بهشتی سرشت: با قتل امیرکبیر فکر ترقی در ایران تعطیل شد
مدیر گروه تاریخ پژوهشکده امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی با بیان اینکه امیرکبیر یک اصلاحطلب ملی و بومی بود، بزرگترین خدمت او را ساخت دارالفنون خواند و گفت: تلاش برای انجام اصلاحات از بالا و عدم ظرفیتشناسی مملکت از ضعفهای امیرکبیر به شمار میرود. امیرکبیر از استعداد مسالهشناسی خوبی برخوردار بود اما عدم ظرفیتشناسی که موجب شد او ارتباطات خود را با علما و روشنفکران توسعه ندهد، به او آسیب زد و پس از قتل او هیچ صدای اعتراضی شنیده نشد؛ این ضعف را میتوان به دلیل کوتاهی دوران صدارت او و نداشتن فرصت کافی دانست.
آغاز درخشش امیرکبیر؛ دوران فعالیت او در آذربایجان
دکتر محسن بهشتی سرشت، زمان درخشش امیرکبیر را دوران حضور او در آذربایجان دانست و گفت: در آن دوره، امیرکبیر که شخصیتی خودکفا و خودجوش رشد کرد، آنچنان مراتب کاردانی و درایت خود را اثبات میکند که به مقام وزیر نظامی نایل میشود. وزیر نظامی، موقعیت اداره امورات آذربایجان به نمایندگی ولیعهد است که در آن زمان یک نوجوان بود.
او ادامه داد: محمدشاه قاجار در سال ۱۲۵۳ قمری به پادشاهی میرسد و در سال ۱۲۶۴ از دنیا میرود یعنی ناصرالدین شاه که در سن ده سالگی ولیعهدی خود را آغاز کرده بود، حدود بیست سالگی به پادشاهی میرسد. با توجه به این مساله که ناصرالدین شاه در آغاز ولیعهدی ده سال بیشتر نداشت و دور از پدر که در تهران است به سر میبرد، شخصیتی کاردان برای اداره با درایت امور در آذربایجان میطلبد. آغاز درخشش شخصیت امیرکبیر از این دوران است. ناصرالدین شاه احساس خوبی نسبت به محمدتقیخان فراهانی که بعدها ملقب به امیرکبیر میشود، داشت.
حساسیت زیاد انتقال قدرت به ولیعهد در زمان قاجار
بهشتی سرشت با بیان اینکه موضوع انتقال قدرت به ولیعهد در دوره قاجار، همواره با حساسیت بسیاری همراه بوده است، اظهار کرد: این حساسیت به دلیل وجود شاهزادههایی بود که گاهی از مادر، جدا و با هم رقیب و متخاصم بودند. در این میان میتوان به عباس میرزا مُلکآرا - برادر ناصرالدین شاه از مادری دیگر- اشاره کرد. عباس میرزا در خاطرات خود که پس از مشروطیت به چاپ رسید، در این رابطه نوشته است پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه، مادر او مهدعلیا با بیان اینکه ممکن است عباس میرزا در آینده نزدیک، مدعی سلطنت شود، او را به کشتن وی تشویق میکند. پیشخدمت کاخ که عامل انگلیسیها بوده است متوجه این ماجرا شده و به سفیر انگلیس خبر میدهد؛ سفیر نیز بلافاصله خود را به کاخ گلستان رسانده و شاه را تهدید میکند که به دلیل اینکه عباس میرزا از عاملین ماست نباید اینگونه با او برخورد شود، در نهایت میتوانید او را تبعید کنید و همین کار انجام میشود و او به کربلا و عتبات عالیات تبعید میشود.
او با اشاره به ماجرای فوق، فضا و نگاه موجود در آن دوران را نسبت به قدرت نشان داد و تصریح کرد: با توجه به موارد یاد شده هنگام فوت محمدشاه شرایط بسیار حساسی حکمفرما بود که با درایت امیرکبیر، ناصرالدین شاه به تهران منتقل شده و بر تخت پادشاهی مینشیند؛ به دلیل این خدمت بزرگ او، مهدعلیا حاضر میشود دختر خود را که فاصله سنی زیادی نیز نسبت به امیرکبیر داشته به نکاح او درآورد. علاوه بر کاردانی اثبات شده امیرکبیر و خدمت بزرگ او در انتقال قدرت از محمدشاه به پسرش، این نسبت خانوادگی نیز در به صدارت رسیدن او مزید بر علت شد. مقام صدارت عظمای امیرکبیر متاسفانه چندان طولانی نبود اما این ۳ سال و چند ماه، آثار و برکات فراوانی داشت.
دلایل حذف و کنار زدن ناگهانی چهرههایی ملی مانند امیرکبیر، مصدق و...
بهشتی سرشت در بیان دلایل حذف ناگهانی افرادی چون امیرکبیر و مصدق که از قهرمانان ملی به شمار میرفتهاند توسط حکومتهای وقت، توضیح داد: یکی از ویژگیهای نظامهای استبدادی و دیکتاتوری این است که شاه و حاکم هیچگاه نمیخواهد فرد دیگری از او برتر باشد در نتیجه به محض اینکه احساس کنند کسی در حال درخشش و مورد توجه مردم و رجال کاردان است، این اتفاقات رخ میدهد و تلاش میکنند آن شخصیتها و چهرههای مفید و مدبر را حذف کنند. سعایت و بدخواهی اطرافیان از دیگر دلایل این موضوع است که متاسفانه این مساله نیز در نظامهای استبدادی بسیار فراوان مشاهده میشود به ویژه در تاریخ ایران، شاهانی دیده شدهاند که برای حفظ قدرت حتی فرزند خود را کشته یا کور کردند؛ حتی افرادی بودند مانند نادرشاه و عباس میرزا که در تاریخ ایران از قهرمانان ملی و به ظاهر از شخصیتهای مثبت هستند اما همینها نیز بر نمیتابیدند که حتی احیانا از ناحیه فرزند خود مورد خطر قرار گیرند.
او افزود: در دوران ناصرالدین شاه نیز شاهزادگانی که طمع قدرت داشتند به ویژه فرزندان فتحعلی شاه قاجار، فراوان بودند که معمولا حکام محلی در سراسر کشور از همین شاهزادگان تشکیل میشد مانند ظفرالسلطنه در کرمان و ظلالسلطان در اصفهان که از شاهزادگان قدرتمند به شمار میرفتند. گاهی پادشاه از ناحیه همین شاهزادگان و برادران خود احساس خطر میکرد کمااینکه به ماجرای عباس میرزا ملک آرا اشاره کردم. علاوه بر مساله ویژگیهای حاکم دیکتاتور که موجب کنار زدن قهرمانان ملی مانند امیرکبیر میشود، وجود بدخواهان و سعی آنها نیز از موارد موثر دیگر است. در این مورد خاص، میرزا تقیخان گاهی از ناحیه زنان درباری نیز مورد حسادت و بدخواهی قرار میگرفت کمااینکه مادر ناصرالدین شاه در قتل امیرکبیر نقش زیادی داشت.
بهشتی سرشت با اشاره به سفری که سوگلی ناصرالدین شاه - انیسالدوله- به همراه شاه و میرزا حسینخان سپهسالار و... به فرنگ داشت، تصریح کرد: ظاهرا به دلیل بعضی رفتارهای غیرکلاسیک که از ناحیه انیسالدوله دیده شده بود، امیرکبیر ایشان را از روسیه به ایران بر میگرداند. این خانم پس از برگشت به ایران به یکی از مخالفان سرسخت او تبدیل میشود. در مخالفت با قرارداد رویتر، انیسالدوله نیز یکی از سردمداران مخالفین بود؛ البته مخالفین این قرارداد از طیفهای مختلفی بودند به عنوان مثال روحانیونی مانند ملاعلی کنی دستهای از آنها هستند. مخالفت قشر روحانیان از جهات دیگری بود اما انیسالدوله و بعضی از شاهزادگان به خاطر حسادت با میرزا حسینخان مخالف این ماجرا شده بودند. این گروهها و مواضع آنها را باید از یکدیگر تفکیک کرد تا تداخل آنها موجب کتمان شدن چهره حق و حقیقت نشود.
او با بیان اینکه گاهی به دلیل برخی برخوردها و تنشهایی که بین بخشی از روحانیون با این چهرههای کاردان به وجود میآمد، زمینههای مخالفت نیز ایجاد میشد، افزود: به عنوان مثال مخالفت امیرکبیر با بستنشینی موجب جبههگیری بخشی از روحانیان -البته من در میان آنها و منابع تاریخی روحانیون درجه اول را مشاهده نکردم ـ نسبت به اقدامات امیرکبیر شد. بستنشینی به این معناست که مجرمی به خانه عالم یا به یکی از امامزادگان پناه ببرد و به اصطلاح در آنجا بست بنشیند. اساسا امیرکبیر با بستنشینی مخالف و معتقد بود مجرم باید تحت تحقیق، پیگیری و بازخواست قرار بگیرد. همین مساله موجب مخالفت قشری از روحانیان با او میشد.
این کارشناس تاریخ معاصر ایران با تاکید بر اینکه عمده این مسایل به عهده خود پادشاه است، ادامه داد: اگر ناصرالدین شاه استقلال داشت، گوش به حرف اطرافیان و حسادت نداشت و بر خود مسلط بود علیالقاعده باید همیشه از امیرکبیر حمایت میکرد زیرا امیرکبیر موجب رشد و ترقی کشور بود؛ رشد و ترقی نیز در نهایت به پای شخص اول مملکت نوشته میشود که این موضوع به سود ناصرالدین شاه است اما آن خودخواهیها، حسادتها و بدخواهی اطرافیان در نهایت او را اسیر و اقدام به کشتن امیرکبیر کرد.
امیر کبیر؛ یک اصلاحطلب ملی و بومی
او امیرکبیر را یک اصلاحطلب ملی و بومی دانست و افزود: میرزا حسینخان سپهسالار نیز اصلاحطلب به شمار میرفت اما به اعتقاد من اصلاحطلبی غیرملی بود به این معنا که نگاه و توجه آنها به غرب و فرنگ بوده است. قرارداد رویتر نیز این موضوع را تایید میکند زیرا به دلیل حضور این تفکر که در ایران نیروی انسانی کارآمد، سرمایه و متخصصی وجود ندارد بنابراین تمام امور پیشرفت ایران را به مقاطعه به خارجیها بدهید، خود آنها همه کارها را انجام داده، بهرهبرداری کنند و بخشی از سود آن را نیز به ایران اختصاص دهند اما امیرکبیر نگاهی ملی داشت و معتقد بود باید به منابع داخلی تکیه داشته و از فکر ترقی غرب و حتی از متخصصان آنها استفاده کنیم اما در داخل کشور.
بهشتی سرشت با بیان اینکه امیرکبیر در راستای افکار یاد شده به ساخت مدرسه دارالفنون پرداخت، تصریح کرد: با توجه به مشاهدات و سفرهایی که خود او به استانبول، ترکیه یا عثمانی آن روزگار، مسکو و... داشت، زندگی او در آذربایجان که دروازه اروپا و غرب است و حیرتنامههایی که دانشجویانی که از فرنگ باز میگشتند مینوشتند، تحولات آنجا را دیده و رصد کرده بود؛ بیشتر انگیزه او از ساخت این مدرسه پایهگذاری برای طی کردن پروسهای که برای رسیدن به آن مرحله علمی در غرب نیز گذرانده شده بود، تقویت زیربنا و رشد تفکر و عقلانیت در جامعه بود. این تفکر او در برابر فکری بود که میخواست بدون هیچ کوششی ظاهر غرب را با پول به ایران بیاورد بدون اینکه تغییری در زیربنا و رشد علمی صورت گرفته باشد.
بزرگترین کار امیرکبیر؛ ساخت دارالفنون
او ادامه داد: امیرکبیر از یک سو ایرانشناس بود و ناتوانیهای ایران را میشناخت بنابراین تلاش کرد خط میانهای را دنبال کند؛ متخصص علمی غرب را به عنوان معلم در دارالفنون آورده و با دایر کردن آموزشهای نوین علمی که اصلا در ایران وجود نداشت، ایرانی را نیز حتیالامکان در کشور حفظ کند. بزرگترین کار امیرکبیر، همین اقدام به ساخت دارالفنون است که کاری زیربنایی و زیرساختی و بر این مبناست که اشاعه دانش ترقی غرب مهم است نه ظاهر ترقی غرب.
تلاش برای انجام اصلاحات از بالا از نقاط ضعف امیرکبیر است
این استاد پژوهشکده امام خمینی با بیان اینکه ارتباط با مردم و ادبیات این چنینی در آن دوره چندان مطرح نیست، اظهار کرد: درست است که خدمات امیرکبیر به مردم بازمیگردد اما اینگونه که در افواه عمومی مردم، ارتباط وثیقی با آنها داشته و آنجا حضور داشته باشد، نیست که این نوع عملکرد را اصلاحات از بالا مینامند. شاید این یکی از نقاط ضعف امیرکبیر محسوب شود که میخواست بدون اینکه مردم و نخبگان، خواهان آن باشند اصلاحات را از بالا انجام دهد؛ البته به اعتقاد من با توجه به آن دوره با نگاه امروزی، نقطه ضعف به شمار میرود در حالی که در خود آن دوره اینگونه نیست.
مطالبه مردم و نخبگان در کنار شنیدن حکومت؛ دو بال اصلاحات برای پیشروی
او افزود: اصلاحاتی پیش میرود که نخبگان و مردم مطالبه کنند و نیروهای بالا نیز به این مطالبات گوش دهند؛ این دو در کنار هم دو بال اصلاحات را تشکیل میدهند. اگر این حرکت، یکسویه باشد یعنی تنها از بالا بخواهند، درخششهایی دارد اما به دلیل در صحنه نبودن مردم و نخبگان، ابتر باقی میماند کمااینکه اصلاحات امیرکبیر ادامه داده نشد و ناقص ماند؛ پس از او نیز کسی کار وی را دنبال نکرد زیرا چهرهای مانند امیرکبیر از زمان خود بسیار جلوتر بوده و فرد دیگری مانند ایشان نبوده است که بتواند آن کار بزرگ را دنبال کند. بنا بر موارد گفته شده بهترین شیوه، تربیت انسانهای اصلاحطلب، کارآمد، متفکر و دانشمند است که خود آنها این مساله را اشاعه دهند یعنی با انبوهی از اصلاحطلبهایی که مطالبه رشد و ترقی کشور را دارند روبهرو باشید و همراه شما باشند. این روش به معنای ترقی دادن سیستم به سمت خواهان اصلاح بودن، ترقی فکر جامعه و دانشمندان و نخبگان است که باید رشد داده و وسیع شود.
بهشتی سرشت با اشاره به اینکه امیرکبیر هم این قدمها را برداشت اما متاسفانه صدارت او تنها سه سال و اندی و زمان کوتاهی بود، توضیح داد: در همین سه سال و اندی چه تحولاتی در کشور ایجاد کرد؛ مدرسه دارالفنون، روزنامه، نظم دولت، بودجهبندی دولت، حتی دفع یک فتنه تجزیهطلبی در ایران و دفع فتنه بابیها که نگاهی نیز به خارج داشتند و میخواستند در کشورهای اسلامی بحرانسازی کنند. اگر اجازه داده بودند حکومت او دوام پیدا کند طبیعتا ایران، بسیار به سمت مرزهای دانش و ترقی حرکت میکرد.
امیرکبیر چگونه امیرکبیر شد؟
او با اعتقاد بر اینکه آذربایجان پس از تهران مهمترین شهر ایران است، تصریح کرد: حتی گاهی از تهران هم پیشروتر بوده است و امیر سالها در آذربایجان بود. آذربایجان در نهضت مشروطه نیز نقش زیادی داشته، یکی از دلایل آن بالا بودن ظرفیت فرهنگی و تاریخی آذربایجان است که همواره در طول تاریخ، جایگاهی داشته است؛ شعرا، متفکران و فعالیتهای سیاسی آنها و از زمانی که مسلمانها و اعراب وارد ایران شدند، آذربایجان همواره مهد فرهنگ و تمدن بوده است. از جهت دیگر آذربایجان، دروازه اروپا بود، طبیعی است کسانی که در دروازه زندگی میکنند زودتر از بقیه مناطق با افکار و فرهنگ جدید و ترقیاتی که در آن سوی دنیا حاکم شده است، آشنا میشوند. اگر امیرکبیر، سالها پیش از صدارت خود در آذربایجان نبود، امیرکبیر دوره صدارتش نمیشد.
این کارشناس تاریخ معاصر ایران ادامه داد: نکته سوم این است که خود امیرکبیر نیز برای ماموریت و... آن مناطق رشد یافته را از نزدیک مشاهده کرده بود. مشاهده از نزدیک اثر بسیار بیشتری از مطالعه دارد؛ همان طور که در قرآن نیز فراوان توصیه شده است سفر، بسیار مهم است و در سفر تجربیات جدیدی به دست میآید. همه اینها در کنار نگاه زیبای امیرکبیر و استعداد و ظرفیت درونی خود او که نگاه ترقی ایران را داشت، از وی امیرکبیر ساخت.
استعداد قوی مسالهشناسی امیرکبیر
او با اشاره به شکست فاحش ایران از روس در دوران پیش از امیرکبیر افزود: در اثر این شکست، بخشی از سرزمین ما از دست رفت. مصلحان و نخبگانی مانند امیرکبیر برای یافتن علت، این مساله را بررسی و جمعبندی کرده بودند؛ این مهمترین مسالهای بود که امیرکبیر بعد از جنگهای ایران و روس شناخت. بسیار خوب مساله را شناسایی کرد و عقبماندگی ایران از مرزهای دانشی که در آن زمان اتفاق افتاده بود را دلیل این شکست دانست. یکی از استعدادهای امیرکبیر، مسالهشناسی او بود؛ استعداد میخواهد که ابتدا بتوانید بفهمید مهمترین مساله جامعه ما چیست، آن را اولویت قرار داده و روی آن سرمایهگذاری کنید.
تاسیس مدرسه دارالفنون؛ اولین اولویت امیرکبیر برای برخورد با مساله عقبماندگی
بهشتی سرشت با بیان اینکه علم و علم آموزی موضوعی است که اسلام و امیرالمومنین بسیار بر آن تاکید دارند، گفت: امیرالمومنین(ع) دو کلمه فرمودند که اگر مسلمین توجه میکردند این دو کلمه فلسفهای است، فرمودند «العلم سلطان»، علم سلطان است. در همین راستا امیرکبیر اولین اولویت برای برخورد با عقبماندگی را تاسیس مدرسه دارالفنون قرار داد. دارالفنون ۱۷۰ سال پیش هم از لحاظ فیزیکی هم محتوا و معماری بسیار وسیعتر از برخی دانشگاههای امروز است. تا اندازهای در ساخت آن دقت شده که حتی سالنی در ابتدای ورودی به عنوان سالن بهداشت و معاینه کردن دانشآموزها برای آن در نظر گرفتهاند و پس از تایید آنجا و معاینه، آن وقت، تازه میتوانستند دانشآموز شوند.
او افزود: همان طور که طبق گفته تاریخ خود امیرکبیر خواسته بود ساختمانی بسازند که تا دو قرن کاربرد آموزشی داشته باشد اتفاق افتاد و هنوز نیز این توان در آن وجود دارد اما از طرف میراث فرهنگی دیگر استفاده آموزشی در آن صورت نمیگیرد و کار درستی نیز انجام دادهاند. این نگاه امیرکبیر بود که مساله را ریشهای بررسی کرد.
داشتن دولتی مقتدر؛ دومین اولویت امیرکبیر برای برخورد با مساله عقبماندگی
این استاد پژوهشکده امام خمینی، دومین اولویت امیرکبیر را تلاش را برای داشتن دولتی مقتدر خواند و تصریح کرد: دولت مقتدر نیز باید حساب کتاب روشنی داشته باشد؛ او اولین کسی بود که بودجهبندی حکومت قاجار را تنظیم کرد که چگونه درآمد حاصل کنید و چگونه هزینه کنید. جالب است که خود او سه سال و اندی بعد کشته شد اما نوشتهاند ناصرالدین شاه تا بیست سال پس از آن بر مبنای همان برنامه بودجه امیرکبیر حرکت و کشور و دولت را اداره میکرد. اینها افراد با نبوغی هستند که ریشهیابی، مسالهشناسی و اولویتبندی کردند که با چه اولویتی در کشور حرکت کنند؟ اولویت ما در این شرایط چیست؟
او افزود: اما تیپهایی مانند میرزا حسینخان با وجود اینکه آنها هم رفتند اروپا را دیدند اما متکی به خود نبودند و احساس ضعف میکردند؛ به قول امام خمینی خودباوری نداشتند و میگفتند ما به هیچ عنوان در برابر فرنگ نمیتوانیم کاری انجام دهیم؛ حالا که آنها تلاش کردهاند و به دست آوردهاند برای ما نیز انجام دهند، طبیعی است که خود این تفکر برای کشور وابستگی میآورد؛ علاوه بر آن این کار را رایگان صورت نمیدهند و بهرهبرداری بسیاری از مملکت خواهند داشت که یک نمونه آن قرارداد رویتر است. در قراردادی که عمر ۷۰ ساله برای آن در نظر گرفته بودند که برای ۷۰ سال کل کشور را به اجاره انگلیس درآوریم. میرزا حسینخان راهآهن، معادن، منابع، جنگل، رودخانه و همه چیز را به قرارداد داده بود که در ازای آن به عنوان مثال ماهانه و سالانه پولی بگیرند که آن نیز برای تامین منافع شخصی عدهای صرف میشد.
افسوس که اصلاحطلبان بزرگ ما عمر طولانی ندارند
بهشتی سرشت با ابراز تاسف از اینکه این اصلاحطلبان بزرگ ما عمر طولانی ندارند، اظهار کرد: این مساله نیز ریشههای فرهنگی دارد؛ این طور نیست که همیشه توطئه را از بالا ببینیم، فرهنگ مردم باید قوی باشد. خود قرآن میگوید «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» خدا هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خود آنها از درون، خود را متحول کنند؛ یک ملت متحول، یک دولت قوی را نیز بر سر کار میآورد.
قتل امیرکبیر با چراغ خاموش بدون مشاهده اعتراضی در اقشار مختلف انجام شد
او با بیان اینکه دورهای که امیرکبیر در آن به سر میبرد، دوره استبداد و اختناق است، تصریح کرد: در آن دوره که بیش از ۹۰ درصد مردم نیز بیسواد بودند، قتل امیرکبیر با چراغ خاموش انجام شد؛ هیچ فردی انعکاس و اعتراضی در میان هیچ قشری از علما، نخبهها و... مشاهده نکرد زیرا فضای استبدادی عجیبی در کشور حاکم بود. مساله دیگر این است که هیچ ارتباطی میان امیرکبیر با علمای بزرگ، نخبگان و... در متون تاریخی ذکر نشده است و شاید این از ضعفهای او به شمار رود زیرا این ارتباطات میتوانست بسیار موثر باشد و صدای اعتراض آنها را بلند کند. در آن دوره برای آنکه شخصیتی در سیاست دوام بیاورند باید به یکسری منابع روحانی و علما یا به غرب و انگلیس و روس متکی بودند. مطمئن باشید اگر امیرکبیر روسی یا انگلیسی بود هرگز کشته نمیشد مانند برادر ناصرالدین شاه -عباس میرزا- که انگلیسها جلوی قتل او را گرفتند.
مرگ امیرکبیر، یکی از نشانههای استقلال او
این کارشناس تاریخ معاصر ایران افزود: مرگ امیرکبیر، یکی از نشانههای استقلال اوست؛ هیچ رجلی در دوره قاجار مانند ایشان کشته نشد برای اینکه عموما وابسته به روس یا انگلیس بودند و امیر، مستقل بود. او چون مستقل بود بنابراین از طرف آنها نیز حامی نداشت، روس و انگلیس خواهان مرگ او بودند زیرا میدانستند بالاخره اصلاحاتی که امیرکبیر انجام میدهد منافع آنها در ایران را نیز به خطر میاندازد. به دلیل عدم وجود این ارتباط یا عدم انعکاس آن در متون تاریخی، هیچ صدای اعتراضی نیز شنیده نشد حتی در این اندازه که در منابع بیاورند ایشان شهید شد، مصلح بزرگی بود یا... زیرا همه این منابع، زیر نظر پادشاهان نوشته میشد.
او با بیان اینکه ورود در هر کار بزرگی تبعاتی سیاسی و اجتماعی در پی دارد بر لزوم وجود ارتباط با دایرهای از افراد با نفوذی که طرفدار، پیرو و مدافع فکر شما باشند تاکید کرد و گفت: نیاز دارید که این افراد در خدمت شما باشند؛ این به معنای وابستگی نیست کمااینکه برخی از روشنفکران آن زمان پس از امیرکبیر این معنا را فهمیدند، جامعه ایران و ساختار قدرت را در ایران شناختند و فهمیدند خلا امیرکبیر این بود که ارتباط نداشت. این افراد ـ کسانی مانند میرزا ملکمخان ارمنی- آمدند این خلا را پر کردند؛ با وجود اینکه او فردی ارمنی است در روزنامه قانون و سایر نوشتههای او مشاهده میشود تلاش عجیبی برای برقراری ارتباط با روحانیت مسلط جهان تشیع که آن زمان میرزای شیرازی بوده است دارد. در جریان تحریم تنباکو یکی از فعالان همین میرزا ملکمخان است که با میرزای شیرازی ارتباط و مکاتبات دارد و آنها را تشویق میکند به میدان بیایند؛ اینها مواردی است که در تاریخ، کمتر اشاره میشود.
لزوم ظرفیتشناسی مملکت برای کسی که میخواهد اصلاحات را انجام دهد
بهشتی سرشت، کاری که در تحریم تنباکو انجام شد و به شکست امپراطوری انگلیس در ایران در این زمینه منجر شد را برگرفته از ظرفیتشناسی آن افراد از مملکت خواند و افزود: یک مصلح یا اصلاحطلب که میخواهد اصلاحاتی را در کشور انجام دهد باید ظرفیتها و استعدادهای جامعه را کشف کند به عنوان مثال روشنفکران، علما و روحانیون میتوانند ظرفیتهای موثری باشند. کسانی که این هوش را داشتند یعنی هم از ظرفیت روشنفکرها استفاده کردند هم از ظرفیت علما به موفقیت رسیدند مانند پیروزی انقلاب مشروطیت، پیروزی جنبش نفت و ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی ایران که در هر سه مورد روشنفکرها و علما در کنار هم بودند. هر کشوری ظرفیتهای خود را دارد؛ این دو مورد یعنی علما و روشنفکران، ظرفیتهای بزرگ کشور ما هستند. به همین دلیل بود که امام خمینی همواره بر در کنار هم بودن روشنفکران و روحانیان اصرار میکردند زیرا اگر ضد هم باشند کشور آسیب خواهد دید کمااینکه در تاریخ معاصر شاهد این آسیبها بودیم.
او ادامه داد: در یک جمله بگویم امیرکبیر تنهاست یعنی آنچه که در منابع دیده میشود امیرکبیر است و امیرکبیر؛ البته عمر اجرایی امیرکبیر کم است اگر ده سال یا بیست سال بود شاید این ظرفیتها را نیز شناسایی و استفاده میکرد اما در این فاصله کوتاه از این ظرفیتها استفاده نشده و صدایی بوده است در دل تاریکی به همین دلیل توانستند او را به سادگی به قتل برسانند و صدای کسی نیز درنیامده است.
قتل امیرکبیر، صدمهای بزرگ به جامعه ایران
این استاد پژوهشکده امام خمینی با بیان اینکه به دلیل در سکوت انجام شدن قتل امیرکبیر در کوتاه مدت، تبعات چندانی نداشت، توضیح داد: اما در درازمدت عواقب وخیمی برای ایران به جا گذاشت. اگر همان دارالفنونی که ایشان پایهگذاری کرد، روند علمی و قانونی خود را طی میکرد ما اولین کشوری بودیم که در آسیا به یک دانشگاه معظم دسترسی پیدا میکرد. در دل این دانشگاه نیروهایی تربیت میشدند و دوران شکوفایی ایران آغاز میشد کمااینکه ژاپن که مشروطیت آن ۵ سال زودتر از مشروطیت ایران به پیروزی رسید، از زمان تشکیل نظام مشروطه در کشورشان تا امروز چه مراحل و خط تکاملیای را بدون انقطاع طی کرده است در حالی که امیرکبیر حداقل بیش از نیم قرن قبل از مشروطیت، دارالفنون را بنا کرد. اگر فکر امیرکبیر رشد میکرد و افرادی تربیت میشدند که آنها راه رشد و ترقی ایران را طی میکردند ما هرگز دچار این لطمات و صدمات تاریخی نمیشدیم اما جامعه ما را در خلا امیرکبیر باقی گذاشتند و این بزرگترین آسیبی هست که به جامعه ایران وارد شد. قتل او موجب شد که اساسا فکر ترقی در ایران تعطیل شده و به سالهای خیلی بعد بیفتد که دیگر دیر است یعنی سرعت رشد جهانی تا اندازهای بالاست که شما از یک نقطهای هم بخواهید شروع کنید باز بسیار از آنها عقبتر هستید. این صدمه بزرگی بود که رفتن این مرد بزرگوار به جامعه ایران وارد کرد.
نیاز فعلی به وجود متفکران و مصلحینی مانند امیرکبیر در تعداد فراوان
او با تاکید بر اینکه جامعه ایران جامعهای دینی، مسلمان و در کنار آن ایرانی با سابقهای درخشان از تاریخ، فرهنگ و تمدن است، بیان کرد: بنابراین ما ظرفیتهای بالقوهای داریم و جایگاه ایران در طول تاریخ و به ویژه در یکی دو قرن اخیر باید بیش از آنی باشد که در حال حاضر است. از سوی دیگر هم آموزههای دینی ما هم آموزههای عقلی و عقلانیت و حتی تجربه بشری نشان میدهد که اولویت اول، علم است. شهید مطهری به موضوع زیبایی اشاره میکند که قرآن بر ارزشهای علم، جهاد و تقوا متمرکز شده است و ایشان نیز معتقدند علم از همه آنها مهمتر است زیرا علم، دو مورد دیگر را نیز به دنبال خواهد داشت. در این میان روایتی نیز در تصدیق میآورند که «مداد العلما افضل من دما الشهدا»، قلم و مرکب علما از خون شهید افضل است. از نظر عقل نیز ثابت میشود که قلم است که آگاهی میدهد، شهید آگاه میشود و مسیر شهادت را طی میکند. در دنیای امروز کسانی که به علم دست یافتهاند سیطره پیدا کردهاند، اگر علم نباشد وابستگی هست. این است که وجود متفکرانی چون امیرکبیر، بسیار احساس میشود و به فراوانی این مصلحین در تعداد هم نیاز داریم.
وجود رابطهای دوسویه میان فرهنگ عمومی جامعه و حکومت
بهشتی سرشت با بیان اینکه فرهنگ عمومی جامعه و حکومت، رابطهای دو سویه دارند، گفت: علاوه بر اینکه آحاد جامعه در فرهنگ عمومی جامعه موثرند، در درجه اول خود حکومت تاثیرگذار است؛ حکومت باید در جهت افزایش آگاهی عمومی، برقراری عدالت در جامعه و اعتمادسازی میان مردم نسبت به حکومت تلاش کند زیرا مراکز قدرت، تصمیمگیری، هزینه کردن در دست حکومت است.
لزوم تقویت و حمایت از روشنفکران
او در پایان معتقد است: روشنفکران پلهای خوبی بین حکومت و مردم در آگاهی دادن به مردم هستند؛ از این جهت باید این قشر را تقویت و حمایت کرد. اینها میتوانند کمک، ایدهپردازی و نظریهپردازی کنند.
نظر شما :