افشای جزئیات مذاکره دولت بازرگان با آمریکا
این بخشی از مقالهای است که مارک گازیوروسکی تاریخنگار آمریکایی به تازگی در مجله «میدلایست جورنال» انتشار داده و ترجمۀ آن در مجله «اندیشه پویا» منتشر شده است. در این مقاله جزئیاتی تازه از مذاکرات برخی اعضای دولت موقت از جمله مهدی بازرگان، عباس امیرانتظام و ابراهیم یزدی با مقامات آمریکایی در فاصله اردیبهشت تا آبان ۵۸ مطرح شده است. روایتی ناگفته که بعد از ۳۳ سال برای نخستین بار بیان شده است.
گازیوروسکی از اطلاعاتی میگوید که توسط مقامات آمریکایی به دولت موقت داده شد و نشان میداد عراق در حال ساماندهی و آمادهسازی نیروهایش برای حملهای قریبالوقوع به ایران است؛ اطلاعاتی که البته هیچگاه از آنها استفاده نشد.
بر اساس این گزارش ارتباط آمریکاییها با اعضای دولت موقت که عمدتاً عضو نهضت آزادی ایران بودند، از پیش از انقلاب ایران در جریان بوده و با دیدارهای چهرههایی چون محمد توسلی و عباس امیرانتظام با مقامات سفارت ایالات متحده در ایران کلید خورده است.
گازیوروسکی نوشته «مقامهای سفارت آمریکا از اردیبهشتماه ۱۳۵۷ با نهضت آزادی ایران که مهدی بازرگان رهبریاش میکرد، ارتباط برقرار کرده بودند؛ آن زمان نشانههای انقلاب کمکم هویدا شده بود. جان اِستمپل، مأمور سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا، اوایل ماه با محمد توسلی، از اعضای نهضت آزادی دیدار کرده و با همدیگر در مورد شرایط موجود مملکت بحث کرده بودند. توسلی چند هفته بعدتر استمپل را با بازرگان و دیگر عضو موسس نهضت آزادی، یدالله سحابی آشنا کرد... استمپل هرازگاهی با دیگر رهبران نهضت آزادی دیدار داشت و درباره موقعیتی که داشت شکل میگرفت و پیش میرفت، بحث میکردند.»
بر اساس این گزارش «اِستمپل ۱۹ دیماه ۱۳۵۷ برای اولین بار عباس امیرانتظام را دید، به پیشنهاد ریچارد کاتم، از متخصصان دانشگاهی پُرآوازه در مورد مسائل ایران که از ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۷ مامور سیآیاِی بود و ارتباطات خوبی با نهضت آزادی ایران و دیگر گروههای میانهروی مخالف ایرانی داشت. عباس امیرانتظام مهندسی ۴۶ ساله و تاجری بود که ابتدا در دانشگاه تهران و بعدتر در پاریس و برکلی درس خوانده بود و پس از فارغالتحصیلی چند سالی را در آمریکا کار تجارت کرده بود. او اولین بار سال ۱۳۳۲ کاتم را دیده بود، همان زمان که به نمایندگی از نهضت مقاومت ملی، نامهای اعتراضی تحویل سفارت آمریکا در تهران داده بود. طی سالهای بعدی امیرانتظام مثل بسیاری دیگر از ایرانیهای فعال سیاسی، هرازگاهی با مقامهای سفارت آمریکا دیدار میکرد، از جمله با یکی از ماموران جوان سیآیاِی به نام جورج کِیو که در فاصله سالهای ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۲ در پوشش فعالیتهای دیپلماتیک در ایران خدمت میکرد.»
گازیوروسکی اشاره کرده است که «زمستان ۱۳۵۷، امیرانتظام و استمپل مرتباً همدیگر را میدیدند و در مورد وضعیت پُرآشوب ایران و مشکلات روابط آمریکا با ایران بحث میکردند. امیرانتظام سفارت را از اتفاقات مهم باخبر میکرد و هرازگاهی از آمریکا کمک میخواست، مثلا برای ترغیب شاپور بختیار، نخستوزیر، به استعفا و برنامهریزیها برای بازگشت مسالمتآمیز آیتالله خمینی به کشور.»
به نوشتۀ او «در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ بازرگان به نخستوزیری منصوب شد این بحثها کمکم روی انبوه مسائل مبرم و ضروری دوجانبه میان ایران و آمریکا متمرکز شد.» در این زمان عباس امیرانتظام به معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت انتخاب شده بود.
دولت موقت اطلاعات مهم میخواست
اما امیرانتظام تنها مقامی نبود که با مسئولان سفارت ارتباط داشت، چرا که بر اساس آنچه منتشر شده است «اگرچه امیرانتظام احتمالا بیشترین میزان تماس را با آمریکاییها داشته اما مقامهای سفارت آمریکا در آن برهه گفتوگوهای مشابهی با مقامهای ایرانی دیگری هم داشتند، از جمله با خود مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه، ناصر میناچی وزیر ارشاد، احمد مدنی وزیر دفاع و حتی رئیس شورای انقلاب، محمد بهشتی.»
سال ۱۳۵۸ سال ناآرامی بود. از همان نخستین ماههای بهار درگیریها در مناطق مرزی که عمده ساکنان آنها را عربها، کُردها و دیگر اقلیتها تشکیل میدادند آغاز شد. رهبران انقلاب احتمال میدادند پای برخی قدرتهای خارجی در میان باشد.
این نگرانیها سرانجام به طرح یک درخواست از مقامات آمریکایی انجامید؛ درخواستی که از سوی رییس دولت موقت مطرح شده بود «۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ بازرگان و امیرانتظام با استمپل و چارلز ناس، کاردار سفارت آمریکا دیدار و این مسائل را مطرح کردند. در این دیدار بازرگان درخواست اطلاعاتی کرد که «به ایران برای دفاع از استقلالش در برابر دشمنان کمک کند» و خواست که این اطلاعات از طریق امیرانتظام به دولت منتقل شود.»
گازیوروسکی مینویسد: «احتمالاً بازرگان، امیرانتظام، و یزدی پیشتر هم درخواستهای مشابهی برای دریافت اطلاعات کرده بودند» اما «در این برهه مقامهای آمریکایی چندان میلی به دادن اطلاعات حساس به ایران نداشتند و میترسیدند چنین اطلاعاتی دست آدمهای نامشخص بیفتد.»
بهرغم این بیمیلی اما ۲۶ اردیبهشتماه «گزارش کمابیش ملایم و بیخطری درباره وضعیت افغانستان به آقای امیرانتظام داده شد. طی دیداری در روز ۳ خردادماه، امیرانتظام به یکی از مقامهای سفارت گفت این گزارش به دردشان خورده اما ایران واقعا نیازمند اطلاعاتی در مورد تهدیدهای پیش روی امنیت داخلیاش است.»
بر اساس تحقیق تازه منتشر شده این تاریخنگار آمریکایی، اوایل تیرماه بروس لینگن جای چارلز ناس کاردار سفارت را تا زمان انتصاب سفیر تازه آمریکا در ایران گرفت و سرپرست سفارتخانه شد. لینگن برای اولین بار ۱۶ تیرماه با امیرانتظام دیدار کرد: «لینگن شفاهاً شرح مختصری در مورد ارزیابی کنونی آمریکا درباره موضع عراق در قبال ایران داد، از جمله اطلاعاتی برگرفته از تلگرافی متعلق به اواسط خردادماه از بخش منافع ایالات متحده سفارت آمریکا در بغداد که گزارش شایعات و مشاهداتی از تحرکات عظیم یگانهای مسلح عراقی از شمال شرق این کشور به جنوب شرق بود، جایی که ایران آسیبپذیرترین موضع ممکن را در برابر حملهای احتمالی داشت.»
اوایل مرداد سال ۱۳۵۸ عباس امیرانتظام به سمت سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی منصوب شد و از ایران رفت. مأموریت اصلی او «ادامه دادن تماسهایش با مقامهای آمریکایی بود، کاری که بیرون ایران راحتتر میتوانست انجام دهد و نیز ترغیب مهاجران ایرانی به بازگشت به وطن.»
تماس مقامهای ایران و آمریکا از همان ابتدای ماموریت امیرانتظام آغاز شد. محقق آمریکایی مینویسد که امیرانتظام دوباره درخواست اطلاعاتی در مورد تهدیدات خارجی علیه امنیت ملی ایران کرد و گفت این مهمترین کاری است که آمریکا میتواند برای بهبود روابط دوجانبهاش با ایران انجام دهد. امیرانتظام همچنین گفته بود که آیتالله روحالله خمینی این گفتوگوها را تأیید کرده، اگرچه تاریخنگار آمریکایی بر اساس اسناد به دست آمده درباره صحبت این ادعا تردید کرده است.
تردید گازیوروسکی شاید چندان هم دور از واقعیت نباشد چرا که مدتی بعد امیرانتظام به اتهام جاسوسی برای ایالات متحده بازداشت شد و پس از چند جلسه محاکمه جنجالی حکم اعدام برایش صادر شد، هرچند حکم او سپس به حبس ابد کاهش یافت و سالها در زندان ماندگارش کرد.
پیشبینی آمادگی عراق برای حمله به ایران
اوایل شهریورماه ۱۳۵۸ بود که بخشهایی از جامعه اطلاعاتی آمریکا از جمله «ستاد هشدارهای استراتژیک شورای امنیت ملی آمریکا» به این نتیجه رسیدند که عراق در حال آماده شدن برای حملهای احتمالی به ایران است: «یکی از نخستین تحلیلها در این باره، متعلق به هُوارد تایچِر بود، از تحلیلگران پنتاگون که در مارس ۱۹۷۹ [اسفندماه ۱۳۵۷] گزارشی تهیه کرد که نشان میداد ظرفیتهای نظامی عراق به میزان قابل توجهی بالا رفته و پرسشهایی را در مورد مقاصد و نیات رهبران این کشور مطرح میکرد. ماه ژوئن [خردادماه] مرکز ملی ارزیابی اطلاعات به این نتیجه رسید که عراق برتری نظامی قابل توجهی نسبت به ایران دارد و حدس واحد منافع ایالات متحده سفارت آمریکا در عراق این بود که عراق احتمالا میخواهد ضربشستی سریع به ایران نشان بدهد.»
یکی از مقامهایی که این گزارشها را دید، دیوید نیوسام معاون وزیر خارجه آمریکا بود: «نیوسام و احتمالا دیگر مقامهای بلندپایه آمریکا که چشمانداز جنگ میان این دو کشور به لحاظ استراتژیک مهم، گوشبهزنگشان کرده بود، به این نتیجه رسیدند که آمریکا باید در مورد این فعالیتهای عراق اطلاعاتی به دولت بازرگان بدهد تا آنها بتوانند برای بازداشتن عراق از این حمله اقداماتی انجام بدهند و از این طریق جلوی وقوع جنگ را بگیرند.»
بر اساس یافتههای تازه تاریخنگار آمریکایی «در این برهه مقامهای آمریکایی بهدنبال راههایی برای ادامه فعالیتهایشان در تأسیسات دیدبانی الکترونیک تَکسمَن بودند. یکی از فکرهایی که به ذهنشان رسید، راهاندازی مجدد یکی دیگر از تأسیسات دیدبانی الکترونیک با اسم رمز آیبِکس بود تا بعد از اینکه دیدند آیبِکس چهقدر میتواند به دردشان بخورد، برای ترغیب مقامهای ایرانی به راهاندازی مجدد تَکسمَن تلاش کنند.» تکسمن برای رصد آزمایشهای موشکی شوروی طراحی شده بود، آیبِکس را هم برای جمعآوری اطلاعات در مورد تحرکات نیروهای نظامی، ارتباطات رادیویی، و دیگر فعالیتهای نظام متداول همسایههای ایران در کناره مرزها طراحی کرده بودند.
بر اساس این گزارش «اوایل دهه پنجاه که فکر تأسیس آیبِکس مطرح شد، رفتار عراق در قبال ایران بسیار خصمانه بود. پیش از وقوع انقلاب ایران، بیشتر بخشهای سیستم آیبکس فعال شده بودند، از جمله پایگاههای زمینی استراق سمع که امکانات الکترونیک داشتند، و سه هواپیمای سی-۱۳۰ که میتوانستند پیامهای رادیویی را رصد کنند و از داخل حریم هوایی ایران بهصورت مورب عکسهایی بگیرند.»
چنین سیستمی میتوانست کمک بسیار زیادی برای جلوگیری از درگرفتن یک جنگ منطقهای در اختیار ایرانیها قرار دهد، بنابراین «مقامهای آمریکایی تصمیم گرفتند به همتاهای ایرانیشان در مورد آیبکس و چگونگی راهاندازی آن اطلاعات بدهند، هم به این قصد که به آنها امکانی را برای رصد تدارکات عراق بهمنظور حمله به ایران بدون تکیه به اطلاعات آمریکا بدهند و هم به این امید که چنین اقدامی راهگشایشان برای راهاندازی مجدد تکسمن باشد.»
اینجا بود که آمریکاییها وارد عمل شدند و برخی نکات فنی لازم برای استفاده ایران از فنآوریهای بازدارنده را از طریق امیرانتظام به دولت موقت تحویل دادند: «در جریان دیدار مقامهای آمریکایی با عباس امیرانتظام سفیر ایران در استکهلم مجموعه کتابچههایی را دربرگیرنده دستورالعملها و نیز راهنماهایی را برای بهرهبرداری از آیبکس فراهم کرد و ۱۳ مهرماه آنها را تحویل امیرانتظام دادند... مقامهای آمریکایی بعد موضوع تأسیسات تکسمن را پیش کشیدند و امیرانتظام قول داد موضوع را با مقامهای ایران مطرح و مقدمات دسترسی دوباره آمریکاییها به تکسمن را فراهم بیاورد.»
اینچنین بود که در روز ۲۳ مهرماه ۱۳۵۸ دو مقام آمریکایی در سفری به ایران، با ابراهیم یزدی وزیر خارجه وقت و امیرانتظام که برای شرکت در این جلسه از استکهلم به تهران بازگشته بود، دیدار کردند. جلسهای که یکی از مدعوین آن یعنی مصطفی چمران، وزیر دفاع، به دلیل آنکه در کردستان مجروح و بستری شده بود، نتوانست در آن شرکت کند.
در این جلسه مقامهای آمریکایی به دولتمردان ایرانی گفتند که «اسناد متقنی مبنی بر انجام مانورهایی نظامی از سوی عراق وجود دارد که فقط میتوان با گزینه آماده شدن برای حملهای احتمالی به ایران توجیهشان کرد.» آنها توضیح دادند که «مانورهایی با حضور مشترک یگانهایی مختلف و تمرینهایی برای گسیل و حرکت سریع یگانهایی بزرگ در مسیر شط العرب (اروند رود) رودی که مشخصکننده جنوبیترین بخش مرز میان عراق و ایران است، در جریان است». آنها همچنین تاکید کردند که «عراق مقادیر عظیمی ابزارآلات و تمهیدات جنگی را در این منطقه دارد جاساز میکند، این ابزارآلات و تمهیدات را پنهان و استتار میکند، و مشغول اجرای طرحهای مهندسی نظامیای است که حمله به ایران را برایش تسهیل خواهند کرد.»
اطلاعات به جانشینان دولت موقت داده نشد
هرچند گفتوگوهای مقامات آمریکایی با دولت موقت در حال تبدیل شدن به یکی از مهمترین همکاریهای اطلاعاتی و امنیتی میان دو کشور بود، این مذاکرات با شوکی ناگهانی و غیرقابل پیشبینی متوقف شد. در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ گروهی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام به واسطۀ مخالفتهایشان با سیاستهای آمریکا در قبال ایران سفارت این کشور در تهران را تسخیر کردند. این اقدام از یک سو به استعفای جمعی اعضای دولت موقت انجامید و از سوی دیگر تیره شدن روابط ایران و آمریکا را در پی داشت.
با استعفای دولت موقت، طولی نکشید که نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و ابوالحسن بنیصدر به عنوان رییس دولت برگزیده شد و چند ماه بعد در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ پیشبینی آمریکا به حقیقت بدل شد و عراق با حمله همهجانبه به ایران جنگ بزرگی را رقم زد که ۸ سال به طول انجامید.
گازیوروسکی در مقالۀ خود درباره سرنوشتِ اطلاعات نظامی منتقل شده از سوی آمریکاییها به مقامات دولت موقت میگوید، مهدی بازرگان و همکارانش «اطلاعات موجود را به جانشینانشان ندادند، اطلاعات در مورد تدارکات حمله عراق به ایران و اینکه چهطور میتوان بهیاری آیبکس این تدارکات را رصد کرد. مقامات ایران غافل از تهدیدی که از سوی عراق متوجهشان بود، پاکسازی نیروهای مسلح را ادامه دادند. آنها همچنین بهرغم درگیریهای مکرر با نیروهای عراقی طی ماههای پیش از حمله، تلاشی برای تقویت استحکامات دفاعی در مناطق مرزی نکردند.»
به نوشته او «طی دو روز اول حمله، نیروهای عراقی به هیچ یگان نظامی ایرانی که در حد تیپ باشد، برنخوردند. چند هفته نخست نبرد، هزاران کشته و زخمی ایرانی به جا گذاشت و ایران صدها کیلومتر مربع از خاکش را از دست داد، تا اینکه سپس توانست، در پی اشتباهات عراقیها و قهرمانیهای نیروهای نظامی نامنظم ایرانی، جلوی یورش عراق را بگیرد.»
اما آیا تحلیل گازیوروسکی درباره اینکه بازرگان و یارانش هیچگونه هشداری به سران انقلاب و جانشینانشان در دولت ندادند، صحیح است؟ تاریخنگار آمریکایی میگوید ابراهیم یزدی و عباس امیرانتظام در دیدارهایی که با آنها داشته این موضوع را تایید کردهاند. اما چرا؟ چرا آنها نباید این اطلاعات ذیقیمت را به مقامات دیگر بدهند؟ پاسخ را باید در فضای سیاسی آن روزها جستوجو کرد. گازیوروسکی درباره آن شرایط به «اندیشه پویا» گفته است: «انتظام به کِیو میگوید که آنها درباره این ارتباطات به آیتالله خمینی اطلاع میدهند... به گمانم اگر هم گفته باشند احتمالاً نگفتهاند که این ارتباطات با سرویس اطلاعاتی آمریکا برقرار شده. آنچه گفتهاند ناروشن بوده. شاید بازرگان گفته باشد که افرادی در دولتش با سفارت آمریکا در گفتوگویند. غیرطبیعی هم نبود...»
او میافزاید: «من شک دارم که آنها به هیچکدام از اطرافیان امام هم چیزی در این باره گفته باشند. افراد بازرگان در زمانی که دریافت آن گزارشها آغاز شد در فاصله شهریور تا آبان ۵۸، رابطه خوبی با خط امامیها نداشتند. گمان نمیکنم که آنها علاقهای داشتند تا کسانی همچون جلالالدین فارسی یا بنیصدر را هم مطلع کنند. آنها آنقدر رادیکال بودند که میخواستند بازرگان را پایین بکشند. گمان میکنم بازرگان، یزدی و امیرانتظام خیلی احتیاط میکردند مبادا این اطلاعات به گوش کسی درز کند. چرا که اواخر تابستان و اوایل پاییز ۱۳۵۸ آنها میدانستند که خط امامیها دنبال یک بهانهاند. بحران میان بازرگان و نیروهای مخالفش شدید شده بود و آنها میدانستند که این نوع اطلاعات اگر درز پیدا کند بحران را دوچندان میکند.»
نظر شما :