ناگفتههایی از روابط امام با آیتالله بروجردی/ گفتند شیخ طوسی به قم آمده
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران، از آیتالله سیدجواد علوی بروجردی، نوه آیتالله العظمی بروجردی و استاد درس خارج حوزه، مطالب و خاطرات ارزشمند و بعضا ناگفتهای از ارتباط و تعاملات این دو شخصیت نامآور حوزههای علمیه به دست آمد که قطعا برای علاقمندان به تاریخ معاصر و پژوهشگران، ارزشمند و مثمرثمر خواهد بود.
گزیدههایی از این گفتوگوی دو ساعته که در بیت آیتالله العظمی بروجردی صورت گرفت در اختیار مخاطبان ارجمند قرار میگیرد.
* حضرت آیتالله بروجردی در زمان مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، هفت ماه در قم سکونت داشتند. داستان از این قرار بود، ایشان هنگام مراجعت از عتبات به بروجرد در مرز دستگیر و به تهران منتقل شدند و صد روز در زندان بودند. بعد از آزادی از زندان، نمیخواستند در تهران بمانند و قصد داشتند به شهر دیگری بروند. مسئولین اجازه بازگشت به بروجرد را به ایشان ندادند و گفتند، میتوانید به مشهد بروید. آن زمان، مشهد دارای حوزه علمیه بزرگی بود. لذا به مشهد رفتند. علما و شخصیتهای مشهد از ایشان استقبال کردند و نماز تاریخی در مسجد گوهرشاد به امامت آقا برگزار شد.
آقای محسنی ملایری میگفتند: مرحوم آقامیرزا محمد آقازاده، هر شب و مرحوم حاجآقا حسین قمی بعضی از شبها در نماز آیتالله بروجردی شرکت میکردند. به هر حال، ایشان یازده ماه در مشهد ماندند و به تدریس پرداختند. بعد از آن، یک مرتبه از مشهد بیرون آمدند. از اسناد به دست آمده امروز مشخص شده است ارتش خراسان عامل اصلی خروج آیتالله بروجردی از مشهد بوده است و در اصل ایشان را بیرون کردند. دلیل آن نیز برگزاری جلساتی بود که بیشتر در منزل آیتالله بروجردی و برخی هم در منزل آقامیرزا یونس اردبیلی برگزار میشد. در این جلسات، مرحوم میرزا محمد آقازاده (فرزند مرحوم آخوند خراسانی) و مرحوم آیتالله حاجآقا حسین قمی نیز حضور داشتند و راهکارهایی برای مقابله با رضاشاه ارائه میدادند. آیتالله بروجردی محور این جلسات بود. بنابراین، رژیم احساس کرده بود که حضور ایشان در مشهد، اسباب زحمت است. لذا عذر ایشان را خواستند.
ایشان پس از خروج از مشهد، به قم آمدند و هفت ماه در این شهر بودند. در این زمان، مرحوم حاجآقا نورالله اصفهانی هم از اصفهان به قم آمده بودند و در حوزه عملاً قیامی بر ضد رضاشاه صورت گرفته بود. البته مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در این کار دخالت نمیکرد و آیتالله بروجردی هم در مدتی که در قم بودند، بنایشان بر این بود که همان مشی حاج شیخ را دنبال کنند و در هیچ یک از امور حوزه، خارج از خطمشی ایشان عمل نکنند تا مقابلهای با مرحوم حاج شیخ تلقی نشود.
آیتالله بروجردی در مدت اقامت در قم، درس خود را شروع کردند و کسانی همچون حاجآقا روحالله کمالوند بنا به نقل خودشان و جمعی دیگر از فضلای حوزه در درس ایشان شرکت میکردند. بنده هنوز شواهدی پیدا نکردم که نشان دهد امام خمینی(س) هم در آن دوره در درس آیتالله بروجردی شرکت کرده باشند.
به هر حال، پس از هفت ماه حضور آیتالله بروجردی در قم، ناگهان اتفاقاتی میافتد و بروجردیها را تحریک میکنند که آیتالله بروجردی را به شهر خودشان ببرند. به قول یکی از آقایان، در شهری که چهار تا اتوبوس پیدا نمیشد، چهل تا اتوبوس از بروجرد آمد سراغ آیتالله بروجردی و ایشان به بروجرد رفتند. از این رو قرائن نشان میدهد دستهایی از طرف رضاخان در این امر دخیل بوده است. وقتی آیتالله العظمی بروجردی در بروجرد بودند، حضرت امام با ایشان ارتباط داشتند و نامههایی از امام به آیتالله بروجردی از آن دوران در دست هست.
* پدر من نقل میکردند، از امام(س) سؤال کردم، شما در مسئله آمدن آیتالله بروجردی به قم، بسیار تلاش کردید. به چه دلیل بر روی ایشان تأکید داشتید؟ امام در پاسخ فرموده بودند: پیش از آنکه آیتالله بروجردی به قم بیایند، مراتب علم و کمال و فضل ایشان را فهمیده بودیم. همه این مسئله را میدانستند. پس از رحلت آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، ضرورت داشت شخصیت بزرگی به قم بیاید و ما احساس کردیم که آیتالله بروجردی همان کسی است که ما میخواهیم.
البته لازم به ذکر است اصل طرح دعوت از آیتالله بروجردی به قم، متعلق به آیتالله صدرالدین صدر بوده است. آیتالله صدر رئیس حوزه بودند و نسبت به آیتالله سید محمد تقی خوانساری و آیتالله حجت از نظر سن برتری داشت؛ بهگونهای که مسئولان دولتی نزد ایشان رفت و آمد داشتند و ارتباط حوزه علمیه با حکومت حتی در زمان رضاشاه، از طریق ایشان صورت میگرفت.
* علمای قم تصمیم گرفتند نامهای به آیتالله بروجردی بنویسند و از ایشان برای سفر به قم دعوت کنند. البته ما هنوز به این نامه دست پیدا نکردهایم؛ ولی نامههای متعددی از حضرت امام به آیتالله بروجردی در این زمینه وجود دارد که در یک مورد بسیار خاضعانه نوشته شده است: «شما وعده فرمودید که در این تاریخ بیایید. انشاءلله امیدوارم به وعده خود عمل کنید و اینجا همه فضلا منتظر هستند.» از محتوای این نامه چنین برمیآید که نامهها و درخواستهای متعددی به آیتالله بروجردی ارسال شده و آمدن ایشان به قم مسلم شده بود و بحث درباره زمان حرکت ایشان بود. ولی آیتالله بروجردی تا پیش از مریضیشان برای سفر به قم اقدام نکردند.
بنده دلیل آن را دو چیز میدانم؛ یکی اینکه آقاسیدابوالحسن مرجع اعلی بود و آیتالله بروجردی معتقد بودند تا وقتی کسی در رأس مرجعیت است، باید او را حفظ کرد و نباید مراجع دیگری را در کنار او مطرح کرد تا در مقابل ایشان قرار گیرد. ایشان بهگونهای به آقاسیدابوالحسن احترام میگذاشت که درباره دیگران سابقه نداشت. ایشان چون از وضعیت قم اطلاع داشتند و میدانستند که امکان دارد ایشان را در مقابل آقاسیدابوالحسن قرار دهند، از آمدن به قم ابا داشتند.
دیگر آنکه مرجعیت علمای ثلاث نیز در قم جا افتاده بود و وقتی شخصی بالاتر همچون آیتالله بروجردی به آنجا میرفت، طبعاً افراد پایینتر کنار زده میشدند. از اینرو ایشان نمیخواست نظم موجود در قم را به هم بزند و در این خصوص بسیار اهتمام داشت. ایشان حتی وقتی که در قم بودند، نسبت به دیگر بزرگان حوزه، مسائل بسیاری را رعایت میکردند. از اینرو، در خصوص سفر به قم اقدامی نمیکردند. این مسئله هم نشان از تقوای ایشان دارد. حوزهای با طلاب و فضلای فراوان، در فاصلهای نزدیک، به نیاز دارد؛ او هم مرد این حوزه است و مرجعیت و زعامت نیز در همین حوزه شکل میگیرد؛ با این حال، ایشان هیچ رغبتی از خود برای حضور در آنجا نشان نمیدهد. این امر دلالت میکند بر اینکه واقعاً به دنبال مرجعیت و کسب ریاست نبوده است.
* آقا همچنان از آمدن به قم ابا داشتند که دچار بیماری شدند. وقتی درد و ناراحتی شدید ایشان را فرامیگیرد و در مدتی کوتاه حالت عفونی پیدا میکند وضعشان بسیار وخیم شده و به تب و لرز میافتند تا اینکه شبانه به سمت تهران حرکت میکنند. در آن زمان آمبولانس و امکانات مناسبی نبود؛ لذا اتوبوسی را آماده میکنند که آقا بتوانند در آن بخوابند. خود آقا میفرمودند: درد شدیدی داشتم مسکّنهایی به من زدند و من خوابم برد. در مسیر تهران وقتی از خواب بیدار شدم، چشمم به بارگاه حضرت معصومه(س) افتاد. برخی از ایشان نقل میکنند که فرموده بود: من نذر کردم اگر از این کسالت رهایی پیدا کنم، همین جا در قم بمانم و جای دیگری نروم. همچنین نذر کرده بودند بعد از بهبودی سفری برای زیارت آقا علیبنموسی الرضا(ع) مشرف شوند که به نذرشان هم بلافاصله عمل کردند.
ایشان به مدت دو ماه در بیمارستان فیروزآبادی تهران بستری شدند. در این مدت، تقریباً همه شخصیتهای روحانی و سیاسی از قم و تهران، از شاه گرفته تا دیگران، به عیادت ایشان آمدند. در این شرایط، فرصت بسیار خوبی برای کسانی که تقاضا داشتند ایشان به قم بیایند، فراهم شد.
* دو نفر در سازماندهی حرکت ایشان به قم نقش اساسی داشتند؛ هرچند مراجع قم، بهویژه آیتالله صدر در سطح بالا تصمیمگیری کرده بودند، اما اقدامات عملی را این دو نفر انجام دادند: یکی امام خمینی(س) از قم بود که مرحوم حاجآقا مرتضی حائری و مرحوم آقاسیدمحمد محقق داماد و دیگران نیز در کنار ایشان بودند و دیگری مرحوم آقای سیدمحمد بهبهانی از تهران بود.
نظر امام در خصوص حضور آیتالله بروجردی در قم، بیشتر از جنبه تثبیت بیشتر و تعالی حوزه و حفظ نقش مرجعیت در سیاستهای مملکتی بود؛ اما آقای سیدمحمد بهبهانی نظر دیگری داشت. نظر ایشان این بود که بعد از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاشاه از ایران، شرایط کشور بسیار حساس شده است؛ احزاب شروع به فعالیت کرده بودند؛ حزب توده قویترین حزب شده بود و دانشجویان و مراکز روشنفکری به تفکر چپ گرایش یافته بودند. شاه ضعیف بود و شوروی هم در کنار ما تهدیدی جدی به شمار میرفت. هر روز خبر میرسید که یکی از کشورهای اروپایی، در دامن شوروی افتاده است. چون ایران نیز هممرز با شوروی است، لذا در معرض خطر بود. از اینرو نظرشان بر این بود که ایران احتیاج دارد به یک حوزه بسیار قوی که در رأس آن یک شخصیت قوی باشد تا بتواند از عقاید مردم حراست کند و در این صورت، نفوذ اجنبی بسیار مشکل خواهد شد.
امام تلاش میکرد طلاب و فضلا را به تهران ببرد و از روحانیون و شخصیتها برای دعوت از آیتالله بروجردی نامه جمع میکرد. آقای بهبهانی هم در تهران همین کار را میکرد. ایشان همیشه با دربار حتی در زمان رضاخان هم رفیق بود و این رفاقت تا سال ۴۲ ادامه داشت که با آغاز حرکتهای انقلابی روحانیت این رفاقت به هم خورد. مرحوم آیتالله بهبهانی در وقایع سال ۴۲ به دفاع از امام(س) و تظاهرات مردم برخاست، نصیری از جانب شاه برای ایشان پیغام آورده بود که اعلیحضرت فرمودند دفاع از روحانیت، امام و مردم را رها کن و از مخالفان ما دست بردار وگرنه دستور میدهم ریشت را خشک خشک بتراشند – با همین تعبیر – مرحوم آیتالله بهبهانی جواب داده بود: سلام من را به اعلیحضرت برسانید و بگویید که در ۲۸ مرداد که من باعث شدم سلطنت شما برگردد مردم آنقدر تف به ریش من انداختند که هنوز خشک نشده است، اجازه بدهید خشک بشود بعد بتراشید.
ایشان رئیس علمای تهران بود و این طور نبود که چون با دستگاه مرتبط بود، کسی به او اعتنا نکند. با روحانیون ارتباط داشت و علما، همچون آیتالله صدر، برای انجام بسیاری از کارهای خود، به آقای بهبهانی نامه مینوشتند. با امام هم رفاقت داشتند و نمیشد امام به تهران بروند و به دیدار آقای بهبهانی نرود یا برعکس. این دو شخصیت با هم هماهنگ بودند و در طول دو ماه اقامت آیتالله بروجردی در بیمارستان، تمام تلاش خود را به کار بردند تا ایشان را به قم بیاورند و سرانجام موفق شدند.
* هنگام ورود آیتالله بروجردی به قم، استقبال بسیار بزرگ و گستردهای از ناحیه روحانیون و مردم قم به عمل آمد. تقریباً ساعت پنج بعد از ظهر روز پنجشنبه اوایل سال ۱۳۲۳ بعد از استقبال گسترده مردم وارد حرم شدند. از قضا، در سال ۱۳۴۰ نیز در روز پنجشنبه و تقریباً همین ساعات، در حرم حضرت معصومه ـ سلاماللهعلیها- دفن شدند. این تقارن در نوع خود، جالب توجه است.
* آیتالله بروجردی پس از ورودشان به قم، تدریس را شروع کردند، علما در درس ایشان حاضر شدند. امام هم خودشان در درس آیتالله بروجردی شرکت کردند و دیگران را برای شرکت در درس ایشان تشویق میکردند. ما ابتدا بنا به سخن آقای دوانی گمان میکردیم حضرت امام به درس آیتالله بروجردی احتیاج نداشتند و از باب احترام در درس ایشان شرکت میکرد؛ اما بعداً آقای مهدی حائری یزدی فرمود که امام خمینی هم از درس اصول آیتالله بروجردی استفاده میکرد و مطالب آن را مینوشت. ایشان در فلسفه شاگرد امام بود و نزد امام اسفار خوانده بود. میگفت: حتی بعدها که امام(س) دیگر درس آیتالله بروجردی نمیآمد؛، از من میخواست که هر هفته نوشتههای خودم را از درس آیتالله بروجردی برای ایشان ببرم. آنجا متوجه شدم که امام تمام درسهای آیتالله بروجردی را تا آن زمان نوشته است و میخواهد نوشتههایش ناقص نشود.
این مطلب را بعد از پیروزی انقلاب به مرحوم حاج احمدآقا خمینی عرض کردم که ظاهراً امام چنین نوشتهای دارند. احمدآقا گفتند: شاید وقتی که ساواک به خانه امام ریختند، از بین رفته باشد. بعد از فوت حاج احمدآقا، آقای مسیح بروجردی، نوه امام(س) به من گفت، نوشتهای پیدا کردهایم که احتمال دارد همان باشد که شما میگویید. رفتم و دیدم نوشتههای امام در تقریر درس آیتالله بروجردی است. آقایان دیگر هم تأیید کردند. در نتیجه قرار شد مؤسسه نشر آثار امام آن را چاپ کند و نهایتاً کتابی چاپ شد که تقریرات درس اصول آیتالله بروجردی به قلم امام در آن هست. این نشان میدهد حضور امام در درس آیتالله بروجردی، حضور استفادهای بوده است و این رویهای است که امام و بزرگان ما داشتهاند و هیچگاه از آموختن ابا نداشتند. افزون بر این، آیتالله بروجردی شاگرد آخوند بود و مبانی آخوند را میشد از ایشان گرفت.
اعتقاد علمی امام(س) به آیتالله بروجردی بسیار زیاد بود. آقای مرتضی حائری برای من نقل کردند، پس از ورود آیتالله بروجردی به قم، سفری به عتبات رفتم. وقتی حوزه نجف را دیدم، در آنجا ماندم. اقامتم شش هفت ماه طول کشید. امام(س) برای من نامه مینوشت که چرا نمیآیی؟ من هم نوشتم: اینجا حوزه نجف است؛ حوزه هزارساله شیعه و حوزه شیخ طوسی است و میخواهم بمانم. امام دوباره نامهای به من نوشت که تو در نجف ماندی به حساب اینکه حوزه شیخ طوسی است؛ اما خبر نداری خود شیخ طوسی به قم آمده. زودتر بیا که این توفیق از دستت میرود. من هم برگشتم و بعد دیدم واقعاً همینطور است و تا آن موقع چنین درسی ندیده بودم. بنابراین، امام(س) به مراتب علمی آیتالله بروجردی اعتقاد داشتند. به نظر من، بسیاری از مبانی امام در اصول و فقه، برگرفته از آیتالله بروجردی است؛ از جمله در نظریه ولایت فقیه، موضوع علم اصول، و... از مبانی ایشان تأثیر پذیرفته بود.
* روابط آیتالله العظمی بروجردی با شاه، یک روابط خاضعانه نبود؛ نه با شاه رفاقت داشت و نه از او حرفشنوی؛ بلکه در موارد بسیاری، به او تعرض داشت. در قضیه اصلاحات ارضی، آیتالله بروجردی پیغامی کنایهآمیز و تعرضگونه توسط اقبال، نخستوزیر وقت به شاه داده بودند.
اقبال خدمت آیتالله بروجردی رسید و گفت: اعلیحضرت پیغام دادند که تمام ممالک اسلامی همجوار ما اصلاحات ارضی کردند؛ با وجود اینکه اسلامی هم هستند، اما هیچ کس اشکال نگرفته است. چرا شما مخالفید؟! آیتالله بروجردی در جواب شاه فرمودند: ممالک اسلامی همجوار ما اول جمهوری شدند بعد اصلاحات ارضی کردند. جواب آیتالله بروجردی هم اساسی بود و هم اعمال قدرت کرد و با وجود آنکه مجلس اصلاحات ارضی را تصویب کرده بود و مراحل قانونی طی شده بود اما حسبالامر حضرت آیتالله بروجردی به عنوان مرجع تقلید، این مصوبه متوقف میشود. این مطلب در روزنامههای آن زمان مطرح و به این موضوع و جواب ایشان پرداخته شده است.
خود شاه در کتاب انقلاب سفید یا «مأموریت برای وطنم» میگوید: ما تمام کارها را در زمینه اصلاحات ارضی انجام داده بودیم؛ اما با دخالت یک شخصیت غیرمسئول ـ که مرادش آیتالله بروجردی بود ـ برخورد کردیم. روابط آیتالله بروجردی با حکومت، بهگونهای بود که عملاً آنها ملاحظه ایشان را میکردند؛ نه اینکه آیتالله بروجردی ملاحظه آنها را بکند. البته ایشان یک ویژگی داشت و آن اینکه در مقابله با شاه، او را تهدید میکرد که من از قم یا از ایران میروم و در چند مرحله هم تهدید خود را عملی کرد و مردم درب خانه ایشان جمع شدند و نگذاشتند این اتفاق بیفتد.
* آیتالله بروجردی در دوران مرجعیت خود، اقدامات مهمی انجام دادند که در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود. یکی از کارهایی که ایشان بعد از ورود به قم انجام دادند، مسئله تبلیغ بود. ایشان بسیار اصرار داشتند همه طلبههایی که در حوزه هستند، حتی اساتید در هر سطحی که هستند، باید در ماههای رمضان و محرم و صفر به تبلیغ بروند. اگر طلبهای به تبلیغ نمیرفت، واقعاً ناراحت میشدند و اگر کسی میرفت، عجیب تشویق میکردند. ایشان با این کار، ارتباط حوزه با مردم را در تمام نقاط مملکت تأمین کردند. سخنان امام خمینی در سال ۴۲ چگونه به مردم میرسید؟ رادیو و تلویزیون که در اختیار ایشان نبود. بهوسیله همین طلبهها منتقل میشد. اگر دقت کرده باشید، قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲، در ایام محرم واقع شد؛ هنگامی که طلبهها به مناطق مختلف رفته و زمینهها را فراهم کرده بودند. بنابراین، مشخص میشود آیتالله بروجردی با تربیت افراد، در حال زمینهسازی و فراهم کردن مقدمات بودند؛ شیوهای که نهایتاً به انقلاب ختم شد.
* آیتالله بروجردی از همان ابتدا که به قم آمدند، بر مسئله ولایت فقیه تأکید داشتند؛ اما من عقیدهام این است که امام هم نظریه ولایت فقیه را از ایشان گرفتند؛ چون یکی از جهاتی که آیتالله بروجردی در نظر امام بسیار اهمیت داشت و بزرگ بود ـ چنانکه پدر من نقل میکرد ـ این بود که امام میگفتند: آیتالله بروجردی مثل بعضی از فقهای ما نیست که دلیل بیاورد و استنباط کند؛ بلکه ایشان روح فقه را ادراک میکند؛ همانند شیخ طوسی. شیخ طوسی فقیهی است که شم فقهی بسیار قویای دارد که تمام فقه را احساس میکند. لذا یکی از شواهدی که امام در مسئله ولایت فقیه میآوردند این بود که آیتالله بروجردی، با چنین استنباطی از فقه و تسلط کامل بر تمام فقه، ولایت فقیه را این گونه تبیین میکند.
آن سطحی که آیتالله بروجردی برای ولایت فقیه قائل بودند، فراتر از یک حکومت است. ایشان ولایت فقیه را نسبت به کل جهان اسلام میدانند و حکومت را بخشی کوچکی از ولایت فقیه میشمرند. ایشان معتقد بودند ولایت فقیه، هرچند عین ولایت ائمه نیست ولی مستند به آن است؛ یعنی ائمه، کار شیعه را در دوران غیبت کبری به دست فقیه دادهاند؛ البته شخص فقیه را تعیین نمیکنند و مثل غیبت صغری نائب خاص ندارند؛ بلکه نیابت عام است و بر اساس معیارهای تعیین شده، نایب عام از میان فقها انتخاب میشود. بر اساس همین معیارها، ایشان آقاسیدابوالحسن را بزرگ میگرفتند؛ چون برای ایشان ولایت قائل بودند و معتقد بودند حرمت ولایت ایشان باید از همه جهت حفظ شود.
نظر شما :