روایت همسر شهید مطهری از برخورد با قاتل آیت‌الله: پشیمان شده بود/ گفت من را آتش بزنید

۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ | ۱۶:۲۰ کد : ۳۱۶۰ از دیگر رسانه‌ها
محسن فرامرزی: سرگردانی برای یافتن منزلی که شهید مطهری سه سال در آنجا زندگی کرده است به برخورد گرم و دوستانه همسر شهید می‌ارزد. به واسطه علی مطهری با همسر شهید مطهری خانم عالیه روحانی تماس گرفته و از ایشان درخواست مصاحبه می‌کنم.

 

همسر شهید مطهری هدف از مصاحبه را جویا می‌شود؛ به ایشان می‌گویم هدف، بیان خاطرات شهید مطهری است که در شکل‌گیری انقلاب اسلامی نقش مهمی داشتند. ابتدا از پذیرفتن مصاحبه سر باز می‌زند اما توصیه علی مطهری، ‌ مادر را راضی به مصاحبه می‌کند و البته دو شرط برای مصاحبه می‌گذارد؛ اول اینکه عکاس حضور نداشته باشد و دیگر اینکه درباره مسایل روز کشور سوال نپرسم.

 

شروط همسر شهید مطهری را می‌پذیرم و به دیدار ایشان می‌روم. مصاحبه در اتاق کار شهید مطهری برگزار می‌شود؛ اتاقی که به گفته عالیه روحانی روزگاری از اساتید دانشگاه، روحانیون، کمونیست‌ها و دوره‌ای هم از اعضای شورای انقلاب پر می‌شد.

 

مصاحبه که شروع شد به فضای اتاق عادت کرده بودم چون قبل از اینکه همسر شهید مطهری به اتاق بیاید، گشتی در آن زده بودم. کتاب‌ها، تابلو‌ها و میز کار شهید مطهری به خوبی گویای این است که چه جلساتی در آن برگزار شده است. تنوع موضوع کتاب‌ها به روشنی می‌گوید که شهید مطهری فقط عالم دینی نبود. به گفته عالیه روحانی، کتابخانه دست‌نخورده باقی مانده است. کفش‌ها و عبای شهید مطهری هم هنوز حفظ شده است.

 

عالیه روحانی با وجود کسالتی که دارد با حوصله و به گرمی به سوالات پاسخ می‌دهد؛ هرچند زمان اجازه نداد که همه سوالات خود را بپرسم.

 

همسر شهید مطهری در این گفت‌وگو، از روز شهادت همسرش سخن می‌گوید، به برخی ویژگی‌های شخصیتی او اشاره می‌کند و تاکید می‌کند که شهید مطهری برایش زنده است. او همچنین تعریف می‌کند که چطور استاد شهید، پس از شهادتش بر قاتل خود تاثیر می‌گذارد؛ قاتل پشیمان می‌شود.

 

خانم عالیه روحانی به خوابی که فرزندش محمد پس از شهادت پدر دیده بود اشاره می‌کند و می‌گوید که شهید به او گفته است: «شما کتاب‌های مرا بخوانید، همه چیز درست می‌شود.»

 

متن گفت‌وگوی ایسنا با عالیه روحانی همسر شهید مرتضی مطهری به شرح زیر است:

 

خاطراتی از مبارزات و دوران زندان شهید مطهری بفرمایید. شهید مطهری چند دوره و به چه مدت در زندان بودند؟

 

مطهری چندین‌بار به زندان رفت. اولین بار در سال ۱۳۴۲ به مدت ۴۳ روز به زندان رفت و هفت سال هم ممنوع‌المنبر شد. بار دوم هنگامی بود که شبی در کانون توحید به منبر رفت. در آن شب سه هزار نفر برای شنیدن صحبت‌های وی تجمع کرده بودند. همین دلیل کافی بود تا بار دیگر ۲۳ روز را در زندان سپری کند.

 

یک شب هم در نارمک منبر رفت و اعلامیه امام را خواند. ساواک‌‌ همان شب به خانه ما آمد. من در آن شب مریض بودم. ساواک که در خانه را زد من خواستم در را باز کنم اما شهید اجازه نداد. ساواکی‌ها قصد داشتند شهید را با خودشان ببرند. شهید گفت اجازه بدهید لباسم را بپوشم. لباس شهید پر از اسامی افراد و برنامه‌های ایشان بود. من خودم را به لباس شهید رساندم و دفترچه‌اش را از جیبش برداشتم. مطهری متوجه مساله نشده بود. در زندان که شهید مطهری لباسش را درمی‌آورد، با خود فکر می‌کند اسامی لو رفته است، اما وقتی می‌فهمد من دفترچه را از جیبش برداشتم، مرا بسیار دعا می‌کند.

 

ساواکی‌ها بعد از دستگیری شهید در فاصله یک ربع به خانه ما آمدند. من اعلامیه‌ها و کتاب‌های شهید را به یکی از همسایه داده بودم و ساواکی‌ها در خانه چیزی پیدا نکردند. چند دوره زندان کوتاه‌مدت هم داشتند.

 

 

نحوه برخورد شهید مطهری با مخالفان و تندرو‌ها چگونه بود؟

 

هدف شهید این بود که کمونیست‌ها را به راه راست هدایت کند. فقط می‌خواست مغزهای آن‌ها را باز کند. با همه، حتی با مخالفان خوش‌رفتاری می‌کرد. همه را با عنوان عزیزم و پسرم خطاب می‌کرد. او به مخالفان می‌گفت که بیایید با هم بحث کنیم. اگر حق با شما بود، من قبول می‌کنم. هیچ‌گاه نمی‌گفت حرف من درست است. با تندرو‌ها رفتار بسیار بهتری داشت. وقتی کتاب مساله حجاب را نوشت، متحجرین پدرش را درآوردند و گفتند مطهری رضاشاه دوم است و می‌خواهد حجاب را از بین ببرد. مطهری گفت این کتاب فقهی است. این کتاب را برای امام فرستاده بود و امام آن را تایید کرده بود.

 

 

آیا در سفر‌ها و فعالیت‌های سیاسی شهید مطهری همراه ایشان بودید؟

 

من به سیاست وارد و تجسس‌گر بودم. هنگامی که جلسات شورای انقلاب به طور مخفیانه در همین اتاق برگزار می‌شد، من متوجه بودم که این افراد برای انقلاب کار می‌کنند. هنگامی که علامه طباطبایی برای مداوای بیماری خود به لندن رفتند من هم همراه شهید به لندن رفتم. شهید مطهری اصرار می‌کرد با ایشان به پاریس هم بروم ولی من به خاطر بچه‌ها به پاریس نرفتم. او حتی برای من بلیط هم گرفته بود.

 

 

نگران برگشت شهید مطهری از پاریس نبودید؟ لندن برای زندگی مناسب‌تر است یا تهران؟

 

نه نگران نبودم. من در کانادا و ژاپن هم بوده‌ام ولی تهران را به همه آن‌ها ترجیح می‌دهم؛ هیچ جا محله آدم نمی‌شود.

 

 

دلیل فعالیت شهید مطهری در مجله زن روز چه بود؟

 

مطهری به لحاظ سیاسی بسیار فعال بود ولی مردم از این موضوع آگاهی نداشتند. مردم فکر می‌کردند شهید مثل علامه طباطبایی در سیاست دخالتی ندارد. من از این موضوع آگاه بودم اما نمی‌توانستم چیزی بگویم. کتاب نظام حقوق زن در اسلام مجموعه مقالاتی است که در جواب نوشته‌های فردی به اسم مهدوی که علیه اسلام در مجله زن روز قلم می‌زد، نوشته شد. هیچ روحانی جرات نمی‌کرد در مجله زن روز مطلب بنویسد ولی مطهری می‌گفت برای اسلام می‌نویسم. تیراژ زن روز بعد از مقاله‌های مطهری بالای ۸۰ هزار نسخه رفت.

 

 

چرا با وجود اینکه گروهک فرقان طی بیانیه‌ای اعلام کرده بود بزودی یک روحانی را ترور می‌کند، شهید مطهری حاضر نبود با خود محافظ داشته باشد؟

 

هنگامی که فرقان بیانیه داده بود که یک روحانی سیاسی - مذهبی را ترور می‌کند، شهید مطهری گفت که این بار نوبت من است. ما نمی‌دانستیم ایشان این‌قدر دشمن دارد. نامه‌هایی از فرقان به ما می‌رسید اما فکر نمی‌کردیم دست به ترور بزنند. شهید قبول نمی‌کرد که چند جوان محافظ ایشان کشته شوند. چند روز قبل از آن، قرنی شهید شده بود و رادیو و تلویزیون تصاویر ترور قرنی را پخش کرد. مطهری بسیار ناراحت شد و به صدا و سیما خرده گرفت که چرا این تصاویر را پخش کرده است و چرا صدا و سیما به فکر خانواده شهید قرنی نبوده است؟ مطهری بسیار دل‌رحم بود. یازده روز بعد از قرنی، خودش شهید شد.

 

 

چگونه خبر شهادت شهید مطهری به شما رسید؟ از آن روز تعریف کنید.

 

علی که آن موقع در تبریز درس می‌خواند،‌‌ همان روزِ شهادت شهید مطهری به خانه آمد. علی گفت دلم برای شما تنگ شده است، در حالی که بعد از ۱۳ فروردین به تبریز رفته بود. صبح شهید مطهری با علی صحبت کرد. علی به پدرش گفت که خودم هم نمی‌دانم چرا آمدم. شهید مطهری به علی گفت هر کتابی را در دانشگاه به تو دادند، نخوان زیرا منافقان ممکن است کتاب‌هایی به تو بدهند و تلاش کنند تو را عوض کنند تا از این طریق از من انتقام بگیرند. هر کتابی که به دستت می‌رسد، اول آن را نشان آقای مدنی و قاضی بده بعد آن‌ها را بخوان. شهید مطهری همچنین به علی گفت: «علی تو سفیر من در تبریز هستی. تو باید مردم را هدایت کنی و نباید با افراد بد همراه شوی.»

 

مطهری می‌گفت که برای شهید، قبل از شهادتش نشاط ایجاد می‌شود. آن نشاط را آن روز در چهره مطهری می‌دیدم. نزدیک ظهر روی پاهای خود بند نبود و بسیار خوشحال بود. علی لاریجانی (داماد خانواده مطهری) به من گفت چرا آقای مطهری این‌قدر خوشحال است؟ من گفتم شاید به خاطر ورود امام باشد. مطهری مغرب از خانه بیرون رفت. وی به آقای حاج طرخانی بدهکار بود و‌‌ همان روز، دو بسته پول به وی داد. آن شب با آقای حاج طرخانی به منزل یدالله سحابی رفت. ما راننده در اختیار داشتیم اما چون آن شب همسر راننده مریض بود، راننده را مرخص کرده بودیم.

 

همان شب یدالله سحابی زنگ زد و به ما خبر داد که مطهری ترور شده و به من گفت که به بیمارستان طرفه بیایید. من با علی به بیمارستان رفتم. ابتدا به ما گفتند که چیزی نشده است و تیر به دست شهید خورده است، اما سپس دو خانم آمدند و گفتند مطهری کشته شده است. من گفتم خدا را شکر. مطهری کشته نشد بلکه شهید شد. الحمدالله که خدا شهادت را در خانواده ما قرار داد. ایشان آرزوی شهادت داشتند.

 

در بیمارستان، علی سویچ ماشین را گم کرد. ما ابتدا به خانه یدالله سحابی رفتیم اما آنجا نماندیم. در این بین فرقان بیانیه داده بود که اعدام انقلابی انجام داده است. آن‌ها در بیانیه گفته بودند که مطهری آمریکایی و دست راست امام خمینی بوده است. در راه منزل یک ماشین گرفتیم که دو نفر در آن سوار بودند. به آن‌ها گفتیم پولی نداریم، شما ما را به منزل برسانید آنجا پول را به شما می‌دهیم. آن‌ها قبول کردند. ما نمی‌دانستیم آیا آن‌ها منافق هستند یا حزب‌اللهی. در راه، نیروهای بسیجی به هم خبر دادند که مطهری شهید شده است. این دو نفر بسیار تاسف خوردند. از آنجا فهمیدیم که این دو نفر حزب‌اللهی هستند اما ما چیزی نگفتیم. هنگامی که به خانه رسیدیم افراد زیادی اطراف خانه تجمع کرده بودند. آنجا بود که فهمیدند ما خانواده مطهری هستیم.

 

 

آیا با قاتل شهید مطهری ملاقاتی داشتید؟ هدف از ترور شهید مطهری چه بود؟

 

یک روز آیت‌الله گیلانی با من تماس گرفت و گفت به زندان اوین برویم. محمد شب قبل خواب دیده بود که شهید در اتاق خود در کنار شاگردان و کتاب‌هایش نشسته است. شهید به محمد می‌گوید من برای این کتاب‌ها بسیار زحمت کشیده‌ام و شما سال‌ها بعد مرا می‌شناسید. فقط شما کتاب‌های مرا بخوانید همه چیز درست می‌شود. شهید می‌گوید من می‌دانم چه کسانی مرا ترور کردند. شهید به محمد گفته ضارب من کسی است که لباس سبز به تن دارد. ما در زندان اوین در اتاقی نشسته بودیم که دور تا دور آن از عکس‌های شهادت شهید پر بود. آقای ناطق نوری و گیلانی همراه با فردی که لباس سبزی به تن داشت آمدند. در این لحظه محمد به گریه افتاد و گفت این فرد پدر مرا ترور کرده است. مسوولان از آن فرد پرسیدند لباس را از کجا آوردی؟ آن فرد گفت دیشب مادرم برایم این لباس را آورده است. ضارب یکباره گریه کرد و گفت «من را آتش بزنید، من کتاب عدل الهی شهید را در زندان خوانده‌ام و فهمیدم اشتباه کرده‌ام.» او قاتل مفتح و عراقی هم بود ولی پشیمان شده بود. او گفت چهار ماه پشت در منزل شهید مطهری منتظر بودم ولی دلم نمی‌آمد او را بکشم و برمی‌گشتم اما هرگاه من را سرمست می‌کردند که او را بکشم.

 

 

آیا با خانواده شهدای انقلاب در ارتباط هستید؟ توصیه شما به همسران شهدای هسته‌ای چیست؟

 

با خانواده شهید رجایی ارتباط ندارم اما با خانواده‌های شهید بهشتی، طالقانی، باهنر و محلاتی در ارتباط هستم. دلم برای خانواده شهدای هسته‌ای می‌سوزد. همسران شهدای هسته‌ای را به صبر، گذشت و یاد خدا بودن توصیه می‌کنم. آن‌ها باید افتخار کنند که همسرشان در راه دین کشته شده است. همسران شهدای هسته‌ای فرزندان خود را خوب تربیت کنند و بدانند که به اجرشان می‌رسند.

 

 

جایگاه زنان را در جامعه امروز ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا مطالباتی که زنان را به صف انقلابیون کشاند برآورده شده است؟

 

بهترین مقامی که زن می‌تواند کسب کند، فرزندداری است. علم بسیار خوب است و از آن استقبال می‌کنم. یک خانم، دبیر ریاضیات خوبی هم می‌تواند باشد اما گاهی برخی خانم‌ها بیخودی در کوچه‌ها راه می‌روند. زندگی‌شان خوب نمی‌چرخد و بچه‌هایشان خوب تربیت نمی‌شوند. خانمی که هم کار می‌کند و هم بچه‌داری می‌کند، بسیار خوب است. دختران خودم تحصیلکرده هستند و یکی از آن‌ها در دانشگاه الزهراء تدریس می‌کند اما به تربیت بچه‌ها هم به خوبی می‌رسند. مادری که فرزندش را‌‌ رها می‌کند و نمی‌تواند بچه‌داری کند، فایده‌ای ندارد؛ در این صورت اگر خانم در خانه بنشیند و قناعت کند بسیار موفق‌تر است نسبت به خانمی که در خیابان می‌چرخد.

 

 

کمی از خصوصیات اخلاقی شهید مطهری بگویید.

 

شهید مطهری از ۱۱ سالگی تا ۵۷ سالگی که به شهادت رسید، دائما وضو داشت. مادرش گفته بود که شهید مطهری از ۱۱ سالگی حتی در سرما و برف وضو می‌گرفت. شهید مطهری به مادرش گفته بود که همیشه دوست دارم با وضو باشم زیرا کسی که با وضو باشد قلبش نورانی می‌شود و در حال عبادت خدا قرار می‌گیرد. به یاد ندارم یک حبه قند و یک لیوان آب بدون وضو خورده باشد. یک کلام حرف بی‌ربط از ایشان نشنیدم. غیبت نمی‌کرد. به من می‌گفت هر طور دلت می‌خواهد لباس بپوش و من هم چادر را انتخاب کردم. هیچ وقت مردی مثل مطهری ندیدم. هیچ وقت در خانه به ما امر نمی‌کرد. بچه‌ها را بسیار خوب تربیت کرد. بعد از شهادتش برای تربیت بچه‌ها زحمتی نکشیدم. خدا را شکر می‌کنم که مطهری برای من زنده است. او برای من پدر و معلم بود و مرا آموزش داد. شهید در اوایل دوران زندگی مشترکمان به من گفت که اگر توفیق نوشتن پیدا کردم یا خداوند به من فرزندانی عطا کرد، این دعا را بگو که اثرات یا ثمرات من طوری نباشد که از خدا بخواهم که به دنیا بیایم و بچه‌هایم را تربیت کنم یا کتاب‌هایم را تصحیح کنم.

 

 

علی مطهری چقدر به پدرش شبیه است؟ آیا شما به او توصیه می‌کنید که نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود؟

 

علی به لحاظ شکلی و رفتاری به شهید مطهری بسیار شبیه است. علی حرف حق را می‌گوید، حتی اگر کسی بدش بیاید. او خیلی مهربان و خوش اخلاق است. توصیه نمی‌کنم که علی برای انتخابات ریاست‌جمهوری نامزد شود. علی استاد دانشگاه است و باید درس بدهد.‌‌ همان نمایندگی مجلس برایش کافی است.

کلید واژه ها: آیت الله مطهری


نظر شما :