عسگراولادی: درخواست عفو کردیم و آزاد شدیم/ در تخت بیمارستان نطق انتخاباتی کردم
به گزارش فارس، گزیده سخنان وی از این قرار است:
* اتهام بنده در پرونده اعدام انقلابی حسنعلی منصور سه مورد بود. مورد اول نمایندگی وجوهات آیتالله خامنهای بود. اتهام دوم این بود که شهید صادق امانی و یارانش از من خواسته بودند که از امام فتوا بگیرم و امام فتوا ندادند و با اعدام حسنعلی منصور موافقت نکردند؛ چون از آیتالله میلانی، آیتالله مطهری و آیتالله فومنی فتوای اعدام را گرفته بودند، باز هم من را نزد امام فرستادند تا از ایشان بخواهم نهی خودشان را از این کار بردارند. اما امام باز فرمودند که این کار مفید نیست. اتهام سوم هم این بود که چمدان حاوی اسلحه و نارنجک را به امانت از شهید امانی و شهید عراقی گرفته بودم که به منزل خواهرم فرستاده بودم. این سه اتهام باعث شد که برای من درخواست اعدام کنند و در نهایت به حبس ابد محکوم شوم.
* تعدادی از مراجع از جمله آیتالله میلانی به وسیله بعضی از چهرههای روحانی سرشناس و بعضی از شخصیات انقلابی به من و شهید عراقی پیغام دادند که شما یک چیزی بنویسید و بیرون بیایید چون در بیرون از زندان بیشتر به شما احتیاج است؛ آن روزها، ایامی بود که آمریکا میخواست یک نوع فضای آزاد سیاسی در ایران پدید بیاورد؛ ما هم ۱۲ سال در زندان بودیم و نمیتوانستند دلیل موجهی برای زندانی بودن ما بیان کنند! به همین دلیل ما هم یک متن ساده نوشتیم و درخواست عفو کردیم و در نهایت بعد از دوازده سال آزاد شدیم. وقتی مراجع تقلید میگویند بنویس و بیرون بیا، اگر مقاومت کنم یعنی میخواهم قهرمان بمیرم و این درصورتی بود که من میخواستم مطیع مراجع باشم.
* سال ۶۰ و در حالی که بنده نامزد انتخابات ریاست جمهوری بودم، ترور شدم. در نهایت شب به همان صورت از روی تخت بیمارستان سوم شعبان برای تبلیغات ریاست جمهوری با مردم صحبت کردم. وقتی از بیمارستان مرخص شدم، انتخابات هیات رئیسه مجلس بود. من برای نایب رئیسی مجلس رای آوردم؛ داشتم کارها را تحویل میگرفتم که رجایی رئیسجمهور شد و باهنر نخستوزیر؛ باهنر نزد من آمد و گفت رجایی میگوید بیا و وزارت بازرگانی را بپذیر. من هم در پاسخ گفتم من نماینده امام هستم و بدون اجازه امام نمیتوانم کاری انجام دهم و از طرفی من تازه نایب رئیس مجلس شدهام و کارهایم را هنوز آغاز نکردهام. شهید رجایی گفت ما میخواهیم خرمشهر را نجات دهیم و نه ارز داریم، نه کالا و نه ریال و تو هر سه این موارد را میتوانی تامین کنی و باید وزارت را قبول کنی، من باز هم شرایط را توضیح دادم و از قبول کردن وزارت بازرگانی عذرخواهی کردم. در جلسهای با حضور آقای هاشمی، رجایی یک حرف تاریخی زد و گفت: ما میخواهیم خرمشهر را نجات دهیم بعد عسگراولادی در مجلس، علیهالسلام باقی بماند؟! آقای هاشمی گفت رجایی درست میگوید و من از امام اجازه میگیرم. من هم خدمت امام رسیدم و گفتم به شرطی وزارت بازرگانی را قبول میکنم که شما اجازه دهید من به صورت ماهیانه خدمت شما برسم و گزارش دهم در بازرگانی کشور چه میگذرد و در نهایت از مجلس استعفا دادم و وزارت را پذیرفتم.
* من با مقام معظم رهبری هم یک دوره در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شده بودم. ایشان به من گفتند شما نامزدی، تبلیغ کن. من پاسخ دادم من تصمیمی برای رئیسجمهور شدن ندارم، من میخواهم شما رئیسجمهور شوید و فقط به عنوان رزرو حضور دارم. ایشان گفتند اشکالی ندارد، تبلیغ کن. من هم گفتم چشم اما اگر کسی از من بپرسد، میگویم به شما رای بدهد.
نظر شما :