ترور کندی و حملۀ ۱۱ سپتامبر؛ شباهت و شبهات
پانتیس پالین/ ترجمه: بهاره بهبودی
هر چند، چیزی که در مورد این وقایع عجیب است، تغییراتی نیست که در جهان به وجود آوردند، بلکه این اتفاقات به خودی خود عجیب هستند. آنها در شوکی که وارد کردند و در سوالاتی که ایجاد کردند، مشابه بودند و ظاهرا هر دو پاسخهای واضحی به سوالات ایجاد شده داشتند.
زمانی که به کندی شلیک شد (۲۲ نوامبر ۱۹۶۳) هیچ کس نمیتوانست باور کند. ظاهرا هشدارهای اولیهٔ خطر گزارش نشد یا نادیده گرفته شد. سیستم امنیتی از پایگاه تعیین شدهاش بسیار دور بود. تنها مظنون ماجرا کسی بود که خودش ادعا میکرد فریب خورده، او مردی منزوی بود که روابط خوبی با اتحاد جماهیر شوروی داشت و برای این کار ساخته شده بود. او روز حادثه به طرز معجزهآسایی، در حالی که در یک تئاتر پنهان شده بود، پیدا شد. چند روز بعد، به طرزی باورنکردنی، کسی که بیشباهت به گنگسترها نبود، در دالاس او را به قتل رساند. این مرد بعدا در زندان به «علت طبیعی» مُرد، ولی پیش از آن فریاد زد: «آنها مرا مسموم کردند.» بعد از این واقعه، لیندون جانسون سوگند یاد کرد و بلافاصله جنگ در ویتنام بالا گرفت و نتیجهٔ این جنگ آن بود که حدود ۵۸ هزار آمریکایی و تعداد نامعلومی از مردم ویتنام، کامبوج و لائوس جانشان را از دست دادند.
واقعهٔ ۱۱ سپتامبر نیز از همین الگو پیروی کرد. تهدیدها مخابره نشده و یا نادیده گرفته شد. این ماجرا برای شهروندانی که فکر میکردند صلح در همه جا به خطر افتاده شوک بزرگی بود.
سپس اتفاقهای عجیبی افتاد، به مجرم اجازه دادند پا به فرار بگذارد. همانند پیامد قتل کندی، دو جنگ که یکی از آنها هیچ ربطی به این واقعه نداشت، آغاز شد. صدها هزار نفر کشته شدند؛ میلیاردها دلار پول جابهجا شد، بدون اینکه یکبار نظر مردم را بپرسند.
نتیجهٔ این هم به شکل ترسناکی دقیق بود. مجرم، در جایی ساده بیخ گوشمان پنهان و ناگهان پیدا میشود. این همه مامور سیآیای که دستمزد بسیار بالایی میگرفتند، نتوانستند یک عرب تنومند را پیدا کنند. با این وجود خیلیها از این مساله خبر داشتند و حتی کریستین امانپور از شبکه سیانان بارها تکرار کرده بود که اسامه بنلادن در ویلایی در پاکستان زندگی میکند.
مدتها بعد یک گروه کوچک از یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا در حرکتی قهرمانانه وارد آن ویلا شدند و به صورت او شلیک کردند و سپس جسد او را بدون اینکه کسی ببیند در دریا انداختند. چند هفته بعد رسانهها اعلام کردند که این گروه یگان ویژه به راحتی و توسط آنچه «شلیکی اتفاقی» خوانده شد، کشته شدهاند. سپس افرادی که این کار را کرده بودند در عرض چند ساعت جوری بمباران شدند که اثری از آنها باقی نماند و این مواقع میگویند که: «از مرده حرف در نمیآید.»
با اینکه آنها همه چیز را جور کردند ولی هنوز یک جای کار میلنگد. اتفاقهای زیادی همزمان افتاده، در اینجا فقط فهرست تعدادی از این اتفاقهای همزمان آورده شده است. بسیاری از برنامهها و تمرینهای «عملیات آزادسازی عراق» قبل از حملهٔ ۱۱ سپتامبر در حال انجام بود. آدم بد قصه میرود، اما افراد دیگری هستند که جای او را بگیرند. اگر اتفاقهای زیادی همزمان بیافتند، دیگر آن «اتفاق» محسوب نمیشود. آنها همزمان اتفاق میافتند و توطئه میشوند.
منبع: Mumble About
نظر شما :