مرعشی: هاشمی پرسید نظر کرباسچی درباره گل چیست؟
به گزارش «تاریخ ایرانی»، بخشهایی از گفتوگوی مرعشی با ضمیمه «پرسوجو» روزنامه اعتماد را در ادامه میخوانید:
* خاطره که فراوان است. مثلا در بحران سال ۷۴ که با کمبود کالا روبهرو بودیم و یک مقطع تغییر خاص در تاریخ ایران است. افت قیمت نفت و بحران بدهیهای خارجی و کمبود کالا داشتیم. صفهای طولانی در تهران برای مواد غذایی تشکیل شده بود. آقای آلاسحاق وزیر بازرگانی بود. آقای نوربخش رییس بانک مرکزی بود. آقای زنجانی رئیس سازمان برنامه بود. آقای میرزاده معاون اجرایی بود. صفها طولانی بود. وضعیت جدی بود در تهران. یک تیم تصویربردار فرستادیم از صفهای مواد غذایی و با مردم مصاحبه کردیم و گفتیم این برای تلویزیون نیست و برای آقای هاشمی گزارش تهیه میکنیم. یک فیلم ویدئویی درست کردیم حدود دو ساعت، شب رفتند آقای هاشمی به خانه، دادم خدمتشان و گفتم شب ببینید. شب پیش نیز طرحی آماده کردیم که آقای هاشمی ببینند و تصمیم بگیرند. آقای هاشمی شب فیلم را دیده بودند. یک پیرمردی در این فیلم بود که میگوید من نمیدانم رفسنجانی چرا وضع را اصلاح نمیکند. چه چیزی توی کلهاش است نمیدانم. برای رفسنجانی کاری ندارد این صفها را تمام کند و بازار را سامان دهد. اگر بخواهد، میتواند.
صبح که خدمتشان رسیدم، گفتند دیدند. گفتم من پیشنهادی آماده کردهام برای مصوبه دولت و چند کار دیگر در وزارت بازرگانی و مشارکت مجلس و اینها تا بازار آرام شود. آقای هاشمی گفتند تصمیم را گرفتم. گفتم چیست؟ گفت آقای میرزاده و نوربخش و زنجانی را صدا بزنید و بگویید تصمیم گرفتم تعزیرات را فعال کنید و دوباره ارزان نرخگذاری کنید و بازار را آرام کنید. گفتم فکر نمیکنید خیلی تند باشد؟ گفت نه، من تصمیمم را گرفتم. بعد به آقای میرزاده نگفتم. رفتم پیش آقای زنجانی و او خیلی جا خورد. کاملا خلاف سیاستهای تعدیلی آقای هاشمی بود این تصمیم که تا آن روز پیگیری کرده بودیم. گفتند وقت بگذارید تا ایشان را قانع کنیم. عصر وقت دادم که آقای زنجانی و نوربخش با آقای هاشمی سه نفری جلسهای داشته باشند. آن دو نفر گفتند که خوب نیست این کار را بکنید. پرسید راهحل شما چیست؟ گفتند راهحلمان را تا ۴۸ ساعت دیگر میدهیم. دو روز بعد با ۱۸ آیتم راهحلی دادند. جلسه گذاشتند و آقای هاشمی همه را پذیرفت غیر از یک موضوع که کاهش اعتبارات عمرانی است. او گفت این کاهش باعث مشکل برای کارگران فصلی ساختمانی میشود و این نمیشود و اجرت آنهاست، باید باشد. اگر بازارشان بخوابد خیلی لطمه میبینند. منهای این بند، با بقیه موافق بود. گفت خیلی خب، حالا ببینید این دو تا کار را تصمیم بگیرید. یا آنچه شما بگویید من عمل میکنم و سه ماه فرصت دارید بازار را به تعادل برسانید. اگر نرسید برکنارتان میکنم. یا آنچه من میگویم عمل کنید مسوولیتش با خودم. بین این دو انتخاب کنید. یا راهحل شما یا راه حل من. ۲۴ ساعت وقت خواستند برای تصمیمگیری. بعد از ۲۴ ساعت گفتند هر چه شما بگویید عمل میکنیم. نتوانستند تصمیم بگیرند با آن ۱۷ بند، بازار را آرام کنند.
آقای هاشمی آمد گفت یک، دو، سه، این کارها را بکنید. یک نامه اول بود که به رهبری نوشتیم که موضوع به عنوان یک معضل در مجمع تشخیص مطرح شود و مجددا اختیارات تعزیرات در دست دولت باشد. یک پیشنویس طرح در مجمع تصویب شود و همانجا بود که اختیار نرخگذاری ارز را دولت گرفت. نسل جدید تعزیرات با نسل قدیم خیلی متفاوت است. نسل قدیم در استانداریها و فرمانداریها بود. این بار ما یک وزیر بیکار داشتیم به نام وزیر بازرگانی و بازرسی را از تعزیرات جدا کردیم. ظرف دو ماه نیز بازار آرام شد. در همان بستری که این سیاست ضد تعدیل و تثبیتی بود. از درون همین، آقای هاشمی مدرنیزاسیون خود را پی گرفت. فروشگاههای رفاه و شهروند متولد همان دورهاند. در کنار شبکه توزیع سنتی، شبکه مدرن توزیع را درست کرد و پای آن ایستاد. رفاه، ایده آقای هاشمی بود. شهروند نیز کار آقای کرباسچی بود که تقویت شد.
* آقای هاشمی یک خطبه خواندند و سر و صدا کرد که الان وقت پوشیدن لباسهای مرتبتری است و لازم نیست آدم پوتین بپوشد و در خیابانهای تهران راه بیفتد. خود ما هم که جوانتر بودیم یک شلوار کار از جلوی دانشگاه تهران میخریدیم ۱۰۰ تومان و با یک جفت پوتین، یک سال سر میکردیم. آقای هاشمی گفت بروید لباسهایتان را عوض کنید. شیک شوید، شیک بپوشید. یعنی نگاه جدیدی را آورد. یک وقت آقای عبدالله نوری، نخستین وزیر کشور آقای هاشمی، وقتی آقای کرباسچی را به عنوان شهردار تهران به آقای هاشمی معرفی کرد، او فقط یک سوال کرد. یک سوال کلیدی که نشان میدهد ما در چه وضعیتی بودیم. آقای هاشمی، آقای کرباسچی را نمیشناخت. یک سوال از آقای نوری کرد که نظر این آقا درباره گل چیست؟ یعنی اصلا گل را زیبا میداند، میپسندد؟ شهردار است، باید برود در خیابانها و پارکها. در همان زمان، عدهای مخالف بودند با کاشتن گل در خیابانها. این یک تفکر بود که در پارکها یونجه بکاریم. خیلی جاها این کار را کردند. آقای حاج طغا، استاندار فارس دستور داد چمنها را بکنند و یونجه و بادمجان بکارند. این طوری فکر میشد. همه هم بودند. نه در این جناح و آن جناح.
نظر شما :