غنینژاد: انقلاب منشا اقتصادی نداشت/ شهرنشینان و روشنفکران منادیان انقلاب شدند
«تاریخ ایرانی» بخشهایی از گفتوگوی غنینژاد با سالنامه «اعتماد» را انتخاب کرده که در پی میآید:
* از نظر من انقلاب ایران منشا و دلیل اقتصادی نداشت. انقلاب ۵۷ در مقطعی رخ داد که وضعیت رفاهی مردم بهتر شده بود. فقر وجود داشت اما بدتر از قبل نبود. دادههای تاریخی نشان میدهد ۱۵-۱۰ سال قبل از انقلاب شاهد رشد اقتصادی بالایی در ایران بودیم. اوایل دهه ۵۰ درآمدهای نفتی کشور به شدت افزایش یافت و شاه با جدیت پیگیر هزینه کردن بیمحابای این درآمدها در پروژههای بزرگ و جاهطلبانه بود. تزریق زیاد نقدینگی به اقتصاد ایران تاثیراتی در موقعیت اجتماعی افراد گذاشت و این تاثیرات البته در شکلگیری نارضایتیها دخیل بود. پولی که به یکباره وارد اقتصاد شد، علاوه بر تورم، عدهای را یکشبه ثروتمند کرد و گروهی از نوکیسهها را پدید آورد. این مساله باعث ایجاد وضعیت اجتماعی تازه و نابسامانی شد که سنتهای چندین ساله را به هم میریخت و نارضایتیهایی ایجاد میکرد که در ابتدا شکل اجتماعی آنها بارزتر بود و به مرور میتوانست به نارضایتیهای سیاسی هم دامن بزند. تفاوتهای درآمدی رو به افزایش گذاشت و نوکیسههای تازه به دوران رسیده با هنجارشکنیهای خود نارضایتیهای اجتماعی را دامن زدند. اما نارضایتیهایی از این دست به تنهایی نمیتواند موجب انقلاب شود.
* شعارهای اصلی انقلاب هیچگاه اقتصادی نبود. برعکس، میگفتند ما برای نان و خربزه، پول و ثروت انقلاب نکردیم. شعارهای غالب و رایج در مقطع انقلاب از جنس دیگری بود. از این رو، برای کسانی که تحولات جوامع را صرفا از منظر ماتریالیستی تحلیل میکنند درک این انقلاب و تحولات بعدی آن بسیار مشکل است. مارکسیستها سعی در تحلیل طبقاتی انقلاب کردند، اما این تحلیل هیچ توضیح قانعکنندهای به سوال «چرا انقلاب شد» نمیدهد. برای توضیح انقلاب ۵۷، بارها از انقلاب فرانسه به عنوان یک نمونه مشابه اروپایی استفاده شده است. اما این انقلاب را با انقلاب فرانسه نمیشود مقایسه کرد، چون محتوای کاملا متمایزی دارند. این مقایسه و تحلیل، پاسخی به سوال شما نمیدهد، مگر از این منظر که مردم فرانسه هم، زمانی به خیابان آمدند و سر به شورش گذاشتند که در یک رفاه نسبی بودند. تحلیل مارکسیستی، فقر و مبارزه طبقاتی را عامل انقلاب میداند. مارکسیستها این ایده را برای تحلیل انقلابهای کوچک و بزرگ به کار بردند. بسیاری از تحلیلگران غربی هم به دام مارکسیستها افتادند و این ایده را باور کردند. آنها بعد از جنگ جهانی دوم برنامههایی برای کشورهای خود و خصوصا کشورهای جهان سوم تدارک دیدند که اساس آن بر پایه این دیدگاه مارکسیستی که فقر عامل انقلاب است، بنا شده بود. ترس از گسترش مارکسیسم بود که آنها را به دام مارکسیسم انداخت. اگر به انقلاب ایران و آنچه در ایران روی داد، نگاه کنیم، درمییابیم که این ایده از ریشه اشتباه بود و مردمان ایران در دهه ۴۰ و پیش از آن فقیرتر و البته آرامتر و فاقد انگیزه برای انقلاب بودند.
* موتور محرکه انقلاب ایران نه طبقه کارگر بود، نه کشاورزان و دهقانان. به هیچوجه این طبقات نقش لوکوموتیو انقلاب را نداشتند. اگر نمونههای موثری مثل اعتصاب کارگران شرکت نفت را به عنوان یک نمونه قابل اتکا برای این ادعا در نظر بگیریم، این هم تحلیل ما را به خطا میبرد. چون این گروه از کارگران هم زندگی نسبتا مرفهی داشتند. کارگرانی که در انقلاب نقش کلیدی داشتند به نوعی نماینده اشرافیت کارگری بودند. کارگران دیگر پراکنده از هم بودند، نمیتوانستند نقش موتور محرکه را بازی کنند و مردم را به مسیر انقلاب بکشند.
شهرنشینان، روشنفکران و تحصیلکردگان شهری منادیان انقلاب شدند. تحلیلگران مارکسیست باید به این سوال پاسخ دهند که چرا کارگرانی که وضعشان به مراتب بهتر از قبل شده بود، باید نقش موتور انقلاب را بازی میکردند. شعار دفاع از پابرهنهها و ایدئولوژی مارکسیستی ایجاب میکرد که بعد از انقلاب نقش این گروهها پررنگتر از آنچه در واقع بود، تحلیل و بیان شود.
* انقلاب ایران ریشه در تفکرات نخبگان و خصوصا نخبگان ناسیونالیست داشت، ناسیونالیسمی که ویژگی مهم آن بیگانهستیزی بود. به نظر من، انقلاب ایران را بیش از هر قالب دیگری در همین نوع از ناسیونالیسم میتوان تحلیل کرد. البته بازگشت به خویش و ناسیونالیسم خاص انقلاب بیشتر صبغه اسلامی داشت، طبیعی هم بود چون اسلام بخش مهمی از هویت تاریخ و فرهنگی مردم ایران است.
نظر شما :