جاده ابریشم هرگز وجود نداشته است- منوچهر ستوده
در یکی از آخرین برنامهها در این زمینه، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری اقدام به برپایی «نخستین کارگاه دو روزه آموزشی تخصصی راهنمایان راه ابریشم» (آبان ۱۳۹۱) برای ارائۀ «مباحث تئوری پیرامون موقعیت جغرافیایی راه ابریشم و بناهای تاریخی موجود در این مسیر» نموده است. پرسش این است که مدیریت سازمان میراث فرهنگی و دستاندرکاران چنین برنامههایی چرا در تمام این سالها گامی برای شناخت و معرفی راه های کهن ایران برنداشتهاند؟ چرا پیوسته در پی برپایی برنامه های کم مایه ای از این دست بودهاند؟
دکتر منوچهر ستوده بیش از یک دهه در گروه های تاریخ و باستان شناسی دانشگاه تهران به تدریس جغرافیای تاریخی ایران و خراسان بزرگ پرداخته است. او طی دهۀ ۸۰ خورشیدی سه جلد کتاب دربارۀ آثار تاریخی ورارود و خوارزم منتشر کرد. ستوده در زمینۀ تصحیح متون کهن هم دستی داشته و شناخت جامعی از متون کهن تاریخی و جغرافیایی ایران و سرزمینهای اسلامی دارد. کتاب سترگ ده جلدی وی «از آستارا تا استارباد» که پژوهش میدانی گسترده ایست، حاصل پیمایش محققانۀ سرتاسر کرانۀ جنوبی دریای کاسپی، از آستارا تا گرگان است. منوچهر ستوده در سال ۱۳۷۹ نیز برندۀ جایزۀ بنیاد موقوفات افشار برای یک عمر کوشش علمی در زمینۀ ایران شناسی شد. جایزه ای که کسانی چون کلیفورد ادموند باسورث، نذیر احمد، شارل هانری دوفوشه کور، نجیب مایل هروی، برت فراگنر و... دریافت داشتهاند. استاد منوچهر ستوده اکنون با افتخار در آستانۀ صد سالگی است. در اینجا دو جستار از این پژوهشگر فرهیخته را که به تازگی در مجلۀ باستانپژوهی (دورۀ جدید، شمارۀ ۱۳-۱۲) بازنشر شده است، منتشر میکنیم:
جاده ای به نام ابریشم هرگز وجود نداشته است
«... من در زمرۀ دعوت شدگان گروه «پژوهش دربارۀ جادۀ ابریشم» بودم، در روزی که اولین جلسه تشکیل شد، خدمت آقای [دکتر محمود] بروجردی بودیم، در حدود دوازده تن دیگر از جمله آقای دکتر [ناصر] تکمیل همایون هم بودند، یک دفعه آقای مهندس [احمد] حامی پریدند و سه عدد نقشه بر دیوار کوبیدند و شروع کردند به سخنرانی که جادۀ ابریشم از اینجا شروع شده، به اینجا رسیده و از اینجا به آنجا رفته و بالاخره از ترکیه سر درآورده است. من ایشان را دوست دارم اما حقیقت را نمیتوان نادیده انگاشت. خدمتشان عرض کردم، اگر جادۀ ابریشمی بوده، ما متجاوز از سیصد متن جغرافیایی داریم یکی از یکی بهتر، جغرافیدانانی داریم چون مقدسی، وی زمانی که به نیشابور رسیده میگوید که مردم این شهر عمامه های خود را به جای اینکه از راست ببندند، از چپ میبندند، چنین مردی با این دقت، جغرافیای مملکت ما را نوشته، اما از «جادۀ ابریشم» ذکری نکرده است. دیگر جغرافیدانان و سفرنامهنویسان مسلمان هم تا قرن دهم هجری، از این مساله سخنی به میان نیاوردهاند، یک دفعه اروپاییان معلوم نیست چگونه و چرا این نام را ابداع کردهاند.
ما جاده ای داشتهایم که از شرق شروع میشد و به غرب میرفت. میتوان به اصطلاح امروزی گفت «جادۀ ترانزیتی». حفاظت این جادهها و کف تراشی این جادهها همه بر عهدۀ ایرانیان بوده است. اسنادی داریم که نشاندهندۀ ورود کاروانها به ایران و خروج آنها از ایران است. در هیچ یک از این اسناد، نامی از «جادۀ ابریشم» برده نمیشود. من خدمت آقای بروجردی عرض کردم که اول ثابت کنید که جادۀ ابریشمی بوده، بعد بروید روی آن کار کنید. به عقیدۀ من یک نقشه از دورۀ هخامنشی، یک نقشه از دورۀ اشکانی، یک نقشه از دورۀ ساسانی و چهار/ پنج نقشه از دوران اسلامی مکه تهیه شود، و جادهها مشخص گردند، معلوم خواهد شد ما راههایی داشتهایم که بر اثر تغییر حکومتها اندک دگرگونی در آنها حاصل گردیده است. در این جادهها از شرق به سوی غرب و برعکس عبور و مرور میشده، و انواع ادویه و کالاهای دیگری نقل و انتقال مییافته که یکی هم ابریشم بوده است و همۀ این جادهها هم زیر نظر ایران بوده است. چه معنا دارد که نام یک کالا را بر تمام این جادهها در طی تاریخ بدهیم. نباید اجازه بدهیم که فرنگیان با اغراض سیاسی که دارند برای ما تعیین تکلیف کنند، باید دقیقاً این جادهها را از شرق تا غرب شناخت. آقای مهندس حامی که میگوید ما پل ابریشم داریم که ابریشم از آن عبور میکرده، نمیتواند درست باشد. ما در گیلان پل داریم به نام «مرغانه پل» یعنی پلِ تخممرغ، پس بفرمایید که از این پل تخممرغ عبور میدادند! شاید کسی، پولداری یا فقیری، از درآمد ابریشمی که داشته پلی به این اسم ساخته است یا پیرزنی در گیلان از فروش تخممرغهای خود در راه رضای خدا پلی ساخته، به نام «مرغانه»؛ دهها حدس دیگر میتوان زد.
به هر حال، ما جاده ای داشتهایم که از پکن آغاز میشد و وارد خاک ماوراءالنهر میگردید و پس از سرازیر شدن از پامیر، از سمرقند و بخارا که از آنِ ما بود عبور میکرد و پس از گذشتن از داخل ایران به نصیبین و سرزمینهای غربی وارد میشد. به تحقیق شناخت این جادۀ اصلی و جادۀ فرعی آن قابل ارزش است...»
«... چینی عمدهترین کالایی بود که در این جاده حمل میشد. به نظرم اگر اسم این جاده را «جادۀ چینی» بگذاریم بامسماتر است! مقصد این چینی هم اروپا نبود. این ظروف وسیلۀ زندگی مردم بود و در طول جاده، در جاهای مختلف پخش میشد؛ یعنی چینی را میدادند و در برابرش متاعی دیگر میگرفتند و چینی از آنجا دوباره بار و حمل میشد.
گذشته از اینها، حدود ۶۰ تا ۶۵ متن جغرافیایی داریم که یکی از دیگری قویتر است، از ۲۲۷ هجری تا آخر قرن دهم. این کتابها به دو قسمت اساسی تقسیم شدهاند: المسالک و الممالک، و یا الممالک و المسالک. معمولاً قسمت اول ممالک است (کشورها، شهرها و جاهای مختلف)، و قسمت دوم مسالک (یعنی جادهها). در این جادهها اگر حوصله و دقت کنید، میبینید فواصل به قدری درست ثبت شده که حتی یک کیلومتر هم زیاد و کم نیست. اگر مثلاً فاصلۀ کاروانسرایی را، که الان موجود است، میگوید شش فرسخ، وقتی میرویم و اندازه میگیریم، میبینیم درست شش فرسخ است. از اینکه بگذریم، از این نوع که در این کاروانسراها علف برای چهارپایان هست یا نه، یا به دهی در نزدیک آن دسترسی هست یا نه، چشمۀ آب شیرین دارد یا ندارد، یا اگر خواستید چیزی بخرید، نانی، ماستی، چیزی پیدا میشود یا نه و... همۀ اینها را ذکر میکنند. خُب، اینها که تا این حد دقت قلم داشتند، و این قدر ریزه کاری میکردند، چطور میشود که حتی یک بار هم، در این ۶۵ کتاب قطور، نامی از جادۀ ابریشم نمیبرند؟»
«جادۀ ابریشم خیالی است و در خارج تحقق پیدا نکرده است... تمام این راهها از قدیم راه چین خوانده میشد و ایران قدیم با این جاده با چین در ارتباط بود. باز اروپای تازه از راه رسیده که میخواهد خودمحوری خود را ثابت کند به نامگذاریهای جدید پرداخته است.
این نام در هیچ یک از کتابهای جغرافیای [دوران] اسلامی دیده نشده و سابقه ندارد که جاده ای در جهان به نام یکی از کالاهایی که از آن میگذرد، خوانده شود... اروپا باید اندیشۀ خودمحوری را از دماغ بیرون کند و اجازه دهد که جهان چنان که بود، بماند و هر روز نام کشور و رود و کوه و منطقهای را عوض نکند.»
آسیای مرکزی یعنی چه!
«یکی از ترفندها و حیله های سیاست استعماری تغییر نامهای جغرافیایی است. روسها پس از اینکه یکی از بزرگترین کانونهای تمدن جهانی یعنی «تمدن سغدی» را به چنگ آوردند، به جای نام خوارزم و ورارود، این خاک را آسیای میانه یا ترکستان خواندند.
اگر منظور از آسیای میانه، میانۀ آسیاست، اینجا که میانۀ آسیا نیست. اگر رشته کوه های اورال را حد فاصل میان اروپا و آسیا قرار دهیم و فاصلۀ آن را از سامان غربی ورارود و خوارزم به حساب آوریم بیش از دو سه درجه اختلاف نیست. در صورتی که از حد شرقی همین خاک تا آخر حدود چین بیش از پنجاه درجه شرقی اختلاف است. پس چگونه میتواند اینجا میانۀ آسیا باشد؟
این ناچیز حد میان آسیا و اروپا را شکست و خاک اروپا را تا پوزۀ اسپانیا و پرتغال به حساب درآورد. جواب این محاسبه صحیح بود؛ یعنی ورارود و خوارزم میان اروپا و آسیا قرار میگرفت. پس باید تمام این خاک را «اوراسیای میانه» خواند نه «آسیای میانه»، پس نیم کاسه ای زیر کاسه باید باشد.
آنچه آلکساندر هامبولت در اثر خود به نام آسیای میانه در سال ۱۸۴۳ میلادی نوشته یاوه سرایی محض است. نیکولای خانیکُف دربارۀ تقسیم بندی او مینویسد: «روشی را که هامبولت به کار برده است، فاقد شرایط لازم جغرافیایی است و برای تعیین مرزهای آسیای مرکزی باید عوارض طبیعی را شاخص قرار داد.»
فردیناند ریچتوفن در کتابی که به عنوانِ چین نوشته است، نظریۀ تازه ای اظهار میکند. او قارۀ آسیا را از نظر جغرافیای تاریخی به دو منطقۀ «مرکزی» و «پیرامونی» تقسیم میکند و میگوید «کلیۀ بخشهای داخلی آسیا با شبکۀ آبهای سطح الارض آن را باید آسیای مرکزی خواند.»
از این آقایان باید پرسید، اگر ریگی به کفش خود ندارید چرا محدوده های قبلی جغرافیایی را تغییر نام میدهید؟ خوارزم از دو هزار سال پیش از میلاد خوارزم بوده و ورارود (=ماوراءالنهر=پاردریا) بیش از ۳۵۰۰ سال تمدن دارد. قدمت خُتَن را از آثار مکشوف در تورفان میتوان دانست. به نظر شما منظور از نامگذاریهای جدید این نیست که ما از دو شهر کهن «سمرقند» و «بخارا» دست بکشیم و این دو نام چندین هزار ساله را زیر سرپوشِ «آسیای میانه» خفه کنیم؟»
منبع: خبرگزاری میراث فرهنگی
نظر شما :