توضیحات دکتر باهر درباره معالجه آیتالله شریعتمداری
به گزارش عصر ایران، یکی از جالبترین گفتوگوهای درج شده در این مجله، مصاحبه با دکتر غلامرضا باهر است که به خاطر ارتباط با مراجع و علمای قم و دهها سال طبابت در بیمارستان آیتالله گلپایگانی به «طبیبالعلما» مشهور است.
دکتر باهر در این گفتوگو برای روشن شدن اذهان درباره شایعات مربوط به روند معالجه آیتالله سید کاظم شریعتمداری توضیحاتی داده و نکاتی را درباره توصیههای امام در این باره بازگفته که قبلا جایی مطرح نشده بود و علاوه بر اینکه خواندنی است در روایت تاریخ معاصر نیز به کار میآید.
بخشهایی از این مصاحبه (با حذف سوالات) که مشخصا به این موضوع میپردازد از صفحات ۴۲ و ۴۳ ویژهنامه رحلت امام خمینی(ره) نقل میشود:
... یک روز امام توسط حاج احمدآقا برای من پیغام فرستادند که با من کار دارند. بعدازظهر بود. محضرشان شرفیاب شدم. عرض کردم: آقا، فرمایشی داشتید؟ گفتند: شما آیتالله شریعتمداری را میبینید؟ ایشان چه کسالتی دارند؟ گفتم: ایشان چندین سال است که دچار تومور کلیه هستند و تحت درماناند و بیماریشان در حال پیشرفت است. فرمودند: شما از طرف من ایشان را ویزیت کنید و ببینید چه کاری دارند. هر کاری دارند انجام بدهید و به من هم اطلاع دهید. بعد از اینکه از خدمت امام مرخص شدم و به قم آمدم فردا صبح خدمت آیتالله العظمی گلپایگانی شرفیاب شدم و عرض کردم دیروز امام من را خواستند. آقا چنین دستوری به من فرمودند که آقای علوی (داماد ایشان) را با خودت ببر و آقای ایرانی (رئیس سپاه قم) که آنجا بودند گفتند من هم میآیم. ما به اتفاق حوالی ۹ شب روز بعد خدمت آیتالله شریعتمداری رفتیم. افرادی که آنجا محافظ بودند ابتدا ورود آن دو نفر را به آنجا مجاز نمیدانستند.
وقتی برای آنها موضوع را شرح دادیم که داماد آقا هستند و این آقا هم رئیس سپاه است اجازه دادند. آیتالله شریعتمداری گفتند: آقای دکتر، این وقت شب کجا بودید؟ گفتم: امام فرمودند که من شما را معاینه و عیادت کنم و اگر خواستی دارید به ایشان برسانم. ایشان از اینکه چنین پیشنهادی شده خوشحال شدند و دو تایی به یک اتاق رفتیم. فرمودند ایشان میدانند که من مریضم؟ گفتم نمیدانستند و امروز از من خواستند شما را ویزیت کنم.
گفتند: به ایشان بگویید من چهار خواسته بیشتر ندارم: اول، پولهای بلوکه شده مرا برگردانند. دوم، خانه بزرگی از من را که اشغال کردهاند به من برگردانند. سوم اینکه برای درمانم احتیاج به کمک دارم چه در خارج و چه در داخل. چهارم اینکه شعارهایی که میدهند گفته نشود. فردا که خدمت امام برگشتم نظر آقای شریعتمداری را عرض کردم. امام فرمودند خود شما به آقای عبایی خراسانی بگویید اگر پولهای ایشان را بلوکه کردهاند فورا برگردانند. خانه را نیز در اختیارشان قرار دهند. هر پزشکی در اقصی نقاط دنیا که مورد نیاز ایشان است با خرج جمهوری اسلامی با حاج احمدآقا هماهنگ کنید و بیاورید. نسبت به مورد چهارم هم امیدوارم زمان یواش یواش مساله را حل کند چون ما چنین چیزی را به مردم نگفتیم. رفتارهای اطرافیان ایشان باعث شدند که چنین چیزی پیش بیابد و الا هیچ کسی خواهان چنین چیزی نیست و ما نسبت به تمام مراجع ارادت داریم. به ویژه با ایشان که با هم دوست بودیم.
ما پزشکان متعددی را از تهران آوردیم. منتها کسالت ایشان طول کشیده بود. به نظر من با اینکه من خیلی به ایشان ارادت دارم و الان هم برای ایشان طلب غفران میکنم اما ایشان یک مقداری هم خودشان اهمال کردند. یعنی مراجع یک مقدار نسبت به بیماریهایشان کمتر وسواس دارند. یک مقدار سهلانگاری کردند و گرنه بلکه انشاءالله میشد کاری کرد. بیماری پیشرفت کرده بود. عین این مشکل را ما با آیتالله گلپایگانی داشتیم. وقتی بیماری پیشرفت کند کار به جایی میرسد که پزشک هم نمیتواند کاری کند. بعضیها فکر میکنند اگر ایشان به خارج میرفت صد درصد خوب میشد. نه. ما چنین چیزی اصلا نداریم. خیلی از افراد بودند که به خارج هم رفتند و نشد برایشان کاری بکنیم... به یاد شعری میافتم که در رثای یوحنا بن ماسویه گفتند. یوحنا پزشک معروفی بود و هیچ کس باور نمیکرد روزی بمیرد....
بنابراین اشکالی که جناب آقای کدیور به ما میگیرد وارد نیست... والله قسم هیچ کوتاهی نشد. حتی تهران که رفتم بزرگترین طبیبهای ایران مثل دکتر سنادیزاده و اطبایی را که در تهران بودند آوردیم. خود من در قم کسالتشان را تشخیص دادم. کسالت قلب امام را هم من تشخیص دادم... حاج احمدآقا گاهی مرا خصوصی میخواست و هم نسبت به آیتالله العظمی گلپایگانی و هم آیتالله شریعتمداری میگفت آقای دکتر، هر کاری اینها دارند دقیقا از نظر پزشکی انجام دهید. اگر دارویی میخواهید و در ایران نیست بگویید ما برایشان تهیه کنیم. اما ایشان دیگر بد حال شده بود. چون تومورشان پیشرفت کرده بود. چند سال بود که ایشان از سرطان کلیه رنج میبردند و اطبایی که در تهران نیز گاهی ایشان را میدیدند میگفتند انشاءالله خوب میشود و چون سنشان هم یک مقدار بالا بود میترسیدند دست بزنند. ببینید! گاهی ما در پزشکی به جایی میرسیم که میگوییم «صبر کن ببین چه میشود».
در بیماریهای تومورال هم اگر همان اول رسیدگی کنی و برداری خوب است ولی اگر یک مقدار طول بکشد دست بزنی نتیجه بدتر میدهد و آقای شریعتمداری هم این گونه شده بود. خود آیتالله العظمی گلپایگانی هم این طور بودند. یعنی تمام لگن از تومور پر شده بود. هیچ اهمالی در معالجه آیتالله شریعتمداری نشد. بلافاصله به تهران منتقل و در بیمارستان مهراد بستری شدند. بهترین پزشکان تهران هم بالای سرشان بودند. برای آوردن پزشک خارجی هم محدودیتی نبود. بعد از آن فرمایش امام دو، سه روز بعد ایشان (شریعتمداری) بد حال شدند. دیگر به جایی نرسید و به تهران منتقل شد. دیگر فرصتی برای ایشان نبود که این کار برای ایشان انجام شود... ببینید. بعضی بیماریها هست که وقتی قرار باشد مرگ بیاید به اینکه پزشک زود اقدام کند یا دیر خیلی مربوط نمیشود...
(در پاسخ به این پرسش که: آیا آقای شریعتمداری درخواست خروج داده بود یا نه؟ و امام در رفتن ایشان به خارج هیچ ممانعتی نکردند؟) آقای شریعتمداری گفتند: اگر به خارج بروم خوب است؟ امام فرمودند: هر کاری که میشود در خارج برای ایشان انجام بشود الان که حالشان خوب است اینجا انجام دهید. اما بیماری ایشان فرصت نداد. امام مخالفت نکردند. بلکه فرمودند هر امکان درمانی که برای ایشان امکان دارد از خارج و از داخل برایشان فراهم کنید. منتها حال ایشان، طوری بد بود و یک موقعی بود که دیگر هیچ کاری نمیشد انجام داد و آقای شریعتمداری در چنین حالتی بودند. در کمیسیون پزشکی میگوییم برای این بیمار در این شرایط چه کاری صلاح است انجام بدهیم؟ آیا رفتن به خارج برای ایشان صلاح است؟ آیا درمان ایشان به همین شکل صلاح است؟ آیا برای این بیمار اقدامات عاجلتری کنیم بهتر است؟ آن زمان یادم هست که در بیمارستان مهراد چون تومور همه جا را گرفته بود و نمیشد کاری کرد؛ یعنی حتی اگر خارج هم میرفت نمیتوانستند کاری کنند. به عبارتی از جهت پزشکی ضرورتی دیده نمیشد.
نظر شما :