برنامه اصلاحی و سرشت انقلابی مشروطه - حسن قاضی‌ مرادی

۱۱ مرداد ۱۳۹۲ | ۰۲:۴۸ کد : ۳۴۲۲ از دیگر رسانه‌ها
نهضت مشروطه سرآغاز افتخارآمیز تثبیت ‌گذار ایران از جامعه سنتی به جامعه مدرن بود. این نهضت معرف پایان جامعه سنتی و عبور جامعه در کل از چنین دورانی و ورود به دوره‌ گذار بود حتی اگر نهضت از تداوم‌ بخشیدن به اهداف مترقی‌اش بازمانده‌ شد اما در نخستین گام که غلبه بر جامعه سنتی و فراگذاشتن از آن بود به پیروزی رسید.

 

زوال جامعه سنتی از زمان ناصرالدین‌ شاه ژرفا و گستردگی یافته بود. همین تثبیت زوال و بحران‌های منتج از آن بود که تک‌روشنفکران این دوره را به ارائه برنامه اصلاحات به‌عنوان بدیل زوال‌یافتگی جامعه سنتی سوق داد. تک‌روشنفکران این دوره از جمله میرزا فتحعلی آخوند‌زاده، طالبوف، ملکم‌خان، میرزا آقاخان کرمانی، مستشارالدوله و غیره در پی آشنایی اولیه با فرهنگ و تمدن نوین غرب اولا زوال‌یافتگی جامعه سنتی خود را در آیینه آن فرهنگ و تمدن، هرچه عریان‌تر، دیدند و در این بازبینی به ضرورت تغییر همه‌جانبه آن پی بردند. ثانیا با توجه به آنچه از آن فرهنگ و تمدن آموختند کوشیدند بر بنیان واقعیت‌های موجود در جامعه، برنامه اصلاحات را تدوین کنند. می‌توان گفت این روشنفکران اصلا در پی آشنایی با «رفرماسیون» غربی بودند که توانستند به «برنامه اصلاحات» بیندیشند.

 

نخستین برنامه جامع یا فراگیر اصلاحات از سوی ملکم‌خان در دفترچه «تنظیمات» ارائه شد. این رساله حاوی برنامه اصلاحات از بالا بود؛ برنامه‌ای که با نظر به تامین منافع حکومت، عاملی برای ترغیب ناصرالدین‌شاه به پیش‌ گرفتن برنامه اصلاحات شد. الزام اصلاحات برای جامعه سراسر زوال‌یافته و بحران‌زاده چنان بود که ناصرالدین ‌شاه در پی اخراج ملکم‌خان، خود را ناگزیر دید بخش‌هایی از آن برنامه را به تشخیص اراده خودکامانه‌اش به اجرا درآورد. تلاش‌های مقطعی و محدود اصلاح‌طلبانه مثلا در دوره صدرات میرزا حسین‌خان سپهسالار انجام شد. حتی ممکن بود جنبش‌هایی مثل جنبش تنباکو به ناصرالدین ‌شاه نشان دهد که دیگر نمی‌تواند بدون توجه به درخواست‌های اصلاح‌طلبانه مردم، به‌طور خودکامانه‌ای‌ حکومت کند. اما تلاش ناصرالدین ‌شاه برای حفظ خودکامگی‌اش اول مانع از این می‌شد که حتی اصلاحات محدود و هدایت‌شده از سوی حکومت تاثیری بر تغییر شرایط جامعه بحران‌زده داشته باشد. دوم اینکه مخالفت او با انجام اصلاحات موجب شد روشنفکران برنامه اصلاحات از پایین را تدوین کنند. اینان با درک صحیح این نکته که هیات حاکمه مانع اصلی پیشبرد اصلاحات است تا حد اعلام لزوم سرنگونی قاجاریان پیش رفتند.

 

تشدید زوال اقتصادی و گستردگی بحران مشروعیت در دوره سلطنت مظفرالدین‌ شاه و ناتوانی او در اعمال استبدادی سرکوبگر، رشته تعارض مردم (عمدتا قشرهای شهری) و گروه‌های مرجع به حکومت و عوامل دیگر زمینه را برای طرح عملی درخواست‌های اصلاح‌طلبانه از پایین فراهم آورد. حکومت کوشید تا از جمله با صدراعظمی امین‌الدوله، سیاستمدار اصلاح‌طلب و ترقی‌خواه، اصلاحاتی را از بالا پیش ببرد تا مانع از اوج‌گیری اعتراضات مردمی و پیگیری برنامه اصلاحات از پایین شود، اما حکومت حتی در چنان موقعیتی صدراعظمی امین‌الدوله را تاب نیاورد و او بعد از حدود یکسال و دو ماه خلع شد. مخالفت حکومت با هرگونه اصلاحات اساسی موجب شد که این بار، جنبش اصلاحات با پیوستن قشرهای گوناگون، عمدتا شهری به جنبش، از چنان پایه مستحکمی برخوردار شود که دیگر حکومت نتواند جنبش را سرکوب کند. دیگر جنبشی پیش می‌تاخت که روحانیت، رهبری سیاسی آن را بر عهده داشت، قشر تجار حمایتگر مادی و اجتماعی آن بود و روشنفکران نیز رهبری فکری و ایدئولوژیکی آن را برعهده داشتند و قشرهای مختلف مردم نیز نیروی عمده پیش‌برنده آن محسوب می‌شدند. امضای فرمان مشروطه، تصویب قانون اساسی و بازگشایی مجلس شورای ملی از جلو‌ه‌های مهم پیروزی جنبش اصلاحی تا آن زمان بود.

 

تا این زمان چه روی داده بود؟ جنبش اصلاح‌طلبانه از جمله با استفاده از بازتولید بعضی سنت‌های اجتماعی بر زمینه تحولات سیاسی، مثل بست‌نشینی به پیروزی رسید، این جنبش اصلاحات، اما سرشتی انقلابی داشت. برای اینکه بتوان درک از انقلاب و سرشت انقلابی نهضت مشروطه‌ را تبیین کرد در آغاز به دو جلوه از این سرشت انقلاب اشاره می‌شود:
 

۱- تحقق هدف برانداختن استبداد به مثابه یک نوع فرمانروایی و نه رسیدن به هدف خلع این یا آن مستبد. هدف سیاسی اصلی جنبش، برانداختن حکومت استبدادی و جایگزینی آن با حکومت غیراستبدادی بود. حکومت استبدادی، بنا به تعریف «حکومت بی‌قانونی» است. هدف اصلاح‌طلبان سرنگونی این حکومت و جایگزینی آن با «حکومت قانون» -حکومت مشروطه- بود.

 

۲- تثبیت حضور فعال مردم در عرصه تاریخ. جامعه مدرن بدون حضور فعال قشر‌ها و طبقات مردم در عرصه تاریخ محقق نمی‌شود. نگارنده معتقد است نهضت مشروطه از جمله به این دلیل تثبیت دوره گذار تاریخ ایران است که موجب شد حضور فعال قشر‌ها و طبقات مردم در عرصه تحولات تاریخی تثبیت شود. نکته بسیار مهم این است که در کل دوران جامعه سنتی ما، مردم به صورت فعال در عرصه تاریخ و تحولات تاریخی حضور نداشتند. نخستین‌بار که ایرانیان در آستانه دوران ‌گذار، پا به عرصه تاریخ و تحولات تاریخی نهادند، جنبش تنباکو بود. اما اگر جنبش تنباکو اعلام موفقیت‌آمیز حضور مردم در عرصه تاریخ باشد، نهضت مشروطه این حضور را تثبیت کرد. حضور‌ یافتن مردم در عرصه تاریخ معرف سرشت انقلابی نهضت مشروطه بود.

 

این دو موضوع کافی است تا بتوان پذیرفت جنبش اصلاحات در نهضت مشروطه سرشت انقلابی داشت. اما انقلاب به چه معنا؟ پیش از تعریف انقلاب به چند نمونه آن در حوزه‌های گوناگون اشاره می‌شود:

- به چه اعتبار انقلاب صنعتی، «انقلاب» خوانده می‌شود؟ بنیان آنچه در انقلاب صنعتی روی داد، این بود که تبدیل انرژی شیمیایی به انرژی مکانیکی جایگزین تبدیل نیروی جسمانی (ارگانیک یا فیزیکی) انسان و حیوان به انرژی مکانیکی شد. با این جایگزینی تحول کیفی در تولید انرژی مکانیکی روی داد. این یک جایگزینی قطعی و غیرقابل بازگشت بود. با این انقلاب در تولید انرژی دیگر امکان نداشت بشر در تولید انرژی به گذشته خویش بازگردد.

 

- آیا می‌توان به انقلاب در طبیعت عقیده داشت؟ به نظر نگارنده، ماهیت تحولات طبیعی در حوزه زندگی جاندار و به‌واسطه قانون انتخاب طبیعی انقلابی است. مطابق با این قانون است که نوعی جانوری تحول قطعی و غیرقابل بازگشت خود را تثبیت می‌کند. به همین اعتبار می‌توان گفت تحولات طبیعت، آنجا که مطابق با قانون انتخاب طبیعی باشد، انقلابی است.

 

- آیا پروتستانیسم، آنچه به عنوان «جنبش اصلاح دینی» معروف شد، انقلابی در تفکر دینی نبود؟ این جنبش اصلاحی، در قلمرو فکر، سرشتی انقلابی داشت. می‌توان به تبیینی که مارکس از این جنبش دارد، توجه کرد. او به جنبش اصلاح‌ دینی تا انقلاب نظری در قلمرو دین اعتبار می‌بخشد. زیرا، از نظر او لو‌تر، بندگی براساس اعتقاد را جایگزین بندگی براساس تقوا و زهد کرد. او در مسیحیت رابطه خدا و انسان را، که تا آن زمان با واسطه بود، با تبدیل به هر فرد مسیحی به یک کشیش به رابطه‌ای بی‌واسطه تبدیل کرد.

 

- نگارنده معتقد است می‌توان قائل به انقلاب در یک فرد نیز بود. ‌گذار فرد از «فرد در خود» و رسیدن به «فرد برای خود» تحول انقلابی در یک فرد است. این تحول اگر واقعی و راستین باشد رادیکال، قطعی و غیرقابل بازگشت است. در تناظر با انتخاب طبیعی می‌توان از این تحول - در صورت راستین بودن- با «انتخاب تاریخی» یاد کرد. امکان ندارد فرد در مقام «فرد برای خود» اگر چنین تحولی در او با «انتخاب تاریخی» انجام گرفته باشد، به خصلت «فرد در خود» عقب نشیند.

اگر بپذیریم این چهار صورت تحول، سرشت انقلابی دارند آنگاه باید به معنای انقلاب نیز توجه کنیم و بپذیریم هر تحول ریشه‌ای (رادیکال) که به تغییری کیفی یا غیرقابل بازگشت بینجامد، انقلاب است. وقتی چنین باشد دیگر شکل تحقق این تحول رادیکال و تغییر غیرقابل بازگشت چندان اهمیت ندارد. اگر در حوزه سیاست چنین تحولی صورت‌ گیرد، تحولی که هدفی انقلابی دارد، دیگر مسالمت‌آمیز بودن یا نبودن آن تفاوتی در محتوای انقلابی آن ایجاد نمی‌کند. درست به همین اعتبار است که می‌توانیم بگوییم نهضت مشروطه در پی تحقق تحولی انقلابی بود. به دو جلوه چنین تحولی در نهضت مشروطه اشاره شد. در رویکرد عام‌تر، می‌توان گفت نهضت اصلاحی مشروطه به علت سه عنصر اصلی سرشت انقلابی داشت: رادیکال، فراگیر و متداوم بودن.

 

- برنامه اصلاحی نهضت مشروطه، در کل برنامه‌ای رادیکال (ریشه‌ای) بود. همین که نهضت مشروطه هدف جایگزینی «حکومت بی‌قانونی» با «حکومت قانون» را داشت، معرف اصلی‌ترین هدف سیاسی رادیکال نهضت بود. این موضوع به معنای نقد رادیکال سیاست بود که تا پیش از آن در ایران سابقه نداشت. در قلمرو جامعه، زمینه‌سازی تثبیت حضور فعال مردم در حوزه عمومی به معنای رادیکالیسم اجتماعی است. اصلا قانون اساسی، برای جامعه ما، در کل رادیکال بود. بسیاری از اندیشمندان در نقد نهضتی مشروطه از جمله، به جنبه‌های غیرمتجددانه موجود در قانون اساسی و تعارضات درونی آن اشاره کرده‌اند. نقد آنان تا این حد می‌تواند موجه باشد که نه صرفا به خود قانون اساسی بلکه عمدتا به بازبینی‌های بعدی در قانون اساسی معطوف شود. زیرا در آن اوضاع و احوال مشخص تاریخی، برای ما تصویب قانون اساسی مبتنی بر سلطنت مشروطه، به‌گونه‌ای که مثلا در انگلستان، بلژیک و غیره مسلط بود، جز توهمی نبود. قانون اساسی آنان، در پی دو سه سده تحولات سیاسی اصلاح‌طلبانه به آن قانون اساسی‌ای تبدیل شده بود که حال ما، در نخستین قدم خود در دوران ‌گذار تاریخمان، برای نوشتن قانون اساسی به آن رجوع می‌کردیم. مشکل اصلی ما، در این مورد، تداوم نیافتن جنبش اصلاحی رادیکال در روند بازبینی قانون اساسی بود. بعضی قوانینی که در مجلس اول تصویب شدند، رادیکال بودند. مجلس، تیول را - که از دوران باستان، کم‌وبیش، شیوه مسلط زمین‌داری بود- ملغا کرد. این، برای ایران اصلاحی رادیکال در شیوه تولید کشاورزی بود. مجلس، وزیران دولت را در برابر نمایندگان مسئول و پاسخگو کرد.

 

حضور نمایندگان اصناف در مجلس، جلوه‌ای از تحول رادیکال در مجلس بود. مجلس شورای ملی، در آن دوره، مظهر مجلس به معنای جایگاه نمایندگان ملت بود. در آن دوره، در شهرهای مختلفی مجالسی برپا شد که اعضای آن برگزیدگان و معتمدان مردم بودند. در این مجالس بود که توزیع قدرت در جامعه و مقاومت مدنی در برابر استبداد کارگزاران حکومت، به عنوان تحرکات رادیکال، به امری عملی تبدیل شد. مجلس، مطبوعات را آزاد اعلام کرد؛ این به‌خودی‌خود دستیابی به هدفی رادیکال بود که از جمله در رادیکالیسم مثلا صور اسرافیل تحقق عملی یافت. در مجلس، قوانینی قضایی و قوانین مربوط به دادگاه‌های عرفی وضع شد که یکسره با قدرت روحانیان در مقام مجریان احکام شرع و قدرت حکومت به عنوان تصمیم‌گیرنده نهایی خودکامانه در تضاد بود، یکی از جلوه‌های بسیار مهم رادیکالیسم مجلس، مبارزه با نفود قدرت‌های استعماری بود. حتی همین کافی بود تا در سال ۱۹۰۷، یک سال پس از نهضت مشروطه، دو قدرت سلطه‌گر روسیه و انگلستان، ایران را به منطقه‌های تحت نفوذ خود تقسیم کنند. در تایید خصلت رادیکال نهضت مشروطه کافی است به این نکته توجه کنیم که رهبران نهضت، در مجموع، به مردم روی می‌آوردند؛ مردمی که برای نخستین‌بار در تاریخشان می‌کوشیدند تا هویت «ملت»، در معنای نوین آن را بیابند.

 

- برنامه اصلاحی نهضت مشروطه، متناسب با اوضاع و احوال آن دوره، فراگیر بود. از‌‌ همان آغاز مطرح شدن الزام اصلاحات و تدوین برنامه آن، گرایش به فراگیر بودن اصلاحات وجود داشت. در دوره آغازین، دفتر تنظیمات ملکم‌خان، اساسا شکل یک قانون اساسی را داشت که در آن برنامه اصلاحات در بسیاری از حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ارائه شده بود. تک‌روشنفکران دیگر، در دوره تدارکات مشروطه نیز فقط به اصلاحات سیاسی نظر نداشتند. همین تلاش برای تغییر الفبا، که فی‌نفسه، تفکری رادیکال بود از سوی میرزا فتحعلی آخوندزاده و ملکم‌خان نشانه طرح اصلاحات فراگیر در پیش از نهضت مشروطه است. طالبوف و ملکم‌خان بیش از دیگر روشنفکران بر پیشرفت و ترقی اجتماعی و فرهنگی، علمی و تکنولوژیکی و غیره تاکید داشتند.

 

جلوه بارز فراگیری نهضت مشروطه، قانون اساسی بود. مهم‌تر اینکه قوانین مصوب مجلس اول، فراگیر بود. قوانین مربوط به تحکیم مشروطه در حوزه سیاست (مثلا کاستن از قدرت ‌شاه و...)‌‌ همان قدر مهم بود که قوانین اقتصادی (مثلا مجموعه قوانین درباره تامین بودجه)، قوانین مربوط به اصلاحات قضایی (که مخالفت بهبهانی را نیز برانگیخت) و سایر قوانین در حوزه‌های دیگر نشان می‌دهد که مجلس اول، تا زمانی که از سوی ارتجاع داخلی و خارجی (روسیه) به توپ بسته شد، در جهت تحکیم حکومت مشروطه قوانین رادیکال و فراگیری را طرح و تصویب کرد.

 

- نهضت مشروطه در دوره نخست از تداومی برخوردار شد که به امضای فرمان مشروطه، امضای قانون اساسی و گشایش مجلس اول انجامید. یکی از علل تداوم نهضت- که حتی در تداوم آن در مرحله دوم نیز تاثیر مستقیم داشت- سازمان‌یافتگی نهضت بود. سازمان‌یافتگی از عوامل اساسی تداوم هر نهضت رادیکال و فراگیر است. حتی پیش از شروع نهضت مشروطه، سازمان دادن به جنبش اصلاحات مورد توجه روشنفکران بود. ملکم‌خان در دوره‌ای که برنامه اصلاحات از پایین را پیش می‌برد، از خارج، «مجامع آدمیت» را در ایران، با پیروان خود سازمان داد. پس از شروع نهضت، به سرعت، انجمن‌های بسیاری در شهرهای ایران تاسیس شدند تا با سازمان دادن به نهضت، زمینه تداوم آن را فراهم آورند.

 

روشنفکران، تجار و قشرهای اجتماعی دیگر در انجمن‌های گوناگونی با خط‌مشی‌های سیاسی متفاوت متشکل می‌شدند. انجمن معارف، مرکز غیبی، حزب اجتماعیون عاملیون، جامع آدمیت، کمیته انقلابی، انجمن مخفی، کمیته سران اصناف و... از جمله سازمان‌های مهم در این دوره بودند. به علاوه، این سازمان‌ها چه در رادیکال‌تر شدن نهضت و چه در فراگیر شدن آن تاثیر داشتند. این انجمن‌ها در تضمین امری که عامل اصلی تداوم همه نهضت‌های اصلاحی رادیکال است- یعنی حفظ و تداوم اتکای نهضت به مردم- نقش درجه اول داشتند. تداوم نهضت پس از پیروزی در مرحله نخست، به‌طور عمده، از سوی مجلس و نهادهای جامعه مدنی مهیا می‌شد.

 

این تداوم چنان هیات حاکمه و ارتجاع بیگانه را وحشت‌زده کرده بود که آنان با به توپ بستن مجلس کوشیدند نهضت را به بن‌بست بکشانند. نهضت در این مرحله، در سطح دیگری تداوم یافت. در برابر خشونت سرکوبگرانه حکومت، مردم دست به اسلحه بردند. آنان به ناگزیر در مبارزه‌ای خشونت‌آمیز رو‌درروی ارتجاع قرار گرفتند و آن را شکست دادند. با این پیروزی راه تداوم نهضت مشروطه بازگشوده شد. محمدعلی شاه خلع و پسرش عهده‌دار سلطنت شد. مردم ایران حتی پس از مبارزه قهرآمیز با قاجاریان، با اینکه می‌توانستند آنان را سرنگون کنند، چنین نکردند. مردم و رهبرانشان در پی تداوم بخشیدن به جنبش اصلاحات رادیکال و فراگیر بودند و هدف ناممکن کردن استبداد را داشتند و در پی انتقام از قاجاریان نبودند. با سلطنت احمدشاه انتظار می‌رفت نهضت مشروطه تداوم یابد. مجلس دوم تاسیس شد.

 

با آنچه در مرحله نخست نهضت مشروطه- تا شروع دوره استبداد صغیر- و در مرحله دوم آن- تا شکست نظامی ارتجاع و برقراری مجدد نظام مشروطه- گذشت، می‌توان گفت، سرشت این دو دوره از نظر کیفی تمایزی با هم نداشت. در هر دوره روند اصلاحات رادیکال پیش گرفته شد: در مرحله نخست، این روند به شیوه مسالمت‌آمیز دنبال شد و در مرحله دوم، به شیوه غیرمسالمت‌آمیز، اما این دو شیوه متفاوت، سرشت یکسان و متداوم نهضت را تغییر نداد. در هر دو مرحله مردم و نمایندگان سیاسی آنان یک چیز می‌خواستند: انقلاب. در مرحله نخست آن را به شیوه مسالمت‌آمیز و مبتنی بر برنامه اصلاحات رادیکال و فراگیر پیش بردند، در مرحله دوم به آن تحمیل شد‌‌ همان برنامه را به شیوه غیرمسالمت‌آمیز پیش ببرند. این دو شیوه متفاوت، در هدف آنان تغییری ایجاد نکرد. هدف، یکسان بود: مردم، خواهان تداوم اصلاحات رادیکال و فراگیر بودند، انقلاب می‌خواستند.

 

مردم ایران در پیشبرد اصلاحات رادیکال و فراگیر در عصر مشروطیت، در دو مرحله، موفق شده و سپس از تداوم بخشیدن به آن بازماندند. علل گوناگونی برای این بازماندگی می‌توان برشمرد. اما به ‌یقین دخالت‌های سیاسی و نظامی قدرت‌های سلطه‌گر بیگانه در به زوال کشاندن حکومت مشروطه در ایران نقش برجسته‌ای داشت. از پیروزی مرحله دوم نهضت نیز سالی نگذشته بود که این‌ بار تجاوزهای آشکار نظامی‌ای از جمله در سال‌های ۱۹۰۹، ۱۹۱۱ و... روی داد. با شروع جنگ جهانی اول، ایران، از شمال و جنوب و غرب عرصه دست‌اندازهای نظامی بیگانگان شد. مرحله نخست نهضت مشروطه عمدتا از سوی عاملان داخلی به بن‌بست رانده شده بود. اما در به بن‌بست رانده شدن مرحله دوم، عامل خارجی نقش عمده‌ای داشت. چه‌بسا بتوان نقش عوامل داخلی را نیز در ‌به بن‌بست کشیده شدن مرحله دوم نهضت برجسته دید. درست است که حکومت مشروطه نتوانست قدرت متمرکز سیاسی را در ایران نهادینه کند. اما این هم درست است که اگر دخالت‌های سیاسی و نظامی بیگانگان نبود؛ ایرانیان گریزی از این نداشتند که بالاخره به مسئله تمرکز قدرت در چارچوب حکومت مشروطه پاسخ دهند. دخالت‌های بیگانگان فرصت این پاسخگویی را از ایرانیان گرفت و برای آنان فرصت ایجاد زمینه‌ای را فراهم آورد تا مردم ایران بر آن زمینه، سوق یابند و به مسئله تمرکز قدرت در چارچوب اقتدارطلبی پاسخ دهند. حکومت اقتدارطلب رضاشاه نتیجه چنین پاسخی بود.

 

اکنون یک‌بار دیگر ما مردم در موقعیتی قرار داریم که غرب فرصت یافته راه برون‌رفت ما از معضلات و تنش‌های موجود در جامعه‌مان را به‌گونه‌ای که می‌خواهد برای ما زمینه‌سازی کند. اکنون یک‌بار دیگر، غرب بر طبل دخالت‌های نظامی می‌کوبد، تسلیم نشدن به این تهدید و مقابله فعال با آن فقط از یک طریق ممکن است: پیش گرفتن اصلاحات رادیکال و فراگیر و تداوم بخشیدن به آن.

 

 

منبع: روزنامه بهار

کلید واژه ها: مشروطه حسن قاضی‌ مرادی


نظر شما :