اساتید فلسفه از فردوسی میگویند/ بود و نبود فردوسی فرقی به حال زبان فارسی نداشت
به گزارش خبرگزاری ایسنا، در همایش «حکمت فردوسی» که روز گذشته (شنبه، سوم تیرماه) با همکاری انجمن حکمت و فلسفه و بنیاد فردوسی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، آیتالله مصطفی محقق داماد با موضوع ملاصدرا و فردوسی سخنرانی کرد و با مروری بر معنای مساله اعتبارات ماهیت تصریح کرد: ملاصدرا در کتاب «اسفار» معتقد است لفظ واجبالوجود و وجود مطلق را پیش از این تنی چند از عرفا و حکما به کار بردهاند و از آن جمله شیخ عطار و حکیم ابوالقاسم فردوسی قدوسی است.
او خاطرنشان کرد: ملاصدرا از فردوسی به عنوان قدوسی یاد میکند. او بر مذهب ایرانی، به زبان فارسی عشق میورزد و به همین اعتبار، فردوسی را قدر مینهد و قدوسی مینامد. فردوسی یکی از چهرههای مقدس ادبیات فارسی است.
محقق داماد در ادامه با بازخوانی بخشی از کتاب «مبدا المعاد» ملاصدرا، به مرور یکی از رویدادهای تاریخی درباره فردوسی پرداخت و شرح ماجرای آن فقیهی را که بر جنازه فردوسی نماز نخواند، بازگو کرد.
نصرالله پورجوادی نیز درباره حکیم بودن فردوسی به ایراد سخن پرداخت و با نگاهی به برخی از شواهد، مثالها و شخصیتهای سدههای پیشین، به تبیین معنای حکیم و حکیم بودن پرداخت.
او همچنین در توضیحی درباره تصوف و معنای آن در سدههای مختلف عنوان کرد: به آن معنا که امروز میشناسیم، در آن مقطع بین حکیم، صوفی و عارف چندان تمایزی نبود؛ اما فردوسی را بیدلیل حکیم نمیگفتند. نخست از این جهت که زبان فارسی همواره برای بیان مسائل فکری و عقلی خود از بیانی داستانگونه، حکایت و حماسه بهره برده است و این موضوع سنتی قدیمی در فرهنگ ایرانی دارد که فواید بسیاری نیز در بر داشته است و دیگر اینکه به خاطر آموزههای حکمی و عمیق فردوسی در شاهنامه است که او را حکیم میدانند.
پورجوادی تأکید کرد: در شعر فارسی به عنوان شعر حکمی نظر میکردند، از این نظر که حکمت را به زبان داستان و حماسه بیان میکردند. از یاد نبریم که غزالی بر ساحت حکمی و فلسفی بودن اثر فردوسی صحه میگذارد و اینکه او را حکیم میدانستند، عنوانی افتخاری نبود؛ بلکه حقیقتا اثرش بس اثری حکیمانه است.
این استاد فلسفه در ادامه با انتقاد از تلقیای که معتقد است اگر فردوسی نبود، زبان فارسی نیز نبود، تأکید کرد: این تصور کاملا غلطی است. اینکه اگر فردوسی نبود، زبان فارسی نمیماند، اشتباه است و نادیده گرفتن قدرت و صلابت زبان فارسی است. اینطور نیست که یک شاهنامه آمده و زبان فارسی را حفظ کرده است. صد سال پیش از فردوسی، نوشتار فارسی رایج شده بود و همچنین زبان فارسی جواز خودش را از لحاظ دینی گرفته بود. هنگامی که فقهایی از اهل بخارا به ترجمه قرآن به زبان فارسی فتوا دادند، زبان فارسی مشروعیتش را بازیافته بود و پیش از فردوسی رواج داشت و از یاد نبریم که شاهنامه ۱۵۰ سال بعد از سرایش آن رواج پیدا میکند و شناخته میشود و مورد توجه قرار میگیرد. آن هنگام دیگر زبان فارسی میخش را کوبیده بود و تثبیت شده بود.
در بخش دیگری از این همایش، غلامرضا اعوانی با تشریح معنای حکمت بحثی و حکمت ذوقی، آثار شیخ شهابالدین سهروردی و عطار و همچنین حماسههای شاهنامه را حکمت ذوقی دانست و گفت: این آثار با زبانی رمزی و مثالی بیان شده است و از این جهت این دسته آثار را باید با رویکردی تأویلی خواند.
این استاد فلسفه در ادامه به تشریح دیدگاه و آرای شیخ شهابالدین سهروردی و عطار نیشابوری در باب رویکردهای تاویلی سخن رمزگونه پرداخت و تاکید کرد: سهروردی و عطار از شخصیتهای رمزی شاهنامه در سرودهها و آثارشان بهره میبردند و از اینها برای بیان معناهای حکمی استفاده میکردند.
اعوانی در پایان تاکید کرد: به معنایی شخصیتهای شاهنامه مراتب وجود انسان را نمایش میدهند و همچنین مکانهای جغرافیایی شاهنامه به نوعی رمزی است. همچنین شاهنامه کتاب فتوت، پهلوانی، جوانمردی و بزرگمنشی است. پهلوانهای شاهنامه عالیترین نمونه فتوت و جوانمردی هستند و قهرمانهای شاهنامه از حقارت و ذلت به دورند.
در ادامه، حسن بلخاری با موضوع حکمت هنر در شاهنامه به طرح مقدماتی در باب تمایز حکمت هنر در شرق و غرب پرداخت و با مروری بر تاویل شیخ اشراق بر داستان رستم و اسفندیار، تصریح کرد: اگر رستم در نبرد با اسفندیار اظهار عجز میکند، به این اعتبار است که تفاوت اساطیر با خدایان نشان داده شود؛ اساطیر ایران هیچگاه به جای خدایان ننشستهاند و این نکته مهمی در فرهنگ و تمدن شرقی است، برخلاف فرهنگ یونان که اساطیر جای خدایان مینشینند و به هزاران فسق و فجور دچار میشوند و از همین منظر است که رستم به پاسداشت شریعت فراخوانده میشود.
او سپس به توضیحی درباره معنای هنر در نزد فردوسی و شاهنامه پرداخت و در سخنانی اظهار کرد: در فرهنگ ایرانی حکمت به معنای لفاظی صرف نیست؛ بلکه به معنای اجتماع نظر و عمل است تا آدمی را به پیش براند. دیدگاه ما به حکمت اینگونه است و هنگامی که بخواهیم عملی را در حد کمال بدانیم، میگوییم «هنر این است». در واقع شاهنامه به معنای هنر در عرصه عمل و نظر توجه دارد. اما عموما منظور از هنر در شاهنامه آن امر درونی است که به انسان قدرت تمایز میدهد. البته این سخن از فردوسی نیست؛ بلکه این معنا را از اوستا میگیرد.
بلخاری در توضیح چگونگی وامگیری فردوسی از گاتهای اوستا درباره معنای هنر، به بازخوانی گاتهای اوستا و همچنین بیتهایی از فردوسی پرداخت.
سعید حمیدیان نیز در سخنانی با بیان اینکه در شاهنامه زیر و رویی بسیاری رخ داده است، با برشمردن مقاطعی از زیر و رو شدنها در شاهنامه فردوسی تصریح کرد: به طور کلی چهار دوران را در شاهنامه سراغ دارم که همه چیز دگرگون میشود.
او از دوران ضحاک، دوران گشتاسبیان، چیرگی اسکندر و سرانجام نبرد اعراب با ایرانیان به عنوان چهار دوره دگرگونی بزرگ در شاهنامه یاد کرد و با تمرکز و توجه بر چهارمین دوره از این دگرگونی، عنوان کرد: این دوره از دگرگونی بزرگ یعنی نبرد اعراب و ایرانیان، دوران یزدگرد سوم است و برای نخستین بار در نامه رستم فرخزاد که جورکش فساد سلسله ساسانی است و از فراز به نشیب آمده است، به نوعی تلاطم درونی و نگرانیهای فردوسی را میبینیم. فردوسی وقتی لفظ «سخن به کردار بازی بود» را به کار میبرد که یکی از بزرگترین فاجعهها رخ داده باشد. به اعتقاد من، نامه رستم فرخزاد بازتاب پسند فردوسی است. فردوسی اسیر نوعی تضاد تراژیک است. از طرفی شاهد درگیری بین ایران و اعراب است و این نگرانی فردوسی پیش از آنکه نژادی است، ناشی از تفاوت فرهنگی ایرانیان و اعراب است و از طرف دیگر، او که یک حکیم معتقد و باورمند شیعه است، نمیتواند از علقههایش به فرهنگ ایران باستان درگذرد. از این منظر است که معتقدم نامه رستم فرخزاد بازتاب نقشی از تلاطمهای درونی فردوسی است.
نجفقلی حبیبی از سخنرانان دیگر این مراسم درباره سهروردی و فردوسی با این توضیح که شاهنامه را با دقت نخوانده و فرصت نبوده است و اشاره به اینکه رسالههایی از سهروردی را تصحیح کرده است، به مرور مصداق و مثالهایی از تأثیرپذیری سهروردی از شاهنامه پرداخت.
همچنین غلامحسین ابراهیمی دینانی با این توضیح که وقت نماز مغرب رسیده است و هر وقت نماز است، هر جلسهای باید تعطیل شود، به ایراد سخنانی کوتاه پرداخت و با بیان اینکه فردوسی را باید سالها خواند و دربارهاش صحبت کرد، از بیتوجهی در زمینه فردوسی و شاهنامه انتقاد کرد و گفت: خیلی وقت است ایرانیها دیگر شاهنامه نمیخوانند؛ البته ایرانیهای اصیل آن سالهای دور میخواندند؛ اما اکنون دیگر خوانده نمیشود.
دینانی خاطرنشان کرد: فردوسی آیا خردمند است، فیلسوف یا عارف است، مورخ و شاعر و یا ادیب است؟ باید گفت به اصطلاح علمی و فنی، او نه فیلسوف و نه عارف است؛ اما به اجمال بگویم فردوسی همه اینها که گفتم، هست. او فیلسوف است از این جهت که سخن حکیمانه میگوید و حکیمانه نگاه میکند. و به همین نحو عارف و شاعر و ادیب است. در واقع به اعتبار اینکه خردمند است، همه اینها را در خود دارد. خرد، علم و آگاهی عینیتیافته در تاریخ است و شاهنامه فردوسی از مصادیق علم و آگاهی عینیتیافته در تاریخ است؛ به این اعتبار فردوسی خردمند است و اثر او، اثری حکیمانه است.
نظر شما :