پورمحمدی: با صدام حسین دو دیدار محرمانه داشتم
پورمحمدی که پدرش مرحوم حاج حسین پورمحمدی از جمله خیاطهای بنام روحانیون در قم بودند، خانواده خود را یک خانواده کاملاً مذهبی و روحانی معرفی میکند و میگوید: پدرم اهل رفسنجان بودند و در نوجوانی به قم آمدند و کار خیاطی کردند. ایشان داماد یک خانواده روحانی میشوند. از طرف مادری هم تبار ما یزدی است و از سادات یزدی بودند و جد اعلای ما مرحوم حاج شیخ کریم حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم است که من از نوادگان ایشان هستم.
رییس سازمان بازرسی کل کشور گفتوگویی با «مشرق» داشته که بخشی از آن را در ادامه میخوانید:
از کجا به طور جدیتر وارد مبارزات انقلابی شدید؟
به هر حال ما در متن انقلاب بودیم. حادثه سال ۵۶ قم را من و تعداد معدودی از دوستانم راه انداختیم. بعد از آن اهانتی که به حضرت امام شد آن شبش راه افتادیم در حرم و شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی و مرگ بر این حکومت یزیدی سر دادیم. شب خیلی سختی هم بود. حدود ۱۰۰ تا طلبه بودیم که همینطوری با همدیگر راه افتادیم و شعار دادیم و جرقه اولیه اعتراضات زده شد. فردایش هم رفتیم به بیوت مراجع که دیگر جمعیت زیاد شد و مردم آمدند. بعد هم ما یک کانون فعال ده بیست نفره در مدرسه حقانی بودیم و حداقل یک بلوک را سامان میدادیم. دو سه تا مدرسه دیگر هم بودند که هر کدام ۱۵ تا بیست نفر بودند و اینها سردستههای حوادث در قم بودند. با هم هماهنگ میکردیم که مثلاً فلان ساعت در فلان جا تجمع کنیم. بعد هم که با جامعه مدرسین وصل شدیم و اعلامیههای آنها را پخش میکردیم و خبر میدادیم. سر زدن به تبعیدیها و خبر بردن به آنها و کارهای این تیپی کار ما بود.
چطور وارد مدرسه حقانی شدید و مدارس دیگر را انتخاب نکردید؟
چرا من اول رفتم مدرسه مرحوم آیتالله گلپایگانی. خب مدرسه حقانی مدرسه خیلی معروفی بود و به عنوان بهترین مدرسه منظم طلبگی مطرح بود. خب مرحوم آیتالله بهشتی رئیس شورای مدرسه بودند، آیتالله قدوسی مدیر مدرسه بود. آیتالله جوادی جزو مدرسین مدرسه بودند. همینطور آیتالله مشکینی و آیتالله مصباح. آیتالله جنتی باز جزو مدیران مدرسه بود. به هر حال اینها همان موقع هم جزو چهرههای ممتاز و برجسته حوزه بودند که یا جزو ارکان مدیریتی مدرسه بودند و یا مدرس مدرسه بودند. خب کسی هم که به طور جدی میخواست طلبگی کند خواهی نخواهی راغب بود به این مدرسه برود. من آن سال اول که رفتم مدرسه حقانی جذب نکرد و رفتم مدرسه مرحوم آیتالله گلپایگانی. یک سال آنجا بودم و سال بعد مدرسه حقانی جذب طلبه داشت که دیگر آمدم مدرسه حقانی و همانجا هم طلبگی خودم را ادامه دادم.
طلبههای مدرسه حقانی بیشتر به عنوان چهرههای امنیتی در جامعه مطرح هستند.
البته این طور نیست. ما الان طیف گستردهای هستیم و چند صد نفر هستیم که در حوزههای مختلف چه نسل قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب در دانشگاهها، استانها و در بخشهای مختلف کشور و در طیفهای مختلف سیاسی حضور داریم. اما علت برجسته شدن این موضوع این است که مرحوم آیتالله قدوسی که دادستان انقلاب شدند از تعدادی از ماها دعوت کرد و یک تیم ۱۵-۲۰ نفرهای رفتیم به دادستانی کل. حاکم شرع شدیم، دادستان شدیم و مقامات قضایی را برعهده گرفتیم. وقتی وزارت اطلاعات تشکیل شد و آقای ریشهری شدند وزیر اطلاعات، تعداد معدودی از این جمع دعوت شدیم به وزارت اطلاعات. شاید از مدرسه حقانی ۵ یا ۶ نفر رفتیم به وزارت اطلاعات.
الان هم هستند یا خارج شدند؟
نه چند نفرشان هنوز هم هستند. چند نفر بازنشسته شدند و چند تاییشان هم هنوز هستند. در یک مقطعی هم من دعوت شدم به وزارت که تا یک مقطعی بودم و بعد هم بیرون آمدم. یعنی من نه از اول در وزارت بودم و نه تا آخر آنجا ماندم. یک دورهای دعوت شدم و به آنجا رفتم. حالا چون ما چهرههای اصلی وزارت بودیم و به ما هم میگفتند طلبههای مدرسه حقانی، خواهی نخواهی این وجهه مدرسه حقانی برجسته شد وگرنه در دادگاهها و دادستانی و جاهای دیگر هم بچههای مدرسه حقانی حضور داشتند.
هنوز با بچههای مدرسه حقانی جلسات منظم هم دارید؟
بله در قم هنوز جلساتی داریم. البته مدرسه حقانی هنوز هم وجود دارد اما با مدیریت دیگری اداره میشود. دوستان مدرسه حقانی بعداً مدرسه شهیدین را تشکیل دادند که منظور شهید بهشتی و شهید قدوسی هستند. از جهت امتداد مدرسه شهیدین الان ادامه مدرسه حقانی محسوب میشود. ماهی یک بار دوستان مدرسه شهیدین در قم جلسه دارند. دوستانی هم که در تهران حضور دارند هفتهای یک بار یک جلسه دارند که بیشتر به آشنایی و تبادل اخبار و گپوگفت میگذرد و هنوز هم ادامه دارد.
شما در وزارت اطلاعات فقط در بخش ضدجاسوسی بودید یا در قسمتهای دیگر هم حضور داشتید؟
من اول به بخش ضد جاسوسی وزارت دعوت شدم و دو سال هم آنجا حضور داشتم که در آن دو سال هم بیشتر فعالیتهای ما در حوزه جنگ و پشتیبانی از جنگ و ماموریتهای جنگی بود. یک سال و اندی هم در مرکز برنامههای استراتژیک امنیت ملی که مرکز تحلیلگری وزارت است به عنوان مدیر مرکز حضور داشتم. بعد از آن هم آمدم و رئیس اطلاعات خارجی شدم که دیگر تا آخر دوره فعالیتم در وزارت اطلاعات همین مسئولیت را داشتم.
قائم مقام وزارت نبودید؟
چرا پست اصلیام اینها بود اما در یک دورهای همزمان قائم مقام وزیر هم بودم.
زمانی که در وزارت اطلاعات بودید ظاهراً در عملیات مرصاد هم نقش داشتید. درست است؟
نه ما در ضد جاسوسی خیلی درگیر مرصاد نبودیم. در مرصاد بیشتر بچههای امنیت و بخش خارجی درگیر بودند. من چون متمرکز روی جنگ و فعالیتهای جاسوسی عراق و اسرا کار میکردم تمام ذهن و درگیریام موضوع اسرا بود. خب آن موقع هم اوج موضوع اسرا بود. هم کمک میکردیم به اردوگاه اسرای عراقی که اینها باید آماده میشدند و تبادل انجام میشد و هم باید اطلاعات اسرای ایرانی در عراق را تکمیل میکردیم. تقریباً حوزه کاری من عمدتاً درگیر اسرای خودمان بود و ارتباط گیریها و مباحث سیاسی و مذاکرات. به همین خاطر در عملیات مرصاد ما خیلی درگیر نبودیم.
در ماجرای بمباران مقر منافقین که در آن چشم مسعود رجوی آسیب دید چطور؟
این البته مربوط به سالهای بعد است. دوستان ما مقر اشرف را شناسایی کردند. خب منافقین آن زمان خیلی اذیت میکردند. بمبگذاری میکردند، مردم عراق را اذیت میکردند. فعالیتهای انفجاری در ایران داشتند و بالاخره تصمیم گرفته شد ما اطلاعات لازم را تهیه کنیم و در اختیار نیروی هوایی کشور قرار بدهیم و نیروی هوایی هم برود مقر منافقین را بمباران کند. خب دیگر هماهنگ کردیم و گزارشهایی تهیه کردیم و مورد موافقت قرار گرفت که این عملیات انجام شود. نیروی هوایی هم با یک اسکادران عمل کرد اما خب یک هواپیما هم سقوط کرد و دوتا از خلبانان ما آنجا دستگیر شدند که الحمدالله بعد از چند سال این دو خلبان آزاد شدند.
توسط منافقین دستگیر شدند؟
نه در اطراف اشرف که به آنها شلیک شد در همان بیابانهای مرکزی عراق فرود آمدند و اسیر شدند که بعد دیگر در آخرین دوره تبادل آنها هم به کشور بازگشتند. حالا بحث آسیب دیدن چشم مسعود رجوی چیزی است که مطرح میشود اما ما گزارشهایی که داشتیم درخصوص مجروحیتهای متعدد و تلفات اینها بود. اما در هر حال عملیات مهمی بود.
شما چند دور با صدام حسین دیدار داشتید. درباره این دیدارها بگویید.
این دیدارها درباره مسائل کلی کشور بود. دو دور دیدار داشتم که جزییات اینها را به وقتش اعلام میکنم.
نظر شما :