انقلاب مشروطه از علائم ظهور است!- رسول جعفریان
اینکه انسان ببیند در شرایط فعلی برخی از شرایط تبلیغ دین به گونهای رقم میخورد که در نهایت به تخریب بنیانهای اعتقادی و مذهبی مردم میانجامد و نسل جدید را از دین دور میسازد مسألهای دلسردکننده و اسباب ناراحتی است.
عامل مهم این شرایط ضعف معلومات و دانش در جامعه ما، جدی نبودن و نگرفتن آموزشهای دینی، نداشتن انگیزههای آگاهی بخش و گرفتن اطلاعات دینی (به طور غالب) از دست افراد تحصیلناکرده اما مدعی است.
نتیجه این شرایط پدید آمدن موجهایی است که بیشتر اوقات نه دوستانِ مسبب آن، بلکه دشمنان بر آن موج سوار میشوند. بعد از گذشت یک صد و هفتاد سال از پیدایش بابیت، باید پرسید غربیها به چه دلیل از جریان حمایت کردند؟ به این دلیل که موجی هر چند مختصر بود که امکان سوار شدن بر آن وجود داشت. چرا آنان به عنوان کسانی که مترصد فرصت برای نفوذ هستند، از اقلیتی دفاع نکنند که همواره میتوانند از آن به عنوان یک چوب بر سر اکثریت بکوبند و علاوه بر آن برای همیشه، گروهی را به عنوان اقلیت مدیون خویش سازند تا ارتباطشان با آنان حفظ شود؟
موجسواری امری است و اما.... در این میان مهم برای ما این است که اصل این موج چرا و در کجا و در چه شرایطی پدید آمده بود؟ پاسخش روشن است. این موج در درون جامعه ما، به دست افرادی ساخته شده که یا وهم آنها را برداشته و خیالشان را تصرف کرده و مسألهای را که خودشان ساختهاند، جدی گرفتهاند، یا آنکه در هوای قدرت هستند و راهی برای تصاحب آن میجویند.
مدتی پیش هنرمندی گفت که سر ساختن فیلم یا سریالی درباره برآمدن بابیت دارد. گفتم از کدام سو نگاه خواهی کرد؟ به زمینههای داخلی و ناآگاهیها و حماقتهای آن وقت مردم و مشکلات طرف خودمان یا اینکه دوباره سناریویی خواهی ساخت که آن را گردن بیرونیها بیندازی و خودت را راحت کنی؟ حماقت پیششرط سوار شدن بر ملتی است و البته خود کرده را تدبیر نیست.
در بحثی که طی دو سه هفته گذشته مطرح بود، تلاش من، حتی از پیش از آن، این بود که تجربههای تاریخی موجود در این زمینه را مرور کنم. چندین بار، متنهای قدیمی را که به بحث ظهور پرداخته و پیشگوییهایی در این باره داشته و حدود زمانی آن را مشخص کرده بود چاپ کردم. هدف این بود که نشان دهم این نوشتهها، یا محقق نشد و نتیجه آن سست کردن ایمان جامعه شیعه شد یا آنکه کار کسی با آنها گرفت و قدرتی یافت یا مذهبی قلابی سرپا کرد و به هر حال موجی پدید آورد که دیگران بر آن سوار شدند.
مقصود از نشر آن چند متن و رساله که به بشارتهای دروغین و ظهورهای غیرواقعی که هیچ کدام اتفاق نیفتاد پرداخته بود، چه میتوانست باشد جز اینکه تجربه تلخی را از پیشگوییهای نادرست مربوط به ظهور در معرض دید مخاطبان میگذاشت و همه ما را هوشیارتر میکرد؟
بنده باید تأکید کنم این سادهانگاریها ربطی به اصل و اساس نظریه مهدویت که کلیت آن مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان است، ندارد. فلسفه مهدویت و انتظار فرج، نظریهای است که دستکم در ادیان الهی به عنوان یک امر مسلم پذیرفته شده و نباید با نگاههای افراطی و سادهلوحانه همراه با پیشگوییهای بیاساس درباره نزدیک بودن ظهور، آن هم با قرائنی که بارها نادرستیاش ثابت شده و اتفاقی همنیفتاده، خدشهدار شود.
در اینجا تجربه دیگری از ایجاد پیوند بین مسائل سیاسی جاری با بحث ظهور آن هم از سوی یکی از منورالفکرهای عصر مشروطه داریم که حقیقتا پدیدهای شگفت است. مورخی انقلابی و هوادار انقلاب مشروطه و فعال در آن، بر این باور است که مشروطه از علائم ظهور است و عنقریب این اتفاق خواهد افتاد. وی نه تنها درباره مشروطه این ادعا را دارد بلکه بسیار از جزییات دیگر موجود در جامعه ایرانی عصر مشروطه را منطبق با اخبار ظهور کرده و گاه مطالبی میگوید که به قول عربها مادر فرزند مرده را هم به خندهوار میدارد.
بنده از اینکه مجبور هستم این بحث را دنبال کنم و این تجربه را در اختیار عزیزانی قرار دهم که بسا از خواندن آنها حالت اشمئزاز پیدا کردهاند، ناراحت هستم. اما چه کنم؟ تنها چیزی که در ذهن دارم این است که فکر میکنم شاید در این فضایی که پدید آمده است، بتوانم با ارائه تجربههایی از گذشته، چراغی را هرچند کم سو بر سر راهی بگذارم تا پیش پا دیده شود.
***
ناظمالاسلام کیست؟
ناظمالاسلام کرمانی (۱۳۳۷ـ۱۲۸۰ ق) را به خاطر نگارش «تاریخ بیداری ایرانیان» میشناسیم که تاریخ جنبشهای ایران از سالهای پیش از مشروطه از جمله تاریخ تنباکو تا انقلاب مشروطه است که در سال ۱۳۲۴ق رخ داد.
ناظمالاسلام از جمله روحانیون ترقیخواه و در شمار مریدان سیدمحمد طباطبایی و اهل حضور در محفل وی بود. به همین جهت، یکی از طرفداران سرسخت انقلاب مشروطه به شمار میآمد.
کتاب تاریخ بیداری یکی از منابع دست اول تاریخ مشروطه است، طبعا با گرایش طرفداری سرسختانه از مشروطه و ضدیت با مخالفین از جمله شیخ فضلالله نوری و دیگران نوشته شده است. این اثر را سالها پس از وی سعیدی سیرجانی تصحیح و چاپ کرد.
کتاب علائمالظهور ناظمالاسلام
کتاب دیگر ناظمالاسلام، علائمالظهور است که چاپ سنگی شده و تاریخ تألیف و چاپ آن در سال ۱۳۲۹ ق است. وی در مقدمه نوشته است: «این عبد عاصی میرزا محمد کرمانی مدعوّ به ناظمالاسلام کتابهای متعلق به این امر [مهدویت] را حاضر کرده و در مقام فحص و تتبع و استفاده از آنها برآمده که در این اثناء یکی از دوستان خواهش نمود که علائم ظهور را به زبان فارسی و قلم ساده که همه کس بتواند از آن فایده ببرد جمع نموده که انشاءالله به طبع برسانند و در بین مردم منتشر نمایند.»
انگیزه باطنی آن است که به عقیده وی «این ایام بعض از علائم ظهور ظاهر شده و بعضی هم نزدیک است». و بنابراین وی بر حسب وظیفه و اینکه لازم است «در نزدیکی هر ظهوری از مظاهر حقه خداوند عالم بر مردم آن زمان اتمام حجت فرماید» تصمیم گرفته است تا اخبار و احادیث مربوط به ظهور را در این کتاب گرد آورده و به چاپ برساند.
بحثهای اولیه این کتاب، درباره اصل مهدویت و اخباری است که در این باره از طریق اهل سنت و شیعیان رسیده است. پس از آن در مقاله دوم درباره ولادت امام زمان(ع) بحث کرده و اخبار آن را آورده و از کسانی که آن حضرت را پس از ولادت دیدار و ملاقات کردهاند، سخن گفته است.
پس از آن در مقالهای دیگر [ص ۷۶ به بعد] سخن از وقت ظهور به میان آورده و ضمن آنکه تأکید دارد که برای ظهور تعیین وقت نباید کرد، قرائن و شواهدی برای تعریف کلی از وقت ظهور ارائه کرده است. علیالرسم از تمام آنچه پیشینیان گفتهاند نمونههایی آورده و از جمله به تفصیل از اشعار شاه نعمتالله ولی [ص۹۴-۸۶] که غالب آنها ساخته دوره پس از اوست یاد کرده است. برای کسانی که دوست دارند با روند پیشرفت این بحث در میان سلف آشنا شوند، مطالعه این بخش جالب خواهد بود. به هر حال این مقاله درباره مطالبی است که درباره وقت ظهور گفته شده است.
اما مقاله پنجم، که هدف اصلی کتاب است، بحث از علائم ظهور است. در این بحث که بسیار هم طولانی است، نویسنده آنچه را بر اساس روایات فراوان و یا حتی اظهارات کسانی از بزرگان یافته، به ترتیب آورده است.
در میان این مطالب، این مطلب که انقلاب مشروطه یکی از علائم ظهور است، درست همان است که به کار ما میآید. وی که سخت طرفدار مشروطه است، تلاش کرده تا این انقلاب را نشانهای از نزدیک بودن ظهور تلقی کند.
از مطالب وی چنین به دست میآید که مخالفان مشروطه نیز، مجلس را نشانی از علائم منفی ظهور دانستهاند و ناظمالاسلام کوشیده است تا آن را پاسخ دهد.
مشروطه از علائم نزدیکی ظهور
یکی از علائم قریب به ظهور حضرت صاحبالامر(ع) مشروطه شدن ایران است، چه در اخبار لوازم مشروطه را به طریق کنایه و اشاره بیان فرمودهاند و هم کیفیت گرفتن آن را. چنان که مرحوم مجلسی(ره) در جلد سیزدهم بحار مطبوعه امینالضرب در صفحه ۱۶۵ نقل کرده است از غیبت نعمانی از ابن عقده از علی بنحسین از پدرش از احمد بنعمر از حسین بنخالد کاملی از حضرت امام محمد باقر(ع) که آن حضرت فرمود: گویا میبینم طایفهای را که در ایران خروج کردهاند و مطالبه میکنند حق را. پس داده نمیشوند آن را. پس باز طلب مینمایند آن را. باز به آنها نمیدهند آن حق را. پس هرگاه ببینند که آن طور سلوک میکنند با آنها میگذارند شمشیرها و اسلحههای خودشان را بر دوشهاشان. پس میدهند به آنها آنچه را که خواستند لیکن آنها قبول نمیکنند آن را تا آنکه متصرفین برخیزند از جایشان و بروند در گوشهای یا آنکه قبول نمیکنند آن را تا آنکه خودشان قائم به امر شوند و پس از تصرف از دست ندهند آن را مگر به سوی صاحبشان. کشتههای ایشان شهیدان باشند. آگاه باشید به درستی که من اگر درک میکردم آن زمان را هر آینه باقی میگذاردم خودم را برای صاحبالامر(ع). انتهی.
در این عبارت لفظ «مشرق» را ترجمه کردم به «ایران» به علت آنکه میفرماید آنچه از آنها کشته شود شهید شدهاند و این قرینه است بلکه صریح است به آنکه مراد مشرقی است که شیعیانش در آنجا میباشند و نیز اطلاق مشرق بر مشرق فرات زیاد شده است.
بالجمله این علامت واقع شده، چه در سال ۱۳۲۶ که محمدعلی شاه مشروطه را بر داشت و توپ به مجلس بست پس از مدتی مردم در مقام استراد حق برآمدند و بعضی از نمایندگان مردم به سفارتخانه عثمانی پناهنده شدند و از آذربایجان و جاهای دیگر نیز مطالبه کردند به آنها ندادند. پس از چندی باز در مقام مطالبه برآمدند. باز به آنها ندادند تا آنکه اکثر بلدان بلوا کردند. در تبریز و اصفهان و رشت و قزوین مخالفت آغاز کردند. هر کس اسلحه خود را بر دوش انداخته مطالبه حق را که مشروطیت بودند کردند. محمدعلی شاه دستخط مشروطیت را در دفعه سوم داد و لیکن ملت قبول نکرد تا آنکه محمدعلی شاه از جایش برخاست و به سفارتخانه روس متحصن گردیده از سلطنت ایران استعفا داده و فاتحین بجای آنها نشستند. اما لوازم مترتبه بر مشروطه در طی علائم ظهور خواهد آمد انشاءالله تعالی.
در ارشاد مفید در ذیل اخبار و علائم ظهور مذکور است و منجمله هذه الاحداث محتومة و منها مشروطة. بعض از اهل منبر معنی این فراز را اینگونه کردهاند که از جمله علائم استبداد است و از جمله آنها مشروطه است. این معنا منافات ندارد با اینکه در اخبار علائم را بر دو قسم قرار دادهاند حتمیه و غیر حتمیه. بالجمله این علامت واقع شد [یعنی مشروطه].
ناظمالاسلام سپس به بیان یکی از علائم ظهور با عنوان «رویبضه» و اینکه در حدیث در تفسیر آن آمده است که «الرجل التافة ینطق فی امر العامه» اینکه آدم...در امور عمومی مردم سخن بگوید، به نقل مستبدین یعنی مخالفان مشروطه آورده است که آنان، رویبضه را حمل بر مجلس مشروطه کرده آن را از علائم آخر الزمان دانستهاند. عبارت ناظمالاسلام کرمانی این است: بعضی از مستبدین گمان کردهاند که رویبضه مجلسی است که در مشروطه اول تشکیل یافت که اشخاصی پست در آن بودند از قبیل علاف و بقال و حلیمپز و غیر آن. برخی دیگر عبارت از مجلس دوم گرفتهاند که به عقیده ایشان اشخاص غیرقابل در آن جمع شدهاند و این حدیث را در مقام طعن بر مجلس ذکر میکنند. لیکن مؤلف گوید: شاید مراد، انجمن یا عدلیه و یا مجلسی باشد که بعد از این تشکیل یابد که اشخاص غیرقابل در امور عامه که حق علما و مجتهدین باشد تصرف کنند.(ص ۱۰۰)
ناظمالاسلام در جای دیگری ضمن بیان مشروح علائم ظهور، یکی از آنها را «استبداد و مشروطه یا اعتدال و انقلاب» دانسته، مینویسد: دیگر از علائم، خون ریزش بسیار و قتل و نهب و فتنه و فساد بسیار است در میان دو طایفه از عجم که هجوم آورند و بشمشیر قتل، عمر یکدیگر را مقراض نمایند و به ضرب گلوله و توپ و تفنگ بنیان و جدران قلعه و ملک هستی یکدیگر را خراب کنند رقاعا صف صف نمایند با وجود اینکه هر دو طایفه از یک سنخ از مردم باشند از قاتلین و مقتولین و اختلافات ایشان به واسطه اغراض دنیای دنیه و شهوات نفسانیه شیطانیه باشند کما هو الظاهر. [ص ۱۱۷]
به نوشته ناظمالاسلام یکی از علائم ظهور، سفیانی است که به نام سفیان بن عنبثه شناخته میشود. وی پس از بیان چند علامت دیگر، این حکایت را نقل کرده است که «مؤلف در چندی قبل از این در مجلس آقا میرزا سیدمحمد طباطبایی بود. آقا شیخ اسماعیل گفت: در چندی قبل در مشهد مقدس زوار شامی که از شام به زیارت آمده بودند دیدم که مذکور داشتند در چهار فرسنگی شام کوهی است که آن را کوه حوران میگویند. در دامنه کوه ایلی منزل دارد موسوم به ایل ازور. و این ایل شجره و نسب خود را به ابوسفیان میرساند و در مقام افتخار به واسطه انتساب به ابوسفیان بر دیگران فخر میکنند. ریاست این ایل به جوانی رسیده است که مسمی به عثمان به عنبثه است و سن او بیست سال است و ده هزار سوار حاضر رکاب دارد. اطراف شام از او ملاحظه دارند و میترسند و لیکن هنوز ادعایی نکرده است. اوصاف و شمایلی است که دارد مطابق است با آنکه باید خروج کند.» [ص ۱۳۰]
اما برخی از علائم جالب است: دیگر از علامات ایجاد راه آهن است در ممالک اسلامیه [ص ۱۳۰] یکی دیگر از علامات «سلطنت کردن کودکی است مسمی به احمد... که هنوز پاهایش موی در نیاورده است». [ص ۱۳۱] این هم لابد باید برای احمد شاه قاجار باشد که پس از محمدعلی شاه آمد.
ناظمالاسلام با اشاره به روایتی که نوعی خاص از کسوف را در وقت ظهور خبر داده مینویسد: مؤلف [یعنی خودش] سابقا ذکر کرد که کسوف مذکور در ماه شوال ۱۳۲۹ به طریق مذکور واقع خواهد شد. میرزا جهانبخش منجمباشی صاحب تقویم که از علما و اساتید است در حاشیه تقویم سال جاری که سال تنکوزییل ترکی است نوشته است که توان گفت این کسوف همان است که مخبر صادق به حماد خبر داده است. [ص ۱۳۸] سپس با اشاره به علامت قطع نیل و فتنه در مصر مینویسد: اما قطع نیل هم مقدمات آن شروع شده است... اما فتنه در مصر هم مقدمات آن ظاهر است.
ناظمالاسلام در جای دیگر نوشته است: «باز علائم قریب به ظهور اجتماع و سوق لشکری است که رییس آنها باقر نامی است که منشأ آثار بزرگ خواهد گردید.» سپس ادامه میدهد: «اگرچه ممکن است تطبیق کرد این جیش را بر لشکری که در تبریز با سالار ملی باقرخان بودند و لیکن از بعضی اخبار مستفاد گردد که این جیش ملحق شوند به لشکر امام علیهالسلام. پس بعد از این تشکیل خواهند یافت.» [ص ۱۶۸]
این میرزا جهانبخش منجمباشی به مؤلف ما گفته است که ظهور تام در سال ۱۳۵۱ق واقع میشود و مؤلف ادامه میدهد: از سال ۱۳۳۵ تا سال ۱۳۵۱ امید فرج است. خوشا به حال اشخاصی که این زمان را درک کنند. [ص ۱۸۹]
سپس ادامه میدهد: و نیز از استاد مذکور شنیدم که فرمود: خبری که رسیده است که از علامات ظهور است کسوف شمس در وسط ماه و خسوف قمر در آخر ماه بر خلاف عادت میتوان تأویل کرد که مراد آفتاب، دولت ایران است که علامت شیر خورشید است و مراد از ماه دولت عثمانیه است که علامت رسمی آن دولت ماه و ستاره است و هر دو به ظهور مشروطیت منکسف شد، چه مشروطیت مانع از استبداد گردید و آفتاب که سلطنت استبدادی ایران است در جمادیالاخره ۱۳۲۴ به دستخط مظفرالدین شاه منکسف گردید و هم ماه دولت عثمانیه در آخر ماه منخسف گردید، چه اختلافات و بهم افتادن و قتل یکدیگر را کردن باعث کسوف و خسوف است و امیدواریم ظهور امام هر دو دولت را قوی و مسلمین را با هم متحد گرداند و لیکن دو پاره از اخبار این کسوف و خسوف را در ماه رمضان خبر دادهاند واللهاعلم. [ص۱۹۰-۱۸۹]
ناظمالاسلام سپس به تطبیقهای دیگری پرداخته که برخی خندهآور به نظر میآید، از جمله ذیل عنوان «از کروات تا فکل» مینویسد: یکی از علامات ظاهر شدن قلاده سرخ است در بین مسلمانان که پارچه قرمزی به گردن آویزند، چنان که این ایام متداول شده است که آن را کروات گویند. [ص ۱۹۴] کتاب در ص ۱۹۷ پایان یافته و همان طور که اشاره شد سال چاپ آن ۱۳۲۹ ق است.
گفتاری از استاد مطهری
در اینجا بیمناسبت نیست توضیحی را از استاد شهید مرتضی مطهری نقل کنیم که در آن به این قبیل پیشگوییها و وعدههای ظهور پرداخته و به بهترین صورت این ابجدخوانیهای بیپایه را به سخریه میگیرد: (از ده گفتار:۱۲۰-۱۱۹)
تجدید در هر هزار سال
این فکر که هر صد سال یک مجدد باید ظهور کند زمینه را مساعد کرد برای قبول یک فکر دیگر که گفته شد هر هزار سال یک نفر ظهور خواهد کرد، و مستمسک واقع شده است برای فرقههای گمراه. آن مرد شاعر میگوید:
به هر الفی الف قدی برآید - الف قدم که در الف آمد ستم
این هم داستانی دارد که هزار سال یک بار یک نفر باید پیدا بشود، یک شخص در سر هزار سال باید پیدا بشود. این هم در فلسفه ایرانیهای قدیم و هندیها باز ریشهای دارد. در فلسفه ایرانی و هندی یک فکری بوده بر اساس طبیعیات قدیم که اولا آن طبیعیات غلط بوده و تازه از آن طبیعیات هم استنتاج این فکر غلط است شیخ اشراق آن را در فلسفه اسلامی وارد کرد. حاجی سبزواری در منظومه نقل میکند به صورت «قیل».
قیل نفوس الفلک الدوار - نقوشها واجبة التکرار
اصطلاحا در فلسفه میگویند «دور و کور». گفتند در هر چند هزار سال یک بار همه چیز عالم تجدید و تکرار میشود، همه چیز نو میشود، منتها شبیهش، شبیه هر فردی یک فرد پیدا میشود، شبیه هر محیی و مصلحی یک محیی و مصلحی پیدا میشود، شبیه همه حوادث از نو پیدا میشود. ولی آنها گفتند در هر بیست و پنج هزار و دویست سال یک بار حوادث عالم تکرار میشود، روی حساب اینکه گردش یک دور فلک ثوابت اینقدر است. بعد این اندیشه افتاد به دست بعضی از خیالبافهای اسلامی. آمدند با آیات قرآن آنها را تطبیق بکنند، گفتند قرآن میگوید: «و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون.» پس هر روز از روزهای الهی هزار سال است و چون هر سال سیصد و شصت روز است. پس هر سال الهی هم مساوی است با سیصد و شصت هزار سال. پس یک دوره عالم سیصد و شصت هزار سال است.
عالم یک دوره سال خودش را در این مدت طی میکند بعد نو میشود. این هم یک اندیشه است. البته سخن مهملی است، اما از ضلالت، ضلالت برمیخیزد. اینها را میگویم چون اینها جزء سمومی است که در افکار ما رخنه کرده. باید اینها را طرد بکنیم.
تا اینها را طرد نکنیم و از فکر خودمان بیرون نریزیم هیچوقت فکر ما زنده نمیشود. بعد یک عده گمراهکن و مضل هم آمدند آن آیه دیگر را که میفرماید: «یدبر الامر من السماء الی الارض ثم یعرج الیه فی یوم کان مقداره الف سنة مما تعدون» که در سوره الم سجده است یعنی «فرمان را از آسمان به زمین نازل میکند سپس به سوی او بالا میرود در روزی که مساوی است با هزار سال شما» این آیه را اینطور معنی کردند که در هر هزار سال یک بار کار مردم به وسیله انبیاء تجدید و تدبیر میشود. گفتند تدبیر کردن یعنی تجدید کردن به اینکه یک پیغمبری مثلا باید در روزی که مقدارش هم هزار سال است، پس هر هزار سال یک بار یک نفر خواهد آمد. بعد از این و در اثر این، چه گمراهی بزرگی در عالم تشیع پیدا شد! یک عده از مردم از دین جدا شدند به واسطه همین افکار مفت و مزخرف.
نه آقا! ما همچو چیزی نداریم که صد سال یا هزار سال یک بار یک نفر باید ظهور کند. فقط درباره یک نفر هست که آن هم در این سطح نیست، در سطح دیگری است، جنبه جهانی دارد نه اینکه مخصوص به عالم شیعه باشد، و آن، وجود مقدس حضرت حجت(ع) است. ایشان مربوط به همه عالماند. آنهایی که شنیدهاید در منبرها میگویند بیاید یک مشت شیعه را نجات دهند، یک مشت شیعه دروغ است. یک مشت شیعه که قالتاقترین مردم دنیا هستند امام زمان(ع) حامی اینها نیست.
او مصلح کل عالم است. درباره او هم ما هیچ حق نداریم به اینکه وقت معین کنیم، حساب بکنیم چند سال دیگر، ده سال دیگر، از این حساب ابجدهایی که هر روز میکنند، یک دفعه میآیند آیه: ان الارض لله یورثها من یشاء و یک وقت آیه: و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون را حساب میکنند که مثلا در فلان سال حضرت ظهور میکند. از اینها بترسید و تکذیب بکنید که کذب الوقاتون.
منبع: خبرآنلاین
نظر شما :