرایطی که انسان بتواند مسئولیت بپذیرد به عبارت پختگی دوران دفاع مقدس کپسولی بود؛ یک ماه دفاع مقدس شاید با بیش از یک یا چند سال این دوران قابل مقایسه است و شاید به خاطر شرایط بحرانی و صحنههای درگیری در جبهه بود.
فرمانده کل سپاه افزود: مسئولیت اولی که در جبهه بر عهده ما گذاشتند، زمستان سال ۵۹ بود که ما سوسنگرد رفته بودیم و عراقیها شهر سوسنگرد را یک بار تصرف و فرمانده سپاه آنجا را شهید کرده بودند و سپاه در این شهر منحل شده بود و باید دوباره تشکیل میشد؛ در اوایل آبانماه سال ۵۹ که یک ماه بعد از جنگ بود؛ بعد ۱۵ روز که جنگ آغاز شد به عنوان نیروی بسیجی از طریق انجمن اسلامی دانشگاه تهران خودم آمدم، و اعزام هم نشدم و معرفینامهای برای خودم نوشتم چون مهر انجمن دست خودم بود و خودم را به جبهه معرفی کردم؛ آنجا چند نفر تا از برادران پاسداری که قبلاً در دوران انجمن اسلامی ما را دیده بودند، من را شناختند که یکی از آنها شهید اسماعیل دقایقی بود.
وی ادامه داد: از طریق انجمن اسلامی گاهی یکدیگر را میدیدیم؛ آنجا ما را دیدند، ما میخواستیم به خرمشهر برویم ولی هرچه اصرار کردیم قبول نکردند و گفتند شما را برای کار دیگر نیاز داریم و یک دوره یک هفتهای آموزش خمپاره ۱۲۰ برای ما گذاشتند که ما آن را به نیروهای بسیجی و مردمی منتقل کنیم، از نیروهای ارتشی یاد گرفته سپس منتقل کنیم.
جعفری گفت: بعد از اینکه این دوره یک هفتهای به اتمام رسید به ما گفتند حالا باید آموزش دهید اما ما گفتیم نمیشود با این یک هفته آموزش دهیم باید یک دوره عملی برویم در جبهه و مدتی کار کنیم بعد بتوانیم بیاییم آموزش بدهیم. هرچه گفتند، ما قبول نکردیم. در همین گیر و دار شهید دقایقی حکم گرفت که سپاه سوسنگرد را مجددا تشکیل دهد.
سردار جعفری تصریحکرد: در اینجا شهید دقایقی به بنده هم گفت که برای کمک به ما به سوسنگرد بیا؛ آنجا رفتیم و اولین مسئولیتی که به عهده ما گذاشتند در آبان سال ۵۹ مسئول خمپارههای شهر سوسنگرد بود یعنی ادوات که بعدا در جبهه مطرح شد؛ با مسئولیت ما این را راه انداختیم، بعد مسئولیت آموزش سپاه سوسنگرد را بر عهده ما گذاشتند که انتقال دورههای آموزشی و بردن نیروهای بسیج مردمی در کنار واحدهای یگانهای ارتش که در خود جبهه مستقر بودند آموزش دهیم ولی کمکم به کارهای عملیاتی منتقل شدیم.
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پاسخ به این سؤال که درباره چرایی ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر نظرات مختلفی وجود دارد نظر شما در این زمینه چیست، گفت: آنچه که قابل توجه است و کمتر روی آن صحبت میشود در مورد پیروزی نظامی ایران بر دشمن در دفاع مقدس است، این پیروزی نظامی با آزادسازی خرمشهر حاصل شد البته ما ۴ عملیات بزرگ انجام دادیم عملیات ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس. در نیمه دوم سال ۶۰ یعنی یک سال که از جنگ گذشت، عملیات ثامنالائمه و حصر آبادان شروع شد و تا سوم خرداد ۱۳۶۱ که حدود ۸-۷ ماه میشود این چهار عملیات بزرگ پی در پی انجام گرفت و نتیجه آن عملیات بیتالمقدس بود که منجر به فتح خرمشهر شد و صدام دید که ایران به دور پیشروی افتاده است و دستهایش بالا رفت و تسلیم شد.
جعفری خاطرنشان کرد: بنیصدر در دیماه ۵۹ میخواست پای میز مذاکره بنشیند و فکر کرد دیگر نمیتواند کاری بکند ولی با همت و مقاومت و تلاش و مجاهدت نیروهای مردمی و سپاهی و همه صورت گرفت و وحدتی که با فرار بنیصدر بین سپاه و ارتش ایجاد شد، این خیلی کمک کرد و بعد از یک سال و نیم خرمشهر آزاد شد.
وی گفت: این پیروزی نظامی ما به صورت قاطع بر دشمن صورت گرفت و عراق اعلام کرد دنبال آتشبس بوده و اعلام عقبنشینی کرد و گفت من عقبنشینی میکنم؛ جمهوری اسلامی هم قبول کرد و گفت عقب برو تا ببینیم که آیا راست میگویی یا نه؟ ارتش عراق عقبنشینی کرد و روی مرزها مستقر شد اما از آنجایی که ماهیت صدام را میشناخت و واقعا قابل اعتماد هم نبود، حرف امام این بود که صدام قابل اعتماد نیست میخواهد فرصت از ما بگیرد و نیروهایش را بازسازی و دوباره به ایران حمله کند.
وی ادامه داد: هر کشوری که در حال جنگ باشد به محض اینکه آتشبس پذیرفتند و زیر بار آتشبس رفتند آتشبس همین طور تا آخر میماند یعنی حالت نه جنگ نه صلح باقی میماند؛ مثل اسرائیل و سوریه البته سوریه خود را آزاد نکرد و این حالت پیش آمد و نزدیک به نیم قرن است که این حالت وجود دارد. قطعنامهای صادر نشد و فقط ارتش عراق گفت من عقب میآیم؛ اما این کافی نبود. او باید جواب میداد که اصلا به چه مجوزی به ایران حمله کرده؟ و تجاوز به خاک ایران داشت و این همه خسارت وارد کردی؟
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی افزود: از این رو امام با دوراندیشی و تدابیر حکیمانه و الهی که داشتند نپذیرفتند چون قطعنامهای در کار نبود که سازمانهای بینالمللی صدام را محکوم کنند و متجاوز معلوم شود. چون آنها میگفتند ایران شروع کرده بوده و حتی تهمت هم به ایران زدند. اگر همین طور آتشبس را میپذیرفتیم، این حالت ادامه یافته و هیچ چیز معلوم نمیشد و ایران به حق خود نمیرسید. وی افزود: این تدبیر الهی و حکیمانهای که بود که تنها در امام وجود داشت و حتی اگر کس دیگری این را میفهمید که باید چنین کاری کند، جرات بیانش را نداشت.
فرمانده کل سپاه تصریح کرد: به این دلایل باید جنگ ادامه مییافت تا متجاوز معلوم شود و نظام بینالمللی بپذیرد که متجاوز و تجاوزگر کیست؟ و مهمتر از همه اینکه مرزهای ایران امنیت یابد. در این حالت نه جنگ و نه صلح نباشد یک امنیت دائمی که امروز به برکت ۸ سال دفاع مقدس حاکم بر مرزها اگر آن روز پذیرفته میشد، امروز نبود.
سردار جعفری در ادامه در خصوص بخشهایی از خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال ۶۶ مبنی بر اینکه شما و آقایان کوثری و محصولی از کمبود سلاح و پتو گزارش میدادید، آیا چنین وضعی باعث پذیرش قطعنامه شد، افزود: اینگونه نبود که سال آخر جنگ اینگونه باشد. در جنگ ۲ نگاه از نظر سیاسی و مدیریتی وجود داشت. یکی نگاه حضرت امام بود که باید جنگ ادامه یابد و صدام تنبیه شود و کسب اطمینان صد درصدی از امنیت ایران باشد، این نگاه حضرت امام و همچنین حضرت آقا بود که آن زمان رئیسجمهور بودند ولی نگاه دیگری هم وجود داشت که برخی مسئولان آن زمان داشتند که باید زودتر جنگ را تمام کنیم لذا در همان سال ۶۳-۶۲ به ما میگفتند یک عملیات موفق کنیم و بر سر میز مذاکره جنگ را تمام کنیم. این نگاه، نگاه قطعی امام نبود.
وی افزود: همان طور که امروز هم بین دیدگاه مقام معظم رهبری با برخی از مسئولان در برخی از مسائل متفاوت است مثلا در موضوع رابطه با دشمن یا مذاکره با آمریکا بحث استقامت و پایداری در برابر دشمن متفاوت است، این تفاوت دیدگاه توسط مسئولانی که بودجه و امکانات کشور در دست آنها بود و عمدتا در دولت بودند، وجود داشت البته آن زمان حضرت آقا رئیسجمهور بودند اما اختیارات اجرایی کشور دست نخستوزیر بود. اینکه این دیدگاه در میزان پشتیبانی دولت از جنگ موثر بود یا نه نمیتوانیم قضاوت کنم و به صورت منطقی بگوییم و کسی را متهم کنیم ولی آنچه که به صورت قطع و یقین در فرماندهان جنگ وجود داشت و برداشتمان این بود اگر چنانچه دولت در پشتیبانی بیشتر از جبهه مصمم باشد، ما با این مشکلات مواجه نمیشدیم.
نظر شما :