روایت اکرمی، منصوریان و آرمین از روزی که شاه رفت
امید ایرانمهر
در این میانه اعلام نام شاپور بختیار به عنوان مسئول تشکیل کابینه خیلیها را بهتزده کرد. بختیار عضو جبهه ملی بود. حزبی همیشه منتقد که خود را وفادار به آرمانهای دکتر محمد مصدق و نهضت ملی معرفی میکرد و آشکارا با نظام حاکم زاویه داشت. اما این [به ظاهر] نرمش حکومت به سوی چهرهای ملیگرا در کنار آزادی زندانیان و وعدههایی برای اصلاح امور، آنقدر دیر انجام شد که نه تنها تاثیری مثبت بر روند تحولات به سود شاه نداشت که فضا را به سمتی برد که دیگر کسی شک نداشت شاه باید برود. حتی دیگر اعضای جبهه ملی [جز بختیار] هم این انتخاب را باور نداشتند و بختیار را از خود راندند که به درستی دریافته بودند او بازیگری از قبل بازنده است.
کابینه بختیار با سر و صدای بسیار و شعارهای رادیکال به مجلس شورای ملی رفت و رای اعتماد گرفت اما مردمانی که در خیابانها فریاد مرگ بر شاه از زبانشان نمیافتاد، اعتمادشان را جای دیگری به ودیعه نهاده بودند. دولتی وفادار به نظام سلطنت پاسخ مردمانِ کوچه و بازار را نمیداد. آنها تغییری واقعی میخواستند و این را حتی میشد از شعارهای بیحد و حصر و برنامههای هر روز رادیکالتر بختیار دریافت که میخواست خود را با موجی که برخاسته بود، همراه نشان دهد. خیابانها اما از کاخ و مجلس و نخستوزیری پیشتر رفته بودند و برانداختن اساس نظام سلطنت را هدف داشتند.
سیدرضا اکرمی، عضو جامعه روحانیت مبارز دربارۀ شرایط آن روزها به «تاریخ ایرانی» میگوید: «کشور در تب و تاب بود. از یک سو امام در نوفللوشاتو مستقر بودند و با مصاحبههایشان مواضع انقلابیون را که مبتنی بر «لزوم رفتن شاه» بود، در سطح بینالمللی مطرح میکردند و از طرف دیگر در تهران و شهرهای دیگر به مناسبتهای مختلف تظاهرات، راهپیمایی و مجالس سوگواری برگزار میشد که در همۀ اینها شعارهای ضد رژیم پهلوی مطرح بود.»
در چنین فضایی بود که «خروج شاه از ایران» که به عنوان سناریویی محتمل چند هفتهای بود در میان بخشی از فعالان سیاسی دهان به دهان میچرخید به بطن کوچه و بازار رسید و اعلام خبر از اخبار نیمروزی ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ فصلی تازه از تحولات را در ایران بحرانزده رقم زد.
خسرو منصوریان، عضو نهضت آزادی ایران میگوید: «همه شرایط را شاه به گونهای رقم زد که محکوم به رفتن بود. نه مجلس، مجلس درستی بود، نه وزرا افراد شایستهای بودند که مورد اقبال مردم باشند. عملکرد دستگاه، جنایات درون زندانها و بخصوص فاصلهای که میان مردم و حکومت ایجاد شده بود، همه و همه... با این حال شاه مثل همۀ دیکتاتورها تا آخرین لحظه در برابر سرنوشتی که عملکرد خودش برایش رقم زده بود مقاومت کرد.»
خبر خروج شاه همچنان که انتظار میرفت، موجی از شادمانی را در خیابانها تهران به وجود آورد. مردم دسته دسته در خیابانها به راه افتاده بودند و رفتن دیکتاتور را به یکدیگر تبریک میگفتند. محسن آرمین، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و از اعضای گروه «توحیدی صف» که پیش از انقلاب از جمله گروههای چریکی مبارزان مسلمان بود، دربارۀ آن روز میگوید: «آن روز من در خیابان بودم که خبر رفتن شاه را شنیدم. پخش این خبر در جامعه شادمانی مردم را به دنبال داشت. خیلیها تکههای بریده روزنامههایی که تیتر «شاه رفت» را بر پیشانی داشتند، به دست گرفته بودند، عابران در میان خیابان بودند و سوارهها چراغ ماشینها را روشن کرده بودند. نیروهای ارتش هم در خیابان بودند اما کسی کاری نمیکرد. یک جشن گسترده خیابانی بود که همه به آن دعوت بودند.»
آیا رفتن شاه قابل پیشبینی بود؟
شاه از روزها پیش از ۲۶ دیماه به دنبال سپردن زمام دولت به یک چهره ملی بود. بعد از شکست تجربه آموزگار، شریفامامی و ازهاری، شاه به دنبال فردی وجیهالمله بود که سکان این کشتی بحرانزده را به او بسپارد و خود به یک «مرخصی» نامحدود برود. مذاکراتی هم با چند چهرهٔ ملی داشت و در صدر آنها دکتر غلامحسین صدیقی؛ یار همیشگی مصدق. او شرطی برای شاه داشت و آن عدم خروجش از کشور بود. شرطی که از سوی شاهِ خسته و بیمار مورد قبول واقع نشد. اینچنین بود که قرعۀ فال به نام بختیار افتاد و او به شرط گرفتن اختیارات کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت، نخستوزیری را پذیرفت.
زمینههای خروج شاه از کشور اینچنین فراهم شد، اما آیا فعالان سیاسی تا پیش از ۲۶ دیماه خروج شاه از کشور را پیشبینی میکردند؟ به گفتۀ رضا اکرمی این احتمال در محافل روحانیون مطرح بود: «آن مقداری که در تحلیلها و در گفتوگوهای خودمانی و داخل کشور وجود داشت تقریباً رفتن شاه و همچنین نظام پهلوی را قطعی میدانستیم اما چون امام باید حرف اصلی را میزد کسی جلوتر از ایشان چیزی نمیگفت. حوادث پس از هجرت امام از نجف به پاریس و آمدن بختیار و فضای آشفتهای که وجود داشت این را به ما میگفت که انقلاب به مرحله پیروزی نزدیک میشود.»
محسن آرمین هرچند آن روزها زمینه را برای خروج شاه از کشور مساعد میدید اما میگوید این چیزی از ناگهانی بودنِ این واقعه کم نکرد: «باید اعتراف کرد که انتشار خبر رفتن شاه، مثل شوک بود. ما هیچ زمینهای از وقوع این ماجرا در اخبار و اطلاعاتی که در دسترسمان بود نداشتیم. البته به لحاظ تحلیلی چون امام فرموده بودند که شاه باید برود ما هم میگفتیم که راه نجات کشور در این است که شاه از قدرت کنار برود اما اینکه در فاصلهٔ زمانی کوتاهی اتفاق بیفتد برایمان قابل پیشبینی نبود. اصولاً تحولات انقلاب آنقدر سریع اتفاق افتاد که هیچ گروه، دسته و جریانی نمیتوانست تحلیل دقیقی از تحولات داشته باشد.»
خسرو منصوریان با ممتنع دانستن پاسخ این سؤال میگوید: «شرایط به جایی رسیده بود که همه منتظر بودند. مردم منتظر تغییر بودند و انتظار داشتند آن شرایط پایدار نماند اما شرایط پیچیده سیاسی که از وضعیت ملتهب عرصههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی نشأت گرفته بود به هیچکس اجازه نمیداد که بخواهد چیزی را پیشبینی کند. شاهد آنکه در کنار ما که برای تغییر وضعیت لحظهشماری میکردیم، پیرمردان و پیرزنانی بودند که میگفتند مگر میشود مملکت بدون شاه بماند؟ یاد گرفته و عادت کرده بودند که کشور باید شاه داشته باشد و تصوری از کشور بدون شاه نداشتند اما همین تحلیلها را نمیتوانستند یا نمیخواستند آنچنان در میان جوانترهایی مثل ما مطرح کنند که به هیچ چیزی جز تغییر فکر نمیکردیم. آن شرایط انتظاری مبنی بر تغییر را شکل داده بود اما کسی نمیتوانست بگوید تغییر همین فردا حاصل میشود یا سالها بعد. پیشگویی ممکن نبود.»
آیا کسی به بازگشت شاه فکر میکرد؟
شاه و فرح با جمع دیگری از همراهانشان ۲۶ دیماه ۵۷ ایران را به مقصد آسوان مصر کردند. شاه هرچند در هنگام خروج از کشور اشک ریخت و چهرۀ حاکمی شکست خورده را داشت اما باز هم در گفتوگو با خبرنگاران تاکید کرد که «مدتی است که احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا هم گفته بودم که وقتی خیالم راحت بشود و دولت مستقر شود، بعد مسافرت خواهم کرد.» او دربارۀ بازگشت به ایران هم گفت: «بستگی به حالت مزاجی من خواهد داشت، از الان که نمیتوانم بگویم.»
شاه نمیتوانست بگوید کی باز خواهد گشت. او همچنان چهرهای نگران از خود تصویر میکرد که تا «دولت مستقر نشود» خیالش راحت نخواهد شد و اما در بحرانیترین شرایط و در حالی که میگفت «حرفی غیر از حس وضعیت مملکت و انجام وظیفه بر اساس میهنپرستی ندارم» در حال ترک ایران بود. آیا او خیال بازگشت داشت؟ برخی اسناد که بعد از انقلاب منتشر شد نشان از قصد گروهی از سلطنتطلبان برای بازگرداندن شاه دارد. اما آیا این نگرانی در میان فعالان سیاسی مخالف هم وجود داشت؟ آیا آنها تصور میکردند آنچه در مرداد ۳۲ اتفاق افتاد بار دیگر تکرار شود؟ آیا احتمال میدادند سفر شاه بار دیگر با کودتایی همچون کودتای ۲۸ مرداد نیمه تمام بماند و او با استقبال کودتاچیان به ایران بازگردد؟
اکرمی میگوید: «بالاخره بعد از پیروزی انقلاب و پایان تقابل انقلابیون و نظام پهلوی بر اساس اسنادی که به دست آمد و مسایلی که در دیدار هایزر با ارتشیها مطرح شد، معلوم شد گروهی به دنبال این بودند که حادثه ۲۸ مرداد ۳۲ را تکرار کنند. حتی بعد از بازگشت امام و در شب ۲۲ بهمن که دولت حکومت نظامی اعلام کرد و ساعت حکومت نظامی را تا غروب جلو کشید، احتمال اینکه کودتایی در راه است مطرح شد اما مجموع شرایط بهگونهای بود که ابتکار عمل را از دست کودتاچیان گرفت. همان شب ۲۲ بهمن بعضی کادرها حرکت کردند. حتی شنیده شد تیپی از همدان به سوی تهران حرکت کرده و مردم آن را متوقف کردهاند. حضور مردم و آمادگیهایی که امام به آنها داده بودند، در کنار شکافی که در نیروهای مسلح بوجود آمده و در جریان دیدار امام با بخشی از کادرهای نیروی هوایی در ۱۹ بهمنماه آشکار شده بود، اجازۀ تکرار ۲۸ مرداد را نمیداد. سال ۵۷ با ۳۲ خیلی تفاوت داشت. مردم آگاه شده بودند و در صحنه حاضر بودند. خاطرم هست که در همان شب ۲۲ بهمن ساعت ۱۰، ۱۱ شب به خیابان پیروزی [فرحآباد سابق] رفتم و گروه کثیری از خلقالله بودند که در خیابانها حضور داشتند. کسی حکومت نظامی را جدی نمیگرفت. بر اساس اسنادی که بعدها هم به دست آمد، اندیشه کودتا وجود داشت اما زمینه آن وجود نداشت.»
منصوریان هم معتقد است «ترسی از تکرار ۲۸ مرداد وجود نداشت». او در توضیح این تحلیل میگوید: «به جهت اینکه در مرداد ۳۲ رهبری جریان در دستان مرحوم دکتر مصدق بود. علیرغم اینکه به عنوان یک عضو نهضت آزادی ایران خود را ایرانی، مسلمان و مصدقی میدانم و به ایشان ارادت ویژهای دارم اما این یک حقیقت است که شما شخصیت کاریزماتیک امام را نمیتوانید با دکتر مصدق مقایسه کنید. جامعه ما که اکثریت آن مسلمان هستند به آقای خمینی نگاه دیگری داشتند. ایشان نه تنها مردم عادی و مذهبیون، که ملیون را هم زیر چتر خود گرفته بودند، در حالی که دکتر مصدق و البته آیتالله کاشانی آنچنان که باید با خطی که از سوی استکبار در جهت افتراق ملیون و مذهبیها دنبال میشد برخورد نکردند. از طرف دیگر آقای خمینی با شخصیت کاریزماتیکی که داشتند مبارزه را تودهای کردند. این تودهای شدن مبارزه اجازۀ خودنمایی را به کودتایی مشابه مرداد ۳۲ نمیداد.»
با این حال پس از روی کار آمدن بختیار و خروج شاه از کشور، همچنان زمزمههایی در جامعه وجود داشت: «بختیار را عاملی میپنداشتند که آمده فضا را برای بازگشت شاه فراهم کند.» شاید برای همین بود که رهبری انقلاب بارها تاکید کرد «کار تمام نشده است»، «باید تا آخر راه برویم».
آرمین هدف این نوع اعلام مواضع را جلوگیری از سستی مردم در مبارزه میداند. او به «تاریخ ایرانی» میگوید: «این نگاه از این جهت بود که در جامعه تزلزلی پیدا نشود و حرکت انقلابی به سمت سستی نرود. مردم نباید به اینکه شاه رفته است دلخوش میکردند و امام هم بر همین مبنا میگفت مبارزه همچنان ادامه دارد.»
او درباره احتمال کودتا و تکرار سناریوی ۲۸ مرداد هم میافزاید: «به عنوان یک احتمال البته مطرح بود که ارتش ممکن است کودتا کند. این بخشی از سناریوهای محتمل بود اما اینکه ما نگران برگشت شاه به عنوان یک امر فوری و خطری جدی باشیم، تقریباً آن روز اینطور نبود.» آرمین معتقد است دلیل این امر «تفاوت سطح و عمق انقلاب» با جریان ملی دهه ۳۰ بود: «ما با یک انقلاب تمامخلقی مواجه بودیم. هیچ تفاوتی میان شهرهای کوچک و بزرگ نبود. یک قیام مردمی فراگیر بود. با آنچه در مرداد ۳۲ دیده بودیم تفاوت داشت. این باعث میشد وقوع کودتا به عنوان یک امر عاجل مطرح نباشد اما نمیتوان این موضوع را رد کرد که این هم یک احتمال بود. خاطرم هست که شبهای آخر بیستم یا بیست و یکم بود که امام دستور داد همه مردم به خیابان بریزند. دلیل هم این بود که خبر رسیده بود که قرار است کودتایی اتفاق بیفتد و در هنگام شب و نبودِ مردم با بازداشت ۲۰۰، ۳۰۰ نفر از فعالان اصلی انقلاب، کار را تمام کنند. اما با همان یک اشاره امام مردم در خیابانها حاضر شدند و این توطئه را خنثی کردند.»
نظر شما :