پاسخ دوم تفرشی به مجتهدزاده/ «فرهنگ هوچیگری و انتقامجویی» و «جنجالآفرینی روشنفکرمابانه»
لذا از من خواستند که یادداشت تکمله کوتاهی در این مورد بنویسم. (البته نه به اندازه حدود ۱۴ هزار کلمهای که آقای مجتهدزاده در مصاحبه اصلی و دو پاسخ کوبنده و پیاپی خود به کل منتقدان خود فرمایش فرمودهاند.) در این یادداشت کوتاه من ضمن تلاش برای خودداری از تکرار موارد مطرح شده قبلی، صرفا به موضوعات مربوط به خودم میپردازم. طبیعی است که نوشتههای دیگران درباره آقای مجتهدزاده و پاسخهای شخصی و موردی ایشان در آن موارد در محدوده این یادداشت کوتاه نمیگنجد: طبعا و ناگزیر، ملاک من در این یادداشت کوتاه، مصاحبه اصلی ایشان در هفتهنامه نگاه پنجشنبه، (که ایشان آن مصاحبه را «منتصب [احتمالا منظورشان منتسب است] به خودشان اعلام کرده، متن بازنگری شده پاسخ منتشر شده ایشان در همان نشریه به تاریخ ۲۴ آذر ۱۳۹۱ و بازنشر شده با تغییرات و اصلاحات در وبلاگ ایشان) و همچنین یادداشت بعدی یک هفته بعد، نشر شده در همان وبلاگ است. علت تاکید بر این مساله این است که ایشان در ابتدای پاسخ اعتراضیه خود خطاب به مسئولان نگاه پنجشنبه عنوان کردهاند که مصاحبهشان را: «بدون بازنگریهای ویراستارانه اینجانب، انتشار دادید و با این اقدام نه تنها شرایطی را فراهم آوردید که مطالب و کلمات ناخواستهای از من انتشار یافته و به نام من درج گردد، بلکه بهانههای ضروری را در اختیار هوچیگرانی حرفهای و جنجالآفرینان وابسته به جمع کوچکی گذاشتید...» ولی ایشان مجددا، در مواردی همین جواب دوم خود را در بازنشر وبلاگی آن تغییر دادند. سپس در نوشته سوم خود نیز عنوان کردند: «به هنگام نگارش عجولانه توضیحات پیشین من پیرامون این انبوه سوءنیت ناشی از سوءتفاهم، هنوز توفیق آشنایی با زیباییهای کلام استاد دکتر زیباکلام و استعداد عجیب استاد مجید تفرشی در شعارپردازیهای درون تهی به دلیل عدم آشنایی کافی با ظرافتهای امر پژوهش دانشگاهی و اصل پراهمیت شخصی نکردن مباحث علمی، برایم حاصل نشده بود...» چنان که ملاحظه میشود، ایشان حتی در نوشته سوم خود در وبلاگشان نیز مطلب ثانویه کاملا نوشته و ویرایش شده توسط خود را «عجولانه» توصیف کرده و در بازنشر وبلاگی آن مطالب را تغییر دادهاند. از این جهت هیچ بعید نیست که پس از انتشار این مطالب تاسفبار نیز، مجددا در نوشته بعدی خود زمین و آسمان را به هم بدوزند که از مطالبشان سوء برداشت شده و یا در انتشارش شتاب شده یا ویرایش و تصحیح نشده بود.
من برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب، از تکرار و حتی یادآوری مطالب نوشته قبلی خود پرهیز میکنم و به اختصار نکاتی را ذکر خواهم کرد. در شرایط معمول، این روش مناسبی است، ولی مساله این است که نادرستیهای نوشته آقای مجتهدزاده (و بنا به ادبیات خودشان: «تبلیغات جنونآمیز») این مطالب، بسیار زیاد و طولانی است. ایشان متاسفانه ضمن عدم رعایت حداقل ادب و متانت لازم، به هیچ یک از نکات مطرح شده در یادداشت من (که برخلاف روش و منش ایشان، با ادب و احترام ذکر شده) پاسخ ندادهاند و ترجیح دادهاند که در هر دو یادداشت دوم و سوم خود صرفا با استفاده از «ظرافتهای امر پژوهش دانشگاهی»، به ادامه توهین و پروندهسازی به این و آن بپردازند و همه را متهم به بیادبی و عدم رعایت اصول دمکراتیک و روشهای دانشگاهی کنند. بنابراین دلیل عدم پاسخ ایشان به نکات مطرح شده من، در دو یادداشت پیاپی ایشان نمیتواند چیزی جز نبود پاسخی منطقی و مستدل داشته باشد.
آقای مجتهدزاده زمین و زمان را متهم کردهاند که سعهصدر و تحمل اندیشه مخالف و ناهمگون با عموم را نداشته و به این دلیل به ایشان حمله کرده و اتهامات نادرستی زدهاند. با این همه، خودشان به بدترین و سختترین نوع ممکن، همه کسانی که چیزی در برابر نوشتهها و اظهارات ایشان گفته و نوشتهاند را با الفاظی سخیف که حتی لایقشان خود ایشان نیست نواخته و همه را بیکم و کاست بخشی از یک توطئه کاملا سازمان یافته و رهبری شده از جاهایی خاص علیه خودشان قلمداد کرده و هیچ امکان و احتمالی ندادهاند که ممکن است کسی نه از روی توطئه و با برنامهریزی که واقعا و بر اساس تحقیقات و باورهای شخصی مخالف نظرات ایشان باشد. این خود معیاری برای ارزیابی ادعای دمکراسی و سعهصدر ایشان است.
آقای مجتهدزاده در ادامه همین شیوه نادرست، در چندین مورد و به دروغ، من و پاسخ مرا «هرزهدرایی» و بخشی از یک توطئه سازمان یافته علیه خود به رهبری آقای صادق خرازی، سایتهای بازتاب و تاریخ ایرانی و روزنامه مشرق (احتمالا منظورشان سایت مشرق است)، تلقی کردهاند که به کلی بیپایه و ساخته تصورات غیرواقعی ذهن لابد هشیار و کاملا سالم ایشان است.
آقای مجتهدزاده در ادامه سخنان خود از استاد گرامی جناب آقای دکتر احمد اقتداری به عنوان «یکی از مدعیان پدرخواندگی خلیج فارس» یاد کرده و ایشان را نیز آلت دست این و آن خطاب کردند. جالب اینجا است که در این قبیل موارد، جرم یا اتهام اصلی و عمده آقای مجتهدزاده علیه نگارنده این بوده که از «ظرافتهای امر پژوهش دانشگاهی» بیبهره بوده و از ایشان بسیار جوانتر هستم و تجربه کمتری در پژوهشهای تاریخی دارم، در مورد استاد اقتداری ۸۷ ساله که به اندازه سن آقای مجتهدزاده سابقه کار عمیق علمی و پژوهشی افتخارآمیز دارد محلی از اعراب ندارد.
آقای مجتهدزاده نوشتهاند: «بهانههای عوام پسندانهای را در اختیار این جمع پنج یا شش نفره، به ویژه کسی که دستکم آقای شهبازی را قانع کرده است که همه اسناد دولتی بریتانیا را خوانده و به مقام تاریخدان و تاریخشناسی ورزیده رسیده است، گذاشتید تا به تجدید تهمتها علیه من بپردازند... و دروغهای شاخداری را در سابقه دوستی و آشنایی با من و کارم سرهم کنند و پلیدترین دشنامها را علیه من ساز نمایند...» آقای مجتهدزاده درجای دیگری هم نوشتهاند: «آقای مجید تفرشی که ظاهر آقای شهبازی را قانع کردهاند که تنها تاریخدان مسلط بر همه اسناد تاریخی چند صد میلیونی بریتانیا هستند.... ادعاهای کذب از سوی سارقین اسناد و آثار علمی من در مسائل خلیج فارس و فروش چند باره آن به دوایر دولتی ایران... را قویا رد کرده و اگر ضرورت دست دهد همه این اقدامات خلاف اخلاق پژوهشی را با استناد به اسناد و تاریخهای دقیق در اختیار عام خواهم گذارد... شاید میخواهد وانمود کند که خود از چهل سال پیش که گمان میکنم ده سال بیشتر نداشت، هنگامی که مجتهدزاده مطالعه اسناد دولتی بریتانیا را آغاز کرد، دانشمندی بوده است که در مراکز اسناد دولتی آن کشور اقامت همیشگی داشته است و همه رفت و آمد پژوهشگران ایرانی و غیرایرانی را ثبت و ضبط کرده است و در مقام شامخ تاریخدانی و سندشناسی انگلیسی که این گونه کسب کرده است...»
من واقعا نیازی به واکنش و پاسخگویی به این اظهارات نادرست و شیوه سخیف و عاری از عقل سلیم و آکنده از «ظرافتهای امر پژوهش دانشگاهی» آقای مجتهدزاده نمیبینم. من هرگز این ادعای دروغ و بیاساس ایشان را که همه اسناد دولتی بریتانیا را خواندهام و تنها کسی هستم که به این قبیل مراکز رفت و آمد دارم را مطرح نکردهام. ولی با افتخار میگویم که احتمالا طی بیست سال اخیر (نه چهل سال تمسخرآمیز مطرح شده توسط ایشان)، احتمالا بیش از هر کس دیگری در منابع آرشیوی مربوط به ایران در آرشیوهای بریتانیایی تفحص و تحقیق کردهام. اتهاماتی از قبیل «سارقین اسناد و آثار علمی» و «فروش چند باره آنها» هم از جمله همان «پلیدترین دشنامها» و «ادعاهای کذب» است که ایشان مدعیاند دیگران دربارهشان طرح کردهاند و خود استاد بیبدیل و خبره طرح آنها هستند و حتی در شان خود ایشان هم نیست. اینها لابد همان «ظرافتهای امر پژوهش دانشگاهی» و سیاست و روش نقد اندیشه و دمکراتمنشی و سعهصدر استاد در برخورد با کسانی است که به شیوه ایشان رفتار نمیکنند. درباره این شیوه نادرست که شیوه ایشان نه در بیست سال اخیر حضور پربارشان در ایران که یادگار سالهای پرافتخار و پربار قبل از آن ایشان است که اگر لازم باشد روزی به شرح و بسط آن خواهم پرداخت.
در موضوع ادعای تقاضای تحتالحمایگی امیرکبیر و مکاتبات جاستین شیل و نادرستی ادعاهای آقای مجتهدزاده در نوشته قبلی توضیحی مختصر ولی فنی و مشخص دادم. آقای مجتهدزاده در نوشته خود تلاش کردهاند تا وانمود کنند که فقط خودشان در این زمینه متبحرند و با آرشیوهای بریتانیایی آشنا هستند و من «با سفسطههای کوچه بازاری» در اصالت این مدارک تردید کردهام. این ادعا نیز به کلی نادرست و بیپایه است. در سالهای اخیر پروندههای مربوط به آن موضوع مشخص را دقیقا دیدهام. در یک سال گذشته نیز توفیق آن را داشتهام که ضمن مرور کلی اسناد دوران کوتاه صدارت امیرکبیر، نزدیک به هشت هزار برگ از اسناد مذاکرات طولانی و مفصل ایران و عثمانی با نظارت نمایندگان دیگر قدرتها در ارزنهالروم را مرور کنم و امیدوارم روزی مجال یک بازنگری جدید و متفاوت درباره زندگی، زمانه و کارنامه امیرکبیر و این بخش از کارنامه درخشان او، برپایه این اسناد برایم مهیا شود.
کندوکاو درباره صحت ادعاهای شبیهالعلمایی آقای مجتهدزاده کار سختی نیست. برای مثال، فقط به یک مورد اشاره میکنم: ایشان بعد از کلی اهانت و تهمت درباره دکتر فریدون آدمیت و کتاب ایشان درباره امیرکبیر، نوشتهاند: «دکتر فریدون آدمیت که در ۲۳ سالگی دکترای خود را در همین مورد [زندگی امیرکبیر] گرفت، ظاهرا همین گزارشهای ترجمه شده شیل و مورای در کتاب محمود محمود، استاد راهنمای رسالهاش، را واقعیت محض دانسته...» تعجبی نباید کرد که آقای مجتهدزاده در نقل همین چند کلمه مرتکب چندین خطای فاحش دانسته یا نادانسته شوند. اولا آدمیت دکترای خود را نه در ۲۳ سالگی که در سن ۲۹ سالگی از دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه لندن (ال. اس.ای) گرفته، ثانیا استاد راهنمای رساله دکترای او، محمود محمود نبوده و ثالثا موضوع تز دکترای او نیز نه امیرکبیر که «روابط دیپلماتیک ایران با بریتانیا، ترکیه و روسیه در سالهای ۱۸۱۵ تا ۱۸۳۰» بوده است. (https://catalogue.lse.ac.uk/Record/918744)
آقای مجتهدزاده در ادامه سیاست ناپسند، ولی مجرب لاف در غریبی خود، نوشتهاند: «برای پنج سال عمرش را در مراکز اسناد دولتی بریتانیا مانند کیو، ادمیرالتی، اداره هند و... گذرانده»... صرفا جهت اطلاع پژوهشگرانی که ممکن است روزی بخواهند از آرشیوهای تاریخی بریتانیا استفاده کنند عرض میکنم که ایشان درباره این سه مرکزی که نوشتهاند نیز به کلی غلط و نادرست راهنمایی کردهاند. آرشیوی به نام «کیو» وجود ندارد. منظورشان لابد آرشیو ملی بریتانیا (The National Archives) است که ایشان در کتاب خود نیز نام ده سال قبل و منسوخ شده آن، اداره عمومی اسناد (Public Record Office) را ذکر کردهاند. کیو (Kew) نام محلهای در حومه جنوب غربی لندن است که آن آرشیو در آن حوالی قرار دارد. آرشیوی به نام ادمیرالتی نیز وجود خارجی ندارد. ادمیرالتی نام قدیم وزارت دریاداری یا نیروی دریایی بریتانیا و سازمان متولی بخشی امور امنیتی بریتانیا در قرن نوزدهم و قبل از تاسیس اینتلیجنس سرویس بوده است. ادمیرالتی در سال ۱۹۶۴ به کلی منحل و در وزارت دفاع بریتانیا گنجانده شد. طبعا اسناد ادمیرالتی نیز به وزارت دفاع و از آن طریق نیز در موقع آزادسازی به آرشیو ملی بریتانیا منتقل شده و موسسه آرشیوی به نام ادمیرالتی وجود ندارد. آرشیوی به نام اداره هند نیز وجود ندارد. اداره هند نام بخشی از مجموعه اسناد مربوط به وزارت مستعمرات بریتانیا قبل از استقلال هند است که اکنون جزو مجموعه مدارک کتابخانه ملی بریتانیا واقع در منطقه کینگزکراس لندن است.
من هرگز مدعی زحمات علمی و سوابق پژوهشی ارزشمند آقای مجتهدزاده نبوده و نیستم. تحقیقات ایشان به خصوص در زمینه خلیج فارس مهم و غیرقابل انکارند. ولی گمان میکنم که در سالهای اخیر کار جدی جدیدی، به خصوص بر روی اسناد بریتانیایی نکردهاند. ایشان دستکم ده سالی است که متاسفانه همانند ورزشکاران و هنرمندانی که دوران حرفهایشان به سر آمده و حوصله و مجال انجام کار قابل توجه و جدیدی ندارند، تلاش دارند تا با استفاده از جنجالآفرینی و هیاهوی غیرعلمی و پروندهسازی علیه دیگران، همچنان خود را خبرساز کرده و سر زبانها نگاه دارند.
آقای مجتهدزاده مکررا در مذمت قهرمانسازی سخن گفته و وانمود کردهاند که قربانی توطئه قهرمانپروران شدهاند. ایشان که البته دانای کل هستند، ولی برای اطلاع خوانندگان عرض میکنم که برخلاف ادعای ایشان، من شخصا به طور کامل مخالف قهرمانسازی و قهرمانپروری و مصونیت سیاستورزان از شفافیت و حسابرسی و نقد بیرحمانه و منصفانه هستم. از جمله درباره آقای دکتر محمد مصدق، ضمن احترام کامل به ایشان، انتقادهای جدی به عملکرد سیاسی او دارم. از همین رو، کتاب مجموعه اسنادی را درباره رفراندوم انحلال مجلس هفدهم و تبعات نادرست و فاجعهبار دولت آن اقدام آماده انتشار دارم. مشکل اصلی اظهارات و نوشتههای آقای مجتهدزاده در این قبیل موارد، استفاده از فرهنگ توهین و فحاشی و استفاده از تعابیر نامتعارف غیرعلمی است. البته چندی پیش هم به شیوه آقای مجتهدزاده، چند تن از مریدان دکتر شاپور بختیار و کوشندگان سیاسی خارج از کشور، به نادرستی و صرفا به دلیل انتشار اسناد محرمانه همفکری و همکاریهای او با حکومت بعثی در جریان تجاوز نظامی عراق به ایران، به نادرستی مرا متهم به مصدقستیزی و چندین اتهام ناروای دیگر کردند.
خوانندگان باید متوجه باشند که اولا اگر قرار بود به تک تک ادعاهای عالمانه آقای مجتهدزاده پاسخ بدهم، مطلب بسیار طولانیتر از این میشد. دیگر آنکه، من لزوما با همه نوشتههای آقای مجتهدزاده مخالف نیستم. به خصوص جایی که به درستی میفرمایند: «آنجا که شمشیر منطق کند آید، برای ماجراجو حربهای جز تهمت و دشنام باقی نمیماند.
پاورقی:
کلیه مطالب داخل گیومه عین نوشتههای آقای پیروز مجتهدزاده است.
منبع: سایت شخصی مجید تفرشی
نظر شما :