سید محمد خامنهای: کوروش و فرزندش، توحید را گسترش دادند
به گزارش ایرنا، بعد از ورود اسلام به ایران و آمیختن دو عنصر اسلامیت و ایرانیت، ادبیات، فلسفه، پزشکی و هنر ایرانی فرصت بروز و ظهور بیشتر یافتند و در طول این دوره، دانشمندان ایرانی یک عصر طلایی را به ایجاد کردند.
هویت ملی از جمله موضوعاتی است که مورد تاکید مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) است و معظم له در تاریخ ۱۸ دی ۱۳۸۲ در دیدار اقشار مختلف مردم قم در این باره فرمودند: ملت ایران ملتی است مستقل، آزاد، هوشمند و به شدت به هویت ملی و اسلامی خود علاقهمند.
در همین راستا، خبرگزاری ایرنا، گفتوگوی مفصلی با آیتالله سید محمد خامنهای از مبارزین پیش از انقلاب، عضو شورای تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، رئیس بنیاد ایرانشناسی و رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا انجام داده است. محمود احمدینژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران در ۱۷ تیرماه سال۱۳۹۲، طی حکمی آیتالله خامنهای را به ریاست بنیاد ایرانشناسی منصوب کرد.
مشروح ایرنا با رئیس بنیاد ایرانشناسی در زیر آمده است:
به عنوان رئیس بنیاد ایرانشناسی که عهدهدار معرفی ایران و بیان هویت ایرانی و ملی میباشد، تعریف شما از هویت ایرانی و ملی چیست؟
سرزمین ایران یکی از چند سرزمین انگشتشماری است که پایهگذار تمدن بشری و موجب رشد و توسعه حکمت و اندیشه و علوم در سراسر جهان بودهاند و تمدن و دانش امروز جهان به ویژه در غرب مرهون خدمات ایران و این چند کشور است و به همین دلیل ایران و این چند کشور که از جمله هند و عراق و مصر و چین میباشند، حق بزرگی بر دنیای دیروز و امروز و فردا دارند.
غربیها درباره نقش همه این چند کشور کتابها نوشتهاند و شرحها دادهاند و معرفیها کردهاند اما وقتی به ایران که به نظر ما نقش مادری همه تمدنهای قدیم را داشته، رسیدند به دلایلی سیاسی ـ که در واقع به سبب شناخت واقعی آنها از قدرت فرهنگ ایران و ترس از هویت پیچیده و توفانزای تاریخی آن است ـ سعی در سکوت و مخفیکاری کردهاند و به جز کار و یا اعتراف چند محقق ایرانشناس یا باستانشناس غربی عمدتا اهمیت نقش ایران و ایرانی را پنهان کردهاند و این به دلیل همان شناختی است که از هویت و منش ملت ایران داشتهاند و همیشه از ستیز و مقاومت و قدرت پنهان ملی این ملت بزرگ بیمناک بودهاند و به ویژه در این یکصد ساله اخیر کوشیدهاند که مردم ایران را از سابقه تاریخی باشکوهشان، چه در حوزه اسلام و چه پیش از اسلام، دور و غافل نگه دارند و به آنها تلقین کنند که هویت و فرهنگ ملی ندارند و باید از فرهنگ غربی پیروی کنند و مستعمره فکری و فرهنگی آنها باشند.
علاوه بر اینها، هویت هر کس، واقعیت و حقیقت اوست که به سابقه تاریخی و نقش گذشته و امروزی او مربوط میشود، و اگرچه تعلق به سرزمین و مرزهای جغرافیایی هم در هویت ملل مؤثر است ولی عمده هویت انسان چه فردی و چه ملی، بسته به مرزها و قلمرو فرهنگی و اعتقادی او از یک طرف و از طرف دیگر کارکرد و نقش او در خدمترسانی به بشریت و جوامع دیگر است.
مثلا امروز به ظاهر، مردم ما علوم را از غرب فرا میگیرند ولی مایه اصلی این علوم را غرب (اروپا و به ویژه ایتالیا و فرانسه قرون وسطی) از مسلمانان اندلس (اسپانیای کنونی) گرفتهاند که طبق تحقیق، بیشتر آنها از شیعیان و باطنیه اهل ایران بودند (غربیها به عمد یا به اشتباه آنها را اَعراب وانمود میکنند).
در ایران قدیم هم، چه دولتهای آریایی و چه دولتهای بومی ایرانی (مثل عیلامیها یا کاسپینهای شمال یا تمدنهای مانایی و نواحی مرکزی در کاشان و کرمان) همه، پایهگذار فرهنگهای غنی و تولید علم و هنر و نوعا مروج توحید و اخلاق بودهاند. مثلا کوروش و فرزندش با جهاد فرهنگی به ظاهر نظامی خود، توحید را در بینالنهرین و سومر و مصر و آتن (یونان) گسترش دادند و روحانیون آن زمان هم بزرگترین دانشمندان علوم مختلف و فیلسوفان عصر خود بودند.
همه این سوابق در هویت ملی هر ایرانی ثبت شده و وجود دارد و میشود به آنها افتخار کرد. نسبت فکری و روحی و فرهنگی ملت ایران همه به آن سوابق برمیگردد و از این روست که شناسنامه تاریخی هر ایرانی، هزاران سال فرهنگ و سابقه درخشان را در خود دارد. در کشفیاتی که اخیرا در حفاریهای زاگرس مرکزی انجام شد آثاری یافت شد که متعلق به دوازده هزار سال پیش بود. پیش از شهر سوخته و ناحیه سیلک و نقاط دیگر را که تا نزدیک ۱۰ هزار سال حدس میزدند، در آنجا تمدن وجود داشته و مردمی ساکن بودهاند و کشاورزی داشتهاند.
این تاریخ را اگر با به اصطلاح قدیمیترین تمدنها مثل مصر پنج هزار سال، بینالنهرین شش هزار تا شش هزار و پانصد سال و هند آریایی حدود چهار هزار تا چهار هزار و پانصد سال مقایسه کنید، سابقه تمدن ایرانی روشنتر میشود.
ملت ایران به دلیل همین رشد فکری ایرانی و فرهنگ و هوش مثبتی که داشت، زودتر از ملل دیگر اسلام را شناخت و حتی پیش از نفوذ لشکر مسلمین به ایران، اسلام را پذیرا شد و جای شگفتی ندارد اگر روحانیون زرتشتی آن زمان زودتر از مردم دیگر به اسلام روی آوردند که مشهورترین آنها سلمان (روزبه) فارسی است که خود او از طایفه مغان و از روحانیون بزرگ بود.
فرهنگ و معارف اسلامی، شتاب و رشد شعور عالی ایرانیها را بیشتر کرد و اتفاقی نیست اگر میبینیم بزرگترین فیلسوفان و دانشمندان و پزشکان و منجمان تاریخ اسلام همه ایرانی هستند و بیشترین قرآنشناسان و حدیثشناسان و پایهگذاران ادبیات عرب هم ایرانی میباشند.
نقش ایرانیان در گسترش مکتب حقه تشیع را تا چه حد موثر میدانید؟
مردم هوشمند و فرهنگمدار ایرانی در برخورد با اسلام از یک طرف و با جریانهای اجتماعی - سیاسی بعد از پیامبر از طرف دیگر، به این نتیجه رسیدند که بر اساس نص و اشارات قرآنی، اطاعت از پیامبر، اطاعت از خداست و پیروی از آن حضرت واجب است و جانشینی پیامبر بعد از او باید با نصب و تعیین پیغمبر باشد و مراجعه به آراء اشراف شهر مدینه و حتی مراجعه به افکار عمومی و رفراندوم تمام مسلمین هم در انتخاب و نصب جانشینی غیر آنچه که پیامبر منصوب کرده مؤثر و جایز نیست.
از اینرو تقریبا تا دوران امویها و حکومت اعراب اموی و عباسی در ایران تا عمق خراسان و نواحی شرقی، مردم ایران تشیع را به عنوان اسلام اصل یا ارتدوکس پذیرفتند و پیرو اهل بیت(ع) شدند و بعد از آنکه حکومتهای اموی و عباسی برای جلوگیری از تحرکات سیاسی- نظامی پنهانی شیعه (اسماعیلیه و غیراسماعیلیه) به شدت به تبلیغ علیه شیعه پرداختند؛ در سراسر ایران، طوایف و گروههای مخالف حکومت، جسته گریخته با حکومتهای محلی اعراب به معارضه و جنگ پرداختند که به غلط به آنها «شعوبیه» نام دادهاند و گرچه شیعه بعدها به مصر و شمال آفریقا و یمن رفت ولی ایران همچنان پایگاه شیعه و مقاومت در برابر خلفای اموی و عباسی باقی ماند و حتی آن را به شبه قاره و نقاط دیگر هم گسترش داد.
ایرانیت و اسلام هر دو، متقابلا خدمات و تأثیرات قابل توجهی بر یکدیگر داشتند. ضمن تشریح این خدمات، به نظر شما حذف ایرانیت از اسلام و بالعکس، به توسعه و گسترش جریانهای افراطی و تکبعدی کمک نمیکند؟
«ایرانی بودن» یعنی آلیاژی از «میراث فرهنگ و تاریخ ایران، با عقیده و فرهنگ اسلامی» و درهم جوشیدهاند و این ترکیب، یک فرهنگ غیرقابل تجزیه به وجود آورده که تفکیک آنها قطعا به هویت ایرانی صدمه میزند و جای پایی برای نفوذ و دخالت دشمنان سیاسی اسلام و ایران باز میکند و در این باره باید مراقب بود.
اسلام همه کمالات را چه از جهت جهانبینی و چه در ابعاد حقوقی و مدیریت اجتماعی و چه در جنبه اخلاقی و تربیتی با خود داشت و حتی یک جامعه نیمه وحشی اعراب حجاز و اطراف آن را توانست در مدت کوتاهی جهلزدایی کند و به مدارج عالی فرهنگی و اعتقادی برساند. اما همین اسلام وقتی به ایران رسید، اوج فرهنگ باستانی ایرانی به قدری بود که توانست ضمن استفاده شایان از اسلام و فرهنگ آن، پیرایههایی در زمینههای مختلف به آن بیافزاید و به تفسیر مجملات فرهنگ اسلامی و گسترش عرفان و معارف آن بپردازد و معارف اسلامی را با جان و دل خود بیامیزد؛ توجه ایرانیان به اهل بیت (ع) هم به دلیل سرچشمه و پرفیض بودن آنها برای ایرانیان هوشمند و پرسشگر بود.
بنابراین، نه به نفع مردم ایراندوست و وطندوست است که فرهنگ و تاریخ خود را مستقل از اسلام بجویند و نه به سود طرفداران اسلام است که به توهم دفاع از اسلام، به سوابق پر مجد و عظمت و توحیدی و اخلاقی غنی ایران باستان حمله کنند. هر یک از این دو برداشت غلط است و افراط و تفریط در این باب، سبب آسیبرسانی به هویت ایرانی و اسلامی امروز ما خواهد شد و به نفع دشمنان تمام میشود. یکی از ابزارهای دوران سلطه انگلیس و رضاشاه برای نفوذ در ایران و سلب و خلع هویت ملی مردم، دور کردن آنها از اسلام بود به صورت تبلیغ یک طرفه تاریخ و فرهنگ ایران باستان و حتی وارث او یعنی شاه منفور هم خود را وارث کوروش معرفی کرد تا اثر عمیق اسلام در ایران را کمرنگ نشان دهد.
نقش و جایگاه بنیاد ایرانشناسی را در شناخت بیشتر ابعاد مجهول تاریخ و هویت ایرانی چگونه میبینید و برنامه شما در این راستا چیست؟
تا زمان تأسیس بنیاد ایرانشناسی، فعالیتهایی که برای معرفی ایران به ویژه در دوره باستان انجام میشد پراکنده و در مراکز مختلف بود و گاهی کارهای موازی و مکرر هم در دو مرکز مختلف انجام میشد. از این رو، تأسیس یک مرکز تخصصی به شرط آنکه فعال و پیشرو باشد و درجا نزند، ضروری مینمود و ابتکار مرحوم آقای حسن حبیبی در تأسیس این بنیاد بجا و قابل تحسین است.
ایرانشناسی را نباید همان تاریخ ایران و تاریخنگاری محض دانست بلکه باید علاوه بر آن، همه ابعاد فرهنگی و تمدنساز آن را هم موضوع و محور معرفی ایران قرار داد، از جمله تاریخ هنر، زبانشناسی، باستانشناسی و دینشناسی و حتی نژادشناسی و بومشناسی و یا حتی بخشی از مطالعات باید درباره روانشناسی اجتماعی ملل قدیم و شناخت شکل جوامع و علل جنگهای آن دوران باشد تا شناخت ما از ایران قدیم کامل شود.
در تاریخ تمدن ایران، زوایای مبهمی وجود دارد که بخشی از آن مربوط به حکومتهای بومی ماقبل ورود آریاییها به ایران و هند است و بخشی مربوط به نحوه و تأثیرهای آریاییها در فرهنگ و تمدن قدیم ایران و هند است. دینشناسی تطبیقی هم از یک طرف و مطالعات دقیقتر در دین و فلسفه زرتشت از طرف دیگر جزء نیازهای تحقیقاتی امروز ایران است که خوشبختانه بنیاد حکمت اسلامی صدرا در یک دهه اخیر به بخشی از این تحقیقات پرداخته که در آینده در دسترس محققان قرار خواهد داد.
یکی از بخشهای مهم ایرانشناسی، شناخت و پژوهش و معرفی تاریخ فلسفه و علوم در ایران قدیم است که چندان به آن توجه عمیق نشده بود و متأسفانه بیشتر ـ اگر نگوییم همه ـ تحقیقاتی که در ایرانشناسی شده و یا درباره تاریخ تفکر فلسفی یا شناخت علوم یا هنر و ادبیات حتی فناوری در دوران باستان نوشته شده متعلق به بیگانگان است و با وجود بها دادن به فعالیتهای ذیقیمت باستانشناسان ایرانی در دهههای اخیر، عمده اطلاعات باستانشناسی ما هم توسط بیگانگان گردآوری شده است.
بنیاد حکمت اسلامی صدرا نزدیک به هشت سال است که با همکاری استادان محترم تاریخ و فلسفه و باستانشناسان و پژوهشگران تاریخ تمدن و فرهنگ ایران به شناخت ریشههای تمدن ایران قدیم و تأثیر آن در تمدنها و حکومتهای مجاور (تا برسد به یونان قدیم) پرداخته و همت گماشته و امیدوار است که با روش جدید و ابتکاری و علمی خود بتواند زوایای مبهم تاریخ در این زمینهها را روشن سازد و در محافل ایرانشناسی جهان حرف تازه و نکته جدیدی عرضه کند و با تکیه بر دادهها و داشتههای ما، تمام مجهولات مربوط را که برخی از آنها حتی مورد سوال و تحقیق هم قرار نگرفته، کشف و معرفی کند.
البته این کاوشها منحصر به تاریخ ایران قدیم نیست، مجهولات بسیاری هم در تاریخ ایران بعد از اسلام هست که از نظرها پنهان مانده و بنیاد حکمت اسلامی صدرا به دنبال تحقیق و شرح آنهاست. اگر خداوند متعال توفیق عطا فرماید و پشتیبانیهای دولتی مادی و معنوی ادامه یابد. امیدوار هستیم پدیده جدید و چشمگیری در عرصه تاریخ تمدن و تفکر ایران حاصل شود و هویت تاریخی ایران و ایرانی را معرفی نماید. انشاءالله.
نظر شما :