مصطفی پورمحمدی: یونسی شرط گذاشت من در وزارت اطلاعات نباشم/ صدوقی توصیه میکرد تندرو نباشید
***
آقای پورمحمدی، آشنایی شما با مرحوم آقای صدوقی از چه زمانی و در کجا آغاز شد؟
ایشان از مفاخر انقلاب ما بودند و خدمات ارزندهای به کل جامعه اسلامی ما و ملت ما و به خصوص به مردم شریف یزد داشتند و سوابق ارزندهای در تاریخ نهضت انقلاب دارند و پس از انقلاب هم از ارکان معنوی نظام ما بودند. سابقه آشنایی با ایشان را دقیقاً یادم نیست به دلیل اینکه ما با خانواده مرحوم آیتالله صدوقی به صورت خانوادگی آشنایی و رفت و آمد داشتیم، مرحوم آقای صدوقی و پدربزرگ ما آیتالله سیدحسن مدرسی سریزدی - که ایشان هم جزو اهالی اطراف یزد بودند - با یکدیگر همدوره و هم بحث و جزو شاگردان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم بودند. از این جهت به نحوی همشهری بودند و روابطشان برقرار بود. ما هم از کوچکی با حضرت آیتالله صدوقی آشنا بودیم و ذکر خیرشان را همیشه میشنیدیم. در یزد دقیقاً یادم نیست، اما یک بار در کودکی به منزل ایشان در یزد رفته بودم ولی بیشتر به یاد دارم که ایشان تابستانها به دیدن بستگانشان در کرج میرفتند و ما هم همراه پدربزرگمان به آنجا میرفتیم تا ایشان را ببینیم.
شما در تهران ساکن بودید؟
خیر، حدود سه سالی در تهران ساکن ولی عمدتاً در قم بودیم. ما تابستانها که به کرج میرفتیم مرحوم آیتالله صدوقی هم چند روزی به کرج میآمدند و برای ما توفیقی بود که به همراه بزرگترهای خود، ایشان را زیارت میکردیم. از این جهت با مرحوم شهید صدوقی، روحیات و احوالات و آن خلق و خوی لطیف و گرم و ملیح و دلنشینشان تقریباً از دوران نوجوانی یا کوچکتر آشنا بودیم.
مرحوم آقای محمدعلی صدوقی چطور؟
ایشان را دیده بودم ولی خیلی رابطه نداشتیم، زیرا چند سالی از من بزرگتر بود و چون انس درسی و بحثی با یکدیگر نداشتیم فقط آشنایی داشتیم. لباس مرحوم آقای شیخ محمدعلی صدوقی را پدر من میدوختند و این زمینه رفاقت با مرحوم ابوی ما بود. به همین ترتیب با ایشان خوش و بش و شناخت اجمالی داشتیم، ولی ارتباط بیشتری نبود. عمده ارتباطاتی که با یکدیگر پیدا کردیم پس از انقلاب و در دوران قوه قضاییه بود؛ یعنی زمانی که ایشان معاون مالی، اداری قوه شدند و آیتالله اردبیلی رییس دیوان عالی کشور بودند. طبعاً این ارتباط کاری، زمینه مراودات و آشناییهای بیشتر ما شد و آشنایی و روابط خانوادگی که با یکدیگر داشتیم نیز سبب تقویت این روابط شده بود.
در سالهای بعد تا دوران اصلاحات با آقای صدوقی ارتباط داشتید؟
در سالهای بعد و بعد از فوت آیتالله خاتمی ایشان به یزد رفتند. آیتالله خاتمی سال ۶۷ مرحوم شدند. من در آن زمان به تهران آمده بودم و معاون وزارت اطلاعات شده بودم. ابتدا به عنوان معاونت ضد جاسوسی منصوب شدم و بعد به عنوان رییس مرکز بررسیهای استراتژیک امنیت. در مراودات ما با یزد هر وقت به یزد سفر میکردیم طبعاً سعی میکردیم به دیدن ایشان برویم و برخی جلسات با علما را نیز ایشان میزبانی میکرد. به یاد دارم به دلیل اینکه معاون وزارتخانه بودم سفرهای استانی داشتم و حتی مدیرکلها را من معرفی میکردم. طبعاً آقای صدوقی هم در جلساتی که برای معارفه بود میآمدند و ما نیز متقابلاً برای زیارتشان میرفتیم و ارتباط ما تقریباً ادامه داشت. یعنی پیوسته در تمام سفرهایی که به یزد داشتیم به زیارت آقای صدوقی میرفتیم و ایشان خیلی به ما لطف داشتند.
در امور اطلاعاتی با ایشان ارتباط داشتید؟ یعنی جایی نیاز بود از ایشان کمک بگیرید؟ البته استان یزد ظاهراً از لحاظ امنیتی مشکلات کمی داشته است...
آنجا هم مانند بقیه شهرها! البته ممکن است در بعضی شهرها خیلی غلیظتر باشد و جای دیگر رقیقتر ولی به هر حال حوزه امنیتی حساس است و تمام حوزهها نیاز دارند. آقای صدوقی واقعاً در دوره امامت جمعه سعی کردند یک محیط آرام و متوازن بین طیفها و گروهها و طبقات مختلف اجتماعی و میان دستگاهها و ارگانها و بین مردم و دولت ایجاد کنند. فکر میکنم توازن خوب و مناسب و عاقلانهای هم برقرار کردند. روابط ایشان با وزارت اطلاعات بسیار خوب بود، یعنی سعی میکرد حمایت و نصیحت کند و به دوستان بگوید که متعادل حرکت کنید و تندرو نباشید. از آن طرف اگر همکاران ما نیاز به پشتیبانی و حمایت داشتند ایشان حمایت میکرد و روابط خیلی صمیمانه بود. اگر هم دوستان ما توصیههایی داشتند ایشان هم آن توصیهها را مراعات میکرد. یعنی طرفین نسبت به هم اعتماد داشتند و مراعات میکردند تا آنجایی که من به یاد دارم یزد از نظر مراوده و همکاری جزو محیطهای خوب ما بود.
در این مدت مواضع سیاسی ایشان را چطور دیدید؟
به هر حال آقای صدوقی به عنوان صاحب موضع معتدل و میانه میان دوستان و به اصطلاح امروز چپ و اصلاحطلب بودند. ایشان هم ظاهراً در زمانی در مجمع روحانیون هم بود ولی جزو شخصیتهای آرام و معتدل و غیرجنجالی، همراه، منضبط و شناخته شده بود. از این جهت در ابراز نظرات هم این اعتدال را کاملاً مراعات میکرد و در مراودات و رفت و آمدها هم طبعاً این اعتدال دیده میشد. شخصیت آقای صدوقی چنین بود یعنی گرایش خاص سیاسی هم داشت، اما این گرایش به شکل غلیظ، تند و افراطی نبود.
در دوره اصلاحات ظاهراً ایشان جمعی از علما و روحانیون راست و چپ را تشکیل داده بودند و خودشان میزبانی کردند که شما هم در آن جمع بودید. اگر خاطرهای از این جلسات دارید، بفرمایید.
بله، من هنوز در وزارت اطلاعات بودم یعنی پس از اینکه آقای خاتمی در خرداد ۷۶ رییسجمهور شدند - که البته ریاستجمهوری ایشان در مرداد شروع شد- من همچنان به عنوان رییس اطلاعات خارجی بودم تا اردیبهشت ۱۳۷۸؛ یعنی حدود ۱/۵ سال تقریباً من همچنان در دولت آقای خاتمی در وزارت بودم. اول هم به دلیل این بود که کنفرانس کشورهای اسلامی تشکیل میشد و من روی آن از مدتها کار زیادی کرده بودم. آقای خاتمی هم دیدند که نیاز است من حضور داشته باشم به من گفتند در وزارت بمانم. این همکاری ادامه پیدا کرد تا پایان وزارت آقای دری نجفآبادی که با آمدن آقای یونسی دیگر من در وزارت نبودم.
ولی احتمالاً چند ماه هم با ایشان کار کردید؟
خیر، حدود سه ماه که البته آن سه ماه آقای یونسی شرط گذاشته بود که اگر بیاید من در وزارت نباشم. البته آقای یونسی قصد داشت به من ابلاغ مشاوره بدهد که من نپذیرفتم و گفتم وقتی قرار است از وزارت بروم دلیلی ندارد که اینجا مسوولیتی داشته باشم. پس از آن چون وزارت اطلاعات در سفرهای حج معمولاً نماینده میفرستاد آن سال ایشان به من گفت شما که در روزهای آخر مسوولیتتان هستید این حج را بروید. حتی به نمایندگی از وزارت، کارهای وزارت را آنجا تعقیب کن که در نتیجه من عید سال ۷۸ را در مسجدالحرام بودم. بعد از حدود ۱۰ روز که برگشتم مراسم تودیع و معارفه انجام شد. در آن دوره که من در وزارت بودم - ظاهراً آقای صدوقی و ابطحی هر دو پیگیری میکردند حالا من به یاد ندارم که اول چه کسی- آن جلسات را برگزار کردند، ولی اولین جلسه را به یاد دارم که در دفتر آقای ابطحی بود یعنی در ریاستجمهوری. همانطور که شما اشاره کردید مرحوم آقای صدوقی، برخی از آقایان همراه دولت و برخی از دوستان ما که در آن زمان در جبهه راست بودیم برای گفتوگو و برخی هماهنگیها و تبادل نظر و یک تعامل و همکاری دعوت شدیم. در واقع بیشتر جلسه انس و گفتوگو بود و بعضاً هم نکاتی در هر حوزهای که دوستان فعال بودند تبادل میشد و در تلطیف فضا و آرام کردن نقش داشت. برخی رایزنیها و مشورت دادنها و انتقادها، دیدگاههای مثبت و منفی را با هم تبادل کردن و به هر حال نشستن طرفین در بیان نکات و انتقادات موثر بود و من هم که مقداری صریحتر بودم و هستم، دوستان خیلی استقبال میکردند که حضور داشته باشم چون بتوانند حرفها را راحتتر بزنند. در آنجا مثل همیشه آقای صدوقی همان موضع معتدل خود را داشت و تقریباً در جایگاه انصاف بود. حضور ایشان یک حضور منصفانه بود و فکر میکنم در آن زمان معاون پارلمانی رییسجمهور بود. البته اصلاً تیم دوستانی که اینجا بودند هیچکدام گرایشات افراطی نداشتند. حالا حداقل در ظاهر! مثلاً دیگر افراطیترین فرد این جمع آقای موسوی لاری و ابطحی بود ولی آقایان یونسی و صدوقی و البته حدود دو نفر غیرروحانی که فکر میکنم آقایان مهندس علی خاتمی و محمد شریعتمداری بودند، حضور داشتند. آقای اژهای و دوستانی از دفتر مقام معظم رهبری، مانند آقایان طارمی و قمی هم بودند، آقایان محمدی عراقی، مروی، صدر و… هم بودند که بعضیهایشان بعداً دیگر نیامدند.
لطفاً اگر خاطرات موردی از آن جلسات هم دارید، بفرمایید!
در آن جلسات یک مقدار اصطکاک طرفین تند شده بود و ما هم از اخراجیهای وزارت بودیم. من فقط برای اینکه آن شرایط رفاقت و همین رفت و آمد برقرار باشد به این جلسات میرفتم، در حالی که مباحث دوم خردادی مقداری در این جلسات اوج گرفته بود و برخی حوادث ۷۸ و برخوردهای کوی دانشگاه و نکات دیگر هم دخیل بود. جلسات مقداری با همین حساسیتها روبهرو بود. آن جمع بیشتر همین گعدهای و تبادل خبر بود. اگر بانی آن غیر از آقای صدوقی بود این جلسات اصلاً تشکیل نمیشد. یعنی خود ایشان محور بود و زمانی که از یزد میآمدند، دعوت میکردند تا دوستان همدیگر را ببینند و تبادل خبر بشود و خوش و بش باشد.
یعنی خیلی جنبه عملی نداشت؟
خیلی جنبه عملی نگرفت، چون چند نفر از دوستان هم نیامدند و فضا به این صورت که عرض میکنم، بود. این جمع بیشتر به احترام آقای صدوقی تشکیل میشد و دیگر زمینه کار نبود ولی مغتنم بود؛ از این جهت که ما با آقای صدوقی رفاقت داشتیم و آقایان هم میآمدند و گپ میزدیم. البته من در آن زمان پست خاصی نداشتم یعنی من آن موقع دفتر رهبری بودم و گپهای عمومی میزدیم.
آقای صدوقی ظاهراً خیلی کمحرف بودند، در آن جلسات صحبت خاصی میکردند؟
خیر، همانطور که شما اشاره کردید واقعاً ایشان همان خصلت کمحرفی و به حداقل اکتفا کردن را داشتند و سعی میکردند جلو تندروی و برخوردهای حاد را به نحوی بگیرند و یک تعادل برقرار کنند.
به عنوان سوال آخر میخواستم بپرسم که شما وقتی نام آقای صدوقی میآید چه کلماتی در ذهنتان نقش میبندد؟ یعنی بیشتر ایشان را با چه عناوینی میشناسید؟
آدم مردمدار، خدمتگزار، آرام، با چهره دوست داشتنی و همه اینها در روحیات و برخوردهایی که با ایشان داشتیم کاملاً متجلی بود و از این جهت فرد شایستهای بودند. واقعاً خدوم و با حسن نیت و دلسوز بود. هیچ وقت دنبال ماجراجویی و ایجاد مشکل نبود. با وجود اختلاف سلیقهها نوع رفتار و منش و برخورد ایشان بسیار بزرگوارانه و با حسن ظن و خوشبینانه و با صمیمیت بود. امیدواریم که فرزند آقای صدوقی هم بتواند جایگزین پدر و پدربزرگ بشود و آن خدمات را ادامه بدهد. به هر حال خانواده صدوقی به عنوان خدمتگزار و مروج و مبلغ دین و کمک کننده به نهادهای دینی و پناهگاه مردم و محرومان و امور خیر شناخته شدهاند و امیدواریم این خانواده بتواند آن سنت حسنه را ادامه بدهد و جاری باشد.
نظر شما :