بحرانهای اجتماعی و برآمدن خرافات در نیمه اول قرن سیزدهم هجری- رسول جعفریان
تصویری که از ایران پس از صفوی در اختیار داریم، کشوری در حال انحطاط اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی را نشان میدهد که به نوبه خود در حال گرفتار شدن در نوعی آشفتگی فرهنگی و اعتقادی است. طبیعی است، کشوری که مرکزیت سیاسی آن دچار خلل و گسست شده، فقر فراگیر شده و نیروی انسانی آن کاهش جدی یافته، نمیتواند سامان فکری ـ فرهنگی مناسبی داشته باشد.
یکی از پیامدهای این نابسامانی، همزمان ضعف بنیه فکری از یک سو و برآمدن نحلههای تازه از سوی دیگر به عنوان یک پیامد جدی است. زمانی که سامانههای فکری گذشته نتواند با مناسبات اجتماعی و اقتصادی همپوشی داشته باشد، الزاما یک یا چند جایگزین برای آن مطرح خواهد شد.
در این شرایط، بسیاری از حاکمان و مردم به جای اینکه دشواری اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را حل کنند، تصور میکنند مشکل سامانه فکری موجود، ناقص یا معیوب بودن آن بوده و باید تغییر کند. در واقع، هرچند ممکن است بخشی از این مشکل واقعا از خود سامانه فکری باشد، اما به طور کلی اختلال در نظام جاری و اشکالاتی که در واقعیت زندگی روزمره وجود دارد، به ویژه فشارهای اقتصادی و عوارض قحطی یا جنگ اعم از داخلی یا خارجی، تأثیر کلی بر سامانه فکری و آشکار کردن ضعفهای آن دارد.
سقوط صفویه تحول بسیاری مهمی برای آغاز انحطاط در ایران بود، انحطاطی که ایران را از یک طرف در موضع ضعف سیاسی و عقبماندگی اقتصادی قرار داد و از طرف دیگر آن را آماده برای بر کشیده شدن نحلههای بدعتآمیز کرد.
در تمام قرن سیزدهم و تا آغاز جنگهای ایران و روس، ایران به مدت یک قرن، نه تنها فرصت بازسازی خود را برای حرکت به سمت پیشرفت از دست داد بلکه داشتهای خود را نیز بر باد داد. جنگهای ایران و روس ضربه دیگری بر آن وارد کرد و همه اینها نوعی تشتت را در پی داشت، تشتتی که هم طالب منجی بود و هم نشان از هم گسیختگی. هم زایل کننده عقل و خرد و هم بر کشنده خرافات. در این شرایط هوشمندانی سیّاس بودند که با استفاده از این فضا تلاش کردند تا اساسی دیگر دراندازند و طرحی نوین عرضه کنند.
ظهور نحلههای تازه در نیمه اول قرن سیزدهم از اخباری و شیخی و کشفی و تا زمان بروز و ظهور بابیت و بهائیت، همگی در فاصله سه دهه از مصادیق همین انحطاط و تحول خواهی است. بهانه این بروز و ظهور معمولا استفاده از نوعی اختلافات مذهبی است، اما به صرف اینکه تحول شروع شد، حتی از دست رهبران اولیه هم بیرون رفته و مسیری مطابق نیازهای صادق یا کاذب در جامعه باز میشود.
متون زیادی وجود دارد که میتواند ابعاد این اختلاف مذهبی و دایره تولیدات جدید و محتواهای جدید را که از روی خیرخواهی یا شرخواهی پدید آمد نشان دهد و ماهیت فاجعهای را که اتفاق افتاد آشکار سازد.
اینکه چطور کسانی در این شرایط در پی تغییر بر میآیند، راه حلهای جدید میدهند، و تلاش میکنند تا سوار موج تغییرات شده و جمعیتی را در پی خویش جلب کنند، هم نشان شیوع این بحران و انحطاط و هم نتیجه آن است. یک رویه انحطاط همین است که کسانی را به فکر برون رفت از آن طرح جدیدی درد میاندازند و گاه برای جذب افراد از مفاهیم عامه پسندی بهره میگیرند که فاصله زیادی با خرافه گرایی ندارد، خرافههایی که گاه یک دین آن هم در سطح جهانی از آن بر میآید و همه باید از اینکه چطور یک خرافه به یک به اصطلاح دین بدل شده شگفت زده باشیم. مهم عمق شرایط اجتماعی و بهم خوردن لایههای آن است که از این تغییرات استقبال میکند.
البته تشخیص اینکه کدام یک از طرحهای نوین خرافه است و کدام یک جریان اصلاحی، یا به عبارتی کدام یک از روی خیرخواهی است و کدام یک فرصتطلبانه کار دشواری است. این کار با بررسیهای بیشتری میتواند روی متون گذشته صورت گیرد.
منبع: خبرآنلاین
نظر شما :