آلاحمد و میراث او برای آینده اصلاحات در ایران- احمد بنیجمالی
این ادعانامهای است که چند دههای است از سوی طیفی از فعالین سیاسی و روشنفکران علیه آلاحمد صادر شده و میشود. ادعانامهای که علیرغم داشتن بهرههایی از حقیقت چندان تاریخی نیست و به زمینه و زمانهای که آرا و ادبیات آلاحمد را به گفتار مسلط آن روزها بدل کرد توجهی نمیکند.
به قول محمد قائد: «حواسش نیست که آلاحمد نقد غرب و غربزدگی را از خشتکش بیرون نیاورد؛ که گفتمان نقد غرب و ستایش زادبوم شبحی سرگردان در فضای دهه ۴۰ بود که جز بر قلم تند و تیز و شلاقی او بر کجا میتوانست فرود بیایید؟»
از این موضوع و اینکه غربزدگی بخشی از گفتمان جهان سومگرایی شایع در دههٔ ۱۹۶۰ ملل استعمارزده و نمایندگانش چون «فانون» و «سهزر» بود گفتهاند و نیازی به تکرار مکررات نیست. نودمین سالگرد تولد جلال آلاحمد در آذرماه شاید بهانهای باشد برای پرسش از میراث او برای امروز و فردای اصلاحات در ایران.
جدا از انتقادات پیش گفته آلاحمد معمولاً سرزنش میشود که چرا در اهمیت مذهب و نیروهای مذهبی در پیش از انقلاب اغراق کرده و سیاسیون و روشنفکران عرفی را به ائتلاف با آنها فرا خوانده، که زمینهٔ هژمونی گفتار اسلام سیاسی و ایدئولوژیک و از این طریق نیروهای منسوب به آن را در جنبش انقلابی ۵۷ فراهم کرده است. اینها البته سخنان بیربطی نیست. از ابتدای دههٔ ۴۰ میلی گریزناپذیر در آلاحمد شکل گرفت برای توجه دادن جامعهٔ روشنفکری به نقش مذهب و روحانیت در تاریخ معاصر ایران و برندگی سلاح مذهب در مبارزهٔ سیاسی علیه نظم مستقر. در آثار سالهای پایانی او از «خسی در میقات»، «نون والقلم» و در خدمت و خیانت روشنفکران؛ تا دیدار تاریخیاش با آیتالله خمینی در قم و از توصیهاش به روشنفکران و فعالین سیاسی برای الگو گرفتن از حزب کمونیست الجزایر در تبدیل مساجد به سنگر مبارزه و انقلاب تا شگفتی همراه با تحسینش از کارزار نیروهای مذهبی علیه رژیم در سال ۴۲ میشود این توجه را دید. نقل کردهاند که در ۱۵ خرداد در بحبوحه تظاهرات نیروهای مذهبی در خیابانهای تهران راه میرفت و یادداشت برمیداشت.
نمیخواهم پایگاه طبقاتی آلاحمد را در این میان نادیده بگیرم. اینکه از خانوادهای روحانی برخاسته بود، که خاستگاهی خرده بورژوازی داشت، و اینکه روابط پرفراز و نشیب و دیالکتیک نفرت و عشق او و پدرش که در سالهای پایانی عمر پدر به نفع دومی چرخیده بود چه میزان در این توجه به نقش مذهب اثر داشت، موضوع بحثم نیست.
صرفنظر از انگیزهها و خاستگاهها این را بصیرت او میدانم که میفهمید در جامعهای چون ایران نمیشود چشمان خود را بر روی جایگاه مذهب و باورهای مذهبی بست که بدون آن تحرک و اصلاح فکری چه رسد به اقدام سیاسی از اساس ناممکن است. آلاحمد خود از نخستین آثار داستانیش در دههٔ ۲۰، کارهایی چون «سه تار» و «زن زیادی» نشان داده بود که روایتگر دقیق و هوشمند احوالات طبقهٔ متوسط سنتی و مذهبی است. روایتگری که در عین نقد درون فرهنگی، اندوه خود را از افول و سرخوردگی این نیروی اجتماعی در برابر دنیای جدید پنهان نمیکرد.
آلاحمد در سالهای ۱۳۳۲-۱۳۲۰ تجربههای ناکامی چون فروپاشی اتوپیای مارکسیستی و حزب توده تا شکست تراژیک نهضت ملی نفت را از سر گذرانده و به مدیر مدرسهای سرخورده از هر اقدام سیاسی و فکری در سالهای پس از کودتا تبدیل شده بود. در دههٔ پایانی عمرش مذهب را جدی گرفته بود و میدانست بیبهرهگیری از مذهب و نیروهای مذهبی، هیچ اقدام سیاسی موثری را نمیشود سازمان داد و مگر واقعیت چیزی جز این بود؟
کاری که آلاحمد کرد توجه دادن فضای روشنفکری و نیروهای سیاسی به نقش مذهب در فراهم ساختن کنش سیاسی و انقلابی بود و مگر در دههٔ ۴۰ و ۵۰ همهٔ نیروهای عرفی و روشنفکری هم همین را نمیخواستند؟ «سلاحی برای مبارزه علیه نظم مستقر». با خوب و بدش و پیامدهای چنین ائتلافی کار ندارم، به تاسی از آلاحمد میگویم اقدام سیاسی و اصلاحی پیش از انقلاب جز با بازسازی فکر دینی و جدی گرفتن نقش مذهب و مذهبیون به جایی نمیرسید. اینکه چرا در فرایند کار اتفاقات دیگری افتاد و آن چیزی که روشنفکران عرفی میخواستند محقق نشد به خیلی چیزها بستگی دارد.
رخدادهای اجتماعی مهمی چون انقلابها دینامیسم خود را دارند و لزوما طبق دیدگاههای این و آن پیش نمیروند، هژمونی مذهب و نیروهای مذهبی و به حاشیه رفتن نیروهای عرفی پس از انقلاب دلایل متعددی دارد. وضعیت موازنهٔ نیروهای اجتماعی به نفع طبقه متوسط سنتی و طبقات فرودست، تشتت گروههای سیاسی غیرمذهبی، اقبال عمومی به نمادهای مذهبی، سازماندهی و نهادهای موثر و الگوهای عمل جمعی نیروهای مذهبی، سیطره گفتار ضدامپریالیستی، رادیکال و غیردمکراتیک در تمامی نیروهای سیاسی اعم از مذهبی و غیرمذهبی ازجمله آنهاست و نسخههای سیاسی آلاحمد و کسانی چون او حداکثر یکی از دلایل است و نه بیشتر.
امروزه البته در سطح داخلی و بینالمللی موازنهٔ نیروهای اجتماعی، گرایش فکر دینی و گفتارهای مسلط جهانی تغییرات مهمی نسبت به ۳ دهه قبل داشته است. اما آنچه به درجات و با تفاوتهایی در جامعه ایران امروز همچنان حضور دارد نقش مذهب و آموزههای دینی و نیروهای اجتماعی مرتبط با آن است.
هنوز هستند سیاسیون و روشنفکرانی که از حصار تنگ خود به جامعه ایران نگاه میکنند و مجذوب تکنولوژیهای رسانهای و اکو شدن صداها در فضای مجازی، نقش اصلاحی و انگیزشی مذهب را تمام شده میدانند.
اینکه برداشت از دین و اندیشهٔ دینی تفاوتهای زیادی با گذشته دارد حرف جدی و مهمی است اما معنایش این نیست که در آینده اصلاحات در ایران میشود نقش مذهب و نیروهای مذهبی را نادیده گرفت. حتی به لحاظ جامعهشناختی هم هنوز در موازنه نیروهای اجتماعی و طبقاتی، طبقهٔ متوسط سنتی و خرده بورژوازی بیشترین وزن را به خود اختصاص میدهد و نباید در اهمیت طبقهٔ متوسط جدید شهری و باورهای عرفی و سکولارش مبالغه کرد و یا حتی آن را به تمام جامعهٔ شهری ایران تعمیم داد.
هنوز هم مذهب (حتی در برداشت دگرگون شدهاش) عامل مهمی در حرکت و اصلاح اجتماعی و سیاسی در جامعهٔ ایران است و این صدای آلاحمد است که هنوز طنین خود را پس از سالها حفظ کرده است. بخشهای سنتی و مدرن جامعهٔ ایران با هر اعتقادی که دارند در یک کشتی به سر میبرند و گذار این کشتی نیاز به نیروهای حائل و واسطی دارد که بتوانند با هر دو گروه رابطهای معنادار برقرار کنند. اصلاحگری و روشنفکران دینی با همهٔ تنگناها و کاستیهای نظری و عملی، در حال حاضر تنها گزینهای هستند که هم از پایهٔ اجتماعی وسیعی برخوردارند و هم میتوانند با اجماع ملی از قطبی شدن جامعه پیچیدهٔ ایران جلوگیری کرده و آن را از بحرانهای داخلی و بینالمللی به سلامت عبور دهند.
منبع: انسان ایرانی
نظر شما :