خاطرات محتشمیپور از حصر امام در نجف و سفر به فرانسه
حاج آقا! در آستانه سالگرد هجرت امام خمینی به پاریس قرار داریم. لطفا در ابتدا از عوامل خروج امام از عراق و سفرشان به فرانسه برای ما بفرمایید.
از آبان ماه ۱۳۵۶ که مرحوم شهید آقا مصطفی آنگونه که در همان زمان به اثبات رسید، توسط عوامل رژیم شاه به شهادت رسید، حوادث در ایران خیلی سریع پیش میرفت و مراسم و مجالس فاتحه برای ایشان که کم کم رنگ و بوی مبارزه و مقابله با جنایات شاه میگرفت، منعقد بود و تا چهلم ایشان ادامه یافت. تجمعات زیادی هم در تهران، قم و... بود که موجب درگیری وسیع مردم و کماندوهای شاه میشد که تعدادی از مردم در هر مراسم به شهادت میرسیدند.
امام از این حوادث در جهت مبارزه با رژیم شاه بهره میجستند. تحرکات امام از این زمان گسترش پیدا کرد و قبل از آن تاریخ، امام در طول سال چند بار به مناسبتهای مختلف سخنرانی میکردند که از طریق نوار منتشر میشد یا اعلامیه میدادند؛ اما هیچ کدام منظم و در مقاطع معین نبود. در حالی که بعد از شهادت آقا مصطفی حرکت خود را سرعت و وسعت دادند و آن را عمق بخشیدند. جهتگیریهای امام از این دوره به بعد مرزبندی جدیتری یافت و شعارهای ایشان معطوف به از بین رفتن رژیم شاه و برپایی یک حکومت مردمی بود. به صورت مشخص هم این را مطرح میکردند که مردم به دلیل مسلمان بودن، قانونشان هم باید اسلامی باشد که در نهایت در نوفللوشاتو بحث جمهوری اسلامی را طرح کردند.
امام در اربعین شهدای هر شهر اعلامیه میدادند و از مردم میخواستند که با برگزاری مراسم یاد شهدا را گرامی بدارند؛ مردم هم لبیک میگفتند و شاه هم پشت سر هم اشتباه خود را تکرار میکرد و لذا اربعینها در سراسر ایران تکرار میشد. رژیم شاه فکر کرد و شاید کارشناسان ساواک آن را پیشنهاد داده بودند که از طریق دولت عراق جلوی فعالیتهای امام گرفته شود. لذا رژیم بعث عراق میخواست جلوی همه فعالیتهای امام را بگیرد.
اول آمدند و با امام صحبت کردند و گفتند ما با دولت ایران تعهداتی داریم، لذا شما نمیتوانید فعالیت مبارزاتی علیه آن رژیم داشته باشید. حضرت امام گفتند: من از اینجا میروم. این گفتوگو میان سعدون شاکر رئیس سازمان امنیت عراق و امام رد و بدل شد. امام به او میگوید من به فعالیت خود ادامه میدهم و میروم. شاکر پرسید به کجا میروید؟ امام گفت: من هر جا بروم سجادهام را پهن میکنم و به فعالیتم ادامه میدهم. به جایی میروم که تحت سلطه شاه نباشد و شما نسبت به شاه متعهد هستید، من هم نسبت به ملتم و اسلام متعهد هستم. بر این اساس شما مجبورید به تعهد خود عمل کنید و از فعالیت من جلوگیری کنید؛ من هم مجبورم به تعهد خود عمل کنم و مجبورم به جایی بروم که تحت سلطه ایران نباشد. این اتفاق جرقه اول برای هجرت امام بود. منزل امام هم تحت محاصره نیروهای امنیتی عراق بود.
میتوانید جزئیات محاصره و زمان آغاز آن را شرح دهید؟
این محاصره حدودا از دو ماه قبل از هجرت امام آغاز شد. محاصره ابتدا محدود بود؛ بدین صورت که به هیچ وجه اجازه ورود اتباع عربی به محل سکونت ایشان را نمیدادند که رفته رفته دایره تنگتر شد و بعد به ایرانیها اجازه ورود نمیدادند. اما خانواده و شاگردان را اجازه میدادند. رفته رفته فقط خانواده میتوانستند نزد امام بروند و به ما هم اجازه ورود نمیدادند. این امر باعث ارسال سیل تلگرافهای مراجع، علما و دانشجویان و... به احمد حسن البکر رئیسجمهور وقت عراق شد. در ایران هم اتفاقات پشت سر هم رخ میداد؛ آتش زدن سینما رکس، ۱۷ شهریور و... امام هم برای هر حادثه پیام میدادند و ایشان بودند که نهضت را در تبعید و آن هم در شرایط محاصره هدایت میکردند.
خود شما هم در پخش اعلامیهها نقش داشتید؟
داستان انتقال اعلامیهها به ایران بدین صورت بود که ما آنها را برای ایران از تلفن میخواندیم. در ایران هم اعلامیه را ضبط و پیاده میکردند. این کار بلافاصله پس از صدور انجام میشد و دست خط امام را هم بلافاصله روز بعد، از طریق مسافران به ایران میرساندیم.
اعلامیهها را در ایران تلفنی برای چه کسانی میخواندید؟
برای شخصیتهایی مانند حضرت حجتالاسلام والمسلمین کروبی، آقای محامی در مشهد، آقای شرعی و قدوسی در قم، آیتالله دستغیب در شیراز و.... خود اینها هم متن را پیاده میکردند یا صدای ما که آن را خوانده بودیم برای یکدیگر میفرستادند و به طور زنجیرهای متن خوانده میشد و همه مطلع میشدند. برای اینکه تایید شود این متن متعلق به امام است، دست خط ایشان را سریعا به ایران و شهرهای مختلف میفرستادیم، مثلا برای آقای طاهری در اصفهان و ایشان به افراد دیگر میفرستادند.
شما برای انتقال این اعلامیهها به تمام شهرها و برای اینکه مبادا به بخشی از کشور نرسد، برنامهریزی و تقسیمبندی دقیق هم داشتید یا اینکه به صرف آشناییها این کار انجام میشد؟
ببینید! کانالهای خاصی در ایران مامور دریافت اعلامیه بودند. مثلا آقای موسوی خوئینیها یک کانال خاص مرحوم حاج احمد آقا بود که اعلامیهها به ایشان میرسید تا سپس به افراد خاصی منتقل کنند. رژیم بعث عراق تحت فشار ایران بیت امام را محاصره کرده بود اما انقلاب تحت رهبری ایشان پیش میرفت و لذا رژیم محاصره را تنگ کرد، تا جایی که حضرت امام به این نتیجه رسیدند که اگر در عراق بمانند چون رژیم نمیتواند به ایشان تعرضی کند به دوستانشان ممکن است آسیب برساند و به آنها تعرض کند. امام در نجف اشرف حدود ۲۴ تن از فضلا و طلاب جوان مبارز تحت عنوان «روحانیون مبارز خارج از کشور- نجف اشرف» را همراه خود داشتند که افرادی مانند من، حسن کروبی، زیارتی، نیکنام، موسوی، شریعتی (شیخالشریعه)، ثقفی و... را شامل میشد. لذا ایشان تصمیمی گرفتند که از عراق خارج شوند.
تصمیم داشتند به کجا بروند؟
ابتدا نظرشان روی سوریه بود. در آن زمان یاسر عرفات در ماه رمضان نامهای را در حمایت از مبارزات ایشان فرستاده بودند که امام پاسخ را بعد از ماه رمضان توسط من فرستادند. اما ماموریت اصلی من دادن آن نامه نبود، بلکه ماموریت اصلی من رفتن به سوریه و لبنان بود تا به کمک جلالالدین فارسی وقت ملاقات با حافظ اسد بگیرم تا موضوع هجرت امام به سوریه و اقامت در آنجا را با او در میان بگذارم. نگرانی امام این بود که مبادا سوریه مانند رژیم عراق جلوی فعالیت ایشان را بگیرد. بر این اساس و برای این کار عازم سوریه و لبنان شدم. اما وقتی از لبنان وارد سوریه شدیم امام عازم کویت شدند. یعنی آنقدر فشارها زیاد شد که امام نتوانستند چند روز دیگر در عراق بمانند و من برگردم.
در مرز کویت وقتی ماموران متوجه شدند ایشان امام است (زیرا نام خانوادگی ایشان در شناسنامه مصطفوی بود)، جلوی ورود ایشان را علیرغم داشتن ویزا گرفتند. بعد از برگشت به عراق یک شب در بصره ماندند و در همان جا با حاج احمد آقا صحبت کردند و قرار شد به فرانسه بروند.
چرا فرانسه؟
فلسفه انتخاب فرانسه این بود که فرانسه یکی از کشورهای اروپایی که لغو روادید بود و ایرانیان به ویزا نیاز نداشتند و میتوانستند بدون ویزا سه ماه در آن کشور بمانند. از طرف دیگر فرانسه به مهد آزادی معروف بود و آزادیخواهان دنیا برای فعالیت به آنجا میرفتند.
آیا ابراهیم یزدی در مشورت دادن به امام و تصمیم ایشان برای سفر به فرانسه نقشی داشتند؟
آقای دکتر ابراهیم یزدی در آن شبی که امام تصمیم سفر به فرانسه را گرفتند، در بصره نبودند و ایشان را در مرز عراق و کویت نگه داشته بودند. زیرا وی وقتی وارد مرز کویت شد و وقتی امام را راه ندادند، عراقیها گفتند امام و حاج احمد آقا اقامت عراقی دارند، اما آقای یزدی اقامت ندارد و ویزایش تمام شده است. کویت هم او را نپذیرفت. لذا در مرز کویت و عراق نگهداری شد و بعد از آن زمان که بلیط پرواز به پاریس را گرفته شد، دکتر یزدی به آنان ملحق شد.
بنابراین، این موضوع که آقای یزدی به امام در سفر پاریس مشورت داده است، صحت ندارد. نه آقای یزدی در این واقعه دخالت داشته است و نه فرد دیگری. امام در روز ۱۴ آبان از فرودگاه بغداد به طرف پاریس پرواز کرد و هجرت صورت گرفت.
نظر شما :