آیت‌الله موسوی اردبیلی: تهمت زدند بهشتی وهابی است

۱۱ تیر ۱۳۹۲ | ۱۹:۱۷ کد : ۳۳۳۱ از دیگر رسانه‌ها
حضرت آیت‌الله موسوی اردبیلی، سحرگاه سیزدهم رجب ۱۳۴۴ هـ. ق، برابر با ۸ بهمن ۱۳۰۴ هـ. ش در شهر اردبیل، در خانواده‏ای روحانی و تهی‏دست متولد و پس از طی مراحل اولیه تحصیل در سال ۱۳۱۹ هـ. ش وارد مدرسه علمیه ملا ابراهیم شهرستان اردبیل شد. دروس مقدماتی حوزوی را تا سال ۱۳۲۲ هـ. ش در همان مدرسه به اتمام رساند و در این سال به شهر قم مهاجرت کرد. ایشان دروس سطح را از محضر اساتید بزرگواری چون‏ حضرات آیات سید محمدرضا گلپایگانی، حاج سید احمد خوانساری، حاج شیخ مرتضی حائری، سلطانی، میرزا مهدی مازندرانی و سید محمدحسین طباطبایی بهره برد. در ۱۶ آبان ۱۳۲۴ هـ. ش برابر با اول ذی‏الحجه ۱۳۶۴ هـ. ق، عازم نجف شده و در آن دیار از دروس آیات عظام ‏ خویی،‏ حکیم، سید عبدالهادی شیرازی و‏ میلانی استفاده کرد. آیت‌الله موسوی اردبیلی پس از بازگشت از عراق، در سال ۱۳۲۷ هـ. ش وارد قم شده در جلسات درس خارج فقه مرحوم آیت‌الله العظمی‏ بروجردی، فقه و اصول مرحوم آیت‌الله داماد و فلسفه مرحوم علامه طباطبایی (منظومه) و نیز درس حضرت امام شرکت جست. تدریس در حوزه علمیه قم و مشارکت در انتشار مجله مکتب اسلام از دیگر فعالیت‌های ایشان در قم بود. آیت‌الله اردبیلی از سال ۱۳۳۹ هـ. ش به دیار خود اردبیل مراجعت و تا سال ۱۳۴۷ هـ. ش در آنجا اقامت گزید. از آن پس به تهران مراجعت و مشغول تدریس و تبلیغ در این شهر شد. وی که همواره به مسایل سیاسی و اجتماعی علاقه و در این عرصه فعال بود، در تهران با همکاری شهید آیت‌الله بهشتی، شهید آیت‌الله  مطهری، شهید دکتر مفتح و برخی دیگر، به فعالیت‌های خود گسترش بخشید و مسجد و کانون توحید را مرکز فعالیت‌های علمی و اجتماعی خود قرار داد.

 

حضرت آیت‌الله موسوی اردبیلی که یکی از نزدیکان حضرت امام و از ارکان انقلاب اسلامی محسوب می‌‏شد، در تمامی عرصه‌های نهضت اسلامی و نظام جمهوری اسلامی همراه بوده و پس از شهادت شهید بهشتی، ریاست قوه قضائیه را به عهده گرفت و تا پایان دوران حضرت امام در این سمت باقی ماند و با رحلت امام به قم مهاجرت و علاوه بر تدریس در بالا‌ترین سطوح علمی حوزه، مسوولیت خطیر مرجعیت تقلید را نیز به عهده گرفت. ایشان که از دوستان و یاران نزدیک شهید آیت‌الله بهشتی بود در یک مصاحبه اختصاصی با روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت سی و دومین سالگرد فاجعه هفتم تیر راجع به ایشان سخن می‌گوید:

 

***

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم. شما هم در دوران مبارزه و هم در دوران فعالیت‌های بعد از پیروزی انقلاب یکی از نزدیکترین دوستان آقای بهشتی بودید و ما طبیعتا اگر در این باره قدری از محضر شما استفاده کنیم خیلی مناسب است. البته شما به مناسبت‌های مختلف و در جاهای مختلف درباره آقای بهشتی مطالبی فرمودید با این حال ما احساس کردیم شاید سوالات جدیدی بتوانیم بپرسیم و به نکات خوبی برسیم. از چه سالی با ایشان آشنا شدید؟

 

ایشان وقتی به قم آمدند من قم بودم و‌‌ همان روزهای اول با ایشان آشنا شدم.

 

 

قاعدتا به دهه ۲۰ بر می‌گردد؟ هنوز به نجف نرفته بودید؟

 

نه. قبل از نجف رفتن من بود که با ایشان آشنا شدم.

 

 

در درس، همدیگر را می‌دیدید یا در فضای مدرسه فیضیه؟

 

هر دو. بیشتر بحث ما بعد از برگشت از نجف بود. ما کتاب صلاة را پیش مرحوم آیت‌الله بروجردی می‌خواندیم هم مرحوم بهشتی درس را می‌نوشت و هم من می‌نوشتم. ایشان نوشته خود را به من می‌داد، من هم نوشته خودم را به او می‌دادم که اگر مطلب تازه‌ای داشته باشیم اضافه کنیم. بعد که من گرفتم دیدم ایشان نوشته من را حاشیه زده و زیر آن نوشته «منه عفی عنه».

 

 

غیر از فعالیت تحصیلی و مباحثه و امثال این‌ها، کار مشترک دیگری هم با ایشان داشتید؟

 

یک وقتی زبان فرانسه پیش آقایی می‌خواندیم، اما بعد دیدیم ایشان نه حال دارد نه آمادگی. آقای بهشتی انگلیسی بلد بود، ما یک مقداری زبان انگلیسی پیش ایشان خواندیم، نمی‌دانم چند مدت شد.

 

 

آقای بهشتی در کشور و جامعه ما بیشتر به عنوان یک شخصیت مدیر و مدبر و سیاسی شناخته می‌شود و ابعاد علمی ایشان کمتر بحث شده است. البته خوشبختانه با آثاری که از ایشان در روزگار ما پخش شده و مؤسسه نشر آثار ایشان بعضی از نوشته‌ها و آثار ایشان را نشر دادند، این وضعیت بهتر شده است. قدری درباره بعد علمی و مخصوصا بعد فقهی آقای بهشتی بفرمایید.

 

در بعد فقهی ایشان شاگرد مرحوم آیت‌الله داماد بود، آدم باهوشی بود، مطالب را هم خوب می‌گرفت. خوب تشخیص می‌داد اما به خاطر اشتغالات متعددی که داشت متمرکز روی فقه نبود. ما با ایشان هم، هم‌درس بودیم هم، هم‌مباحثه بودیم و هم رفیق.

 

 

یعنی آقای بهشتی از وقتی که از اصفهان آمد جمع بین خیلی از امور می‌کرد، هم دانشگاه را داشت، هم حوزه را و هم کارهای بیرون حوزوی را داشت.

 

بله، آدم فعالی بود و آنچه از همه مهم‌تر بود این بود که خدارترس بود، هم متشرع بود، هم عالم بود و هم به مطالبی که خوانده بود، عمل می‌کرد.

 

 

در درس مرحوم علامه هم با هم همراه بودید؟

 

بله، در درس آقای علامه هم همراه بودیم.

 

 

قبل از انقلاب در آن زمانی که در آلمان بودند و بعد از انقلاب در بنیانگذاری جمهوری اسلامی و قانون اساسی و بعد هم قوه قضائیه به عنوان یک آدم مدیر و مدبر و به عنوان یک آدمی که قدرت مدیریت استراتژیک دارد شناخته می‌شد. در جوانی و در دوران طلبگی هم یک همچنین نخبگی و یک چنین ظهور و بروزی در ایشان بود؟

 

بله، از اول آقای بهشتی آدم ممتازی بود. بحث آلمان رفتنش همین‌طور شد. آقای بهشتی با حمایت مرحوم آیت‌الله میلانی به آلمان رفت، به آسانی نمی‌گذاشتند به خارج برود. کار گذرنامه ایشان هم با کمک مرحوم آیت‌الله سید احمد خوانساری درست شد.

 

 

یکی از کارهای سیاسی ایشان در واقع تقویت دانشجویان مسلمان در اروپا بوده و به هر حال پر و بال دادن به انجمن اسلامی دانشجویان اروپا و آمریکای شمالی. حالا چقدر ایشان در تأسیس آن نقش داشته من این جزئیات را نمی‌دانم ولی آن زمانی که دانشجویان همه تحت تأثیر کنفدراسیون بودند و فضای مارکسیستی حاکم بود، ایشان یک بابی را باز کرد که خیلی از آن بچه‌ها بعدا شدند مردان جمهوری اسلامی، اطلاعاتی در این زمینه اگر دارید بفرمایید.

 

یکی از کارهای بهشتی همین بود؛ در خارج با دانشجویان و سیاسیون خیلی مربوط بود. هم برای کار‌هایش فکر و برنامه داشت، هم وقت می‌گذاشت، هم خرج می‌کرد. بهشتی یک حسنی که داشت بذول بود، خیلی پول برایش ارزش نداشت. آن وقتی که آمد همکار بودیم می‌گفت فلان کس خانه ندارد بروید برای او یک خانه بخرید. آن اوایل در تهران به مکتب امیرالمؤمنین(ع) می‌آمد. در آنجا یک اتاقی بود یک کتابخانه اختصاصی و بیشترین کتاب آن کتابخانه را آقای بهشتی خرید. من هم خریدم منتها من شاید یک پنجم آن را خریدم.

 

 

آقای بهشتی که از آلمان برگشتند با‌‌ همان ویژگی‌هایی که از قبل دیده بودید چه تغییر و تحولی در ایشان دیدید؟

 

هیچ؛ شخصیت و دیانتش‌‌ همان بود که بود.

 

 

آیت‌الله بهشتی ظاهرا یک ذهن بسیار سازمان یافته از سویی و از سویی قایل به تشکیلات سازماندهی شده بود و شاید هم همین باعث شد که شما و ایشان و دوستان دیگر در روزهای اول بعد از انقلاب حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کنید، اولا پیشنهاد تأسیس حزب از طرف چه کسی بود، از ایشان بود یا از کسی دیگر بود؟ ثانیا با چه انگیزه‌ای این ۵ نفر حزب را تأسیس کردید؟

 

حزب را ما با هم تأسیس کردیم، بعد من دست کشیدم، من می‌گفتم من به حزب نمی‌روم، من حزبی نیستم. من کار حزبی را قبول داشتم ولی خودم برنامه و روحیه حزبی نداشتم اما با اصرار آقای بهشتی ادامه دادم. روابط ما خاص بود، حتی مدتی در این اواخر، قبل از انقلاب بهشتی حالت انزوا گرفته بود و از همه بریده بود و فقط با من ارتباطش محفوظ بود. ولی بالاخره کار سیاسی بدون حزب نمی‌شود، اگر هدفی را دنبال می‌کنیم با سازمان و کار جمعی و با برنامه می‌شود به آن رسید، هدف ما هم از تأسیس حزب همین بود خصوصا که در آن فضا هم رقبای زیادی وجود داشت، جمهوری اسلامی هم هنوز شکل نگرفته بود.

 

 

امروزه گفته می‌شود اگر تحزب نباشد، نظام مردمی و جمهوری شکل نمی‌گیرد و استقامت پیدا نمی‌کند، آیا آن وقت در دیدگاه شما، یا در بیانات شهید بهشتی چنین چیزهایی بود؟

 

یقین داشتیم نخواهد شد. این را هم من یقین داشتم، هم او یقین داشت. می‌دانستیم بی‌تشکیلات و همین‌طور هیاتی نمی‌شود، اما من در خصوص بعضی افراد تردید داشتم، آقای بهشتی از من خوش‌بین‌تر بود؛ او بعضی‌ها را قبول می‌کرد، من می‌گفتم فلانی نباشد، آدم خطرناکی است، ولی بهشتی گوش نمی‌کرد.

 

 

یعنی شما بیرون آمدنتان از حزب به خاطر اینکه تحزب و رفتار حزبی را لازم نمی‌دیدید نبود، به خاطر مسایل فرعی و جاری بود؟

 

بله، همین‌طور است.

 

 

یک مطلبی که از دوران تحصیل‌‌ همان دهه ۲۰، به خصوص دهه ۳۰ برای شما‌ها در آن دوره مهم بود، اینکه اسلام در مقابل مکتب‌های رقیب به لحاظ فکر و اندیشه بتواند پاسخگوی روز باشد، شهید بهشتی به خصوص در آن مقطع، چه افکار و اندیشه‌هایی داشت و مباحثاتی که داشتید آیا ایشان به این جهات به صورت برجسته اهمیت می‌داد؟

 

مرحوم بهشتی تا اواخر فداکاری می‌کرد. در این زمینه هم خیلی انگیزه داشت. ما می‌گفتیم باید اسلام را همان‌طور که رسول خدا خواسته معرفی کنیم، اسلام دوره‌های مختلف را دیده، جریانات مختلف تاریخی بر آن گذشته هر کسی یک مقداری از رنگ خودش را به اسلام داده، اسلام اصیل به حاشیه رفته. قرآن را شروع کردیم مطالعه کردیم شاید بیش از یکصد تفسیر آن را مطالعه کردیم.

 

 

فیش‌های قرآنی که الان هست مربوط به‌‌ همان کار است؟

 

یک مقداری بله.

 

 

آن وقت این نگاه یک نگاه سلفی‌گری نبود یعنی اینکه همه چیز را باید به شکل دوران پیامبر (ص) در بیاورید؟

 

نه. تلاش ما برای دستیابی به اصل و روح دین بود نه درآوردن آن به شکل هزار سال پیش.

 

 

آقای بهشتی ۵ سال آلمان بوده است، آلمان بودن چه تأثیرات فکری روی اسلام‌شناسی او یا روی فقه ایشان گذاشت؟

 

من چیزی احساس نکردم.

 

 

این نگاه به تحزب یا نگاه به دموکراسی ارتباطی با شناختی که از فضای اروپا پیدا کرده بود نداشت؟

 

از قبل این نگاه را داشت. ما این را به رأی‌العین دیده بودیم، ما قبول داشتیم که کار سیاسی و اجتماعی سازمان و حزب می‌خواهد. خلاصه از اول فکرش شکل گرفته بود. من هیچ احساسی نکردم که آقای بهشتی تحت تأثیر قرار گرفته باشد.‌‌ همان بهشتی‌ای که از ایران رفته بود‌‌ همان دوباره برگشته بود.

 

 

آیت‌الله بهشتی یک جمعی را، من دقیق نمی‌دانم دهه ۳۰ بوده یا دهه ۴۰، در همین قم گردهم آورده بود و بحث‌های حکومت اسلامی را مطرح کرده بود؟

 

نه مال دهه ۳۰ و ۴۰ نیست، مربوط به همین اواخر است.

 

 

چه زمانی بوده این بحث‌های حکومت اسلامی؟

 

قبل از آمدن امام بود.

 

 

آقای بهشتی بعد از برگشتن از آلمان بیشتر تهران بودند یا قم؟

 

قم. تهران هم می‌رفت اما بیشتر قم بود.

 

 

یعنی آن زمانی که شما تهران ساکن بودید و امام جماعت بودید شهید بهشتی تهران نبود؟

 

اولش نبود. آقای بهشتی اول قرار بود بیاید مسجد امیر، خیابان کارگر ولی بعضیها علیه او تبلیغات کردند و گفتند وهابی است و سنی است و امثال این‌ها لذا اصلا تهران امام جماعت نشد و فعالیتش در‌‌ همان ساختمان اولیه مکتب امیرالمؤمنین بود.

 

 

آقای آقا مهدی حائری در خاطرات خود می‌گوید مجلس خبرگان قانون اساسی که تأسیس شد یک عده از علمای تهران پیش من آمدند و گفتند برو به امام بگو در این مجلس خبرگان آدم‌های خطرناکی هستند. و بعد ایشان می‌گوید منظورشان آقایان بهشتی و مفتح بوده، می‌گفتند این‌ها سنی‌اند گویا مفتح در مصر، الازهر، یک چیزی گفته بود. ایشان می‌گوید من پیش امام آمدم در قم و گفتم آقایان تهران در مورد بعضی از اعضای خبرگان حرف دارند امام فکر کرد آن‌ها روی آقای طالقانی حرف دارند گفت اگر منظورتان فلانی است نگران نباشید من می‌دانم که مشکلی نخواهد بود و من حل می‌کنم. گفتم نه مشکل بهشتی و مفتح است و امام خیلی متعجب شدند.

 

آقای بهشتی واقعا مظلوم بود، قبل از انقلاب آقا موسی صدر آمده بود تهران، در میدان امام حسین کسی ایشان و حاج آقا رضا را دعوت کرده بود، من را هم دعوت کرده بود، ما رفتیم نهار خوردیم بلند شدیم که برویم، آقا موسی گفت بیا برویم خانه آقای اخوی، ما رفتیم خانه آقا رضا، آقا رضا رفت اتاق دیگری، گفت: این چه بلایی است سر بهشتی آورده‌اند؟ آنجا با هم راجع به بهشتی حرف زدیم. آقا موسی هم از تهمت‌هایی که به بهشتی می‌زدند ناراحت بود. بهشتی خودش هرگز جواب نمی‌داد.

 

 

خیلی ظاهرا ایشان با حوصله و خیلی حلیم بوده است.

 

بله خیلی تحمل می‌کرد.

 

 

کسی می‌گفت ایشان از آلمان آمده بودند در منزلش در اصفهان عده زیادی را دعوت کرده بود و همه آمدند و هر کس به هر زبانی توانست در خانه خودش به ایشان بد گفت، ایشان هم لبخند می‌زد و گوش می‌داد. وقتی تمام شد دم در ایستاد و به تک تک دست داد و گفت امیدوارم باز هم از این جلسات تفاهم داشته باشیم!

 

بله آدم خیلی متحملی بود، خیلی خوددار بود.

 

 

در روابط شخصی و رفاقتی هم خاطرات قابل نقلی از ایشان دارید؟

 

در این زمینه خیلی ماجرا‌ها هست که همه‌اش گفتنی نیست. ایشان خیلی به من محبت داشت. من مدتی اسم بهشتی که می‌آمد تمام آن جریانات را به یاد می‌آوردم و دلم آتش می‌گرفت.

 

 

ولی معلوم شد آن شعارهای احساسی که می‌دادیم که ایران پر از بهشتی و مطهری است، درست در نیامد! خیلی گزیده زدند و در واقع جمهوری اسلامی را از‌‌ همان وقت فلج کردند، آن‌هایی که این‌ها را زدند خوب شناختند و خوب زدند.

 

خیلی ضربه زدند ولی خرابی از آن شهادت‌ها نیست، ما خودمان بد عمل کردیم اگر ما خودمان درست عمل کنیم دشمنی آن‌ها به جایی نمی‌رسد. بخشی از تندروی‌ها از درک نادرست بود و واقعا هم ما خیال می‌کردیم همین که حکومت اسلامی حاکم شود همه چیز درست می‌شود ولی کار خیلی دشوار‌تر از این است.

 

 

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی

کلید واژه ها: آیت الله موسوی اردبیلی آیت الله بهشتی


نظر شما :