سرحدیزاده: وقتی کارتر آمد، ساواک دیگر شکنجه نکرد
او که به همراه سایر اعضای حزب در مهرماه 1344 بازداشت و تا آبان 57 در داخل زندان بود، از ارتباط خود در داخل زندان با آیتالله هاشمی رفسنجانی گفت و روی کارآمدن جیمیکارتر در آمریکا را موجب بهبود شرایط مبارزان انقلابی در زندان عنوان کرد. میگوید پس از آزادی به پیشنهاد مقام معظم رهبری به حزب جمهوری اسلامی پیوست که همین امر موجب آشنایی بیشتر وی با بزرگانی نظیر آیت الله بهشتی و شهید رجایی میشود و این آشنایی نیز مقدمه حضور وی در عرصه مدیریتی کشور.
در خاتمه مصاحبه وقتی از وزیرکار دولت موسوی میخواهیم خاطرهای را از امام نقل کند،چند لحظهای فکر میکند بعد موضوعی را روایت میکند که هنوز که هنوز است در چگونگی وقوع آن متحیر است .
گفتوگو با این وزیر و نماینده مجلس سابق را در ادامه بخوانید:
***
اجازه بدهید برای شروع به مساله تئوری حکومت اسلامی بپردازیم.آیا به نظر شما پیش از امام خمینی (ره)، علمای دیگری به این امر پرداختهبودند؟
شاید مدتها پیش از انقلاب در میان مسلمانان این مطرح بوده است که حکومت اسلامی چگونه حکومتی است. چطور اسلامی که در همه زمینهها دستوراتی دارد در مورد حکومت اسلامی کمتر بحث شده است؟ قطعا پیش از امام خمینی (ره) مساله حکومت اسلامی مورد توجه علمای بزگوار بوده و آنها نیز از این مساله خبر داشتند. اما اینکه چرا هیچ اقدامی نشده و پس از مدتهای مدید یک نفر مانند امام خمینی (ره)به این مساله قویاً پرداخت جای تحقیق دارد.
آیتالله بروجردی شخص قدرتمندی بود و به کرات به ایشان توصیه و خواسته شده بود که چرا به مسئله حکومت اسلامی نمیپردازید؟ اما ایشان هرگز به این مسئله نپرداخت. به نظر می رسد علمای اصیل اسلام که در تاریخ معاصر وجود داشتهاند لزوم برقراری حکومت اسلامی را متوجه میشدند اما مسئلهای که موجب میشد کمتر به آن بپردازند، عدم وجود عواملی بود که باید این حکومت را برپا میکردند.
زمانی که برخی نزدیکان آیتالله بروجردی به ایشان فشار میآورند که چرا کاری نمیکنید، ایشان خیلی ساده و به صراحت به آنها میگوید «گیرم که حکومت اسلامی تشکیل دادیم،اما با چه عواملی؟ اگر میخواهید نیروهایش شما باشید پس بهتر است که این حکومت هیچگاه شکل نگیرد برخی از شماها از رییس ساواک هم بدتر هستید.»
بنابراین اگر عوامل مهیا و شرایط فراهم بود، قطعا آیتالله بروجردی و یا سایر افرادی که پیش از ایشان حضور داشتند اقدامات لازم را انجام میدادند اما زمانی که عوامل مهیا نیست چه کاری باید میکردند؟ اگر آنها حکومت اسلامی را برپا میکردند و سرانجام تلخی در انتظار آن بود، پس بهتر آنکه اصلا این حکومت شکل نمیگرفت. لذا موضوع تئوری حکومت اسلامی از پیش مدنظر روحانیون بوده و علما با آن آشنا بودند اما به آن نمیپرداختند و به شدت از آن پرهیز میکردند تا مبادا حیثیت اسلام به خطر بیفتد.
و بخاطر فراهم بودن این عوامل ، حضرت امام (ره) این مسئله را مطرح کرده و پیگیر آن بودند؟
امام خمینی آشنایی کاملی با اوضاع و احوال جامعه و روحانیون داشتند لذا قاطعانه به این مسئله پرداختند و به حکومت اسلامی عینیت بخشیدند. ایشان حتی معتقد بودند که جمهوری اسلامی نه یک کلام بیشتر و نه یک کلام کمتر.
با این حساب بنابر گفته شما، امام با شرایطی که آیتالله بروجردی مواجه بودند،مواجه نشدند.
امام (ره) تا حدودی با آن شرایطی که آیتالله بروجردی مواجه بود، مواجه بود اما فکر میکنم با توجه به درایت، هوشمندی و تیزبینی ایشان، منظوری هم از این برپایی حکومت داشته و آن نشان دادن اقتدار اسلام و ایمان در دنیایی بود که شیاطین آن را قبضه کرده بودند. سراسر دنیای معاصر تاریکی و فساد ریشه دوانیده بود. اما تصمیم حضرت امام این بود که با یک نمایش روحانی به جهانیان نشان دهد که با اسلام میشود عدالت را ایجاد و حکومت مردمی برپا کرد. بنابراین به نظرم مهم ترین هدف بیناینگذار انقلاب نشان دادن قدرت اسلام بود.
خود شما از چه سالی با افکار امام(ره) آشنا شده و از چه سالی وارد مبارزه شدید؟
موضوع حکومت اسلامی در اذهان بسیاری از روشنفکران اسلامی آن دوران وجود داشت. مارکسیست و کمونیست فراگیر شده بود و انقلابها بر پایه این دیدگاه شکل میگرفت.همچنین این تصور پیش آمده بود که تنها با پشتوانه و تکیه بر مارکسیست میتوان انقلابهای اجتماعی را صورت داد. این مساله برای روشنفکران مسلمان سخت بود که گرایش حکومت به سمتی رود که اسلام کاملا خنثی شود به همین دلیل روشنفکران مسلمان به تکاپو افتاده تا نشان دهند که مکتب اسلام توانایی راهاندازی انقلاب اسلامی را دارد. امام خمینی بعد از کودتای 28 مرداد به دنبال آن بود که قدرت اسلام را به همه دنیا نشان دهد اما تا زمانی که آیتالله بروجردی زنده بودند ایشان هیچ حرکتی نکردند. البته این امر به معنای بیتوجهی و یا فراموشی مساله حکومت اسلامی نبود. ما نیز به تأسی از امام خمینی و دیدگاه ایشان و اینکه غربت اسلام برای ما سخت بود به همراه سایر روشنفکران مسلمان به فکر افتادیم چرا که معتقد بودیم اسلام بدون حکومت معنایی ندارد.
زمانی که ما تئوریهای حکومت اسلامی را مطرح میکردیم جوانههای انقلاب اسلامی نیز شروع به رشد کرده بودند. حضرت امام هم بعد از وفات آیتالله بروجردی آشکارا علم اسلام و طغیان علیه حکومت شاهنشاهی را در دست گرفتند.
شما در قالب حزبی قرار گرفته و فعالیت خود را شروع کردید، دیدگاههای حضرت امام (ره) در احزاب اسلامی آن زمان چه جایگاهی داشت؟
قبل از انقلاب احزابی به آن معنا شکل نگرفت و وجود نداشت و بیشتر به صورت هیاتهای مذهبی بودند که سرشناسترین آنها هیات مؤتلفه بود که همگیشان هرچند به دنبال مبارزه با طاغوت بودند اما برنامهای برای حکومت اسلامی نداشتند. آنها خواستار یک سری تحولات بودند و در این راستا نیز مبارزات خود را آغاز کردند. در نهضت آزادی نیز همین طور؛ آنها هم برنامهای برای حکومت اسلامی نداشتند. مرحوم بازرگان در دادگاه خود خطاب به سران پهلوی گفته بود که ما تلاش میکنیم در چهارچوب قانون اساسی مبارزه قانونی کنیم ولی شما این اجازه را به ما نمیدهید و مردم را به سمت مبارزات غیر قانونی سوق میدهید. با توجه به اوضاع و احوال، ما هم فکر کردیم تکیه کردن به راههای قانونی و حقوقی فایدهای نداشته و تنها راه رهایی از وضع موجود، ایجاد یک حزب اسلامی و مبارزه مسلحانه است. در واقع همه گروههای مبارز به این نتیجه رسیده بودند که تنها از طریق مبارزه مسلحانه میتوان بر حکومت طاغوت چیره شد. رویه ما نیز مسلحانه بود منتهی در چهارچوب حزب اسلامی و براساس اصول و شیوههای اسلامی. برنامههای مشخص ما نیز تقریبا مشابه همان چیزی بود که با انقلاب اسلامی به وقوع پیوست به طور مثال در برنامههای ما این بود که یک هیاتی داشته باشیم متشکل از علما که قوانین مصوب مجلس را از لحاظ تطبیق با شرع بررسی کنند که امروز از آن به عنوان شورای نگهبان یاد میشود. همچنین ما برنامههای نظامی، فرهنگی و اقتصادی داشتیم و تمام آنها الهام گرفته از اسلام بود و در ماهنامه خلق که برای حزب ملل اسلامی بود، تمام موضوعات روز را مطرح و در میان اعضا پخش میکردیم. البته ما قبل از انقلاب هیچ ارتباطی با مردم نداشتیم اما به این معنا نبود که هیچ تاثیری از امام (ره) نپذیریم. رهبری معنوی حزب ما با امام (ره) بود و کاملا به سخنان و رهنمودهای ایشان توجه داشتیم.
اما حضرت امام خمینی (ره) با ترور و تروریست مخالف بودند.
بله همین طور است با این حال ما دورادور با برداشتهایی که از گفتار و رفتار امام خمینی داشتیم در حزب برنامهریزی میکردیم.
آیا سعی داشتید با ایشان دیدار کنید؟
بله، اما امام در کشور نبودند و در تبعید بودند. ایشان ما را هم میشناخت حتی پس از بازداشت اعضای حزب مان، امام خمینی تلاش کردند تا هیچ یک از اعضا اعدام نشود.
برخورد دستگاه طاغوت با زندانیان و مبارزان انقلابی به چه صورت بود؟
برخورد دستگاه طاغوت با زندانیان و مبارزین تقریبا مطابق با بیرون بود به این معنا که اگر در بیرون خشونت بالا میرفت در داخل نیز آنها به ما فشار میآوردند، اگر اوضاع آرام بود داخل زندان هم آرام میشد. ساواک به ما گفته بود که هر چند نفری که در بیرون کشته شود، ما نیز شما را میکشیم.اما بعد از سال 50 که مبارزه مسلحانه اوج و شدت گرفت آنها نیز علیه زندانیان سنگ تمام گذاشته و خشونت را به اوج رساندند تا آنکه تغییراتی در ساختار دولت آمریکا رخ داد.
بعد از روی کار آمدن کارتر، نیروهای ساواک مجبور شدند که از فشار بر زندانیان بکاهند به شکلی که علیرغم میل خود نرمش نشان داده و ملایمت میکردند. آنها زمانی که کارتر دستوراتی را صادر میکرد سمعاً و طاعتا گوش میدادند. به طور مثال ما در زندان برای غذا خوردن قاشق نداشتیم اما یک روز دیدیم که به همراه غذا به ما قاشق و چنگال فلزی دادند زمانی که علت موضوع را جویا شدیم پاسخ شنیدیم که کارتر به ایران آمده است. در واقع دولت پهلوی و همچنین مسئولین زندان تحت تاثیر اظهارات حقوق بشر کارتر قرار گرفته و بعد از آن، دیگر نه فردی را میزدند و نه شکنجه میکردند و کار به جایی رسیده بود که ما در زندان تلویزیون داشته و هر روز روزنامه به دستمان میرسید.
با این اوصاف شما در جریان اعتصاب و حرکتهای انقلاب مردم قرار میگرفتید؟
بله ما کاملا در جریان اخبار بیرون قرار میگرفتیم و در زندان آزادی پیدا کرده بودیم.
آیا شما در 26 دی ماه 57 متوجه فرار شاه شدید؟ چه شرایطی در زندان به وجود آمد؟
من آن موقع بیرون از زندان بودم. چون در آبان ماه همان سال حدود هزار نفر از زندانیان آزاد شدند که من هم به همراه چند نفر دیگر از حزب ملل اسلامی جزو این افراد بودیم.
برنامهتان بعد از آزادی چه بود ؟ آیا زمانی که اعضای حزب ملل اسلامی از زندان آزاد شدند به دنبال فعالیت مجدد در عرصه سیاسی بودید؟ آیا تلاشی برای دیدار با امام داشتید؟
بله برخی دوستان برای دیدن حضرت امام به پاریس رفتند اما من نرفتم. ما وقتی از زندان بیرون آمدیم در صدد برپایی مجدد تشکیلات خود بودیم و این مساله را نیز به آیتالله خامنهای گفتیم. آن موقع هنوز حزب جمهوری اسلامی شکل نگرفته بود و ایشان از ما سوال کرد اگر چنین حزبی تشکیل شود شما به جمع ما میپیوندید؟ که ما هم گفتیم بله و این طوری شد که به جای احیای حزب قبلی خود، همگی ما به حزب جمهوری اسلامی پیوستیم و بنده و آقایان بجنوردی و جواد منصوری نیز عضو شورای مرکزی حزب شدیم.
آیا در زندان با آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب هم ارتباط داشتید؟
خیر، در داخل زندان ما با آقای هاشمی ارتباط پیدا کرده بودیم و گاهی در اتاق ملاقات همدیگر را میدیدیم و موضوعی که بیشتر به آن میپرداختیم نحوه برخورد منافقین با ما بود. منافقین قبل از شروع انقلاب موضعگیری خود را علیه انقلاب آغاز کرده و برخورد آنها با ما خصمانه و شدید بود، ما نیز خاطرات تلخی از آنها داشته و آنها را منحرف و ملحد میدانستیم. حتی بنده به شهید آیتالله بهشتی گفتم که مراقب این افراد باشید که ایشان به من گفت شما دعواهای داخل زندان خود را برای ما آوردید. در واقع شهید بهشتی نیز فکر نمیکردند که منافقین چنین جانوران خشنی باشند. باز خاطرم هست که ساواک حتی با مسعود رجوی صحبت میکرد که چگونه متحداً به مبارزه با حکومت اسلامی بپردازند. منافقین در داخل زندان به امام بد گفتند و به ایشان اعتقادی نداشتند و حتی انقلاب اسلامی را یک انقلاب ارتجاعی میدانستند اما زمانی که در بیرون به دوستان خود تذکر میدادیم که مراقب این افراد باشید فکر میکردند به خاطر اختلافات درون زندان ما چنین مطالبی را بیان میکنیم و به صراحت به ما میگفتند که این قدر علیه مجاهدین موضعگیری نکنید اما ما میگفتیم اینها مخالف و ضدیت با انقلاب و امام دارند اما حرفهایمان را جدی نگرفتند. حتی باز به یاد دارم روزی به آیتالله موسوی اردبیلی گفتم که مجاهدین قصد ترور یاران انقلابی را دارند اما ایشان گفتند تا زمانی که مجاهدین اقدامی را شروع نکنند ما نمیتوانیم کاری کنیم و به نظرم متاسفانه در برابر این گروهک غفلت کردیم و بدین لحاظ صدمه بسیاری دیدیم.
شما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به چه فعالیتهایی پرداختید؟
مسوولیت بنیاد مستضعفان را بر عهده من گذاشتند و این پیشنهاد را آیتالله شهید بهشتی به من داد . بعد از مدتی که ایشان به ریاست دیوان عالی کشور منصوب شدند به من گفت که چون سابقه حضور در زندان داشتید و با محیط آن آشنا هستید بهتر است به سازمان زندانها بروید و من نیز ریاست زندانهای سراسر کشور را بر عهده گرفتم. حدود سه الی چهار سالی آنجا بودم تا سر و سامانی به آن بدهم. در همین زمینه برخی برنامهها از جمله اشتغال زندانیان و سوادآموزی در زندان را نیز از خود به یادگار گذاشتم. شهید رجائی نیز بنده را دعوت به همکاری در وزارت کار کرد اما به ایشان گفتم شما میتوانید فردی بهتر را برای این وزارتخانه پیدا کنید و اجازه بدهید بنده زندانها را سر و سامان بدهم. زمانی که مهندس میرحسین موسوی نیز در هیات دولت دچار مشکل شد از من خواست به آنجا بروم.
با توجه به اینکه بخاطر مسوولیتتان؛ امکان حضور در محضر امام خمینی را داشتهاید، نکته یا خاطره جالبی از ایشان دارید؟
زمانی که در دولت مهندس موسوی حضور داشتم مادرم به رحمت خدا رفت. همان روز در جمع دوستان نزدیکم بخاطر وضعیت مالیام ناراحت بودم و گفتم که با توجه به این شرایط چگونه از پس این مخارج دربیایم.خوب به یاد دارم ساعتی بعد حاج احمد آقا تماس گرفت و گفت که یک نفر را بفرست امام بستهای را برای شما کنار گذاشتهاند. زمانی که پیک برگشت دیدم که حضرت امام مبلغ صدهزار تومان را در پاکتی گذاشته و آن را برای من ارسال کرده است. راستش هنوز که هنوز است نمیدانم حضرت امام چگونه از این مسئله باخبر شدهاند و از این موضوع در عجبم و برایم به شکل یک موضوع حل نشده باقی مانده است.
خب شاید از طریق دوستانتان متوجه وضعیت و نگرانی شما شده بودند؟
نه این امکانپذیر نیست چون من و دوستانم که در آن جمع حضور داشتیم، رابطهمان با امام (ره) تا این حد نزدیک نبود که ایشان را شخصا ملاقات کنیم لذا هیچ کدامشان چنین ارتباط نزدیکی با امام نداشتند که این مسئله را به ایشان بگویند. برای همین هنوز که هنوز است نمیدانم ایشان چگونه متوجه این قضیه شدند.
منبع: ایلنا
نظر شما :