چرا پهلوی سرنگون شد؟/ یادداشتی از محمدعلی ابطحی
به باور من شاه به ترتیب از سه زاویه فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ضربه دید که به سقوطش منجر شد. در حوزه فرهنگی، بیتوجهی وی و سیستم او به باورهای دینی عامل مهمی در این سقوط به شمار میرود. کار شاه و سیستم او در بسیاری از موارد از بیتوجهی، به مبارزه با باورهای دینی مردم کشیده شده بود. اعتقاد شاهان به باورهای دینی هرگز در تاریخ مورد توجه جدی مردم نبوده است اما مبارزه و رویارویی با اعتقادات دینی مردم همیشه حساسیتآفرین بوده است. جدیترین دریچهای که امام خمینی(ره) برای فتح ایران شاهنشاهی از آن وارد شد، همین دریچه مبارزه رژیم شاه با دینباوری بود. قرار گرفتن طبیعی امام در مقام رهبری بلامنازع انقلاب اسلامی هم به دلیل جایگاه رهبری دینی و مرجعیت بود که همین نیز نشانه عمق اهمیت مساله دین در جامعه ایرانی است. اکنون و بعد از 32 سال از آغاز انقلاب اسلامی باز هم دین یکی از دو عامل گسترده و فراگیر در کنار فرهنگ ملی قرار دارد. بعد از سقوط شاه، در سطح جهانی به اهمیت دین در این منطقه پی بردند که متاسفانه در استفاده سیاسی از آن افراط شد و از دل آن طالبان در جهان و افکار خرافهگرا در داخل بخشهایی از جامعه شکل گرفت.
بیتوجهی به اراده و خواست مردم و سرکوبهای گسترده و وجود سازمان مخوف ساواک هم که تاثیر جدی در سقوط نظام پادشاهی داشتند نیز در حوزه فرهنگی عوامل آسیبپذیری رژیم شاه قابل تحلیل است.
در حوزه عوامل سیاسی مهمترین دلیل سقوط شاه را باید در اتکای بیش از حد شاه به دولتهای بزرگ دانست. اگر خاطرات سفیران امریکا و انگلیس را در دوران آخر عمر رژیم شاهنشاهی مرور کنیم، فاجعه دردناک سقوط استقلال و اعتماد به نفس ایرانی را در کلمات و گفتههای پادشاه این سرزمین پرتاریخ میتوانیم لمس کنیم. وقتی شاهی برای تغییر و آوردن نخستوزیر یا سیاستهای روزمره دیگرش به این حد وابسته به نظرات روسای جمهور امریکا و انگلیس است، حتماً استقلال حداقلی برای گرفتن تصمیمات مفید برای مردم کشورش را ندارد و وقتی با یک بحران روبهرو میشود نمیتواند به پشتیبانی مردمی که خواستهای آنان مورد توجهش نبوده دلگرم باشد. حضور صدها هزار نفری مستشاران امریکایی در کشور که از عدم اعتماد به نفس و اعتماد به ملت ناشی میشد، یکی دیگر از نقاط آسیبپذیر شاه بود که نتیجه آن حقارت ملی بود. مردم پرغرور ایران نمیتوانستند چهرههای خارجی را که با تشریفات از ما بهترانی در جامعه رفت و آمد میکردند به عنوان تاثیرگذاران اصلی بر سرنوشت کشور ببینند. این تحقیر ملی در به وجود آوردن زمینه سقوط شاه بسیار موثر بود. وقتی در سیاست خارجی، کشوری تحت اختیار بیتردید قدرتهای جهانی که آن روزها در دو قطب شرقی و غربی بودند قرار میگرفت، طبیعی بود که مصالح آنان مهمتر از مصالح ملی و مردم کشور خودشان میشود و مردم هم تحقیر میشوند و هم آن را با تمام وجود خود حس میکنند و همواره ملت تحقیرشده دنبال احیای هویت خود هستند. رهبر کبیر انقلاب اسلامی از این حفره شخصیتی مردم ایران به خوبی استفاده کردند و آنان را با این تحقیر ملی تلنگر زدند.
در حوزه اقتصادی نیز قیمت نفت که بالا رفت، توسعه غیرهمگون و غیرمتوازن در سطح جامعه به وجود آمد که در نتیجه منافع نفت به لایههای نیازمند جامعه نفوذ نکرد. عدم باور قشر متوسط به پایین جامعه به استفاده صحیح از منابع نفتی و فساد شایع اقتصادی در سطح دربار و مسوولان عالیرتبه نظام شاهنشاهی باعث شد حتی پول حیرتآور نفت هم به جای تقویت چارچوبهای نظام باعث آسیبپذیری حکومت و تنفر بیشتر مردم از رژیم شاهنشاهی شود.
در این میان این ثروت بادآورده به دلیل عدم شناخت و عدم باور شاه به مردم باعث شد هم مردم متوسط به پایین را از دست بدهد و هم خود دچار توهم وحشتناکی شود. مصاحبههای سالهای آخر شاه پر از این توهمات است. رژیمی را که چند سال بعد سقوط کرد قدرت بزرگ جهانی میپنداشت به طوری که اروپا را از نظر اقتصادی در مرحله بعد خودش میپنداشت. شاه ایران توجه نداشت که مباحث فرهنگی، سیاسی و به خصوص استقلال سیاسی و مسائل اقتصادی یک بسته به هم پیوسته است که بیتوجهی به هر یک از آنان میتواند نظامی به بزرگی و قدرت رژیم شاه آن روز را درهم بشکند.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :