بهشتیسرشت: قانونگرایی سرمایه مشروطهخواهی بود
***
درباره مشروطهخواهی ایرانیان، دلایل مختلفی را بر شمردهاند، از خواست تاسیس عدالتخانه تا خواست ایجاد پارلمان و محدود کردن اختیارات شاه و حتی کوتاه کردن دست بیگانگان. آیا میتوان مجموع این مطالبات را ذیل امری کلی که به انقلاب مشروطه منجر شد، گردآوری کرد؟
انقلاب مشروطه ایران با حضور نخبگان و اقشار وسیعی از ملت ایران نتیجه یک درک مشترک از سوی قاطبه ملت ایران است و آن حس عقبماندگی ایران از کاروان پیشرفت و تمدن بشری است. این حس ابتدا در جنگهای ایران و روس و با مشاهده سلاحهای مخرب آتشین و پیشرفتهای چشمگیر روسیه و دولتهای فرنگی ایجاد شد. از سوی دیگر تداوم حکومت استبدادی پادشاهان قاجار و گسترش رویه ظلم و اجحاف در ایران موجب پیدایش تدریجی شکاف بین ملت و حکومت شد. در پایان سده اول، حکومت قاجار دیگر در چشم و دل مردم ایران به خاطر ستمهای بیامان پادشاهان و شاهزادگان (پادشاه) ظلالله نبود و قداست پادشاه فرو ریخت و نخستین جنبش خونین علیه حکومت در حادثه تحریم تنباکو شکل گرفت. از طرفی از سوی روشنفکران ایرانی مهمترین مشکل در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران فقدان قانون و قانونگرایی معرفی شد. یک حقیقت جهانی را نیز نباید فراموش کرد و آن تحولات و مطالباتی بود که در پی ایجاد حکومتهای مردمسالار از سوی مردم جهان ندا سر داده شده بود. روشنفکران ایرانی با دیدن پیشرفتهای ملل اروپایی راز پیشرفت ایرانی را در یک عامل خلاصه میکردند و آن محدود کردن قدرت پادشاه و حکومت در قالب مشروط کردن حکومت به الزامات قانونی بود که در یک جمله میتوان از آن به نام حکومت مشروطه نام برد، بنابراین انقلاب مشروطه انقلابی عدالتخواه، ضدظلم و خواهان استقرار قانون و قانونگرایی بود که در نتیجه پیوند روشنفکران ملی و روحانیون آزادیخواه به دست آمد. صبغه اصلی این انقلاب ضداستبدادی بود اگرچه گرایش ضداستعماری آن نیز قابل توجه و بررسی است.
گروههای متعددی در پیشبرد مشروطه ایران دخیل بودند، عمدهترین آنها را سه گروه اول بازاریان و تجار، دوم روحانیون و علما و سوم روشنفکران و منورالفکرهایی خواندهاند که عمدتا از طبقات بالایی جامعه و در کشورهای غربی تحصیل کرده و با مبادی اندیشههای نوین غربی آشنا بودند. نقش هر کدام از این گروهها تا چه اندازه بود؟ چطور شد که این سه گروه که خاستگاههای متفاوتی داشتند توانستند در یک خواست مشترک به توافق برسند؟
بدیهی است مردم مذهبی ایران در دوره مورد گفتوگو از قشر روحانیت و علمای مرجع تغذیه فکری و سیاسی میشدند. علمای آگاه و هوشیاری همچون آخوند خراسانی با درک کاملی از فضای گفتمانی جهانی و داخلی آن روز به حمایت از جنبش ضد استبدادی و مشروطهخواهی ایران برخاسته و در این راه تا پای جان جهاد بیامانی را تدارک دیدند. علمای مشروطهخواه داخلی نیز با تاسی از آخوند خراسانی و علمای نجف به این کوشش مقدس پاسخ مثبت دادند. در این فرآیند روشنفکران ملی همچون مستشارالدوله و طالبوف تبریزی مضمون و محتوای ایده مشروطیت را پیریزی میکردند. در این میانه بازاریان مسلمان که همواره با علمای بزرگ در ارتباط بوده و با تحولات و پیشرفتهای غرب زودتر از سایر اقشار (به اقتضای شغلشان) آشنا شده بودند به صف مشروطهخواهان پیوسته و اشخاصی مثل حاج امینالضرب و برادران بنکدار و سید هاشم قندی تا پای شکنجه و تحمل آسیبهای اجتماعی و سیاسی و تدارک مالی جنبش مشروطهخواهی پیش رفتند. اینچنین بود که در پی یک هدف مشترک نخبگان روحانی و بازاری و روشنفکران ایرانی در صف واحد انقلاب سترگ مشروطیت را حمایت و رهبری کردند.
آیا دلیل ناکامی دستکم موضعی و موقتی مشروطهخواهی ایرانیان در تضاد منافع نبود؟ آیا چنین نبود که این گروههای تا حدودی متعارض در آنچه نمیخواستند توافق داشتند اما در آنچه میخواستند همسو نبودند؟ دلیل پیروزی نهایی ایشان ضعف ساختار سلطنت و مشکلات بود یا قوت انقلابیون؟
به نظر من ناکامی مشروطیت و بازتولید حکومت استبداد در قالب مشروطیت (!) به چند عامل مهم برمیگردد. ۱- ضعف فرهنگ عمومی مردم در شناخت کامل از ماهیت و مضمون انقلاب مشروطیت و در نتیجه فقدان اراده و انگیزه در حمایت همهجانبه از اهداف و آرمانهای انقلاب ۲- اختلاف عمده و مهلک در سطح رهبری روحانی انقلاب، هنوز سال اول انقلاب طی نشده بود که در سطح رهبران روحانی ایران بر سر مسائل و مفاهیم و عملکرد کارگزاران و قانونگذاران پارلمان اختلافات چشمگیر و فلجکنندهای رخ داد. مرحوم شیخ فضلالله نوری از جبهه انقلابیون و علمای مشروطهخواه کنارهگیری کرد و به مخالفت با آنان پرداخت و تحقیقا همین امر به تضعیف جبهه متحد و واحد انقلابیون انجامید. به اعتقاد این حقیر اختلاف و درگیری بین علمای مشروطهخواه و ضدمشروطه بیش از همه عوامل دیگر در ناکامی مشروطیت تاثیر گذاشت. این نکتهای است که رهبر فقید انقلاب اسلامی ایران نیز به آن توجه و اختلاف بین علما را عامل اصلی در انحراف و ناکامی مشروطیت معرفی کرده است. عامل سوم عدم درک عمیق از شرایط داخلی ایران از سوی بعضی روشنفکران و قلم به دستان روزنامهجات آن روز بود. بعضی از این قلمداران در روزنامههای آن روز به بهانه مخالفت با ارتجاع و استبداد، روحانیت و پادشاه وقت آن روز را به حملات شدید و براندازانه گرفته به طوری که بخشی از روحانیت همچون شیخ فضلالله و یارانش را از روند مشروطهخواهی ناامید ساختند. با همه این تفاسیر همچنان رهبر بلامنازع مشروطیت (آخوند خراسانی) تا آخرین لحظات عمر یعنی حادثه اولتیماتوم روس به ایران (۱۳۲۹) به حمایت از دولت مشروطیت در مقابل تجاوز اجنبی پرداخت. عامل چهارم نقش خارجی و اجنبی را باید عاملی جدی و پراهمیت در ناکامی انقلاب مشروطت تلقی کرد. آنچه مسلم است روس و انگلیس از نفوذ گسترده علمای دین در جهان اسلام و به ویژه ایران، بیمناک بودند و با دخالتهای گسترده و با ابزار نظامی و سیاسی و مالی سعی در فلج کردن انقلاب مشروطیت و بیاعتبار کردن رهبری روحانی آن و در نتیجه ناامیدی مردم از نظام مشروطیت داشتند، در این خصوص باید اذعان داشت که آنها به نتایج دلخواه خود رسیدند و کار را به جایی رساندند که حتی روحانیت نیز چندان علاقه و رغبتی به حضور در فعالیتهای سیاسی از خود نشان نمیداد. اینچنین بود که کودتای سوم اسفند با خونسردی و بیتفاوتی قشر کثیری از روحانیت و روشنفکران روبهرو شد و آب از آب تکان نخورد.
رابطه گروههای نخبگان با مردم به چه صورت بود؟ پایگاههای اجتماعی ایشان کجا بود؟ هرکدام از ایشان با چه رسانههایی (اعم از روزنامهها، منبرها، سخنرانیهای عمومی و...) با مردم ارتباط برقرار میکردند؟ آیا گروههای هدف آنها با یکدیگر توافق داشتند؟
در آن زمان نه حزبی وجود داشت و نه تشکلهای مردمساختهای. بنابراین محل اجتماع و سازماندهی مردم مساجد و تکایا و حسینیهها و کانونهای مذهبی بود. در شهرهای بزرگ همچون تهران، اصفهان، شیراز و تبریز علمای بزرگی همچون سید محمد طباطبایی، سیدعبدالله بهبهانی، نورالله اصفهانی، آیتالله محلاتی شیرازی و سید لاری با تکیه بر پایگاههای مساجد نقش مهمی در پیشرفت و هدایت مشروطه داشتند. از سوی دیگر روشنفکران با حضور در روزنامههای فارسیزبان خارج و نوشتن کتابهای ممنوعهای مثل مسالکالمحسنین به مبارزه قلمی و افشاگری علیه رژیم استبدادی قاجار میپرداختند. در این میان از نقش روزنامه حبلالمتین که در کلکته هند منتشر میشد نباید گذشت. این روزنامه اخبار و حقایق سیاسی و اجتماعی ایران را بازتاب میداد و نسخههای آن را برای علمای نجف میفرستاد و به این ترتیب بر آگاهی آنان نسبت به مسائل ایران افزوده میشد. از نقش خطبا و وعاظ انقلابی نیز نباید گذشت. در راس آنان باید از مرحوم شهید سیدجمال واعظ اصفهانی نام برد. همچنین از سیدنصرالله بهشتی (ملکالمتکلمین) یاد کرد. ضمنا انجمنهای مخفی در آستانه انقلاب مشروطیت در سطح شهرهای بزرگ تشکیل شده بود که متاسفانه عناصر مشکوکی همچون حیدرخان عمواوغلی و یپرمخان ارمنی در آن حضور داشتند که پرونده تحقیقات درباره این افراد همچنان باز است.
دستاوردهای مشروطه چه بود؟ آیا به نظر شما به طور کلی مشروطه ایرانی دستاوردهای مثبتی هم داشت یا خیر؟ این دستاوردها چه بود؟
مشروطه در کنار ناکامی و ضعفهای خود دستاوردهای بزرگی داشت: ۱- ایران بعد از ژاپن در آسیا دومین کشوری بود که علیه استبداد به بیدادگری و عدالتخواهی برخاست و دومین کشوری بود در آسیا که به نظام پارلمانی رسید. ۲- ایرانیان پس از ۲۵۰۰ سال حکومت شاهنشاهی و استبداد مطلقه حکومت مشروطه و پارلمانی را تجربه کردند. آنان که همیشه به عنوان رعیت به هیچ شمرده میشدند برای نخستین بار در قاعده هرم قدرت حضور پیدا کردند و نهتنها اختیارات مطلقه شاه را محدود ساختند بلکه نسبت به فعالیت و نفوذ اجنبی نظارت و حساسیت نشان میدادند. ۳- بعد از جنگهای ایران و روس برای نخستین بار نسبت به دخالت اجنبی در کشور اعتماد به نفس بالا پیدا کردند و در جنبش تنباکو و مشروطیت و اولتیماتوم روس به ایران با اتکا بر حمایت مردم و اعتماد به رهبری علما راست قامت ایستادند. ۴- تجربه قانونگرایی و قانوننویسی سرمایه بزرگی بود که برای ایرانیان حاصل شد. این تجربه آنقدر گرانبها بود که بعدها برای شخصیتهایی همچون گاندی و نهرو مورد الگوگیری قرار گرفت و این دو شخصیت بزرگ از ایرانیان به عنوان ملتی هوشمند و آگاه و مجاهد نام میبردند. ۵- تجربه مقاومت منفی با هدف تحریم کالاهای خارجی برای نخستین بار در ایران و در کنار کشورهای منطقه رخ میداد که محققان از این مبارزه به عنوان مبارزه منفی و موثر نام میبرند. این شیوهای بود که مرحوم گاندی بعدها در مبارزات ضدانگلیسی و تحریم کالاهای انگلیسی از آن سود برد و آن را مدیون مبارزات ایرانیان میدانست.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما :