یادداشت‌های مسافرت گیلان

عباس مسعودی
۰۹ آبان ۱۳۹۱ | ۱۱:۴۷ کد : ۲۷۳۶ کتاب
یادداشت‌های مسافرت گیلان
تاریخ ایرانی- مجید یوسفی: عباس مسعودی را اهل اندیشه بیشتر یک روزنامه‌نگار می‌شناسند که ۵ دهه از زندگی خود را به تداوم در انتشار روزنامه اطلاعات صرف نموده است. او از این حیث یکی از پایه‌گذاران مطبوعات نوین در ایران محسوب می‌شود. تقریبا ۵۰ سال مدیرمسوولی روزنامه اطلاعات او را به جایگاه درخور و شایسته‌ای نشانده است.

 

در کنار فعالیت مطبوعاتی، او سال‌هایی نماینده مردم در مجلس شورای ملی بوده و به تدریج به جایگاه و اعتبار سیاسی قابل اتکایی در عصر پهلوی دوم دست یافته است. پس از شش دوره تجربه نمایندگی، از اولین دوره مجلس سنا با سمت سناتوری به این مجلس راه یافت و باقیمانده سال‌های زندگی‌اش را با همین عنوان زندگی کرد.

 

کتاب «مسافرت گیلان»، سلسله یادداشت‌های مسعودی از سفر به گیلان در نوروز سال ۱۳۰۷ است که به کوشش علی امیری و نشر ایلیا منتشر شده است. مسعودی در یادداشت‌های خود نه به یک تحقیق و تفحص عمیق از سفر به این دیار بلکه بیشتر به مکاشفه‌های شخصی دست زده است. گزارش‌هایی پیرامون سفر خود از جاده‌ها، ابنیه‌ها، بندرگاه‌ها، قرائت‌خانه‌ها تا نوع زندگی مردمان این خطه مورد توجه او بوده است.

 

یادداشت‌های او کمتر جامع و پژوهشگرانه است اما از حیث یک روزنامه‌نگار ۲۷ ساله به رغم زمان کوتاه و گذرا و امکان و ظرفیتی که طی سفر برای وی میسر بوده یک نگاه محققانه‌ای به این سیاحت داشته است. مسعودی این یادداشت‌ها را طی دو هفته حضور خود در نقاط مختلف گیلان ثبت نموده و با عنوان «یادداشت‌های مسافرت گیلان» در روزنامهٔ اطلاعات طی شانزده قسمت منتشر کرده است. نویسندهٔ این یادداشت‌ها که خود از روزنامه‌نگاران شاخص و متجدد آن سال‌ها بوده در نوشته‌های خود سعی دارد مشاهداتش را از شیوهٔ زندگی و شرایط عمرانی و اعتبار اجتماعی شهرهایی که مورد سیاحت قرار گرفته به شکلی اجمالی به مخاطبان روزنامه منعکس سازد. وی در این یادداشت‌ها با دقت به تشریح اماکن و نقاط پیش روی خود می‌پردازد و در جای لازم انتقادات و پیشنهاداتی را نیز مطرح می‌سازد.

 

مسعودی در سفر به گیلان همراهان سر‌شناسی نیز در کنار خود داشت که هر یک در جایگاه وکیل مجلس یا کفیل وزارتخانه و سمت‌های دیگر به این سفر نوروزی آمده بودند. حضور مسعودی در کنار اشخاص مزبور نشان از اعتبار این روزنامه‌نگار جوان در بین رجال سیاسی و اداری آن سال‌های ایران دارد.

 

آنچه بیشتر از هر چیزی توجه مسعودی را در سفر به گیلان به خود جلب نمود، روحیات تجددخواهانه و میل به ترقیات روز افزون اهالی گیلان در آن سال‌هاست؛ نکته‌ای که وی در یادداشت‌های حاضر چند بار با صراحت به آن اعتراف دارد.

 

***

 

شهر قزوین

 

مسعودی در ابتدای مسافرت خود اذعان دارد که به هیچ روی تصور نمی‌کرده که در این سفر قصد نگارش سفرنامه‌ای بکند. این ذهنیت به تدریج آن هم بین سفر در او ایجاد شده است.

 

در بدو امر، اولین شهری که او از آن عبور می‌کند قزوین است که در ساعات اول سفر با آن مواجه می‌شود. شهری نه چندان قابل توصیف و کم و بیش مخروبه‌ «یک چنین شهری که دارای این موقعیت است می‌بایستی دارای مناظر قشنگ، تفرجگاه‌ها، عمارات و مهمانخانه‌های عالی اروپایی‌پسند بوده باشد که به این وسیله علاوه بر توقف مسافرین خارجی در این شهر که ثروت هنگفتی را در این شهر باقی خواهند گذاشت مثل شهر رشت و پهلوی، گردشگاه خود ایرانی‌ها نیز بوده باشد. متاسفانه شهر قزوین درست معکوس این صفحات را به خود گرفته است یعنی در این شهر بزرگ شما یک سالون تئا‌تر، نمایشگاه، سینما، تفرجگاه و عمارت قابل سکونت نمی‌بینید، یک خیابان خوب و یک کوچه نظیف پیدا نمی‌کنید.

 

سرتاسر شهر را غبار فلاکت و بدبختی احاطه کرده است. اوضاع تجارت و اقتصاد این شهر به حدی خراب است که بتوان به شرح آورد. اکثریت مردمان این شهر بیشتر و خیلی زیاد‌تر از طهران خودمان از خرافات پیروی می‌کنند. مقیداتی که شاید چند سال است از طهران رخت بربسته در قزوین تازه معلوم شده است. قزوینی پا به مهمانخانه نمی‌گذارد، از سینما و تئا‌تر و تهیه وسایل تفریح اجتناب می‌ورزد. اگر گراندهتل قزوین نبود حقیقتا این شهر قابل توقف یک شب هم نبود.»(ص۲۰)

 

مسعودی در این مشاهدات به این باور نزدیک می‌شود که برای توسعه و آبادانی این شهر حتما نیاز به بسط معارف است و چنانچه این اتفاق نیفتد عمده کارهای دیگر بی‌معنی است. «آنچه تحقیق کرده‌ام بعد از اصلاح اوضاع تجارت و فلاحت، این شهر قبل از هر چیز محتاج به بسط معارف است. معارف این شهر مطابق احتیاجات مردم نیست. در این شهر مدرسه متوسطه که شش کلاس متوسطه را دارا باشد وجود ندارد. مدارس ابتدایی آن به حد کافی نیست.»(ص۲۸)

 

در ادامه مسیر، مسعودی و همراهانش وقتی از شهر قزوین خارج می‌شوند به تدریج از کوه‌های کوهین عبور نموده و به شهرهای لوشان، منجیل و رودبار می‌رسند. یکی از نکاتی که برای او از درجه اهمیت بیشتری برخوردار است احداث راه جاده‌ای است که در آن زمان به دست روس‌ها ساخته شده بود. «این راه را دولت روسیه سابق در‌‌ همان موقعی که قشون خود را در داخله مملکت ما برای پیشرفت مطامع جهانگیرانه خود وارد کرده و احتیاج مفرطی به ایجاد خطوط شوسه مخصوصا در صفحات شمال ایران داشت با صرف میلیون‌ها خرج ساخته است و تا مدتی هم خودشان مراقبت و سرپرستی راه را می‌نمود و حتی باج راه دریافت می‌داشته‌اند.»(ص۳۲)

 

در این یادداشت‌ها، مسعودی حتی می‌نویسد که مهندس و سازنده روسی این راه، بعد از اینکه جاده را احداث کرده و چندی از آن مراقبت نموده خود را به انتحار زده است. چون مهندسان ایرانی بعد از یک مطالعه فنی به این نتیجه دست یافته‌اند که این جاده بسیار پرهزینه بوده و با پیچ و خم‌هایی توام بوده که چندان توجیه ندارد.

 

 

شهر رشت

 

مسعودی بعد از مرارت بسیار و طی راهی طولانی به شهر رشت وارد می‌شود. او مدخل شهر و بلواری که به بازار بزرگ شهر منتهی می‌شد را یکی از بهترین مناظر این سفر توصیف می‌کند.

 

او در بین همین راه با جمعیت زیادی مواجه می‌شود که تجمع کرده و به سربازانی که از کنار بلدیه عبور می‌کردند نگاه می‌کردند. شادمانی و سرور آنان برای مسعودی غرورانگیز است. «با شدت بارانی که می‌آمد جمعیت کثیری از مرد و زن و بچه در اطراف و مقابل بلدیه ایستاده و دفیله قشون را تماشا می‌کردند. تنها این موضوع باعث مسرت من نشد. این احساسات به جای خود مورد تقدیر ولی چیزی دیگری قلب مرا روشن ساخت.

 

همین که دنباله قشون خاتمه یافت و نوبت به دفیله سربازان اجباری گیلان رسید صدای هورا و کف زدن از طرف مردم بلند شد. قیمت این احساسات را می‌دانید در مملکت ما چیست. درجه رشد گیلانی را می‌توانید با این احساسات مقایسه کنید. در یک مملکتی که به واسطه جهل و کثرت موهوم‌پرستی گرد بدبختی و بیچارگی روی ملت آن نشسته است، در مملکتی که اجرای یک چنین آمال بزرگ وسیله‌ای به دست اشخاص منفعت‌جو داده و برای میل به مقاصد شخصی خود مردم را به گمراهی سوق می‌دهند. می‌دانید قیمت این روح سلحشوری و فکر و احساسات بزرگ گیلانی چیست؟ من حقیقتا از مشاهده این وضعیت خیلی محظوظ شدم.»(ص۴۶)

 

آنچه که بیش از دیگر اماکن و ابنیه‌ها و مناظر استان گیلان برای مسعودی حائز اهمیت است تشکل‌ها و گروه‌های فرهنگی است. او به مجرد اینکه با چنین اماکن و گروه‌هایی مواجه می‌شود به وجد آمده و شروع به توصیف و تمجید آنان می‌کند. «تقریبا ده سال است یک عده جوان وطن‌پرست متجدد گردهم جمع شده جمعیتی بنام «فرهنگ» تاسیس کرده و امروز یکی از مجامع بزرگ و خوبی است که شاید در ایران تنها باشد. تصور نکنید اینکه می‌گویم جمعیت بزرگ منظورم این است که دارای چند هزار نفر عضو می‌باشد. خیر این جمعیت را امروز فقط ۶۰ تا ۷۰ نفر جوان اداره می‌کند. اما شصت هفتاد نفر جوان صمیمی باعاطفه، وطن‌پرست و متجدد.

 

این عده کم تاکنون با عزم و اراده راسخی در راه پیشرفت آمال و آرزوی خود که توسعه معارف، ترویج ادبیات و صنایع آبادی و عمران گیلان، مبارزه با موهومات و خرافات و ایجاد اساس تجدد و تمدن و سایر کارهای خوب می‌باشد فداکاری کرده‌اند. در هر موقع با مشکلاتی که برای آن‌ها پی آمده است مقاومت نموده و موفقیت حاصل کرده‌اند.»(ص۴۷)

 

این جمعیت دارای قرائت‌خانه و کتابخانه و مجله مفیدی است. مجامع دیگری من‌جمله جمعیت اخوت که عبارت از تجار و کسبه بازار و سایر طبقات جوان رشت است تاسیس گردیده و این جمعیت هم با عشق و علاقه سرشاری در راه سعادت گیلانی قدم گذارده و مشغول کار می‌باشند و انتظار موفقیت‌های خوبی می‌رود.»(ص۴۸)

 

یکی از بخش‌های خواندنی سفر مسعودی، توجه او به مدرسه صنایع ظریفه رشت است. می‌نویسد: «یکی دیگر از موسسات جدیدالولاده رشت مدرسه موسیقی است: این مدرسه که مدرسه صنایع ظریفه نامیده می‌شود دارای دو سه قسمت خواهد بود، یک قسمت که مخصوص تعلیم موسیقی است و ریاست آن به آقای ابوالحسن‌خان صبا واگذار گردیده، قسمت دیگر مخصوص نسوان است که ضمنا خانه‌داری و امور خانوادگی و تربیت اطفال و غیره را تعلیم می‌گیرند و برای این قسمت استخدام دو نفر معلمه از آلمان در نظر گرفته شده است.»

 

دیدار او با کلنل‌خان وزیری رهبر ارکستر تهران در یکی از سالن‌های شهر، به اهمیت سفر مسعودی بیش از پیش افزوده است. اعتبار وزیری در موسیقی و هنر در سال‌های عصر پهلوی اول به اندازه کافی معرف حضور اهالی اندیشه هست. این دعوت و دیدار به همت اداره بلدیه رشت انجام می‌گیرد و او با کوشش ابوالحسن صبا به تاسیس مدرسه موسیقی رشت مبادرت می‌ورزد. اهمیت تاسیس این مدرسه و آهنگ‌هایی که ساخته و نواخته می‌شود و جمعیتی که از همین مدرسه به عرصه هنر کشور وارد می‌شود جایگاه خطه شمال را طی ۷۰ سال اخیر افزون نموده است. «مرتبه دومی که به فرهنگ رفتم شبی بود که فردای آن روز حرکت می‌کردم و برای تودیع و خداحافظی رفته بودم. در این شب آقای کلنل علینقی‌خان رئیس مدرسه موسیقی طهران با شاگردان خود نیز برای اجرای مراسم تودیع حضور یافته بودند. آقای وزیری برای افتتاح مدرسه موسیقی رشت و مساعدت با آن موسسه از طرف اداره بلدیه دعوت شده بودند و ایشان هم از این کمک مضایقه نفرموده و ایام عید را به گیلان مسافرت و چند شب نمایشاتی از طرف ایشان در رشت و پهلوی به منفعت مدرسه موسیقی رشت داده شد و در این موضوع مشروح‌تر خواهم نوشت.»(ص۵۰)

 

بخش دیگری از مکاشفه‌های روزنامه‌نگارانه مسعودی تحقیق درباره گروه‌ها و احزاب و جمعیت‌هایی است که در آن زمان در رشت مشغول فعالیت بودند. مقایسه و تفاوت‌های این جمعیت‌ها با جمعیت‌ها و احزاب رشت از جمله نکات ارزنده و قابل مطالعه این سفر است. مسعودی چنان از جنب و جوش این جمعیت‌ها در رشت به وجد می‌آید که قابل تامل است. «من وقتی این جمعیت را با جمعیت‌ها و احزاب طهران پیش هم می‌گذارم واقعا خجل می‌شوم. بدبختانه در طهران هنوز معنی حزب و جمعیت را کسی نفهمیده است. تشکیلات و حزب را فقط برای رتبه و مقام و یا پیدا کردن شغل می‌خواهند. در طهران به هر اسم برجسته‌ای که در خاطر خود فرض کنید تشکیلات می‌باشد ولی به استثنای یکی دو جمعیت فعلی که کمتر وارد جریان سیاسی مملکت شده و منظور از تشکیل آن پیش بردن نظریات خصوصی نیست بلکه بیشتر مصالح عامه است، سایر احزاب دستجات طهران فقط در موقعی تشکیل می‌گردد یا به جنب جوش می‌افتد که چند نفر بخواهند وکیل شده یا به مقامات دیگری برسند. اعضا آن هم عبارت خواهند بود از کسانی که تشکیل آن جمعیت را وسیله تحکیم مقام و یا پیدا کردن شغل و استفاده‌های شخصی قرار می‌دهند.

 

در همین مواقع است که تشکیلات حزبی داده می‌شود تابلوهای رنگارنگ را از انبار‌ها بیرون آورده در نقاط مختلفه شهر نصب می‌کند. مرامنامه و نظامنامه‌های مشعشع احزاب که تحت طبع و یا از طبع خارج شده است همین روز‌ها بین اشخاص منتشر می‌شود و به طور قطع مسلم بدانید که یک نفر با عقیده و ایمان در این تشکیلات پیدا نخواهد شد و یک قدم کوچک هم برای مصالح و منافع عامه این گونه جمعیت‌ها برنخواهند داشت. این دستجات و احزاب چند ماهه! پس از خاتمه کار خود منحل و دوباره تابلو‌ها برداشته شد و خانه‌هایی که محل تشکیل جمعیت بود به اجاره داده می‌شود.»(ص۵۰)

 

مسعودی به نقاط دیگری از شهر حرکت می‌کند و به بیمارستانی رجوع می‌کند که آن زمان مریضخانه ملی نام داشت. نامی که در سال‌های پهلوی دوم به بیمارستان پورسینا تغییر نام یافت. «این مریضخانه در اراضی معروف به صحرای ناصریه ساخته شده است. فلسفه اینکه در سرزمین مزبور موسسه بنا شده این است که در سال‌های قبل چهار نفر از مجاهدین و آزادیخواهان گیلان در این نقطه به دست اجانب معدوم شده‌اند. می‌گویند موقعی که قشون تزار روس گیلان را مورد تاخت و تاز خود قرار داده و می‌خواست آن خطه را اشغال کند و مجاهدین گیلان از اجرای نقشه و مقاصد آن‌ها جلوگیری می‌کردند چهار نفر از مجاهدین مرحوم میرزا یوسف‌خان رییس نظمیه گیلان، کاظم‌خان کمیسر، صالح‌خان برادر حاج معین‌الممالک و شریعتمدار گرکانرودی به جرم آزادیخواهی به دست آن‌ها در این صحرا به قتل رسیدند و امروز به افتخار شهدای مزبور مریضخانه ملی را در این قتلگاه بنا می‌نمایند.»(ص۵۳)

 

مسعودی و همراهانش در بخش دیگر شهر، شاهد سالن تئا‌تر شهر بودند که به شدت آنان را مجذوب می‌کند، سالنی که به کوشش فضل‌الله زاهدی استاندار وقت گیلان ساخته شده است. هم احداث و جنس این ابنیه و هم نوع معاشرت و جنب و جوش مردم شهر و مخصوصا حضور زنان در داخل سالن تئا‌تر مجددا مسعودی را به مقایسه وامی‌دارد. «ساختمان سالون تئا‌تر شاهنشاهی رشت یکی از اقدامات شایان تمجید بلدیه است که به همت و جدیت آقای سرتیپ فضل‌الله‌خان زاهدی شروع و خاتمه یافته است...ما از نمایندگان مجلس شورای ملی که اکثریت دارای افکار متجدد و جوان هستند انتظار داریم در این دوره یا دوره هفتم به اداره مباشرت دستور دهند. محلی را هم برای حضور تماشاچیان زن تخصیص دهند و با مراقبت کاملی که اداره مباشرت در تنظیم و ترتیب امور مربوطه دارد یقین داریم رعایت همه گونه انتظامات را خواهد کرد و امیدواریم این افتخار شرکت دادن زن‌ها به طور تفکیک در این گونه مجامع نصیب مجلس شورای ملی گردد.»(ص۵۹)

 

با این همه، مسعودی نواقص و کمبودهای این شهر را نیز می‌بیند. «معارف گیلان نسبت به سایر نقاط ایران پیشرفت‌هایی در اثر اهتمام و مساعدت خود اهالی حاصل کرده است لکن توجه خیلی بیشتری را الزام می‌نماید زیرا معارف این صفحه به هیچ وجه کامل نیست. دارالمعلمین و مدرسه متوسطه نسوان را فاقد است، فقط دو باب مدرسه متوسطه ذکور در رشت می‌باشد که آن هم کامل نیست و باید تصدیق کرد برای این شهر دو باب متوسطه خیلی کم است. مدارس ابتدائی رشت نیز به حدی کافی نیست و امیدواریم امسال تکمیل و اگر نواقصی در مدارس فعلی موجود است رفع گردد.»(ص۶۲)

 

 

شهر پهلوی

 

مسعودی در شهر ساحلی پهلوی (انزلی) در ابتدای امر آن چنان شیفته می‌شود که این شهر را در کنار بنادر جنوب ایران، با شهرهای بندری اروپا نیز مقایسه می‌کند. «تفاوت فاحشی که نسبت به زندگی، طرز فکر و کار مردمان قطعات شمالی ایران با شهرهای اروپا موجود است یک چنین تفاوتی هم نسبت به زندگی طرز فکر و کار نقاط جنوب با شمال ایران موجود است. هرچند سالی که گیلان از اروپا عقب هست‌‌ همان قدر بنادر جنوب و شهرهای ساحلی خلیج فارس با شهرهای کنار دریای خزر تفاوت دارند. یکی از رفقای ما مسافرت زیادی به حدود خلیج فارس نموده بود، وقتی شرح بدبختی مردم و خرابی شهرهای آنجا را می‌داد من این تفاوت بزرگ را دریافتم. او نقل می‌کرد هر قدر در گیلان روح تجدد و ترقی‌خواهی در مردم پیدا شده و مردم به جنب و جوش و آبادی شهر خود افتاده‌اند مردمان آنجا بی‌روح و خسته و کسل و ابدا در فکر آبادی شهر و زندگی خود نیستند. هر قدر در اینجا آزادی فکر و عقیده ترویج دارد و چشم و گوش مردم باز شده و پیرامون کهنه‌پرستی و موهومات نمی‌گردند آنجا در دست نقطه معکوس قرار گرفته است. او این بدبختی ساکنین سواحل جنوبی را ناشی از مجاورت با یک ملتی می‌دانست که نمی‌گذارند مملکت ما روح اصلاح و ترقی و آبادی به خود ببیند. یعنی از سال‌های قبل به انواع و اقسام تشبث و حیل مانع آبادی و نشر معارف و آزادی فکر و عقیده مردم گردیده، احساسات آن‌ها را زایل نموده، بالنتیجه دچار این بدبختی امروزی گردیده‌اند.»(ص۷۶)

 

این مقایسه به بخش‌های دیگر جامعه نیز تسری پیدا می‌کند. از اتاق تجارت تا وضعیت تجار شهر و اداره بندر همگی نگاه مسعودی را متوجه چرخه اقتصادی در این شهر می‌کند. «تجار پهلوی از نقطه نظر اهمیت تجارت محل و اصلاح وضعیت فعلی زود‌تر از بیشتر نقاط درصدد تاسیس اطاق تجارت برآمده و چند ماهی است که اطاق تجارت آنجا به خرج خود تجار افتتاح و هفته‌ای یک بار تشکیل می‌شود.

 

اعضاء اطاق تجارت عبارتند از: آقایان زمانی، قاسمیان، نیکو، عبدالهی، رمضانی، آمیغ، میرزاعباس دروی، حسن‌پور، علوی، طاهباز، حسین‌نژاد، موسی‌زاده، نخودی، نظری، محامد، عسکریه، علوی و منشی‌گری آقای سیامک، اگر از طرف دولت نسبت به پیشنهادات اطاق تجارت پهلوی مساعدت‌های لازمه به عمل آید امور تجارت آن بندر اصلاح خواهد شد.»(ص۷۲)

 

 

شهر لاهیجان

 

نکته جالب در گزارش سفر مسعودی به لاهیجان این است که او به‌‌ همان نکاتی نزدیک می‌شود که هم اکنون نیز مردمان این شهر از همین وضعیت رنج می‌برند. شهری با قابلیت‌های بسیار و طبیعتی بکر، مردمانی خوش قریحه بدون حمایت‌های جدی دولت. حال آنکه این شهر در صورت حمایت دولت می‌تواند یکی از بهترین شهرهای توریستی ایران شود. «لاهیجان نقطه بسیار خوش آب و هوایی است. ولی متاسفانه از حیث تمدن و تجدد و ترقی از رشت و پهلوی خیلی عقب است. اگر مختصر توجهی از طرف دولت نسبت به توسعه تشکیلات معارفی و سایر امور آن بشود لاهیجان به واسطه استعداد طبیعی زود ترقی خواهد کرد. در این شهر به واسطه عدم وسعت بودجه تشکیلات نظمیه مملکتی هنوز اداره نظمیه تشکیل نشده است و کارهای مربوط به نظمیه را حکومت محل رسیدگی می‌نماید. مردم برای آسایش و رفاهیت خود مجبور شده‌اند یک عده پنجاه نفری مردم را برای پاسبانی شب‌ها بگمارند و پلیس این شهر منحصر به این عده است که شب‌ها مغازه‌ها و دکاکین و خانه‌های مردم را کشیک می‌کشند. ولی در بودجه تشکیلات نظمیه با اهتماماتی که شده است بودجه تشکیل نظمیه در لاهیجان تامین و در این سال اقدام به افتتاح اداره نظمیه آنجا خواهد شد.

 

... همین طور موضوع تشکیلات عدلیه است که در لاهیجان و رودسر و لنگرود و توابع جزء آن فقط یک صلحیه تاسیس گردیده و مردم مجبورند برای طرح دعوای خود از چند فرسخی به لاهیجان بیایند. ولی در این قسمت نیز توجه شده و در تشکیلات جدید وزارت عدلیه به بودجه عدلیه لاهیجان وسعت داده شده است. قبل از همه چیز به معارف لاهیجان باید توجه شود.»(ص۹۷)

کلید واژه ها: عباس مسعودی گیلان


نظر شما :