روزنامهنگاری از علائم ظهور- رسول جعفریان
روشن است که این بنده خدا، قصد نقد روایات و اخبار علائم ظهور را ندارد. اینکه کدامیک از روایات مزبور به لحاظ سند و متن درست است یا خیر در اینجا محل بحث نیست. آنچه مد نظر است، مساله تطبیقهاست. طبعا به دوستانی که ممکن است تصور کنند و یا تعمدا چنین وانمود میکنند که این سلسله نقدها مربوط به اصل بحث علائم ظهور است، عرض میکنم تصورشان خطاست. بحث بنده فقط مساله «تطبیق» است و نقد این روایات مثل هر روایت دیگری باید در جای خود انجام شود. پس از آن است که درست و نادرست آن اخبار روشن خواهد شد.
اما آنچه در اینجا محل بحث در این یادداشت است، اثری است با عنوان «جراید سبعه» که به قول مؤلف آن از مستطرفات «مظهر الانوار» و به عنوان جلد چهارم «نور الانوار در علایم ظهور» است و توسط «الحاج الشیخ ابوالحسن النجفی المرندی» نوشته شده و به سال ۱۳۳۲ ق کتابت و منتشر شده است.
هفت فصل این کتاب که به عنوان جراید سبعه نامیده شده، جدای از بحث درباره «بیان توحید و معرفت امام»، «اخبار علایم ظهور» «بیان ممانعت امراء از حقوق فقرا»، «ثواب انتظار فرج»، «ذکر اخبار هتک حرم ملایک پاسبان ثامنالائمه» «بیان علایم ظهور حجت بالغه» هفتمین جریده آن «در بیان خاتمه و فتح بلاد آلمان به امر امام زمان» است. (ص۳)
به رغم این تقسیمبندی، تقریبا تمامی کتاب بیان علائم ظهور است. روایات به عربی نقل، سپس به فارسی ترجمه شده و گاه توضیحی فارسی بر آن افزوده میشود. در مواردی هم در لابهلای ترجمه، تطبیقها و توضیحاتی است که اگر با دقت مرور شود میتواند هدف نویسنده را از نگارش این اثر نشان دهد. وی درصدد بیان این نکته است که ظهور نزدیک است و این کار را با ترجمه این احادیث و همین اشارات و گاه به تصریح بیان کرده است.
مرندی در جایی ضمن اشاره به روایت کَذِب الوقّاتون، از علائم خاصه و عامه سخن میگوید. علائم خاصه مخصوص خود آن حضرت است، اما علائم عامه برای مردم است که وی فهرستی بلند از آنها را ارائه میدهد. (ص۱۹-۱۳)
... دوازدهم: غلبه کردن دیلمان است بر ری. چنان چه در مراصد الاطلاع وارد است که دیلمان جمع دیلم است. در لغت فرس قریة من قری الاصفهان که طایفه بختیاری است».(ص۱۷)
جمله، میتواند اشاره به تسلط بختیاریها بر تهران در ماجرای مشروطه به عنوان یکی از علائم ظهور از نظر این نویسنده باشد.
.... چهاردهم فتح هفت بلاد آلمان است به شمشیر امام علیهالسلام چنانچه در اوایل کتاب از عقد الدرر شافعی از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است. (ص۱۸)
در ضمن نویسنده که سخت مخالف با تحصیل در غرب است با اشاره به روایتی از امام صادق علیهالسلام با این مضمون که پنج طایفه در آتش هستند، مصداق آن را چنین وصف میکند: «اشخاصی که احادیث و اخبار و علم و زبان طایفه یهود و نصارا که کتابشان به اجماع فریقین خاصه و عامه به حکم قرآن مجید منسوخ و محرف است تعلم کرده یاد میگیرند که عزیز و محترم شود علم ایشان و زیاد بشود حدیث و گفتارشان... چنان چه طایفهای از اهل این زمان به ابناء و معاصرین خود فخر و تفاخر مینمایند که در بلاد کفر علوم کفار را تحصیل مینمایند...» (۳۱) و باز مظهر این تسلط را چنین شرح میدهد: «...به واسطه زیادی و کثرت و رغبت آنها بر علم و آیین فلسفه و تعلم علم جغرافی و قوانین مخترعه خارجه و مسلک بابیه ملحده و طبیعیه مطروده و معاندین قوانین ملت جعفری». (ص۳۸)
در ادامه با نقل روایتی که یکی از علائم ظهور را شبیه شدن مردان به زنان و زنان به مردان میداند، و فسادی که ناشی از آن است، تتمه روایت را نقل میکند که در این وقت زلزلهای در شرق و زلزلهای در غرب روی میدهد. سپس مینویسد: «مؤلف گوید: مفاد ذیل خبر شریف اشاره به زلزله شهر قوچان از توابع خراسان است که سی سال قبل به مقام ظهور رسید که شاید به توهین حرم محترم ملائک خدم حضرت ثامنالائمه(ع) اشاره شده باشد.» (ص ۴۵-۴۴)
وی تأکید خاصی روی حمله وحشیانه روسها به حرم حضرت رضا علیهالسلام و آسیب زدن به گنبد آن حضرت دارد و چنین در ذهنش بوده است که بسیاری از این نقلها و روایات مربوط به علائم ظهور میتواند اشاره به آن ماجرا باشد. به همین دلیل در هر فرصتی از این حادثه یاد کرده است (ص۵۰-۴۹). ماجرایی که دو سال پیش از نگارش این کتاب اتفاق افتاده و وی در این دو صفحه شرحی از آن به دست داده است. جریده پنجم این کتاب اختصاص به این رویداد دارد (ص ۵۸ به بعد): هیچ واقعه و حادثه در زمین مشرق که غمانگیز و حزنآورنده و آرام برنده باشد مسلمین را علیالخصوص شیعیان و محبین اهل بیت طاهرین حضرت سیدالمرسلین بالاتر از این قضیه هائله مشهد مقدس نشده و نخواهد بود که مسلمانان را چه اندازه محزون و شیعیان را به غربت آن امام مظلوم جگرها خونست و دیدهها جیحون. (ص۵۹)
در اینجاست که نمونهای از اخبار ملاحم و فتن را آورده و تطبیق بر این رویداد کرده است. از آن جمله تعبیر «خسف» در خراسان را که در عبارت «خسف و قذف بخراسان» اشاره به حمله روسها به حرم مطهر حضرت رضا علیهالسلام دانسته است. (ص۶۰)
نکته مهم دیگر برای وی رواج اخلاقیات جدید است که او را سخت نگران کرده و آن را مصداق روایات علائم ظهور میداند: «چنان که امروزه که مقارن تاریخ هزار و سیصد و سی و دو هجری میباشد... رجوع مرافعهجات و خصومات شرعیه بغیر اهل آن از کسانی که در ظاهر به لباس اهل علم و در باطن از حکام جورند و بردن اطفال به معلم خانه و رجوع امور مسلمین به کفار و مسلط شدن ایشان بر اهل ایمان و متابعت لشکر اسلام به فرنگیان و رواج سیرت و رفتار و شعار و لباس ایشان در میان مسلمانان و امثال اینها.»(ص۹۴)
یکی از کسانی که تحت تأثیر این ابوالحسن مرندی بوده شیخ عباسعلی گورتانی است که یک بار دیگر در یکی از یادداشتها نظرات وی را در باره علائم ظهور آوردم. منبع من در آن یادداشت، متن بازنویسیشده کتاب او بود که به سال ۷۸ چاپ شده است. اما اکنون که اصل آن کتاب را با نام «وقایع الظهور» (چاپ ۱۳۴۶ ق) به دست آوردم نکات تازهای داشت که دریغم آمد نقل نکنم.
اولا اشاره به خسف خراسان دارد آنجا که مینویسد: بدان که از جمله علائمی که فاضل بروجردی در نور الانوار مرقوم فرموده و از حضرت صادق علیهالسلام روایت نموده این است که چنان اختلافی در دین اسلام بهم رسد که کافر و مسلم مخلوط بهم شوند که تمیز بین آنها نتوان داد و عقاید اهل شرک در میان مردم شایع شود و غالب آنها منکر احکام الهی باشند و مرقوم است که بعضی از بلاد و اطراف خراسان به زمین فرو میرود که غالبا دیده و شنیده شده که وقوع نمود. (وقایع الظهور، ص۱۶۰-۱۶۱حاشیه).
ثانیا و مهمتر خبری از امام جواد(ع) نقل کرده است آن هم از کتاب «تحفة التحف» از فاضل سلماسی «تا میرسد به سند معتبر از حضرت جواد، روایت میکند: کأنی بجرائد شتی بأسماء شتی لا أری لهم رشد و لا لدینهم صیانة کلما مالوا الی جانب انهدر منهم الاخر یعارضهم رجل طبرسی».
اما این جراید چیست؟ و این طبرسی که با اینها مقابله میکند کیست؟
نویسنده در ادامه میگوید: «خبر شریف حضرت جواد(ع) آنکه فرمود: گویا میبینم جرائد عدیده مختلف العبایر که نامیده میشوند به اسامی مختلفه متشتته، و نمیبینم برای صاحبان آنها رشدی و تدین و نمیبینم برای دین آنها صیانت و ندارد برای آنها حافظه، به هر طرف که میل مینماید نابود و باطل میشود از آنها طرف دیگر. کنایه است از آنکه مطلب اول که در ورق اول مینویسند در ورق دوم عکس او را رقم میزنند. در این هنگام معارضه میکند با آنها مردی طبرسی و تکذیب مینماید ایشان را.» (وقایع الظهور، ص۱۴۱)
از این عبارت چه به دست میآید؟
اولا تکلیف حدیث باید روشن شود که از کجا نقل شده و آیا درست است یا خیر. به نظر میرسد کاملا جعلی است.
ثانیا اینکه جریده در اینجا به معنای مطبوعات گرفته شده است و این نکته مهمی است.
ثالثا مقصود از این طبرسی که مقابله با این جراید میکند، کیست؟ به نظر میرسد مقصود نویسنده، کسی جز شیخ شهید فضلالله نوری نباشد.
به نظر شما این تطبیقها شگفت نیست؟
منبع: خبرآنلاین
نظر شما :