شاهدخت و اخوانیها؛ پردۀ آخری که فوزیه ندید
ترجمه: شیدا قماشچی
او در سال ۱۹۲۱ به دنیا آمد، فقط چند ماه پیش از آنکه کارگزاران مدنی امپراتوری، فرستاده شده از لندن و پاریس، خاورمیانهٔ مدرن را پایهگذاری کنند و مصر تحت حمایت بریتانیا به یک حکومت پادشاهی تبدیل شود و هفت سال پیش از آنکه حسن بنا، اخوانالمسلمین را پایهگذاری کند.
زندگی طولانی مدت او، کوتاه بودن تاریخ را به ما یادآوری میکند: عمر شاهدخت فوزیه از رژیم سلطنتی مصر بیشتر بود، همچنین از دوران فاشیسم ناصری و پانعربیسمی که در پی سلطنت شکل گرفت و اتحاد بیسرانجام مصر و سوریه در «جمهوری متحده عربی»، و پس از آن دوران «ثبات» دزدسالاری حسنی مبارک که یک سوم قرن به طول انجامید. فوزیه اگر ۲۴ ساعت دیگر زنده میماند میتوانست شاهد از بین رفتن حکومت کوتاه و مصیبتبار «اخوانالمسلمین» نیز باشد. در روزهای پیش از مرگ او، حدود ۱۴ میلیون نفر از مردم مصر به خیابانها آمدند تا مخالفت خود را با حکومت مرسی نشان دهند (همچنین مخالفت با باراک اوباما و سفیر او «آن پترسون»). طبق این آمار، جمعیت تظاهرکنندگان بیش از جمعیت کل کشور مصر در سالی است که فوزیه به دنیا آمد.
در زمان حسنی مبارک میزان جمعیت از ۴۰ میلیون به ۸۰ میلیون افزایش یافت؛ اکثر این جمعیت با چیزی کمتر از ۲ دلار در روز به زندگی مشغول بودند. فرعون پیر توسط کودکانی که در انفجار جمعیت به دنیا آمده بودند، سرنگون شد و اکثریت آنها حامی محمد مرسی شدند، اما فرعون جدید را حماقت خودش سرنگون کرد. اخوانالمسلمین ۸۵ سال در انتظار به قدرت رسیدن بودند اما هنگامی که نوبتشان فرا رسید آن را به آسانی از دست دادند.
و به این ترتیب «بهار عربی» با کوتهفکری از یک موقعیت به موقعیت دیگر تغییر جهت میدهد. قرار بر این بود که محمد مرسی نخستین رهبر تاریخ مصر باشد که با رای مردم انتخاب شده است. اما او سیاستهای «یک رای- یک فرد - فقط یک بار» را در پیش گرفت. در حالی که از آن سوی مدیترانه، اردوغان نخستوزیر ترکیه میتوانست به او «آهسته و پیوسته رفتن» را بیاموزد، ارتش را آرام آرام برکنار کن و اسلام را به آرامی گسترش بده. یعنی همان روشی که اردوغان طی ده سال گذشته به کار گرفته است و برایش پشیمانی به بار نیاورده است.
اما مرسی «دموکرات» که روزنامهنگارانی که به او بیاحترامی کردند را دستگیر میکرد، اکنون در زندان ارتش به سر میبرد (در کنار مبارک؟). و به این ترتیب اولین کودتای ارتش مصر پس از برکناری ملک فاروق در سال ۱۹۵۲ مورد استقبال واقع شد، از آنجایی که این کودتا به قصد حمایت از اهداف «انقلاب فیسبوک» صورت گرفته است. ژنرال سیسی قصد دارد تا محمد مرسی را به جرم «توهین به مقام ریاست جمهوری» به دادگاه بکشاند. در قوانین هیچ جامعهٔ معتبری نمیتوان از چنین جرمی سراغ گرفت و در هر صورت محمد مرسی به عنوان ریاست جمهوری مصر، خود توهینی به تمامی روسای جمهور به شمار میآمد.
طول عمر حکومت مرسی از پنچ رئیسجمهور دیگر نیز کوتاهتر بود، حتی از عمر حکومت «محمد نقیب» نخستین رئیسجمهور مصر که جمال عبدالناصر او را برکنار کرد. نکتهای که میزان ابهام آن را از عنوان کتاب خاطرات او نیز میتوان دریافت: «من رئیسجمهور مصر بودم.»
در انتخابات پارلمانی که در سال ۲۰۱۱ برگزار شد، سه چهارم آراء یا به اخوانالمسلمین تعلق یافت یا به رقیب عقیدتیشان. طبق این آمار میتوانیم نتیجه بگیریم که تعداد زیادی از کسانی که به «ائتلاف وسیع» مسیحیان قبطی و سکولارهای شهرنشین پیوستهاند در حقیقت از طرفداران سابق مرسی هستند. آیا آنها به ناگهان تبدیل شدند به سوسیال- دموکراتهای دو آتشه؟ پاسخ به این سوال منفی است، طبق گزارشهای دیدهبان حقوق بشر، طی چهار روز ۱۰۰ زن در میدان تحریر مورد تجاوز جنسی وحشیانه قرار گرفتند.
«کارولین گلیک» از روزنامهٔ اورشلیمپست عقیده دارد که هرگونه ائتلافی که قصد ریشهکن ساختن اخوانالمسلمین را داشته باشد، به دست فاشیستهای نئو ناصری گرفتار خواهد شد. اما به عقیدهٔ من، سرنوشت مصر را اقتصاد این کشور رقم خواهد زد.
مرسی نمونهای است از قدرت یافتن یک حکومت اسلامی رادیکال در سرزمینی که فاقد نفت است. او در برخی موارد میتوانست به کار بیاید ولی ایجاد یک جهش اقتصادی از توان او خارج بود. در ماه فوریه، دولت از مردم خواست تا غذای کمتری بخورند و کمک هزینهٔ غذایی را به میزان ۴۰۰ کالری در روز کاهش داد، کاری که حتی مایکل بلومبرگ (شهردار نیویورک و از ثروتمندترین مردان آمریکا) نیز از انجام آن امتناع میورزد. مصر با بحران کمبود گندم و سوخت مواجه است و بر اساس آمار برنامه جهانی غذا، ۴۰ درصد جمعیت مصر از سوءتغذیهٔ جسمی رنج میبرند. برای مقایسه، در سال ۱۹۵۲ هنگامی که ملک فاروق از سلطنت برکنار شد، سرانه تولید ناخالص داخلی مصر و کره جنوبی کم و بیش در یک سطح قرار داشت، امروز این میزان در مصر یک هشتم کره جنوبی است.
واشنگتن در شش دههٔ گذشته نتوانست شرایط مصر را به درستی تحلیل کند؛ از زمانی که سیا با نادانی در کودتا علیه ملک فاروق شرکت و میلیاردها دلار به حسابهای بانکی حسنی مبارک در سوئیس واریز کرد، سیاستهایی که هیچ نتیجهای نداشتند مگر حملهٔ تروریستی محمد عطای مصری به برجهای دوقلوی نیویورک. امروزه، حتی در عصر چندگانگی فرهنگی، آمریکاییهای لیبرال با بیقیدی فکر میکنند که «کشورهای در حال توسعه» دموکراسی غربی را معیار توسعه میدانند.
شاهدخت فوزیه در خاورمیانه به عنوان نخستین همسر شاه ایران شناخته میشود، او در سال ۱۹۴۶ شاه را ترک کرد زیرا تهران را در مقایسه با جهانشهر مدرن و پر هیاهوی قاهره، خستهکننده مییافت. اکنون واژۀ «مدرن» برای توصیف قاهره کمی عجیب به نظر میرسد. زندگی روستایی تا جایی از کار افتاده که مصر مجبور است تا مواد غذایی مورد نیازش را وارد کند. مردم مصر توانایی استفاده از زمینی که بر رویش زندگی میکنند را ندارند.
مصر فقط در حال پسرفت است. ۹۰ سال پیش، حکومت ملک فؤاد اول نمونهٔ عربی متزلزل و ناپایداری بود از نظام وستمینستر ولی علیرغم فساد حکومتی و ناکارآمدیهایش، از نیازها و آرزوهای جوامع شایسته آگاهی داشت. حکومت تک حزبی ناصر از آن هم بدتر بود و حکومت دزدسالارانهٔ مبارک نیز بدتر از پیشینیانش. ولی حکومت مرسی که در حقیقت پادزهری بود برای حکومتهای پیشین، از همهٔ آنها بدتر بوده است.
هفتهٔ گذشته، دوران اخوانالمسلمین نیز به پایان رسید اما نه به کمک نیروهای آزادیبخش. آیا این دوران موقت و گذرا خواهد بود؟ در عصری که کارولین گلیک آن را «خودتحقیری آمریکا» مینامد، آنچه که غربیها «آزادی واقعی» مینامندش در قاهره به ثمر نرسید. اوضاع مصر بدتر خواهد شد ولی آمریکا نیز، خودخواسته یا خیر، هر روز حقیرتر میشود.
منبع: National review- گزیدهای از مقالهٔ مارک اشتاین
نظر شما :