ایرج امینی: قوام دنبال محبوبیت نبود/ اشتباه پدرم عدم برگزاری انتخابات بود
در مورد ویژگیها و خصوصیات شخصی احمد قوام و تأثیر این ویژگیها بر نوع سیاستورزی او اطلاعات چندانی در دسترس نیست. با توجه به نسبت و رابطه فامیلی که شما با ایشان داشتید، به نظرتان برجستهترین خصوصیات و خصلتهای فردیاش چه بود؟
قوامالسلطنه از شخصیتهای مهم دوران قاجار و پهلوی بود و برای اینکه قضاوت صحیحی راجع به شخصیتش بشود باید تمام جنبههای زندگی و فعالیتهای سیاسی او را در نظر گرفت. با اینکه ایشان عموی مادر من بود، من به تاریخچه زندگی قوامالسلطنه تسلط کامل و کافی ندارم و نکاتی که بیان میکنم صرفاً مربوط به شناخت و ارتباط شخصی است که با ایشان داشتهام. در نوجوانی زمانی که در فرانسه و سوییس درس میخواندم، ایشان مرتب با مادرم به خارج میآمدند و اغلب تعطیلاتم را با آن دو میگذراندم. مرحوم قوامالسلطنه نسبت به من خیلی محبت داشت، منتهی رجلی بود که حتی شاه را به جد نمیگرفت، چه برسد به یک پسر دوازده ساله. با اینکه میدانست به سیاست علاقهمندم و از زمان کودکی که در ایران بودم در مغزم کابینههایی تشکیل میدادم که غالباً وزرای خود او در آن شرکت داشتند، هیچوقت به سوالات سیاسی من پاسخ نمیداد و خودش را به خواب میزد. شوخ طبعی نیز یکی از خصوصیات اخلاقی قوام بود که گهگاه با مختصر نیش و کنایۀ محبتآمیز همراه میشد. فیالمثل در نامهای به دکتر امینی که مورد علاقه خاص او بود و علی جون خطابش میکرد، مینویسد: «... چون در مطالعۀ خط جنابعالی خیلی دقت میکنم و خالی از اشکال نیست، کمکم خط من هم شبیه خط خودتان شده است و ممکن است تدریجاً بدتر هم بشود…»
متأسفانه هنوز درباره قوامالسلطنه کتابی منتشر نشده که نقاط ضعف و قدرت او را در بر گیرد. به نظر من زندگی سیاسی نه تنها قوامالسلطنه بلکه زندگی سیاسی تمام رجال سیاسی ایران معاصر، محتاج به بازبینی جدی است، زیرا اکثر مطالبی که تاکنون درباره آنها نوشته شده بر اساس پیشداوری است، نه بیطرفی.
در مسأله آذربایجان و ختم غائله پیشهوری و فرقه دموکرات به نظرتان قوامالسلطنه چه نقشی داشت و آیا مذاکرات او با شوروی باعث ختم آن شد؟
عدهای برای قوام در این ماجرا نقش کلیدی قائل هستند و عدهای هم نقش او را یکسره نفی میکنند. به نظر من نقش قوام چیزی بین این دو حد افراط و تفریط است و به هر حال خدمت بزرگی برای نجات آذربایجان انجام داد. مذاکرات او با مقامات شوروی در مسکو و سپس با سفیر شوروی در تهران مسلماً در خروج قوای شوروی از ایران و ختم غائله پیشهوری مؤثر بود، اما نقش شاه و ایالات متحده را که در آن زمان تنها کشور دارای سلاح هستهای بود نمیتوان نادیده گرفت.
عدهای معتقدند قوامالسلطنه از منظر سیاست حرفهای به دموکراسی نزدیکتر از مصدق بوده چون او قائل به کار حزبی بود. از او یک عبارت نقل شده مبنی بر اینکه «کشور بدون حزب مثل ساختمان بدون سقف است»، اما دکتر مصدق چندان به کار حزبی اهمیت نمیداد و خودش را فراتر از احزاب میدانست و هیچ وقت به فعالیت حزبی توجه نداشت. شما آیا این نظر را قبول دارید؟
هدف قوامالسلطنه از تشکیل حزب دموکرات در آن مقطع خاص سیاسی، علم کردن آن در مقابل حزب توده بود. به اعتقاد من حزب دموکرات یک جنبه سیاسی زودگذر داشت. فکر نمیکنم قوامالسلطنه واقعاً معتقد به فعالیت حزبی بوده باشد. دکتر مصدق هم به قول شما به کار حزبی چندان اهمیتی نمیداد. ضمناً بنده نه قوامالسلطنه را دموکرات میدانم و نه دکتر مصدق را. در واقع شخصیتهای قدیمی مانند آنها، درک درستی از دموکراسی به معنایی امروزی نداشتند و اصلاً شرایط و ساختاری که در آن پرورش سیاسی یافتند، تناسبی با دموکراسی و ساختار دموکراتیک امروز نداشت.
اگر بعد از ۲۵ تیر ۱۳۳۱ که شاه قوامالسلطنه را به عنوان نخستوزیر انتخاب کرد ماجرای ۳۰ تیر اتفاق نمیافتاد، آیا به اعتقاد شما قوام میتوانست مسأله نفت را به خوبی حل کند؟
قوامالسلطنه در آن زمان اصلاً در شرایطی نبود که نخستوزیری را قبول کند و هنوز هم نمیفهمم چرا قبول کرد. وضع مزاجیاش چندان مناسب نبود و فرسوده شده بود. شاید فکر میکرد بتواند برای مسأله نفت راه حل مناسبی پیدا کند.
یعنی اگر ۳۰ تیر اتفاق نمیافتاد و مصدق باز نمیگشت باز هم به نظرتان قوام نمیتوانست کاری بکند؟
اگر اعلامیه «کشتیبان را سیاستی دیگر آمد» را نداده بود و آیتالله کاشانی هم با او مخالفت نمیکرد، ممکن بود بتواند مسأله نفت را حل کند. در این صورت دکتر مصدق میتوانست با توجه به وجههای که داشت، در موضع اپوزیسیون به قوامالسلطنه کمک هم بکند. به هر حال قوامالسلطنه نمیتوانست امتیازاتی بیش از آنچه به دکتر مصدق پیشنهاد شده بود، به دست آورد. به نظرم اگر دکتر مصدق قبل از ۲۸ مرداد کنار رفته بود و نخستوزیری به شخص دیگری محول میشد، دولت جدید میتوانست باز هم به یاری دکتر مصدق در موضع اپوزیسیون مسأله نفت را حل کند.
قوامالسلطنه و دکتر مصدق فعالیت سیاسیشان همزمان بوده، اما دکتر مصدق در بین مردم محبوب است و قوام محبوب نیست. این دو چه تفاوتیهایی با هم داشتند که افکار عمومی چنین قضاوتهای متناقضی درباره آنها دارد؟
به نظرم قوامالسلطنه دنبال محبوبیت نبود و حاضر بود برای پیش بردن سیاستی که فکر میکرد به نفع مملکت است، از آبروی خودش بگذرد و هر تهمتی را به جان بخرد. در صورتی که دکتر مصدق تشنه محبوبیت بود.
به نظرتان یک سیاستمدار برای اینکه زودتر و بهتر به اهداف خود برسد، آیا لازم نیست که دنبال محبوبیت باشد؟
هیچ سیاستمداری نمیتواند بدون پشتیبانی مردم کاری از پیش ببرد. اگر دکتر مصدق از پشتیبانی مردم برخوردار نبود، نمیتوانست نفت را ملی کند و پس از آن نیز، با توجه به مشکلات مالی که در آن زمان وجود داشت، قادر نبود بدون پشتیبانی و حمایت مردم دو سال بر سر قدرت باقی بماند. نمیگویم قوامالسلطنه برای افکار عمومی ارزشی قائل نبود، اما حل کردن مسائل مملکت برایش اولویت داشت.
اگر قوام برای کسب حمایت مردم تلاش میکرد آیا بهتر نمیتوانست کارها و اهداف خود را پیش برد؟
اگر محبوبتر بود صد درصد موفقتر میشد، اما خصوصیات شخصیتی و خلقیاتش را هم باید در نظر بگیریم. دکتر مصدق آدم خاکی و مبادی آدابی بود که زندگی سادهای داشت، اما قوامالسلطنه آدم متفرعنی بود که دوست داشت زندگی اشرافی داشته باشد. بنابراین آن شخصیت مردمی که در ذات دکتر مصدق بود در ذات قوامالسلطنه وجود نداشت.
خودش را بالاتر و برتر از دیگران میدانست؟
بله خودش را چند پله بالاتر از دیگران میدانست. قوامالسلطنه وقتی حزب دموکرات را تأسیس کرد، به خوبی یاد دارم که با اسکورت موتورسیکلت راهی مجلس میشد. این کارها از نظر تشریفاتی مختص شاه بود. قوامالسلطنه کلاً شخصیت خیلی احترام برانگیزی داشت و زمانهایی هم که خارج از کشور (پاریس، ژنو و…) زندگی میکرد، شخصیتهای ایرانی یا خارجی که به ملاقاتش میرفتند احترام بسیاری به او میگذاشتند.
نکته قابل توجه دیگر درباره قوام این است که آدم مستقلی بود و مثل امثال هویدا و علم وابسته و متکی به شاه نبود و به خاطر همین استقلال تنها در مواقع بحرانی و ضروری به سراغش میرفتند و به او پست میدادند. شما چه تحلیلی درباره این جنبه از شخصیت قوام دارید؟
قوامالسلطنه و دکتر مصدق به شدت پایبند سلطنت مشروطه بودند و اعتقاد داشتند که شاه باید سلطنت کند و نه حکومت. اما دکتر مصدق همواره احترام شاه را حفظ میکرد، در صورتی که قوامالسلطنه غالباً ایشان را به جد نمیگرفت. هنگامی که محمدرضا شاه به سلطنت رسید، بیست و یک سال بیشتر نداشت و فکر میکنم که رفتار و برخورد افراد استخوانداری مانند قوامالسلطنه با ایشان باعث شد که تدریجاً به فکر گسترش قدرت خود در برابر چنین افرادی بیفتند. در اسناد وزارت امور خارجه انگلیس آمده است که از دوران نخستوزیری اول قوامالسلطنه پس از شهریور ۱۳۲۰، محمدرضا شاه بر علیه او دست به اقدامات پنهانی میزده و این اقدامات در زمان نخستوزیری دوم قوام شدت گرفته است، به حدی که دربار علناً کوشش میکرد وکلای مجلس را بر علیه قوام تجهیز کند. قوامالسلطنه علاوه بر استقلال رأی، آدم بسیار شجاعی بود. نامه معروفی که به شاه نوشت نشاندهنده شجاعت اوست. پس از آنکه شاه روز ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران مورد سوء قصد قرار گرفت، مجلس مؤسسان در اردیبهشت ماه ۱۳۲۸ برای افزایش اختیارات ایشان تشکیل شد. قوامالسلطنه که در اروپا به سر میبرد، وقتی از تغییرات حاصل در قانون اساسی و به ویژه اصل ۴۹ مطلع شد، نامه سرگشادهای به شاه نوشت و از جمله گفت: «… در صورتی که به عرایض صادقانۀ فدوی ترتیب اثر ندهند و باز مجدّ و مصرّ بر چنین اقدام یعنی تغییری در قانون اساسی باشند، دیری نخواهد گذشت که ملاحظه خواهند فرمود این عمل موقتی و زودگذر و نتایج آن بسیار وخیم و بیشبهه به خشم و غضب ملی و مقاومت شدید عامه منتهی خواهد شد و آن روز است که زور سرنیزه و حبس و زجر مدافعین حقوق ملت، علاج پریشانیها و پشیمانیها را نخواهد کرد.»
یک نمونه دیگر از شجاعت قوام را من در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ مشاهده کردم. آن روز تصادفاً در میدان تجریش قدم میزدم که ناگهان شلوغ شد و فریادهای «مرگ بر قوام» و «زندهباد مصدق» از میان انبوه جمعیت بلند شد. همزمان اتومبیل نخستوزیری حامل قوامالسلطنه که توسط چند جیپ ارتشی اسکورت میشد، از خیابان سعدآباد پایین آمد و از میان جمعیت گذشت. وقتی به خانه برگشتم پدرم را خیلی نگران دیدم. درباره سرنوشت قوامالسلطنه اندیشناک مینمود. گفتم شاید پیش آقای معتمدالسلطنه (برادر ناتنیاش) رفته باشد. با پدرم به خانه معتمدالسلطنه رفتیم و در زدیم. باغبان خیلی با احتیاط در را باز کرد و وقتی وارد شدیم، دیدیم که قوامالسلطنه با چند نفر در ایوان نشسته و خیلی خونسرد مشغول صحبت بود. ما را که دید، گفت: این چه قیافهای است که گرفتهاید. رادیو را باز کنید، الان مرضیه دارد میخواند. بعد مدت کوتاهی منزل یکی از خالههایم زندگی کرد و سپس به منزل ما در پارک امینالدوله آمد و مدتی در آنجا ماند. قوامالسلطنه و دکتر مصدق یک نوع دوستی هم با هم داشتند و دکتر مصدق در یکی از کابینههای قوام حضور داشت. بنابراین به هیچ وجه راضی نبود احدی به قوامالسلطنه صدمه برساند و گویا به سرتیپ کمال، رییس شهربانی دستور داده بود: «مراقب باشد یک مو از سر قوامالسلطنه کم نشود.»
ویژگی دیگر قوام این بود که هیچ وقت از فعالیت سیاسی ناامید نمیشد و اینگونه نبود که وقتی کنار گذاشته میشد، برود کنج عزلت و با سیاست و قدرت خداحافظی کند، بلکه با همه توان سعی میکرد راهی برای بازگشت پیدا کند و از این نظر هم با دکتر مصدق تفاوت داشت؛ چرا که دکتر مصدق پس از کودتا دیگر از فعالیت سیاسی ناامید شد و حتی اگر شرایط هم مهیا میشد دیگر خودش میلی برای بازگشت نداشت. قوامالسلطنه وقتی خارج از کشور به سر میبرد، مرتب به نزدیکانش نامه مینوشت و به آنها رهنمود میداد. مثلاً با پدرم که نماینده مجلس و عضو فعال فراکسیون دموکرات بود، تماس مداوم داشت و تلاش میکرد توسط او کماکان تغییر و تحولات سیاسی ایران را در جهت نظرات خود هدایت کند و همیشه امیدوار بود که بار دیگر مصدر کار شود.
دکتر امینی در سیاستورزی چقدر تحت تأثیر قوام بود؟
خیلی زیاد. دکتر امینی هم وزیر قوام بود و هم وزیر مصدق، ولی از نظر سیاسی بیشتر پیرو قوامالسلطنه و سیاست واقعگرایی او بود. دکتر امینی میتوانست وزارت کابینه زاهدی را قبول نکند و کنار بنشیند و چون وزیر مصدق بود وجیهالمله بشود، ولی وارد کابینه سپهبد زاهدی شد و مشکل نفت را آن گونه که فکر میکرد به صلاح مملکت است، حل کرد. هنوز هم به او نسبت خیانت میدهند، اما هیچگاه از اینکه مسأله نفت را حل کرد پشیمان نبود. منتها دکتر امینی همانند دکتر مصدق دنبال محبوبیت مردمی بود. سخنرانیهایی که زمان نخستوزیری انجام میداد و روابطی که با روحانیون داشت در جهت جلب افکار عمومی بود. با مبارزه با فساد و بازداشت تعدادی افسران ارتش و افراد متهم به فساد، موفق شد اندک محبوبیتی در میان مردم پیدا کند؛ اما این میزان محبوبیت به حدی نبود که با تکیه بر آن بتواند آنگونه که آرزو داشت مشکلات مملکت را حل و ضمناً در مقابل شاه ایستادگی کند.
عدهای معتقدند که دکتر امینی و اعضای جبهه ملی اگر با هم به توافق میرسیدند و همکاری میکردند، میتوانستند به موفقیتهای زیادی برسند، اما از هر دو طرف اراده لازم برای تعامل و همکاری وجود نداشت. به نوعی که حتی دولت ایشان مانع برگزاری مراسم سالگرد سی تیر در سال ۱۳۴۰ شد و چندان تمایلی به فعالیت جبهه ملی نداشت. شما چه نظری درباره نوع تعامل دکتر امینی با جبهه ملی دارید؟
شواهد نشان میدهد که در آن مقطع آمریکاییها هر گونه کمک اقتصادی و نظامی به ایران را مشروط به انتصاب نخستوزیری کرده بودند که اولاً طرفدار غرب باشد و ثانیاً به اصلاحات عمیق اقتصادی و اجتماعی و مبارزه با فساد مبادرت کند و سرانجام ضمن اعتقاد به مقام سلطنت، شاه را به سلطنت مشروطه تشویق کند. دکتر امینی و چند تن از رهبران معتدل جبهه ملی واجد این شرایط بودند. منتها از آنجا که حساسیت شاه نسبت به جبهه ملی بیش از ضدیتش با دکتر امینی بود، به نخستوزیری دکتر امینی تن داد. با این حال دولت کندی که نسبت به جبهه ملی سمپاتی داشت، مایل بود چند تن از اعضای معتدل جبهه ملی در دولت جدید شرکت کنند. در چنین فضایی، اعضای جبهه ملی به جای همکاری با دکتر امینی به مخالفت با او برخاستند و تصور کردند که با شکست وی، تنها گزینه پیش روی شاه روی کار آوردن آنها میباشد. اعضای نهضت آزادی واقعبینتر بودند و مخالفت با دکتر امینی را به منزله کمک به شاه تلقی کردند. البته حق بر آن بود که دکتر امینی که خود با انتخابات مجلس بیستم مخالفت کرده و انحلال آن مجلس را از شاه خواستار شده بود، در موعد قانونی انتخابات را برگزار میکرد.
با گذشت زمان فکر میکنم که عدم برگزاری انتخابات یکی از مهمترین اشتباهات دکتر امینی بود. البته اگر انتخابات برگزار میشد، به هر حال دربار، ارتش و ساواک در آن دخالت میکردند و باز هم مجلس جدید مورد قبول افکار عمومی قرار نمیگرفت. با این حال ممکن بود تعدادی از شخصیتهای محبوب ملت وارد مجلس شوند و دولت را در کارهایش یاری دهند. در عین حال اگر انتخابات برگزار میشد، جبهه ملی دیگر بهانهای برای مخالفت با دولت نداشت. دکتر امینی در ابتدا نسبت به فعالیت جبهه ملی حسن نیت نشان داد و با اجتماع طرفداران آن جبهه در میدان جلالیه موافقت کرد. در آن موقع شاه در نروژ بود و از اینکه نخستوزیر اجازۀ برگزاری چنین میتینگی را داده، شدیداً ناراحت شد. دکتر امینی با فقدان پایگاه مردمی مجبور بود برای پیشبرد برنامههایش روی حمایت شاه حساب کند. زمانی هم واقعاً فکر کرد که شاه به او اطمینان پیدا کرده و سوءتفاهمهای گذشته برطرف شدهاند، غافل از اینکه شاه هیچگاه حسننیتی نسبت به او نداشت. در نتیجه دکتر امینی ناچار شد برای رضایت خاطر شاه، جلوی تظاهرات سالگرد ۳۰ تیر را بگیرد و به جای تفاهم با جبهه ملی، رودرروی آن قرار گیرد.
منبع: ماهنامه مهرنامه
نظر شما :