روایت مسیح مهاجری از بولتن محرمانه درباره حزب جمهوری اسلامی
پایگاه خبری سفیر، گزیدهای از این گفتوگو را منتشر کرده است:
• ما حزب دولتی نبودیم چون وقتی حزب جمهوری اسلامی تشکیل شد؛ یعنی یک هفته پس از پیروزی انقلاب، هنوز دولتی تشکیل نشده بود. اتفاقا شمار زیادی از مردم با تشکیل حزب، برای عضویت هجوم آوردند و از آن استقبال کردند. باید توجه داشته باشید که فضای رقابتهای بیاخلاق کنونی را با فضای صدر انقلابی ما مقایسه نکنید. آن فضا، فضای همدلی و وحدت بود و با امروز که حتی بین خود اصولگرایان هم بر سر ریاست مجلس جنجال است، تفاوت دارد. آن زمان همه در این فکر بودند که چگونه انقلاب را حفظ کنند. حفظ انقلاب از شر دشمنان خارجی و گزند دشمنان داخلی هم تشکل میخواست؛ بنابراین حزب جمهوری اسلامی، جایی برای تجمع هواداران انقلاب شده بود.
• امام(ره) از همان آغاز کار نگران حزب بودند که این حزب به پدیده خیری بدل نشود چرا که اساسا حزبهای ایرانی سابقه خوبی نداشتند؛ یا احزاب ایرانی منفعتگرا بودند یا وابسته جهان به غرب یا شرق. امام(ره) همچنین معتقد بودند که علما باید فراگیر باشند و دور از شأن روحانیت است که در قالب احزاب باشد. چرا که روحانیت قرار است نقش پدری را، در حق همه به جا آورد؛ البته آقایان موسس به امام(ره) اطمینان داده بودند که حزب جمهوری اسلامی مرام و سازماندهی جدیدی خواهد داشت. ایشان هم البته نه در مقام حامی و موید بلکه در مقام اجازه، مجاز دانستند که حزب تشکیل شود. با این حال از کارایی و رویه ابتدایی حزب و حزبیها، خوشحال شدند؛ بهطوری که یک بار آقای هاشمی دیر به جلسه شورای مرکزی آمد و گفت که امام(ره) به اندازه چمدانی که در دست داشتند به حزب کمک کرده است؛ البته در نهایت کار، امام(ره) نظر منفی پیدا کردند و کار به توقف حزب رسید.
• حزب جمهوری اسلامی از آغاز یک جبهه بود؛ جبههای از موسسان حزب نیروهای موتلفه، نیروهای متمایل به مهندس موسوی و اعضای همین حزب «تمدن اسلامی»؛ این طیف و نحلهها در دل حزب جمهوری اسلامی فعالیت داشتند. مسلما هر جبههای پس از مدتی به آخر کار میرسد: یک توافق، سرانجام پایانی دارد.
• به نظر من فارغ از اصول یا اصلاحگرایی، واقعگرایی باید کرد؛ مثلا ما در عین اینکه از آقای موسوی حمایت میکردیم در همان دهه ۶۰ یا در دهه ۸۰ (در انتخابات ریاست جمهوری) اما هم آن زمان و هم در ماجرای اخیر، انتقاداتی به ایشان داشتهام، دارم و آنها را در قالب نامههایی به اطلاع خود وی رساندهام اما این جایز نیست که تا کسی افتاد، به او حملههای نامشروع کنیم. مثلا در دوم خرداد بنده اگر چه به آقای خاتمی رای ندادم و روزنامه هم مشخصا از یک فرد خاص حمایت نکرد اما فضای روزنامه را در اختیار همه قرار دادیم؛ همه نامزدها با ما مصاحبه کردند؛ البته جز آقای ناطق که احساس میکرد به این تریبون محدود نیازی ندارد و با اینکه من در دوم خرداد از عدالت و انصاف در مورد همه حمایت میکردم اما پس از انتخابات، ما به انتقاد از آقای خاتمی پرداختیم و...
• موسسان حزب به همه مشکلات جامعه انقلابی احاطه نداشتند و همین نکته به مشکلات و تنشهایی دامن زد که سبب شد امام(ره) نظرشان برگردد. در شهری از استان خراسان، اختلافی میان امام جمعه و بچههای سپاه پیش آمد؛ خبرگزاری ایرنا از او پرسید که بین دبیری حزب جمهوری اسلامی در منطقه و امامت جماعت یعنی نمایندگی امام(ره) کدام را انتخاب میکنید؟ آن امام جماعت گفته بود، حزب را برمیگزینم. امام(ره) این ماجرا و این ترجیح را در بولتن مخفیانه ایرنا دیدند. ایشان تشخیص دادند که جریانی از دل حزب پیش آمده که خطر دارد، نه اینکه ایشان نگران اقتدار خودشان باشند؛ قدرت و اقتدار امام(ره) فراتر از یک گروه یا یک فرد در یک شهر بود اما ایشان متوجه شده بودند که عدهای، همه چیز کشور را فدای مسائل و مصالح حزبی میکنند. من به همان شهر خراسان که مشکل پیش آمده بود رفتم چون مسوول شهرستانها بودم و تحقیق کردم و متوجه شدم که اشتباه از همان امام جمعه است که دبیر حزب منطقهای حزب هم بود. مشهد رفتم و آقای هاشمی هم در مشهد بودند. گزارش واقعه را دادم و گفتم روند کار طوری است که باید با فلانی برخورد شود.
• یک روز نخستوزیر وقت، آقای موسوی، تذکر دادند که شما بیش از همه دولت ما را میزنید؛ یعنی اگر چه آقای موسوی دوست و نزدیک به ما بود اما ما کارنامه وی را در دولت نقد کردیم. پس روزنامه ما علیه همه موضع گرفته بود. همچنین یادم میآید که یک بار آقایان موسوی و مرحوم منتظری در پی برنامه بازگشت ایرانیان خارج به وطن خودشان بودند. من در سرمقاله تندی که همان موقع نوشتم، مخالفت کردم با روششان و گفتم اصل حرف، درست است اما خرجهای هنگفت و حیف و میل آن برای پذیرایی این افراد که مفتی آمده بودند، سخت مرا برآشفت و تند نوشتم. آقای موسوی از این سرمقاله گلایه کرد.
نظر شما :