صد سالگی جنگ جهانی اول؛ نگاهی دیگر به فاجعهای بزرگ
نویسنده: ماتیاس اشترون/ ترجمه: شیدا قماشچی
سال آینده در چنین روزهایی کشورهای جهان صدمین سالگرد جنگ جهانی اول را برگزار خواهند کرد. جورج اف. کنان (George F. Kennan) تاریخنگار آمریکایی آن را چنین نامیده است: نطفهٔ اصلی فاجعهٔ بزرگ قرن بیستم.
بریتانیا برای یادبود صدمین سالگرد برنامهریزی دقیق و هوشمندانهای کرده است: برگزاری مراسم ملی و بینالمللی در طول چهار سال آینده ۲۰۱۸-۲۰۱۴ به همراه رویدادهای کوچک محلی. با محدود کردن تعداد مراسم و رویدادهای پر تشریفات، بریتانیا سعی دارد تا از «دلزدگی از مراسم یادبود» جلوگیری کند.
اما برگزاری برخی از این مراسم مورد بحث هستند: برای نمونه آیا میبایست روز ۸ آگوست ۱۹۱۸ گرامی داشته شود؟ روزی که در ارتش آلمان «روز سیاه» نامیده شد و آنها زیر فشار جبههٔ غربی فرو ریختند و به این ترتیب آخرین مرحله از جنگ جهانی آغاز شد. برگزاری یادبود در چنین روزی با تاریخهایی همچون ۱۱ نوامبر که به طور رسمی پایان جنگ شناخته میشوند در تضاد است.
وقایع جنگ جهانی اول هنوز بحثبرانگیز هستند. سالهای متمادی نظر اکثریت این بود که این جنگ بیهوده شکل گرفته است، که در آن شیرها توسط چهارپایان هدایت شدند و در آخر به طور فجیعی در سنگرهایشان به قتل رسیدند.
زیر سوال قرار دادن این نگرش، خود امر مثبتی است: هیچ جنگی در زمان خود پوچ و بیهوده به نظر نمیآمده است و هیچ کشور و هیچ ارتشی نیز از شرکت در این جنگها مستثنی نیست، بیشتر ژنرالها نیز به کمهوشی و کوتهفکری چنان که در سریالهای تلویزیونی به تصویر درآمدهاند، نبودهاند.
در حقیقت بریتانیا برای حفظ موقعیتش در اروپای غربی وارد جنگ شد. سربازان آلمانی نیز به قصد دفاع در «برابر دنیایی از دشمنان» میجنگیدند، دنیایی که سیاستمداران آلمانی با سیاستهای خارجی اشتباهشان برای خود پدید آورده بودند.
اگرچه مقصر دانستن آلمان کار بسیار آسانی است، درست است که سیاستمداران آلمانی در سالهای پیش از جنگ با درایت رفتار نکردند و البته که باید امپراتوری آلمان را مسوول حمله به بلژیک دانست ولی روسیه، اتریش، مجارستان و فرانسه نیز در این میان نقش مهمی را ایفا کردند. از سوی دیگر کشورهای بالکان نیز همچون برگهای خشک آماده بودند تا با کوچکترین جرقهای به آتش کشیده شوند. از میان تمامی قدرتهای منطقه، بریتانیا متخاصمتر بود و به بحرانهای ماه جولای دامن زد و به این ترتیب جنگ آغاز شد.
برخی از تاریخپژوهان معتقدند که استراتژی و سیاستهای مشترکی میان امپراتوری آلمان و حکومت نازی به چشم میخورد. نگرشی که به شدت سادهانگارانه است. آلمان پیش از جنگ جهانی به دو بخش تقسیم شده بود: آلمان یکی از لیبرالترین نظامهای انتخاباتی دنیا را داشت و طبق قانون اساسی همهٔ مردان بالای ۲۵ سال حق رای داشتند. اما از سوی دیگر در بزرگترین بخش آلمان یعنی پروس، سیستم انتخاباتی بیشتر به یک حکومت فئودالی شبیه بود تا یک کشور صنعتی پیشرفته. به این ترتیب نمیتوان آلمان را یک کشور کاملا مستبد، نظامی و توسعهطلب دانست که از دل آن یک حکومت فاشیستی همچون دوران نازی بیرون آید. جنگهای آلمان، حتی به صورت ناخودآگاه، نشانی از نسلکشی نداشتند. قتلعام و کشتار جمعی یهودیان توسط مردم محلی اروپای شرقی در زمان سلطهٔ آلمان بسیار کمتر از دوران حکومت تزاری است. نمیتوان گفت که اگر آلمان پیروز جنگ میشد، دنیا جای بهتری برای زندگی بود. اما سقوط به «ورطهٔ تاریک عصر نو» - گفتهٔ چرچیل پس از اشغال فرانسه توسط آلمان- بعید به نظر میرسد.
آموزش و اطلاعرسانی دربارهٔ وقایع جنگ جهانی لازم به نظر میرسد و کشورهایی که درصدد برگزاری مراسم یادبود جنگ جهانی اول هستند باید بر آن تمرکز کنند. فرستادن نمایندگانی از مدارس به محل نبرد برای انجام توضیحات تاریخی، از نظر آموزشی تاثیر طولانی مدتی نخواهد داشت. تبادلات تاریخی و فرهنگی به همراه آموزش زبان کشورهای متحد و دشمنان دوران جنگ، میتواند تاثیر بسزایی در اذهان عمومی داشته باشد. برای نمونه سازمان جوانان بینالملل در سالیان گذشته بسیار موفق عمل کرده است. همکاری میان طرفین جنگ ضروری به نظر میرسد. باید به یاد داشته باشیم که این به راستی یک جنگ جهانی بود و فقط نبردی نبود که در جبهههای فلاندرز و سام صورت گرفته باشد.
آیا مردم بریتانیا از نبرد گورلیس- تارنو (Gorlice-Tarnow) که در سال ۱۹۱۵ صورت گرفت و طی آن ارتش آلمان و اتریش و مجارستان، ارتش روسیه را در هم کوبیدند و قسمت اعظم گالیسیا و لهستان را به اشغال خود درآوردند، آگاهی دارند؟ آیا کسی میداند سرزمینهایی که در سال ۱۹۱۸ به تصرف قدرتهای میانه در آمدند، تقریبا با تعداد سرزمینهای اشغال شده در جنگ جهانی دوم برابری میکند؟ چند نفر از نبرد کارپاتیان در زمستان ۱۹۱۵-۱۹۱۴ آگاهی دارند، نبردی که در آن نیروهای هابسبورگ برای نجات ۱۳۰ هزار سرباز اتریش - مجارستان که به اسارت نیروهای روسیه در آمده بودند در قلعهٔ پرزمسیل (przemsyl) جنگیدند، و این نبرد ۶۰۰ هزار نفر تلفات در پی داشت؟ آیا کسی میداند که نیروهای بریتانیا از متحدین اصلی جبهههای غربی به شمار میرفتند ولی هرگز بیش از یک چهارم خطوط نبرد را اشغال نکردند؟ بیش از یک و نیم میلیون نفر از شبه قارهٔ هند برای «جنگ بزرگ» داوطلب شدند و ۸۵۰ هزار نفر به آن سوی آبها اعزام شدند؟
هنگامی که به برگزاری مراسم یادبود جهانی میاندیشیم یک نکته را نباید فراموش کنیم: در آلمان، اروپای مرکزی و اروپای شرقی جنگ از یاد نرفته است ولی «جنگ بزرگ»، جنگ جهانی دوم است. میزان تلفات، وحشت و رنجهای جنگ جهانی دوم، رخدادهای پیشینش را تحتالشعاع خود قرار داده است.
در سال ۲۰۱۴، آلمان هفتاد و پنجمین سالگرد آغاز جنگ جهانی دوم را برگزار خواهد کرد، همچنین هفتادمین سالگرد ۲۰ جولای ۱۹۴۴ که در آن نقشهٔ بمبگذاری برای قتل هیتلر با شکست مواجه شد و این مراسم بیش از یادبودهای جنگ جهانی اول اهمیت خواهند داشت.
بریتانیا میبایست یادبودهای جنگ جهانی اول را برگزار کند، تلفات این جنگ نباید از ذهنها فراموش شود و میبایست با افتخار از عضویت در جبههٔ متحدین و شکست آلمان یاد کرد، ولی باید به یاد داشت که این جنگ فاجعهای بود که سرتاسر اروپا در آن درگیر شدند تا راه را برای فجایع ۲۵ سال بعد هموار کنند.
منبع: گاردین
نظر شما :