جدال با سعدی در عصر تجدد/ چرا سعدیستیزی باب شد؟
به گزارش خبرگزاری ایسنا، در نشست بررسی کتاب «جدال با سعدی در عصر تجدد» نوشته کامیار عابدی که در شهر کتاب برگزار شد، کوروش کمالی سروستانی که در نبود علیاصغر محمدخانی اجرای نشست را برعهده داشت، دربارهٔ آغاز ستیزها با سعدی گفت: گلستان به کتاب آموزشی مکتبخانههای ایران تبدیل میشود و سالها در کنار قرآن کریم در مکتبخانهها تدریس میشود. تحولات اجتماعی دوران قاجار در ایران و شکلگیری انقلاب مشروطه و تحولات پس از آن به دلایل مختلفی سعدیستیزی را در آثار کسانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، احمد کسروی، علی دشتی، تقی رفعت و نیز شاعرانی چون نیما، احمد شاملو و جامعهشناسانی همچون دکتر علی شریعتی و برخی از تئوریپردازان مارکسیست به ویژه با تأکید بر آموزههای گلستان رواج میدهد.
مدیر مرکز سعدیشناسی و ناشر کتاب «جدال با سعدی در عصر تجدد» ادامه داد: کتاب «جدال با سعدی در عصر تجدد» نگاهی گسترده به همین موضوع دارد. از آن زمان که دیدگاه تجددگرایانه در پیش از مشروطه نطفه میبندد تا زمان انقلاب مشروطه و تا سقوط پهلوی، میرزا فتحعلی آخوندزاده معتقد است که «دوره گلستان گذشته است.» میرزا آقاخان کرمانی از استیلای هفتصد ساله گلستان بر ادبیات فارسی و تقلید از آن ناخرسند است، اگرچه خود نیز کتاب «رضوان» را به سیاق گلستان نگاشته است.
کمالی همچنین بیان کرد: سالها بعد در چالش سیاسی و بینش علیاصغر طالقانی در روزنامه «زبان آزاد» کلیات سعدی را تنزلبخش میخواند و مینویسد که: «این کلیات چیست که بت مسجود ملل فارسیزبان شده است». احمد کسروی او را همراهی میکند و بر جبرگری سعدی میتازد. علی دشتی، گلستان سعدی را یکی از آثار مکتب ماکیاولی میداند. نیما یوشیج، پدر شعر نو اشتباهات لغوی سعدی را مورد حمله قرار میدهد و بر معشوقه چادر پوشیده و به کنجی نشستهٔ او میتازد. به دنبالش احمد شاملو، شاعر توانای معاصر، سعدی را ناظم میخواند و نه شاعر. نصرت رحمانی، اسماعیل خویی و به اشارههای کوتاه دکتر شریعتی و جلال آلاحمد هر یک به گونهای به سعدی میتازند. اگرچه بیشتر حملات متوجه گلستان است و از میان چند حکایت بر سعدی میتازند.
او در ادامه این سوال را مطرح کرد که به راستی چرا سعدی؟ چرا سعدی اینگونه مورد حمله و تحریم و تخطئه قرار میگیرد؟ و عنوان کرد: شاید به این دلیل که به باوری «در آن زمان ـ حتی میتوان گفت تا دهه ۱۳۳۰ ـ قهرمان بلامنازع شعر فارسی، سعدی بود. حافظ عزیز بود و «خواجه» و «لسانالغیب»، مولوی هم «مولای روم» بود. فردوسی در زمان آخوندزاده مقام اینها را در میان ادبا نداشت و خیام را که تقریباً نمیشناختند، اما «شیخ اجل» مقام دیگری داشت.» به گونهای که جیمز موریه در داستان «حاجی بابای اصفهانی» او را «شاعر ملی ایران» میخواند. از سوی دیگر سعدی تنها غزل و قصیدهسرا نبود. گلستان او جایگاه ویژهای در فرهنگ عمومی داشت. در کنار قرآن در مکتبخانهها تدریس میشد. بیش از ۷۰ گلستانواره به تقلید از آن نگاشته شده است و به باور یوسفی ۴۰۰ ضربالمثل از عبارات و ابیات گلستان در بین مردم ایران رایج است و همهٔ این نکات نشاندهندهٔ آن است که تجددخواهان ذوق زده که مقهور لعاب تمدن غرب شده بودند، برای «انقلاب ادبی» باید «استاد سخن» را نشانه میرفتند که در صورت پیروزی، تکلیف دیگران روشن بود. در واقع آنان سعدی را نماد سنتی مذهب میدیدند و چاره تجدد را رهایی از اندیشههای او.
این سعدیپژوه افزود: نکته قابل تأمل در بررسی روند تاریخ سعدیستیزی و سعدیگریزی، نگاه مشترک ملیگرایان، چپگرایان و چپهای مذهبی بود که برخی از روشنفکران و اندیشمندان و شاعران هر سه گروه به سعدی تاختند و یا از او گریزان شدند. اگرچه در همه این دوران روشنفکران و اندیشمندانی بودند که از سعدی و آثار و تأثیر او سخن میگفتند و چاپ و تصحیح آثار سعدی ادامه داشت، اما روند سعدیستیزی و سعدیگریزی نیز در میان برخی از روشنفکران و شاعران و ناقدان ادامه داشت.
کمالی با اشاره به تاثیر انقلاب بر ادبیات بیان کرد: انقلاب اسلامی ایران تأثیرهای قابل تأملی بر تاریخ و فرهنگ و ادب ایرانزمین داشت. دوران گذار تا تثبیت و حوادث مختلف سیاسی به ویژه در دهه ۶۰، گفتمانهای تازهای را در ایران به وجود آورد. مطالعات سعدیشناسی نشان میدهد که به ویژه از سال ۱۳۷۰ تاکنون سعدیشناسی دیگر تنها عرصه فعالیت ادیبان و مصححان و شارحان نیست؛ بلکه مورخان، جامعهشناسان، نویسندگان، مترجمان و اهل فلسفه نیز به سعدی میپردازند. در این دوران، سعدی و به ویژه گلستان او که آماج حمله تجددخواهان نسل اول بود، نه تنها مانع تجدد نیست که به روایتی میتواند یکی از عوامل تجدد باشد و چهرههای فراوانی به نوشتن دربارهٔ سعدی پرداختند.
کمالی گفت: بیتردید دو دهه گذشته برای ایرانیان فرصت مناسبی در بازخوانی هویت ملی، دینی و فرهنگی خود بوده است؛ بازخوانیای که در پرسشهای تازه و البته نگاه علمی و دقیق ریشه داشته است. اگر نسل اول تجددخواه، مقهور و ذوقزده غرب بود و نسل دوم مقهور نگاه چپ، برخی از روشنفکران امروز خردگرایانه و منصفانه، بدون غربزدگی و غربستیزی و با تکیه بر داشتههای گذشته و کنونی به تبیین جایگاه ایران و سعدی پرداختهاند. اندیشمندان و فرهنگوران ایرانی امروز واقعبینانهتر و دقیقتر و مطمئنتر از گذشته با سنتها و ارزشها و آثار ادبی و هنری خود روبهرو میشوند. آنها با آشنایی با اندیشههای اصیل تحولات اجتماعی در غرب، و جهان و نیز تئوریهای نوین نقد ادبی و جامعهشناسی به سعدی و دیگر مفاخر ادبی و هنری میپردازند و به این دلیل سعدیگرایی در دوران ما یکی از نشانهای بازگشت خردگرایی است؛ بازگشتی که ریشه در نگاه عمیق به پدیدهها دارد، نگاهی که نتایج دقیقتری را برای فرهنگ و ادب و فردای ایرانزمین به ارمغان خواهد آورد.
در ادامه این نشست، اصغر دادبه با اشاره به کتاب «جدال با سعدی در عصر تجدد» گفت: حداقل فایده این کتاب این است که مجموع حرکت ۱۰۰ سال اخیر تجدد در برابر سعدی را منعکس کرده است. این کتاب با مقالهای که عابدی در شیراز خواند، شروع شد که در این کتاب گسترش یافته است.
این استاد دانشگاه با اشاره به فارسیستیزی در دهههای اخیر گفت: در کشورهای همسایه که فارسی درشان زنده بود، در این سالها همه تلاششان را برای فارسیستیزی به کار گرفتند. آخرین مدرسه فارسی در بخارا را از بین بردهاند و نسل جدید را دارند طوری تربیت میکنند که با ادبیات فارسی آشنا نباشد.
او ادامه داد: همین گلستان نقش فراوانی در زبانآموزی در شبه قاره داشته و جزو کتابهای آموزشی بوده است. هندیها و در قلمرو عثمانی، فارسی را با این کتاب شروع میکردند و برای همین بر ضد این کتاب حرکت کردند. دشمنی که سلاح نداشته باشد، ترس ندارد. از زبان بیابانی که پشتوانهای ندارد، کسی نمیترسد. اما زبان فارسی زبانی است که وقتی انگلس به نامهای از نامههای مارکس جواب میدهد، میگوید «تو که میخواهی نظام جدیدی را بنیان بگذاری، به یک زبان انسانی هم نیاز داری و آن زبان سعدی و حافظ، یعنی زبان فارسی است». این زبان با قابلیتهایش توانسته خودش را حفظ کند.
دادبه با اشاره به انجمنهای ادبی در کشورهای علاقهمند به زبان فارسی گفت: در بوسنی و هرزگوین انجمنهای ادبی مردمی بودند که ۱۵ سال طول میکشید تا یک دوره متون فارسی را بخوانند و تا پیش از جنگ داخلی بوسنی، یکی از این انجمنها هنوز پا برجا بود که یک نظامی آن را تاسیس کرده بود. در این انجمن همه باید به فارسی صحبت میکردند و اگر فارسی حرف نمیزدند، جریمه میشدند.
این سعدیپژوه ادامه داد: وقتی انگلیس وارد هندوستان شد، تلاش کرد تا زبان انگلیسی نقش زبان فارسی را بگیرد. بنابراین با برنامههای حساب شده و با بیلطفیهایی که خودمانیها کردند، دوست نادان و دشمن دانا دست به دست هم دادند.
او ادامه داد: ما در درون هم ویژگیهایی داریم که عصر خداحافظی ما با فکر فلسفی است؛ فکر فلسفی که با تسلط ایدئولوژی از بین میرود. یکی از ویژگیهای این بیخردی توجیه است. ما عقب ماندهایم، تنبل بودهایم، گول خوردهایم و کاری را که باید، انجام ندادهایم. حالا باید این را به گردن کسی بیاندازیم. چه کسی مناسبتر است؟ همان که برای فرهنگ بیشتر زحمت کشیده است.
اصغر دادبه همچنین تاکید کرد: ادوارد براون که به ایران میآید، در یزد در جواب آیتاللهی که از او میپرسد از کجا میآیی و به کجا میروی، با یک حدیث پاسخ میدهد. او تریاکی میشود تا روابطش را گسترش دهد و همین ادوارد براون در سه شخصیتی شبهه ایجاد میکند که کسی درباره آنها شبهه ندارد؛ فردوسی، خیام و سعدی.
این پژوهشگر گفت: به ما یاد دادهاند خانهای را که عمرش بیشتر از ۳۰ سال شد، خراب کنیم. حالا کجای دنیا مردم با بنای قدیمی این کار را میکنند؟ کلنگ را دادند دستمان تا به ریشه معماری خودمان بزنیم. ساختمان عینی است؛ اما سعدی هم کلنگی شد.
این سعدیپژوه اظهار کرد: آخوندزاده درباره غزل سعدی میگوید، غزل سعدی کریتیکال نیست. کدام غزلی از غزل سعدی شعرتر است؟ کریتیکالتر است؟ انتقادها به سعدی یا از سر غرض است و یا از سر نادانی.
دادبه یکی دیگر از ویژگیهای بیخردی یا خرد دربند را تقلید نامید و گفت: ما تقلید میکنیم و پای روشنفکری مینشینیم و حرفهای او را تکرار میکنیم و حتما باید پای علم یک روشنفکر سینه بزنیم تا به حساب بیاییم. اگر کتاب همین آقای عابدی در گروه کسی بگنجد، کتاب است؛ وگرنه متاب است.
او ادامه داد: از ۱۰۰ سال به اینسو آموزش سعدی و گلستان از آموزش همگانی خارج میشود. اما بعد فکر میکنیم که به سنت بازگردیم. البته نه به سنت محض بازگشتن درست است و نه تجدد کامل. در این سالها جوانان زیادی به خوشنویسی روی آوردند که همین نتیجه بازگشت به سنت است. توجه به سعدی هم نتیجه بازگشت به سنت است و این از سال ۶۵ شروع شد.
دادبه همچنین عنوان کرد: باب شده است که فردوسی و سعدی ضدزن هستند. یکی از بزرگان در جمعی این بیت را از فردوسی میخواند «زن و اژدها هر دو در خاک به». این بیت متعلق به فردوسی نیست. اما حتی اگر این بیت در شاهنامه هم آمده باشد، در داستان سیاوش آمده و باید مقام بحث را دید و این بیت نازل بر ناجوانمردی سودابه است. اگرچه این بیت از فردوسی نیست. سعدی و فردوسی را این گونه کنار گذاشتهاند. حافظ هم اگر اوضاع بهتری دارد، به خاطر این است که با حافظ کاری میشود کرد که با سعدی نمیشود.
او افزود: یکی دیگر از ویژگیهای خرد دربند افراط و تفریط است و ما این گونه هستیم و وقتی چیزی مد میشود، به دنبالش میرویم و به آن میپیوندیم. با تاختن به سعدی کلاه گشادی روی سرمان گذاشتند که اگر به خودمان نیاییم، روی چشمانمان را هم میگیرد.
در ادامه سخنان دادبه که با تشویق مخاطبان این نشست همراه بود، کامیار عابدی ـ نویسنده کتاب «سعدی در جدال با تجدد» ـ با اشاره به تاختنها به سعدی گفت: سعدی در جهان کهن به تدریج نماد ادبیات و فکر ایرانی و قلمرو زبان فارسی شده بود؛ بنابراین وقتی ما با تجدد آشنا شدیم، یکی از اولین و مهمترین شخصیتهای ادبی کهن ما که در این میان قربانی شد، سعدی بود. سعدی با گلستان خودش در مکتبخانهها حضور داشت، در فرهنگ ایرانی، و انگار نماد ادبیات بود و به لحاظ محتوایی نماد ادبیات سیاسی و فرهنگ و ادبیات ما هم بود. بخش زیادی از انتقادها به گلستان سعدی است.
او افزود: اینجا ما باید توجه کنیم که پس از سعدی که حداقل دو یا سه بار سبک و مکتب ادبی عوض شد، اما سعدی نفوذ و تاثیرش را حفظ کرد. ولی بعد سعدی نماد سنت شد و متجددان میخواستند او را خط بزنند.
نظر شما :