جشنواره فرهنگی یا بازار مکاره؟*/ مروری گذرا بر جشن هنر شیراز؛ از آغاز تا فرجام

امید ایران‌مهر
۲۷ مرداد ۱۳۹۱ | ۱۹:۴۷ کد : ۲۴۹۶ وقایع اتفاقیه
جشنواره فرهنگی یا بازار مکاره؟*/ مروری گذرا بر جشن هنر شیراز؛ از آغاز تا فرجام
تاریخ ایرانی: بسیاری دستگاه فرهنگی رژیم پهلوی را با جشن‌های ۲۵۰۰ ساله به خاطر می‌آورند. جشن‌های بزرگ و پر زرق و برقی که مخالفان بسیاری برای شاه دست و پا کرد و به عنوان نمادی از تجمل‌گرایی، حیف و میل اموال عمومی، تضاد طبقاتی و جدال فقر و غنا بستری برای نزاع بر سر تداوم حیات نظام سلطنت فراهم آورد. شاه و رژیمی که او در راسش فرمانروایی می‌کرد اما در برپایی این جشن پی «هویت» خویش می‌گشت. هویتی که پشتوانه آنان باشد و بتواند تمایزشان را با دیگر سلسله‌ها و کشورها آشکار کند. هرچه جشن‌های ۲۵۰۰ ساله آنان را به خیال خود، به کسب پرستیژ ملی میهنی و وابستگی به سنت پادشاهی و هخامنشیان نزدیک می‌کرد از مردمانشان دور می‌شدند. شاید بتوان «جشن هنر شیراز» را نیز در همین رسته مورد بررسی قرار داد. جشنواره‌ای فرهنگی که طی ۱۱ دوره برگزاری خود آرام آرام از نماد فرهنگ‌دوستی رژیم حاکم به محفلی پر از تضادهای فرهنگی و ناهنجاری‌های اجتماعی تبدیل شد که از سوی دوست و دشمن، ملی و مذهبی مورد انتقاد و حمله واقع شد. رشد همین ناهنجاری‌ها بود که سرانجام در سال ۱۳۵۶ با برانگیختن احساسات مردم، نسخه این جشن را پیچید و تجربه شکست‌خورده دیگری را در کارنامه پهلوی‌ها به ثبت رساند.

 

 

جمع ناراضیان از همان دوره اول

 

داستان آغاز جشن هنر شیراز به سال ۱۳۴۶ بازمی‌گردد. در کوران برنامه‌ریزی دربار برای تاجگذاری محمدرضا شاه و کمی قبل از ایده‌پردازی برای برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله. درباره نطفه شکل‌گیری این جشن و سازمان برگزارکننده آن روایات بسیار است. برخی شخص فرح پهلوی، ملکه سابق را مبدع این طرح می‌دانند و برخی جاها از فریده دیبا مادر او به عنوان پیشنهاددهنده نام برده می‌شود. روایتی که خود او نیز مؤید آن است. فریده دیبا از سفری به همراه گروهی از دوستانش به شیراز سخن می‌گوید که در جریان آن، ایده جشن هنر به ذهنش رسید.

 

آن‌ها یک شب در رستوران گل سرخ در جاده فرودگاه شیراز، متوجه یک گروه موسیقی دوره‌گرد و رقاصه همراهشان می‌شوند: «بعد هم ما بلند شدیم و در حالی که خوشگذران‌های نیمه شب متوجه ما شده بودند، به رقص و پایکوبی پرداختیم! این حادثه فکر اولیه برگزاری جشن هنر شیراز را در مخیله من انداخت که فوراً به دخترم منتقل کردم...»

 

به هر ترتیب با تایید [یا به پیشنهاد] فرح، «سازمان جشن هنر شیراز» با حضور او و گروهی از کارگزاران رژیم پهلوی و در صدر آن‌ها فرخ غفاری کارگردان و سینماگر مشهور تشکیل شد. از جمله افراد عضو هیات امنای این سازمان که بالغ بر ۳۳ شخصیت حقیقی و حقوقی بود، می‌توان به امیرعباس هویدا، اسدالله اعلم، اردشیر زاهدی، امیرهوشنگ انصاری، شهرام پهلوی‌نیا، منوچهر اقبال، مهرداد پهلبد، رضا قطبی، فریدون هویدا، پروفسور پوپ و گروهی از مقامات از جمله رییس ساواک و سرپرست سازمان جلب سیاحان (گردشگری) اشاره کرد.

 

این سازمان چند ماه بعد، نخستین شب جشن هنر شیراز را در روز دوشنبه بیستم شهریورماه ۱۳۴۶ با حضور فرح و دو هزار نفر از مدعوین در تخت جمشید افتتاح کرد. گروه‌های موسیقی خارجی اکثریت مهمانان و شرکت‌کنندگان در مراسم را به خود اختصاص داده بودند، چرا که به عقیده فرخ غفاری «برای آنکه بتوانیم از سراسر دنیا علاقه‌مندان هنر را به شیراز بیاوریم، خوب است جشنواره به موسیقی ملل اختصاص یابد و نمایندگان هنری کشورهای مختلف به ایران بیایند.»

 

از میان گروه‌ها و هنرمندانی که در نخستین جشن هنر بودند می‌توان از یهودی منوهین همراه با ارکستر مجلسی تلویزیون ملی ایران، استاد ولایت‌خان نوازنده پر آوازه سی‌تار از کشور هند، ارکستر دومن موزیکال فرانسه به رهبری ژیلبر آمی و استادان موسیقی ایران و نمایش کهن ایران نام برد. در این جشن که به مدت ۱۰ شب برگزار شد، پریسا خواننده ایرانی نیز قطعاتی از موسیقی سنتی را به اجرا گذاشت.

 

در کنار این‌ها، گروه کثیری از خبرنگاران هم برای پوشش خبری این مراسم به شیراز دعوت شده بودند که در بازگشت به تهران، خلاف انتظار مقامات، چندان در وصف جشن نقدهای خوبی ننوشتند. از آن جمله نویسنده مجله «یغما» بود که مهرماه ۱۳۴۶ در توصیف این مراسم نوشت: «بی‌اینکه در این جلسۀ افتتاحی، آن هم در تخت جمشید و در حضور بانوی شاه کشور سرود شاهنشاهی نواخته شود، از آغاز تا پایان جلسه نوازندگان و خوانندگان خارجی‌ هنرنمایی کردند. با اینکه می‌گفتند این هنرمندان از استادان درجه اول جهان‌اند و با هزینه‌ای گزاف دعوت شده‌اند، چنین بنظر می‌آمد که اکثریت مدعوین لطف و کیفیت هنر نوازندگان و خواننده را درک نمی‌کنند! برنامه‌ها معمولا از ساعت ده آغاز می‌شد و نیمه‌شب پایان می‌یافت. برنامه روز بیشتر سینما بود، فیلم‌هایی که بهتر از آن‌ها را در سینماهای درجه دوم و سوم طهران می‌توان دید!»

 

مجله «نگین» هم در مطلب طنزی به قلم «فرسی» با هجو کارنامه چاپی جشن هنر و ناهماهنگی‌های این مراسم، نوشت: «نوزده بار فیلم نشان می‌دهند. یعنی که چهارده تا فیلم را بناست نوزده بار نشان بدهند. یکی مال ایران است و دستپخت فریدون رهنما و سیزده تا از خارج. اسم ۸ فیلم از این ۱۳ فیلم را در کارنامه ننوشته‌اند. یعنی خود «کمیته» هم هنوز نمی‌داند که این ۸ فیلم چه فیلم‌هایی خواهند بود؟ راستی از ایران چرا ابراهیم گلستان و احمد فاروقی دست کم در این بساط حضور ندارند؟ نپرسم؟... پانزده ‌بار موسیقی ایرانی، فرنگی، ترکی، هندی اجرا می‌شود. به طور ساده یا مخلوط و به اشتراک هند، ترکیه و ویتنام، پاکستان، سوئد از سویی و لهستان، مجارستان و رومانی از سوی دیگر. حکمت این «مخلوط» را اصلا درنیافتم. پس؟... (یعنی دارم فکر می‌کنم چه بگویم. آهان) زنده‌باد رادیو ایران! نگویم؟... تئاتر فرنگی - که می‌دانم- در کار نخواهد بود. یعنی گروهی که باید می‌آمد و تئاتر را می‌‌داد نیامده و نخواهد آمد. ولی «کمیته» نخواسته که نامش را از کارنامه حذف کند. یعنی من‌‌باب تبلیغات؟ باشد؟»

 

فرح و یارانش اما فکرهای بزرگی در سر داشتند و این را می‌شد از سخنان پرطمطراقشان درباره آینده جشن هنر دریافت. ملکه سابق در اختتامیه اولین جشن هنر شیراز درباره اهداف خود و سازمان جشن گفت: «این جشن، بزرگداشت هنر و هنرمند ایرانی و شناساندن هنر قدیم و جدید ایران به ایرانیان و خارجیان و همچنین بزرگداشت هنرمندان خارجی و شناساندن شیوۀ کار آنان به ایرانیان بود... جشن فرهنگ و هنر باید ملی باشد. باید سعی شود در آن جشن گروه‌های مختلف‌ تربیت شوند و در واقع فرهنگ و هنر ملی‌ را تقویت کنند... آرزو دارم که جشن هنر شیراز در سال آینده و سال‌های بعدی با موفقیت بسیار روبرو شود و به هدف عالی خود نائل آید.» این در حالی بود که دستکم منتقدان و ژورنالیست‌های ایرانی این جشن راضی به خانه نرفتند که به عقیدۀ آن‌ها «روی هم رفته و بطور کلی، در تنظیم برنامۀ جشن هنر شیراز دقتی و توجهی که می‌باید نشده بود.»

 

 

جشن هنر ۴۷ تا ۵۵، از تاخیر برای زلزله تا مسابقات تعزیه

 

آغاز دومین دوره جشن هنر شیراز با خبری تلخ همراه شد. نهم و دهم شهریورماه ۱۳۴۷ دو زمین‌لرزه پیاپی در مناطق دشت بیاض و فردوس در جنوب استان خراسان، در مجموع بیش از ۱۲ هزار کشته برجای گذاشت و ایرانیان را سوگوار کرد. با این حال دومین دوره جشن هنر تعطیل نشد اما به احترام قربانیان زلزله با یک روز تاخیر و در مراسمی مختصر آغاز به کار کرد.

 

در این دوره هم گروه کثیری از هنرمندان و منتقدان خارجی و این بار در هر دو رشته موسیقی و هنرهای نمایشی برای اجرای برنامه و نقد آثار یکدیگر به ایران سفر کردند. نکته جالب این دوره اجرای دو تئاتر ایرانی «پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگواره‌های دوره بیست و پنجم زمین‌شناسی» اثر عباس نعلبندیان و «شهر قصه» به کارگردانی بیژن مفید بود. «شهر قصه» یک نمایش سمبُلیک با زبانی شعرگونه و آمیخته با ساز و آواز و ترانه‌های نمایشی بود و کلیه شخصیت‌های این نمایش نقاب به چهره داشتند. بیژن مفید نویسنده و کارگردان این نمایش گفته بود: «من با شهر قصه جامعه ایرانی را نشان می‌دهم و ماسک‌هایی که بازیگران این نمایش به چهره دارند، مبین جایگاه و وضعیت طبقاتی و پایگاه فکری آنان است.»

 

این دوره هم اما با انتقادات بسیاری همراه بود. مطبوعات هر یک گزارشی از این مراسم منتشر کردند و منتقدان مجلات در نقد آن قلم فرسودند. از آن جمله مجله فرهنگی «نگین» بود که در شماره چهلم خود در تاریخ ۳۱ شهریورماه ۱۳۴۷ مطلبی انتقادی درباره جشن هنر شیراز به قلم م. خوشنام منتشر کرد. در این یادداشت که ذیل عنوان «جشنواره یا بازار مکاره؟! چند درخشش در میان انبوه ابتذال» منتشر شد، نویسنده با بیان اینکه «آنچه که تا امروز در جشن هنر شیراز اجرا شده و به روی صحنه آمده است، شوربختانه در مجموع با آنچه که از یک «فستیوال بین‌المللی هنری» انتشار می‌توان – و باید – داشت فاصله‌ای فاحش داشته است»، آورده بود: «من در برخی برگزارکنندگان جشنواره «حسن نیت» و تلاش فراوان دیده‌ام، در این سوی که برنامه‌هایی ارزنده ارائه دهند، ولی به عللی – که برخی از آن‌ها برای ما و برای برگزارکنندگان مزبور آشکار است و برخی دیگر شاید تنها برای «ما» ناروشن! – تلاش‌ها و حسن نیت‌ها با نتایجی بسنده و توفیق‌آمیز رویاروی نشده است.»

 

دوره سوم جشن هنر مبتنی بر شناخت صوت و آوا و در صدر آن‌ها سازهای ضربی ملل مختلف بود. در این جشن گروه‌های مختلفی از جمله نمایندگان موسیقی ایتالیا، بریتانیا، آلمان و... در کنار ایرانیان هنرمند حضور داشتند. جشن دوره چهارم اما بیشتر بر محور نمایش می‌چرخید و از مهم‌ترین آثاری که به صحنه آمد، نمایش ویس و رامین بود که بر اساس منظومه عاشقانه‌ای به همین نام از فخرالدین اسعد گرگانی بازسازی شد.

 

دوره پنجم جشن هنر گزیده‌ای از برنامه‌های پیشین را یکجا گرد آورد و تفاوتش با دوره‌های پیشین گستره برگزاری آن بود. موسیقی و نمایش‌های گوناگونی در تخت جمشید، نقش رستم، آرامگاه حافظ، گنبد عضد، خانه‌های قدیمی، کاروان‌سرا‌ها و قهوه‌خانه‌های شیراز برگزار شد. بدین ترتیب جشن‌ها از سال ۵۰ به مجموعه‌ای از کارهای موسیقایی و نمایشی تبدیل شد که صحنه‌ای مهم در جشنواره‌های فرهنگی جهان به شمار می‌آمد و نه فقط در تخت جمشید که در تمامی محیط‌های فرهنگی قابل استفاده در سطح شهر شیراز جریان داشت. در این جشنواره علاوه بر بزرگان موسیقی و هنر ایران و جهان، بسیاری از استعدادهای تازه موسیقی نیز به صحنه آمدند که از آن جمله می‌توان به خاطره پروانه (که آن زمان در قالب گروه موسیقی وزارت فرهنگ و هنر در کنار پایور و تهرانی فعالیت می‌کرد) و همچنین محمدرضا شجریان اشاره کرد که در سال ۱۳۵۵ چند قطعه در جشن هنر اجرا کرد.

 

روال برگزاری جشن هنر به عنوان فستیوالی فرهنگی تا سال ۱۳۵۵ ادامه داشت و در این دوره ۹ ساله بارها به دلیل اجرای نمایش‌های مبتذل مورد انتقاد قرار گرفت، اما در سال ۵۵ بود که ناهنجاری‌ها و نمایش صحنه‌هایی متضاد با فرهنگ ایرانیان در جریان هنرهای نمایشی ارائه شده به این جشن اوج گرفت و روند کلی کار مختل شد و با اعتراض شدید مخالفان به تقابلی آشکار انجامید.

 

 

انتقادات از دو دوره آخر جشن هنر، از نقد تا تعریض

 

شهریورماه ۵۵ موعد برگزاری دهمین جشن هنر شیراز بود و تعزیه به عنوان یکی از گونه‌های سنتی نمایش در ایران مورد توجه این جشن قرار گرفت و نمایشگاه‌هایی را در بخش‌های مختلف شهر به خود اختصاص داد. این موضوع تقدیر منتقدان را برانگیخته بود که ناگهان اجرای فیلم‌ها و تئاترهایی ساختارشکن، جو را علیه این مراسم برگرداند.

 

از آن جمله نمایش فیلم «هزار و یک شب» در سینما آریانا بود. فیلمی که روابط زن و مرد را به شکلی عریان - که تا آن روز بی‌سابقه بود - به نمایش می‌گذاشت. در سرای مشیر و باغ جهان‌نما نیز تئاترهایی مبتذل روی صحنه رفت که مجموعه این اتفاقات، اعتراضات بسیاری را برانگیخت.

 

اعتراض‌ها اما به دلیل محدود بودن تماشاگران این اکران‌ها و نمایش‌ها در حد نقدهای مطبوعاتی متوقف ماند تا آخرین دوره جشن؛ دوره‌ای که تئاترهای خیابانی به بیماری ابتذال مبتلا شدند و دیگر این تماشاگران محدود نمایش‌های سینما و تئاتر نبودند که این موضوع تمامی عابران و شهروندان شیرازی را خشمگین کرد.

 

شهریور ۱۳۵۶ بود. یازدهمین دوره جشن هنر طبق روال مرسوم جشن‌های پیشین با دعوت از گروه کثیری از هنرمندان ایرانی و خارجی در شیراز گشایش یافت. تجربه سال ۵۵ باعث شده بود روحانیت شیراز نسبت به برگزاری مراسم حساس شود و این باعث شد همان ابتدای جشن، موضع مخالف خود را در قبال برگزاری آن اعلام کند. آیت‌الله دستغیب و شیخ بهاءالدین محلاتی از علمای بزرگ شیراز از جمله نخستین افرادی بودند که نسبت به برگزاری یازدهمین دوره جشن هنر معترض شدند. آیت‌الله محلاتی که به مناسبت ایام ماه رمضان در مسجد مولا سخنرانی می‌کرد، در پایان خطبه‌هایش به برگزارکنندگان جشن هنر لعنت فرستاد. او خطاب به مردم گفت: «من دعا می‌کنم شماها بگویید آمین... خدا لعنت کند مسببین جشن هنر شیراز را، خداوند لعنت نماید برگزارکنندگان جشن هنر را، خدا لعنت کند شرکت‌ کنندگان در جشن هنر را.» و جمعیت حاضر در مسجد با صدایی بلند آمین گفتند. دو روز بعد نیز آیت‌الله دستغیب در حرکتی مشابه در مسجد جامع به شدت از جشن هنر انتقاد کرد و گفت: «خداوند لعنت کند کسانی را که در این جشن شرکت می‌نمایند، خداوند لعنت نماید افتتاح‌کنندگان جشن هنر را.»

 

در این دوره نیز نمایش‌های بسیاری روی صحنه رفت. گروهی مجارستانی نمایشنامه «پیگ چایلد فایر» که داستان هرودیس پادشاه هم‌عصر حضرت عیسی مسیح را روایت می‌کرد، در یک نمایشگاه اتومبیل اجرا کردند و گروهی دیگر طولانی‌ترین تئاتر آن روزگار بنام «کوهستان کا» را در ۱۶۴ ساعت بدون وقفه به صحنه بردند. در این نمایش بیش از ۴۷ بازیگر هفت روز متوالی بازی کردند. صحنه نمایش سیار بود و از پشت محله‌ای به نام چهل تن در دامنه کوه آغاز می‌شد و بالا و بالاتر می‌رفت. سن تئا‌تر و جایگاهی برای ۳۵۰ تماشاچی در سراشیبی کوه ساخته شده بود که مردم در ساعت‌های گوناگون شبانه‌روز می‌توانستند بیایند و نمایش را تماشا کنند.

 

این اما همه ماجرا نبود. آنچه این دوره از جشن را سوژه مطبوعات و محلی برای درگیری میان حامیان و مخالفان رژیم شاه کرد، تئاتری به نام «خوک، بچه، آتش» بود؛ تئاتری خیابانی که آنتونی پارسونز، سفیر وقت بریتانیا در تهران آن را اینچنین توصیف می‌کند: «یک باب مغازه در یکی از خیابان‌های پر رفت و آمد شیراز اجاره کرده و ظاهرا می‌خواستند برنامه خود را کاملا طبیعی در کنار خیابان اجرا کنند، صحنه نمایش نیمی از داخل مغازه و نیمی در پیاده‌رو مقابل اجرا می‌شد. یکی از صحنه‌هایی که در پیاده‌رو اجرا می‌شد، تجاوز به عنف بود که به طور کامل و نه به‌طور نمایشی‌ و وانمودسازی، به وسیله یک مرد (کاملا عریان یا بدون شلوار درست به خاطر ندارم) با یک زن که پیراهنش به وسیله مرد متجاوز چاک داده می‌شد در مقابل چشم همه صورت می‌گرفت. صحنه مسخره دیگر پایان نمایش هم این بود که یکی از هنرپیشگان اصلی نمایش باز هم در پیاده‌رو شلوار خود را کنده، هفت‌تیری در پشت خود می‌گذاشت و به این ترتیب تظاهر به انتحار می‌کرد...»

 

روزنامه «آیندگان» هم همان زمان درباره بازتاب این نمایش در میان مردم نوشت: «در جایی که نمایشنامه "خوک، بچه، آتش" در خیابان اجرا می‌شد، یک بالاخانه وجود داشت که مردی با سن متوسط همراه خانواده‌اش در آن زندگی می‌کرد. وی از ماجرایی که در زیر خانه‌اش می‌گذشت به شدت عصبانی بود و به اشتباه تصور می‌کرد کارگردان این نمایشنامه "آوانسیان" است. به همین سبب هر شب پس از پایان نمایشنامه، پنجره خود را می‌گشود و آوانسیان را نفرین می‌کرد.»

 

همزمان علی‌اصغر امیرانی، مدیر مجله «خواندنیها» در نقدی تند بر این نمایش تاخت. او در یادداشتی تحت عنوان «آخرین تانگو در ایران»، با مثال آوردن از فیلم «آخرین تانگو» که به علت کثرت صحنه‌های غیراخلاقی، اکران آن در برخی کشورهای اروپایی ممنوع شده بود، به نمایش اجراشده در شیراز اشاره کرد و نوشت: «در همین دو هفته اخیر بود که کوس رسوایی یکی از نمایشنامه‌ها که با سوءاستفاده از موقعیت و مقام جشن هنر شیراز و امکانات آن، در کمال وقاحت در یکی از پیاده‌روهای این شهر به معرض تماشای مسلم و گبر و یهود گذاشته بودند، بر هر بام و بازار زدند. نمایش و نمایشنامه‌ای که به قول یکی از روزنامه‌نگاران: طی آن، همه بازیگران، یا به هتک ناموس دیگران می‌پردازند و یا با شلیک گلوله خودکشی می‌کنند!»

 

امیرانی افزوده بود: «اگر "آخرین تانگو" فیلم است و نور و نوار و حداکثر فریاد و هوار! این صحنه هر چه باشد در داخل سالن یک سینماست و هرکس نخواهد نمی‌رود و آن را نمی‌بیند و اگر هم ببیند، می‌داند فیلم است و حقیقت ندارد. ولی در جشن هنر امسال، این خائنان به اجتماع و اخلاق، یک چنین صحنه‌های روزه باطن کن و جوان از راه ببر را، به صورت زنده، آن هم در پیاده‌رو یکی از خیابان‌های شیراز، جنت‌طراز به معرض نمایش گذاشته‌اند، نمایشی که مطبوعات ما در انتقاد از آن، با وجود آنکه نمی‌خواستند و نمی‌توانستند، تاکنون بیش از ۱۵ ستون را سیاه کرده‌اند.»

 

 

افزایش اعتراض و ورود روحانیت به ماجرا

 

همانطور که مدیر «خواندنیها» نوشته بود، ماجرای تئاتر «خوک، بچه، آتش» آنقدر در مطبوعات بازتاب منفی داشت که دستکم ۱۵ ستون در نقد آن سیاه شد، اما این تمام ماجرا نبود. اگر در دوره دهم جشن هنر، اعتراضات به نمایش فیلم «هزار و یکشب» به همان ستون‌های مطبوعات و سالن‌های اکران فیلم محدود ماند، اعتراض به تئاتر خیابانی در هر کوی و برزن ورد زبان‌ها شد و خشم مردم شیراز را برانگیخت.

 

به نوشته روزنامه آیندگان «مردم شیراز پس از آنکه به موضوع نمایشنامه از طریق مطبوعات پی بردند توجه بیشتری به نمایشنامه نشان دادند و هر روز انبوه بیشتری از مردم به تماشای آن ایستادند، ولی گروهی ناخشنودی خود را با پرتاب آجر نشان دادند به صورتی که منشی‌زاده شاعر ریاضی‌دان و میبدی سردبیر مجله "بنیاد" که در ردیف تماشاگران نشسته بودند اگر لحظه‌ای غفلت می‌کردند، بدون تردید به عنوان قربانیان بزرگ این نمایشنامه اکنون در بیمارستان بودند!»

 

این خشم مردمی در میان روحانیون نیز بازتاب داشت. نهم ماه رمضان بود که در پی اجرای نمایش خیابانی، گروهی از روحانیون و بازاریان شیراز به منزل آیت‌الله محلاتی رفته و در مورد نمایش «خوک، بچه، آتش» به بحث نشستند. پس از بحث و بررسی موضوع، تصمیم جمع بر این شد که روحانیون در اعتراض به این هتک حرمت، روز شنبه یازدهم رمضان اعتصاب کنند و به مساجد نروند. با اطلاع ساواک از قصد روحانیون، سرهنگ سلطانی رئیس اطلاعات شهربانی و چند مقام دیگر به منزل آیت‌الله محلاتی می‌روند. مذاکرات به نتیجه می‌رسد و اعتصاب منتفی می‌شود. با این حال نارضایتی در میان مردم همچنان ادامه داشت. آنچنان که به نوشته روزنامه آیندگان بحث بر سر یک یا دو نمایش نبود، اصل برگزاری «جشن هنر» محل ابهام و اعتراض قرار داشت: «مردم شیراز می‌گفتند در اصفهان کارخانه ذوب‌آهن و در تبریز کارخانه تراکتورسازی برپا شده است ولی در شیراز روشن نیست چرا جشن هنر؟»

 

 

توجیهی که کارساز نشد

 

بالا گرفتن انتقادات مسئولان برگزاری جشن و در صدر آن‌ها فرح پهلوی را به تکاپو انداخت تا در توجیه برگزاری این جشن با مردم معترض سخن بگویند. فرح در پایان جشن هنر یازدهم در کنفرانسی مطبوعاتی، بدون اشاره به وقایع پیش‌آمده در حاشیه جشن و اعتراضات گسترده مردم شیراز گفت: «کسانی که با هنرمند سر و کار دارند، باید هنرمند را بفهمند و درک کنند. با همه هنرمندان، ارتباط داشتن آسان نیست. هنرمندان اخلاق بخصوص خودشان را دارند اما همیشه بخشیده می‌شوند، زیرا که هنرمندند ولی باید اول هنرمند باشند تا آن مقدار از اخلاق و رفتارشان که غیرعادی است قابل قبول باشد. به هر صورت کار با هنرمندان جالب، آفریننده و خوشایند است ولی مشکل است و باید افرادی پیدا شوند که این مسائل را درک کنند...»

 

چند روز بعد نیز رضا قطبی، مدیرعامل رادیو تلویزیون در گفت‌وگویی مطبوعاتی اعلام کرد: «در کمال‌ خشنودی باید بگویم که جشن هنر از سال‌ سوم تاسیس‌اش موفق شد که در ردیف‌ جشنواره‌های بزرگ تئاتر و موسیقی دنیا قرار بگیرد و در حال حاضر مقام درجه اول‌ را در دنیا دارد.»

 

او که به همراه فرخ غفاری رییس سازمان جشن هنر، با مجله «تماشا» گفت‌وگو می‌کرد، درباره معیار این ادعا گفت: «یکی از بزرگترین هنرمندان‌ معاصر می‌گفت: یک زمان اگر کسی می‌خواست مشهور شود باید به پاریس می‌رفت‌ حالا باید به تهران و به جشن هنر شیراز برود.»

 

غفاری نیز در تایید حرف قطبی تاکید کرد: «از سال سوم جشن هنر، رفته‌رفته‌ پیشنهادها به نحوی زیاد شد که در چند جشن اخیر فقط هنرمندان طراز اول دعوت‌ شدند. گروه‌های شرکت‌کننده در جشن‌ هنر به ما می‌گویند که کمک کنید تا ما برای‌ اولین بار در دنیا کارمان را در اینجا ارائه‌ بدهیم!»

 

این گزارش کار اما تغییری در نگاه مردم معترض به جشن هنر نداشت. اعتراضی که در سخنان رهبر در تبعید انقلابیون نیز بازتاب یافت. امام خمینی که آن زمان در تبعید به سر می‌برد، طی سخنانی در نجف اشرف به شدت به سیاست‌های فرهنگی رژیم حمله کرد و فریاد وا اسلاما سر داد. امام که ششم مهرماه ۱۳۵۶ در مسجد شیخ انصاری نجف سخن می‌گفت با انتقاد از سکوت اکثریت روحانیون داخل کشور در برابر وقایع صورت گرفته، به موضوع جشن هنر شیراز اشاره کرد و گفت: «شما نمی‌دانید که اخیرا چه فحشایی در ایران شروع شده است... در شیراز عمل شده و در تهران می‌گویند بناست عمل شود و کسی حرف نمی‌زند، آقایان ایران حرف نمی‌زنند، من نمی‌دانم چرا حرف نمی‌زنند، این همه فحشا دارد می‌شود... در بین تمام مردم نشان دادند اعمال جنسی را، و آقایان نفسشان در نیامد... خود آن‌ها این کار را می‌کنند، بعد روزنامه‌نویس را وادار می‌کنند که انتقاد کند که کار قبیحی بود... که مردم یک خورده آرام بشوند... اگر ملت همه با هم، مطلبی را اعتراض کنند و احکام اسلام را بگویند امکان ندارد که همچون قضایایی واقع بشود...»

 

وقتی نوار سخنرانی امام به ایران رسید، موضوع جشن هنر به یکی از محورهای اصلی اعتراضات انقلابیون تبدیل شده بود. با افزایش حجم مخالفت‌ها و شکل‌گیری جو سنگین در قبال برگزاری جشن هنر در شیراز، رژیم تصمیم گرفت برگزاری این جشن را متوقف کند و سال ۵۶ و دوره یازدهم آخرین دوره این جشن لقب گرفت. هرچند هیچ‌گاه صریحاً گفته نشد اما با توجه به عملکرد برگزارکنندگان و اتفاقاتی که در دوره یازدهم افتاده بود، عمر جشن هنر در شیراز به سر آمده بود و برگزاری آن در شهریورماه ۵۷ می‌توانست به جنجالی بزرگ برای رژیم تبدیل شود. اینچنین بود که کمتر از یکسال پس از دفاعیه مطبوعاتی فرح، قطبی و غفاری از جشن هنر که مدعی موفقیت این طرح بود، اعلامیه تعطیلی همیشگی آن رسماً منتشر شد.

 

* تیتر گزارش برگرفته از عنوان یکی از مقالات مجله نگین درباره جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۷ است.

 

 

منابع:

 

آرشیو مجلات خواندنیها، تماشا و روزنامه آیندگان، شهریورماه ۱۳۵۶

جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات

آرشیو مجلات نگین و یغما، شهریورماه ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷

خاطرات دو سفیر، آنتونی پارسونز و ویلیام سولیوان، ترجمه محمود طلوعی، نشر علم

نگاهی به جشن هنر شیراز، تارنمای پژوهشکده باقرالعلوم

دخترم فرح، خاطرات فریده دیبا، ترجمه الهه رئیس‌فیروز، انتشارات به‌آذین

جشن هنر شیراز در خاطرات احمد اللهیاری، پاورقی روزنامه کیهان، ۱۳۸۹

کلید واژه ها: جشن هنر شیراز فرح پهلوی


نظر شما :