خاطرات حدادعادل از روابط آیتالله خامنهای با مجتبی مینوی، ایرج افشار و جلال همایی
در این سی و چند سالی که از انقلاب گذشته و بنده توفیق آشنایی با آیتالله خامنهای را داشتهام، یکی از رشتههای پیوند ما زبان و ادبیات فارسی بوده است. درباره این وجه از شخصیت ایشان نکاتی را عرض میکنم:
اول اینکه احاطه ایشان بر ادب فارسی و تواناییهای زبانی ایشان یک امر استثنایی است و نتیجه تحصیلات عادی حوزوی نیست. در زمانی که آقای خامنهای جوان بودند و در حوزه علمیه فقه و اصول میخواندند، درس و بحثی تحت عنوان زبان فارسی یا ادبیات فارسی یا نویسندگی یا حتی شعر به صورت رسمی در حوزه نبود. حوزه امروز که در آن فعالیتهای ادبی هم جایی دارد، بسیار فرق دارد با حوزه پنجاه سال پیش.
این یک واقعیت است که روحانیون تربیت شده آن حوزه از نظر تواناییهای زبانی و ادبی، معاصرِ جامعه خود نبودند، اما آقای خامنهای این ارتباط با زبان و ادبیات فارسی و عشق و علاقه و تسلط بر آن را در اثر چند عامل کسب کرده بود: اول استعداد طبیعی و ذوق فطری خود ایشان که یک موهبت خدادادی است. دوم زندگی در محیط مشهد که زادگاه و پرورشگاه زبان و ادبیات فارسی است و در آن سالها قوت و قدرت ادبی خوبی داشت. شاعران درجه اول خراسان و ایران در آنجا حضور داشتند و محافل و انجمنهای ادبی و جلسات شعرخوانی زیادی برگزار میشد. آقای خامنهای هم دوستان شاعر خوبی داشتند که من بعضی از آنها مثل مرحوم قدسی و برخی مثل آقای قهرمان (که هماکنون در قید حیات هستند) را کم و بیش میشناسم. آقای خامنهای در این مجالس حضور پیدا میکردند، به اشعاری که سرایندگان درجه اول میخواندند، توجه میکردند و به بحثهایی که در نقد شعر میشد، توجه داشتند. خود ایشان هم ذوق شعری داشتند و به لحاظ شخصیت و دانش مورد احترام استادان مسنتر بودند. ایشان خاطرات زیادی از مجالس ادبی مشهد دارند و در تمام این سالها نیز دوستی و مراودهٔ شعری و ادبی را با عدهای از شاعران مشهد داشتهاند.
آقای خامنهای از مطالعه متون اصلی و اصیل نظم و نثر فارسی غافل نبودهاند و به برکت حافظه قوی، بسیاری از اشعار را در حفظ دارند. هنوز هم این انس و الفت وجود دارد. همین چند ماه پیش من یک بیت شعر عربی را که مضمونش منسوب به مجنون است، به شعر فارسی برگردانده بودم. «هَوی ناقَتی خَلفی و قدّامی الهوی و إنّی و إیّاها لَمُختلفانِ». شعری از یک شاعر عرب در بیان احوال مجنون است. مجنون سوار ناقه (ماده شتر) بوده و رو به قبیله لیلی میرفته، اما این ناقه بچهاش را در خانه گذاشته و دلش پیش او بوده است. تا مجنون از ناقه غافل میشده، این شتر بر میگشته به سوی بچهاش. میگوید: عشقِ ناقه من پشت سرم است و عشقِ خودم جلوی روی من. با هم هماهنگ نیستیم. مضمون عرفانی والایی است. من به ایشان گفتم که این شعر را به فارسی برگرداندهام، از نظر شما چطور است؟ ایشان گوش کردند و با محبت نظری دادند و فرمودند: این قصهاش در مثنوی هست. بعد همانطور که نشسته بودیم و ایشان مشغول خوردن ناهار بودند، تمام ابیات آن داستان مثنوی را برای من خواندند.
امثال اینطور اشعار و ابیات در حافظه ایشان زیاد است. ایشان تکبیتها و غزلهای سبک هندی فراوانی از صائب و کلیم و بیدل و طالب آملی و دیگران را حفظ هستند. اگر کسی اهل شعر باشد و با ایشان مصاحبت داشته باشد، نوبهنو اینگونه مضمونها و ابیات دست اولِ برگزیده را از ایشان میشنود.
آشنایی با تاریخ تحول شعر فارسی
علاوه بر این، ایشان به کُلیّت ادبیات فارسی و تاریخ تحول شعر فارسی نیز توجه دارند. یعنی سبکهای مختلف شعری مانند سبک خراسانی، هندی، دوره بازگشت و شعر معاصر هر کدام در ذهن ایشان جای خود را دارد. خصوصیات اینها را میشناسند و امتیاز هر کدام را نسبت به دیگری میدانند. میتوانم بگویم ایشان این دوره هزار ساله از شعر رودکی را در جاده تاریخ پابهپای شاعران طی کردهاند و کمتر شاعر بزرگی است که ایشان درباره آن نظر نداشته باشد؛ چه این شاعر مولانا و سعدی و حافظ باشد و چه ملکالشعرای بهار و دیگران.
ایشان پس از دوره جوانی هم با شاعران و استادان معاصر ارتباط داشته و از آنها استفاده میکردهاند. یکی از این شاعران مرحوم امیری فیروزکوهی بود که آقای خامنهای در تهران با ایشان ارتباط داشتند. ظاهراً وقتی آقا به تهران میآمدند، با ایشان دیدار میکردند و همین رفت و آمد باعث شده بود که افراد خانواده امیری هم با ایشان آشنایی داشته باشند. شاعران دیگری هم که به منزل آقای امیری میآمدند، ایشان را میدیدند. از آنجا که آقای امیری به سبک هندی علاقه و اعتقاد داشت، این نیز یک زمینه مشترک گفتوگوهای ادبی میان این دو میشد. ما علاقه متقابل بین این دو بزرگوار را بعد از انقلاب و در آن دوران محدودی که آقای امیری زنده بود، دیدیم.
خاطرم هست یک بار راجع به مرحوم جلال همایی در حضور ایشان صحبت شد. ایشان فرمودند من در جوانی یکی دو بار به دیدن آقای همایی رفتم و درباره بعضی غزلهای ایشان صحبت کردم. مرحوم همایی هم یکی دو غزل را به خط خود در دفتر من نوشتهاند. آقای خامنهای از روزگار قدیم دفتری دارند که ابیات و اشعار خوب و درجه اول شاعران معاصر - و شاید هم شاعران غیرمعاصر- را در آن نوشتهاند و یادداشت کردهاند. البته من آن دفتر را ندیدهام، ولی خودشان گفتند چنین دفتری هست و کسانی که آن دفتر را دیدهاند هم برای من از آن صحبت کردهاند.
غرض اینکه زبان و ادبیات برای آقای خامنهای قبل از انقلاب یک علاقه شخصی صِرف نبوده، بلکه آن را جدی گرفته و به اهمیت این عنصر معرفتی و فکری در انسان وقوف داشتند. یکی از عوامل سِنخیت روحی ایشان با مرحوم مطهری نیز همین بود؛ هر دو خراسانی و هر دو آگاه از ظرفیتها و ارزشهای زبانی و ادبی و علاقهمند به شعر و ادب فارسی، هر دو نویسنده و خطیب توانا و خوب، اما در بین روحانیون کسانی که از نظر ادبی بتوانند با آقای خامنهای دمخور باشند، محدود و معدود بودند.
باید این را نیز اشاره کنم که ایشان به شهادت کتابها و مقالاتشان، نویسنده و مترجم خوبی نیز هستند. ایشان کتابهایی را از عربی به فارسی ترجمه کردهاند؛ از کسانی مانند سید قطب و شیخ راضی آلیاسین و... یعنی در حوزه قلم و نویسندگی نیز انسان جویا و پویایی بودهاند.
دیدار اعضای فرهنگستان زبان فارسی
حدود بیست سال پیش که فرهنگستان زبان و ادب فارسی تازه تأسیس شده بود، یک بار اعضای پیوستهٔ فرهنگستان خدمت ایشان رسیدند. آن موقع آقای دکتر حبیبی رییس فرهنگستان بودند و بنده هم عضو پیوسته بودم. پیرمردهایی مثل مرحوم محیط طباطبایی و آقای احمد آرام نیز جزء فرهنگستان و در جلسه حاضر بودند. آقا آمدند و به آنها احترام فراوانی کردند. گفتند چرا صندلی آقای محیط را اینقدر دور گذاشتهاید؟ بیاورید ایشان را بالا بنشانید. بعد آقای آرام را احترام کردند و گفتند: «آقای آرام! من سالها پیش خدمت شما رسیده بودم، یادتان هست؟ کتابی را ترجمه میکردم و کلمهای در آن کتاب بود که من معنی آن را در عربی معاصر آن روز نمیدانستم. آمدم تهران سراغ شما را گرفتم. پُرسانپُرسان جایی را در حوالی چهارراه کالج در خیابان انقلاب فعلی به من نشان دادند که مؤسسه فرانکلین بود. من از پلهها بالا آمدم و داخل اتاق شما شدم و درباره آن کلمه سؤال کردم. به هر حال من یک دیداری اینطوری با شما داشتم. یادتان هست؟» آقای آرام هم در عالَم خودش خیلی خونسرد گفت: بله، چیزی یادم هست که یک بار طلبهای آمد پیش من. آقا خندیدند و گفتند: «آن طلبه من بودم!» این واقعه ذوق ایشان را در حوزه قلم میرساند.
آیتالله خامنهای به نثر فارسی قدیم و معاصر و داستانهای نویسندگان ایرانی نیز علاقه دارند. به رمانهای بزرگ نویسندگان غرب آشنا هستند و بسیاری از رمانهای درجه اول غربی را از نویسندگانی مثل داستایوفسکی، تولستوی، شولوخوف، رولان، هوگو و... خواندهاند. چند سال پیش من با ایشان صحبت میکردم که: میشود خاطرهٔ فلان دوره سیاسی را نوشت و اظهار علاقه میکردم که ای کاش فرصت میشد تا خودم آن را بنویسم. ایشان گفتند: اگر میخواهی بنویسی، من کتابی از ویکتور هوگو را معرفی میکنم تا بخوانی؛ نمونه خوبی است. بعد کتاب «تاریخ یک جنایت» را به من دادند.
ایشان هنوز هم فراوان رمان میخوانند و با آن اُنس دارند. بدین ترتیب آیتالله خامنهای از پیش از انقلاب تا چهار پنج دهه اخیر، با تحولات معاصر شعر و نثر فارسی کاملاً همگام بودهاند. بسیاری از شاعران و نویسندگان معروف نوپرداز را نیز به خوبی میشناسند و شاید بعضی از آنها مانند اخوان ثالث را از نزدیک هم دیده باشند. درباره هر کدام از اینها هم ارزیابی دارند و زبان هر کدام را میدانند. شاعران کهنسرای معاصر را نیز به خوبی میشناسند. مثلاً آثار و احوال رهی معیری یا توللی یا حمیدی یا ابتهاج - که هم نوپرداز است و هم کهنسرا- را خواندهاند. خلاصه در ذهن ایشان هم ادبیات معاصر اعم از شعر و نثر کاملاً حضور دارد و هم ادبیات کهن.
این موارد، وسعت میدان آشنایی ایشان با ادبیات عرب و ادبیات فارسی قدیم و جدید و همینطور نمونههای فاخر ادبیات غربی را نشان میدهد که به فارسی ترجمه شده. با پیروزی انقلاب، این توجه و اهتمام به زبان و ادب فارسی در زندگی و عمل ایشان ابعاد تازهتری نیز پیدا کرد؛ چه در دوران ریاستجمهوری و چه در دوران رهبری. اما ایشان چه ظرفیت و خصوصیتی در زبان فارسی دیدهاند که این همه به آن عنایت دارند؟ در حالی که میدانیم کمال اول ایشان، روحانی بودن و شأن عالِم دینی است و اگر هیچ کدام از این خصوصیات را هم نداشتند، فضل ایشان از نظر فقهی و اجتهادی در جای خود برجسته بود.
ادبیات برای ایشان جلوه بارزی از تواناییهای انسانی است و قدرت زبان و بیان انسان که شاهکار خلقت و بهترین و والاترین مخلوق خدا است نیز از شگفتیها و آیات الهی است. ایشان به این ظرفیت هم در درون خود وقوف دارند و هم در دیگران. آفاق وسیعی در ادبیات پیش چشم هر انسانی قابل گشوده شدن است و همین کافی است که ایشان از این ظرفیت غافل نباشند.
پس از انقلاب...
بعد از انقلاب که آیتالله خامنهای به عنوان یک حاکم و مسوول (رئیسجمهور و رهبر) مطرح بودهاند، با دیدی در مقیاس ملی و به عنوان یک مسوولیت سیاسی در اداره کشور نیز به جایگاه ادبیات توجه داشتهاند و زبان فارسی در اندیشه ایشان جایگاه دیگری دارد، زیرا زبان فارسی را یکی از ارکان هویت ملی ایرانیان میدانند. ایشان معتقدند که هویت ملی ما را دو رکن مهم تشکیل میدهد: یکی دین اسلام و دیگری زبان فارسی و البته اسلام را در همبستگی ملی مهمتر میدانند. استدلال ایشان هم این است که هنوز مردمانی در ایران هستند که فارسی نمیدانند و به این زبان صحبت نمیکنند، ولی ایرانی هستند و با بقیه مردم ایران وحدت دارند. عنصر معنوی پیوند این مردم با دیگران دین اسلام است.
سرود کنونی جمهوری اسلامی نیز از اهتمامهای ایشان است. بعد از رهبری، ایشان تشخیص دادند که آن سرود قبلی که در اوایل انقلاب باعجله ساخته شد، در شأن نظام نیست و باید کار حسابشدهتری صورت بگیرد.
اما ایشان در درجه دوم یک رشته پیوند نیرومند و گسترده تاریخی مهم را نیز همین زبان و ادبیات فارسی میدانند. یکی از پایههای فکری ایشان این است که نهتنها تعارضی بین عشق و علاقه به زبان و ادبیات فارسی با ایمان به اسلام نمیبینند، بلکه معتقدند این دو دست در گردن هم هستند و در طول تاریخ تعامل داشته و مثل آیینه منعکسکننده هم بودهاند. ایشان با چنین مبنای فکری سعی کردهاند کشور و ملت را از آسیب این دوگانگی که قبل از انقلاب بین ملیت ایرانی و مسلمانی به وجود آمده بود و خیلی از روشنفکران به آن دامن میزدند، مصون بدارند.
یکی از آفات اجتماعی ما این بوده که عدهای فکر میکردند اگر طرفدار و عاشق زبان فارسی و ادبیات فارسی باشند، به معنای ملیگرایی مخالف اسلام است و عده دیگری فکر میکردند که لازمه قوت و رسوخ در مسلمانی این است که به مظاهر ملی کم توجه باشند. مبنایی که در ذهن آقای خامنهای است و چنین جایگاه شایستهای برای زبان فارسی قائل هستند، سبب اعتدالی در برقراری رابطه بین اسلام و ایران میشود که از آثار سوء و تبعات ناشی از تعارض این دو جلوگیری میکند. «ایرانی» از نظر ایشان فردی است که عموماً هم معتقد به خدا و اسلام و پیغمبر و ائمه است و هم علاقهمند به زبان و ادبیات فارسی در همه اجزای آن.
آیتالله خامنهای در بیست و سه سال دوران رهبری خود، به طرُق مختلف سعی در تقویت زبان و ادبیات فارسی داشتهاند. به نظر بنده مهمترین عنصر و عمدهترین کاری که ایشان برای رونق بخشیدن به زبان فارسی و ادبیات فارسی کردهاند، همین سخنرانیهای فراوان صحیح و فصیحی است که ایراد کرده و با این خطبهها ارزش و اهمیت زبان را به طور طبیعی به عموم ملت و به خصوص تحصیلکردهها منتقل کردهاند. شاید کمتر کسی این تأثیر را ارزیابی کرده باشد. البته ما به گویندگان و سخنوران خود احترام میگذاریم، اما میتوانیم سخنرانیها و خطبههای ایشان را با بسیاری دیگر از سخنرانان مذهبی و حتی روشنفکران دیگر مقایسه کنیم. اگر کسی بخواهد صحبتهای ایشان را از طرز محاورهای و گفتاری به سبک رسمی و زبان معیار مبدل کند، زحمت بسیار کمی خواهد داشت. یعنی فعل سر جای خودش است، جمله سالم است، عبارت رها نشده و اینطور نیست که جمله با یک آهنگ و یک وجه فعلی شروع شود، اما به آخر که میرسد، متناسب با مقدمات نباشد. در حالی که این اشتباهها در سخنرانیهای دیگران فراوان دیده میشود.
هنر سخنرانی
سخن گفتن ایشان با آن آهنگ صیقلخورده و آیینهگون که مخصوصاً در دوران جوانی داشتند، بسیار اثرگذار بوده است. حالا ایشان هفتاد سالگی را پشت سر گذاشتهاند و دیگر صدایشان در سخنرانی همان صدای سی سالگی و چهل سالگی نیست، ولی گاهی که تلویزیون سخنرانیهای اوائل انقلاب ایشان را پخش میکند و مثلاً در نماز جمعه خطبه میخوانند یا دعا میکنند، مثل شیشه شفاف و مثل آیینه درخشان است. لحن صیقلی و کلام فصیح، هنر والایی است و بر اینکه جوانهای تحصیلکرده ما بدانند و بیاموزند که چگونه باید حرف زد، بسیار مؤثر بوده است. در واقع ایشان به صورت طبیعی برای نسلی که با ایشان بوده و از ایشان استفاده میکرده و به صحبت ایشان گوش میسپردهاند، معلمِ سخنوری بودهاند؛ البته اینکه ما چقدر یاد گرفته باشیم، داستان دیگری است.
مقالات و رسالات و نامهها و پیامهای ایشان که در مدت بعد از انقلاب در جامعه منتشر شده نیز اهمیت دارد. ایشان با ظرافت، نکات مهمی را با رعایت همه جهات و جوانب در قالب عبارتهای شُستهرُفته و پاکیزه گنجاندهاند، طوری که همه مردم آن را میفهمند؛ از یک پیرزن ساده روستایی تا استاد دانشگاه. فرض کنید ایشان درباره فوت کسی یک پیام تسلیت مینویسد. اگر در آن پیام دقت کنید، میبینید چقدر از کلمه و کلام و قدرت زبان برای بیان اندیشه خود به خوبی استفاده میکنند.
آیتالله خامنهای اقدامات برنامهریزی شده و آگاهانهٔ بسیاری نیز در خدمت به ادب فارسی در جمهوری اسلامی ایران داشتهاند. یکی از آنها برگزاری جلسات متعدد سالانه با شاعران است که از اول رهبری ایشان تقریباً هیچگاه تعطیل نشده است؛ از جمله جلسات شعرخوانی شاعران در محضر ایشان در پانزدهم ماه رمضان که مقارن با میلاد مبارک امام مجتبی علیهالسلام است. خوشبختانه اشعار خوانده شده در این جلسات در سالهای اخیر چاپ شده و بقیه آنها نیز به تدریج چاپ خواهد شد، انشاءالله. این جلسات در توسعه و هدایت جریان شعر ایران مؤثر است. شاعران درجه اول سراسر ایران در طول سال در جشنوارههای متعددی که در سطح شهرستان و استان و ایران برگزار میشود، شناخته میشوند و نخبگان آنها که حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر هستند، به آن جلسه دعوت میشوند. تشویق آنها در واقع تشویق دوستان و رقیبانشان هم هست. شاعران در آن جلسه شعرهای خود را میخوانند و ایشان با دقت گوش میکنند. گاهی در همان جلسه و در خلال گوش کردن، اظهارنظر مختصری هم دارند. در پایان هر جلسهای ایشان صحبتی نیز درباره شعر و ادبیات و زبان و سبک و مضمون شعری میکنند. این جلسات از تلویزیون هم پخش میشود و در سطح کشور همه میبینند که یکی شعر طنز خواند و دیگری شعر انقلابی یا شعر آیینی. یکی قصیده خواند، یکی غزل و دیگری رباعی و حتی برخی شعر سپید. یکی شعر ترکی خواند و دیگری شعر عربی. همه این انواع شعرها سالیان سال است که در حضور ایشان خوانده و در جامعه پخش میشود.
رصد فضای شعر کشور
اما شعرخوانی در حضور رهبر انقلاب منحصر به جلسه ماه رمضان نیست. ایشان جلسه دیگری هم با مداحان اهلبیت علیهمالسلام دارند که هر سال در روز تولد حضرت زهرا سلاماللهعلیها برگزار میشود. کاملاً معلوم است که ایشان برای اصلاح و ارتقای وضع مداحی در ایران سعی میکنند الگوها و نمونههای شایسته را به جامعه معرفی کنند. این بهتر از آن است که مثل خیلیها بگویند این بد است، آن عیب است، فلان چیز انحراف است و... مجال میدهند تا نمونههای خوب در حضور ایشان عرضه شود، بعد هم تلویزیون آن را پخش کند تا به طور طبیعی تراز و میزان دست شاعران و مداحان بیاید و ذوق و سلیقهشان را اصلاح کنند.
این حرکت و اهتمام، در جریان مداحی سالهای اخیر اثرات مثبتی داشته و شعرهای سطحی و بیمایه کمتر خوانده میشود. گاهی ایشان در طول سال برای شاعرانی که اختصاصاً شعر آیینی میگویند نیز فرصتی ایجاد کردهاند. شاعران آیینی را تشویق میکنند که برای اسلام و ائمه و دین و آیین شعر فاخر بگویند تا این شعرها خوراک آن خوانندههای خوب باشد. همچنین شاعران آیینی را به اینکه انجمنی برای خود داشته باشند و سر و سامانی به کارهایشان بدهند، تشویق کردهاند.
آیتالله خامنهای در عین توجه به رشد جوانان در شعر، پیشکسوتان را نیز احترام میکنند. مثلاً تا وقتی آقای حمید سبزواری حالشان خوب بود، یا مرحوم شاهرخی که دوستی صمیمی با آقا داشتند و سه چهار سال پیش فوت کردند، به عنوان پیر و پیشکسوت شاعران معاصر شعر میخواندند. آقا با سبک شعری و شخصیت شاعرانی مثل آقایان مشفق، معلم، موسوی گرمارودی یا جوانترهایی مثل آقای قزوه یا کسانی مثل مرحوم قیصر امینپور و حسن حسینی و نصرالله مردانی هم دوستی و آشنایی داشتند و با آنها دیدارهایی داشتند.
با بسیاری از شاعران معاصر خوب شهرستانی نیز آشنا هستند و گاهی که شاعران جوان خدمت ایشان میآیند، از آنها احوال شاعران مسنتر شهر خودشان را میپرسند، سلام میرسانند و پیغامی میدهند؛ بنابراین با گروه زیادی از شاعران ایران آشنا هستند. احوال آقای محبت را در کرمانشاه میپرسند. احوال آقای کلامی را در زنجان. از فلان شاعر تبریزی سراغ میگیرند. در مشهد یا کاشان از شاعری سراغ میگیرند و... خلاصه اوضاع شعر را در ایران امروز رصد میکنند. این بخشی از کارهای برنامهریزی شده ایشان برای حفظ زبان فارسی است و چراغ شعر معاصر را روشن نگه میدارند، روغن این چراغ را زیادتر میکنند و شعلهاش را پرفروغتر میکنند.
زبان فارسی، زبان علم
کار برجسته دیگری که ایشان برای زبان فارسی کردهاند، اهتمام به تأسیس فرهنگستان در ایران بوده است. ایشان معتقد به ضرورت تشکیل فرهنگستان در جمهوری اسلامی بودند و اسباب و وسایل این کار را خودشان فراهم کردند. کمک کردند تا فرهنگستان در عباسآباد که منطقه بسیار خوبی در تهران است، مستقر شود. زمین این مجموعه را با اجازه ایشان در اختیار فرهنگستان گذاشتند. اسناد مکاتباتی که مرحوم کازرونی و آقای دکتر حبیبی داشته و از ایشان کمک خواستند و اجازه و دستوری هم که ایشان دادهاند، هست. دولت را هم تشویق کردند تا ساختمانهای مناسبی برای فرهنگستانها ساخته شود. تاکنون این زمینها در اختیار فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و فرهنگستان علوم و علوم پزشکی قرار گرفته است و انشاءالله به تدریج کاملتر میشود. ایشان همچنین اعضای فرهنگستان را به کار و تلاش در این زمینه تشویق میکنند و از فعالیتهای فرهنگستان خبر میگیرند.
مخصوصاً ایشان تأکید دارند که زبان فارسی باید زبان علم شود. یکی از عرصههایی که آیتالله خامنهای در دوران رهبری خود مستمراً آن را ترویج و تشویق کردهاند، گفتمان نهضت علمی است. رهبر انقلاب معتقدند علم در ایران باید به زبان فارسی رواج پیدا کند. بر اساس غیرت ملی و عشق و علاقهای که به زبان فارسی دارند و مصلحتی که برای ملک و ملت میاندیشند، معتقدند که علم را نباید به زبان انگلیسی در ایران ترویج کرد تا این باور پیش نیاید که زبان فارسی قدرت و قابلیت بیان مفاهیم علمی را ندارد. با احاطهای که به قابلیتهای زبان فارسی دارند، میگویند فرهنگستان باید برای این منظور واژهگزینی کند. بنده هم که گاهی خدمتشان میرسم و از پیشرفت کارهای فرهنگستان گزارش میدهم، ایشان خوشحال میشوند و راهنمایی و پشتیبانی میکنند.
اخیراً در یکی از دیدارها با هیأت دولت، رهبر انقلاب برخی نگرانیها را مطرح کردند که در دل خود ایشان و در میان جامعه بود. یعنی اینکه بعضیها در مقام ایراندوستی از اعتدال خارج میشوند، میکِشند توی خاکی و گرد و خاک میکنند. ایشان حکیمانه و مهربانانه گفتند: «اگر میخواهید بروید سراغ ایران و ایرانی، سراغ زبان و ادبیات فارسی بروید و آن را تحکیم و ترویج کنید. اینکه دیگر معارضه ندارد. چرا سراغ چیزهایی میروید که بحثانگیز باشد و خودتان و دیگران را به زحمت بیندازید و برای مملکت دردسر درست کنید؟»
این نشان میدهد که ایشان زبان فارسی را مرکز و محور توجه به ایران میدانند. اتفاقاً این جنبه از شخصیت آیتالله خامنهای چیزی است که مخالفان نظام هم به آن اذعان دارند، اما بعضی به زبان میآورند و بعضی از روی بغضی که دارند، به زبان نمیآورند. آنهایی که اهل ادب هستند و این ارزشها را میفهمند، درک میکنند که کسی امروز رهبری ایران را بر عهده دارد که شعر و داستان را میفهمد. همین غزل ایشان را که میگوید: «چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم...» اگر کسی از اول تا آخرش بخواند، زیبایی و دلنشینی شعری را در مییابد که فصاحت و لطافت دارد و از ریزهکاریهای فراوان برخوردار است. البته ایشان شعرهای فراوان دیگری هم گفتهاند، اما فقط برخی از آنها منتشر شده و در دسترس است.
ایشان همچنین یک ناقد شعر درجه اول نیز هستند. من اشعار فراوانی از ایشان به خاطر دارم، اما ایشان علاقه ندارند به عنوان شاعر معرفی شوند. حتی در سخنرانیهای خود هم کم شعر میخوانند؛ اگرچه گاهی که تکبیتها یا تک مصرعهایی در این سخنرانیها آمده، اشعار نابی بوده است. گویی عالماً و عامداً کم شعر میخوانند. شاید چون ظاهر شاعری و سیاست با هم سازگار نیست. امام هم تا زنده بودند، اشعارشان کمتر منتشر شد.
آشنایی با معاصران زبان و ادبیات فارسی
یکی دیگر از ویژگیهای ایشان، آشنایی با پژوهندگان و محققان معاصر زبان و ادبیات فارسی و تکریم و تشویق آنهاست. چند سال پیش من کتاب «مینوی و گسترهٔ ادب فارسی» را که تازه منتشر شده بود، میخواندم و به ذهنم رسید شاید آقا از انتشار این کتاب مطلع نشده باشند. البته نمیدانستم که نظر ایشان نسبت به مینوی چیست، چون بعضی نسبت به مینوی انتقاد دارند و حرفهایی میزنند. پاورچین پاورچین گفتم آقا این کتاب را ملاحظه کنید، حرفهای خواندنی دارد. ایشان گفتند: «بله، من با آقای مینوی آشنا بودم و با او ملاقات کرده بودم.» دیدم خیلی ارزیابی خوبی از مرحوم مینوی دارند و کتاب را با حُسن قبول پذیرفتند. پیش خودم فکر میکردم چند نفر هستند که امروز بتوان راجع به مینوی اینگونه با آنها صحبت کرد و آنها نیز قدر مینوی را بدانند؟
سال گذشته مطلع شدیم که آقا حدود ۹ ماه قبل از درگذشت ایرج افشار، ملاقاتی با آن مرحوم داشتهاند که به پیشنهاد خود آقا بوده است. ایشان یادداشتی برای آقای افشار فرستاده بودند که من مایلم شما را ملاقات کنم و وی هم قبول کرده بود. آقا در دیدار با آقای افشار به ایشان گفته بودند: «من از دورانی که شما سردبیر مجلهٔ سخن بودید، مقالات و نوشتههای شما را میخواندم تا بعد در مجلهٔ راهنمای کتاب و...من از نثر فارسی شما خوشم میآید، چون خوندار و جاندار است و نثر دلپذیر و درست و دلنشینی مینویسید.» یعنی یکی از جهاتی که ایشان به آقای افشار احترام میگذاشتند، قدرت قلم او بود.
هماکنون نیز کثرت مطالعات ایشان در شعر و ادبیات حیرتآور است. گاهی که خدمتشان میرسم، انبوه کتابهای جدیدی که برای ایشان در همه رشتهها و از جمله ادبیات فارسی رسیده است، من را متحیر میکند. همان شبی که جلسات سالانه شاعران برگزار میشود، شاعران مختلفی دهها جلد کتاب شعر جدید را به ایشان تقدیم میکنند و ایشان همه را نگاه میکنند و بعد نظر میدهند.
در مجالس عزاداری و سخنرانیهایی که در بیت آقا برگزار میشود هم روی شعرهایی که مداحان و سخنرانان میخوانند، دقت نظر دارند. هنگامی که مدعوین میآیند تا سلامی و عرض ادبی کنند، ایشان همان جا میگویند شعری که خواندید، مال چه کسی بود؟ خیلی محکم بود. گاهی هم ایراد میگیرند و میگویند شعر مناسبی نبود. خلاصه اینکه یک لحظه از زبان و ادبیات به عنوان ظرف فکر و فرهنگ و معنویت و نیز وسیله ارتباط و ابزار بیان اندیشه غافل نیستند.
دغدغههای ادبیاتی رهبری
اگر بخواهیم فهرستی کوتاه از دغدغهها و اقدامات امروز ایشان در حوزه زبان فارسی ارائه کنیم، چند نکته قابل اشاره است: یکی تذکرات مستمر به صدا و سیما و اهتمام به رعایت قواعد زبان فارسی و بهکارگیری زبان فصیح و معیار امروزی در برنامههای صدا و سیما و به خصوص اخبار است. هم در زمان ریاستجمهوری و هم در دوران رهبری، یکی از تذکرهای دائمی ایشان به مدیران صدا و سیما، پاسداری از زبان فارسی بوده است. اگر ببینند از صدا و سیما خطا و انحرافی در زبان فارسی مشاهده شده یا شنیده شده، حتماً تذکر میدهند. همچنین بر برگزاری همایشها و دورههای آموزشی برای نویسندگان و گویندگان صدا و سیما تأکید دارند و گاهی خود به عنوان سخنران در این همایشها شرکت کردهاند.
مورد دیگر هم سخنرانیهایی است که ایشان در محافل ادبی کردهاند و من به دو نمونه اشاره میکنم: یکی سخنرانی ایشان در افتتاحیهٔ کنگرهٔ حافظ است که من در آن حاضر بودم و در ردیف دوم یا سوم کنار مرحوم کیومرث صابری نشسته بودم. جلسهای طوفانی بود؛ خیلی شلوغ و پر از سر و صدا. ایشان سخنرانی خود را با بسمالله شروع کردند و این ابیات را حُسن مطلع سخنرانی خود قرار دادند که:
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد/ در این سخن به کس انکار کار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات/ و یکی به پای سکهٔ صاحبعیار ما نرسد
وقتی با این غزل حافظ شروع کردند، سکوتی بر جلسه حاکم شد. بعد یک ساعت سخنرانی تحلیلی داشتند. ایشان سخنرانی دیگری نیز راجع به اقبال لاهوری در اختتامیهٔ کنگره اقبال کردند که «جاوید اقبال» پسر اقبال لاهوری نیز در آن جلسه حاضر بود و سخنرانی را برای او ترجمه میکردند، چون ایشان فارسی را خوب نمیدانست. بعد از سخنرانی، جاوید اقبال در همان جلسه گفت: «اگر همهٔ رهبران جهان اسلام به اندازهٔ آقای خامنهای با افکار اقبال آشنا بودند، امروز جهان اسلام وضع دیگری داشت.» سخنرانی مفصل آیتالله خامنهای در زمان ریاستجمهوری در نخستین سمینار زبان فارسی هم کاملاً فکر شده و منظم بود و مطالب جالبی در اینباره ایراد کردند.
ایشان انتظار دارند که جامعه و خصوصاً تحصیلکردههای جوان دانشگاهی و حوزوی به ظرفیتهای زبان و ادبیات فارسی آگاهی پیدا کنند و بر آن تسلط یابند و از قابلیتهای این زبان برای اعتلا و توسعهٔ معنویت در کشور و همچنین برای تقویت فکر و فرهنگ و ترویج علم و انسجام ملت استفاده کنند. کسی که در مزرعهٔ بزرگی کندویهای خوبی دارد و عسل مصفایی تولید میکند، چقدر برای ظرف انتقال و بستهبندی آن باید دغدغه داشته باشد؟ همانگونه ایشان معتقدند باید عسل ایمان اسلامی را در «ظرفِ زبان» بستهبندی و توزیع کرد. یعنی بستهبندی اندیشه و فرهنگ اسلامی در غالب زبان و ادبیات فارسی باید همه جا باشد. بسیاری از معارف اسلامی را - که البته همهٔ آن نزد ملت ایران نیست و نزد ملتهای دیگر هم هست- باید به درستی با زبان فارسی منتقل کرد.
زبان از نظر ایشان ظرف و آیینه فکر و فرهنگ است و گاهی یک بیت شعر یا یک سرودهٔ زیبا میتواند ملتی را به حرکت درآورد. جالب توجه است که سرود کنونی جمهوری اسلامی نیز از اهتمامهای ایشان است. بعد از رهبری، ایشان تشخیص دادند که آن سرود قبلی که در اوایل انقلاب باعجله ساخته شد، در شأن نظام نیست و باید کار حسابشدهتری صورت بگیرد. البته من از جزئیات آن خبر ندارم، اما ایشان وقت گذاشته بودند و شاعران و مسئولان را دعوت کرده و حدود و ثغور کار را معین کرده بودند.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای
نظر شما :