دعانویسی، فالگیری و کف‌بینی در دارالخلافه/ دکان رمالی در دوره سپهسالار

۱۴ فروردین ۱۳۹۱ | ۱۵:۳۲ کد : ۲۰۱۲ از دیگر رسانه‌ها
فرزانه ‌متین: دعانویسی، رمالی، فالگیری، کف‌بینی و قیافه‌شناسی از مشاغل رسمی در تهران قدیم به شمار می‌آمد. افرادی که به این کار‌ها مشغول بودند در آن روزگار به دو شکل دیده می‌شدند؛ عده‌ای بودند که با دوره‌گردی، داد زدن دور کوچه‌وبرزن‌ها نان درمی‌آوردند و در مقابل نیز عده‌ای دارای دکان بودند یا اینکه در خانه‌هایشان در اتاقی مجزا و بیرون از منزل یا بالاخانه به امور این کار‌ها می‌پرداختند. تهرانیان به دعانویسی و مشکل‌گشایی علاقه‌مند بودند، چرا که اعتقاد داشتند این کار‌ها از عهده افراد عادی برنمی‌آید. اما این مساله باعث شده بود که شیادان و حقه‌بازان ‌‌نهایت استفاده را کنند و افراد ساده‌لوح را به دلایل و بهانه‌های مختلف می‌چاپیدند. البته ناگفته نماند که بازار فالگیری و توسل به جادو و جنبل در بین زنان دارالخلافه بسیار گرم بود. روی آوردن زنان به این مسایل تا حدی بود که گاهی اوقات زندگی زناشویی‌شان از هم می‌پاشید و زمانی که شوهرانشان از موضوع رفت‌وآمد همسرشان به این اماکن متوجه می‌شدند، تا پای طلاق دادن آن‌ها پیش می‌رفتند. جعفر شهری در کتاب خود نقل می‌کند: «در همسایگی‌مان شخصی به نام مشهدی شیرعلی زندگی می‌کرد که دو زن داشت. یک روز، کارش با زن دوم به زد و خورد کشید تا آنجا که به طلاق منجر شد و اهالی محل متوجه شدند، وقتی از وی علتش را پرسیدند، جواب داد: زنی که پایش به خانه رمال کشیده شود غیرممکن است که با آن بتوان زندگی کرد، زنی از میان حاضران اعتراض کرد. پس چرا زن اولت را که جلو‌تر از زن دومت به خانه رمال رفته طلاق نمی‌دهی و چون حقیقت برای مشهدی آشکار شد، زن اولش را هم طلاق داد. بعد‌ها کاشف به عمل آمد که آن زن مطلع، زن سوم مشهدی شیرعلی بوده است.»

 

ناصر نجمی، نویسنده و مورخ، افراد رمال و فالگیر را این‌گونه توصیف می‌کند: «در زمان صدارت میرزا حسین‌خان سپهسالار در دارالخلافه ناصری، جمعی دراویش شیاد، رمال‌ نیرنگ‌باز، جفار خدعه‌گر و چرب‌دست و کلک‌زن، دکان‌هایی می‌گشودند و خلایق خالی از ذهن و سرخورده را برای کارگشایی و کار راه‌اندازی و رهایی از بدبیاری و بدبختی به دام گاه‌های خود می‌کشاندند. این جماعت جاهل رنگ‌کن، سرمایه اصلیشان نیرنگ‌بازی، ترفند و شیادی بود.» برای آشنایی خوانندگان با اقسام مختلف این مشاغل که به آن گاهی علوم غریبه نیز می‌گفتند، از هر موارد آن‌طور که نزد تهرانیان مرسوم بوده، خلاصه‌ای ذکر می‌شود.

 

 

کف‌بینی

 

برخی کف‌بینی را جزو دانش می‌دانستند که از خطوط و علایم کف‌ دست به چگونگی سرنوشت، سرگذشت، حال و آینده صاحب‌دست پی می‌برند. طولانی و کوتاهی عمر، سعادت، شقاوت، ذلت و نکبت را از طریق کف ‌دست مشخص می‌کردند. کف‌بین‌ها روی هر یک از خطوط موجود در کف دست اسامی مشخصی نام نهاده بودند از جمله: خط سر که نشانه قوای ذهنی، خط زندگی نشان‌دهنده طول عمر، خط تقدیر یا سرنوشت یا خورشید که به منزله موفقیت و خط قالب که روشن‌کننده حالات قلبی و احساسی بود. در این میان افراد کولی‌تباری بودند که با دیدن کف‌ دست، حرف‌های بی‌سروتهی می‌زدند و از گرفتاری، سیاه‌بختی و دشمنی‌ها می‌گفتند و صاحب ‌دست را وادار می‌کردند برای از بین بردن عداوت و کینه‌ها، از خودشان دعا و طلسم‌هایی چون پیه گرگ، مهرگیاه، پاچه خشک شده گوسفند و... بخرند و به این طریق مردم را به خود مشغول می‌کردند.

 

 

دعانویسی و کتاب‌بینی

 

دعانویسی، امری بود که کسی دعایی از روی نسخه و کتاب دعا به مناسبت حال مراجعه‌کننده، تسلیم او می‌کرد، مثلا کسی پیش دعانویس می‌رفت و از سردرد می‌نالید و دعانویس، دعای آن را از روی کتاب دعا برمی‌داشت و به دست آن شخص می‌داد. کتاب دعایی که در آن ایام مورد استفاده قرار می‌گرفت کتاب جوامع‌الدعوات بود که بین دعانویسان رواج داشت و در آن کتاب به شرح و بیان انواع دعا‌ها و طلسم‌ها پرداخته شده بود. دعاهایی که تهرانیان برای گرفتن آن به سراغ دعانویسان می‌رفتند اکثرا شامل دعای چشم‌زخم اطفال، زیاد شدن شیر مادر، طلب فرزند، زبان‌بند، احضار اجنه، معالجه دیوانه و خرافاتی از این قبیل بود. عمل دعانویسی اکثرا با سرکتاب‌بینی تکمیل می‌شد. دعانویس ابتدا اسم خواهنده و مادرش را می‌پرسید و سپس حروف آن را به محاسبه عدد ابجد درمی‌آورد. سرکتاب‌بین و دعانویس‌های دارالخلافه به سه شکل دیده می‌شدند:

۱- یک ‌سری که خانه و دکان داشتند.

۲- عده‌ای که دور محلات به راه افتاده و با داد زدن «آی سر کتاب باز می‌کنیم، آی فال می‌بینم، آی حساب باز می‌کنیم» دوره‌گردی می‌کردند.

۳- برخی هم مانند دسته دوم بودند اما هیچ‌گونه ابزار و کتابی نداشتند و از حفظ سخن می‌گفتند. از آنجا که افراد متدین به سراغ این‌گونه کار‌ها نمی‌رفتند، برخی از سرکتاب‌بین‌ها، دست به حقه می‌زدند و نیرنگشان آن بود که خودشان را ملبس به لباس روحانیت کرده و عمامه و شال سبز و سیاه می‌انداختند تا به دل مردم مومن و پاکدل بنشینند.

 

 

رمالی

 

رمالی از رمل می‌آید و رمل به معنای ریگ است. پیدایش رمل و رمالی به افسانه‌ای بی‌منبع بازمی‌گردد که براساس آن حضرت آدم روزی از پروردگار خواستار علمی می‌شود که بتواند خوب و بد را از هم تشخیص دهد و بعد از راز و نیایش زمانی که از زمین بلند می‌شود اثر انگشتانش از سبابه تا انگشت کوچک دستش روی شن و ماسه‌ها باقی می‌ماند. در این هنگام جبرئیل بر او نازل می‌شود و می‌گوید: «آنچه که می‌خواستی همین چهار اثر بود که ارکان آفرینش زمین و زمان است. جای اثر انگشت اول آتش، اثر انگشت دوم باد، اثر انگشت سوم آب و اثر انگشت چهارم خاک است که آتش به منزله روح، باد به منزله عقل، آب به منزله نفس و خاک به منزله جسم است که از این چهار نقطه، ۱۶ شکل به‌وجود می‌آید که چهار شکل اول آن را امهات، چهار شکل دوم را نبات، چهار شکل سوم را متولدات و چهار شکل آخر را زواید نام می‌گذارند که هر کدام از این اشکال دارای یک‌سری ویژگی‌ها (مخصوص به خود) است و فردی که این موارد و اشکال را بشناسد، به نام رمال خوانده می‌شود و می‌تواند از آینده خبر دهد. رمال معروف تهران قدیم، مشهدی کاظم بود که در کنار مسجدی در کوچه حاجی‌ها (انتهای گذر مروی) دکان داشت و تمام عمرش را به شناخت رمل گذراند و از دیگر رمال‌های مشهور دارالخلافه، میرزاحسین امدادی بود که در محله سیروس دکان داشت. غیر از این دو رمال که جعفر شهری آن‌ها را جزو رمالان واقعی برشمارد، افراد دیگری نیز بودند که از علم و دانش رمل فقط ابزارش (رمل و صفحه رمل) را داشتند و شارلاتان محسوب می‌شدند و کارشان به این صورت بود که رمل را در دست می‌غلتانیدند و سپس روی صفحه رمل که اشکال ۱۶گانه روی آن‌ها رسم بود، می‌ریختند و سپس فالنامه‌ای را که دارای ظاهر قدیمی بود باز کرده و از روی آن برای مشتری یک‌سری اراجیف می‌خواندند.

 

 

قیافه‌شناسی

 

قیافه‌شناسی، چهره‌شناسی یا علم فراست از دیگر مشاغلی بود که تهرانیان قدیم از مشتریان پروپاقرص آن به حساب می‌آمدند. مردم معتقد بودند که هر یک از اعضای بدن از موی سر تا ناخن، حقیقت، خلقیات، احوال افراد را بازگو می‌کند.

 

علم قیافه، افراد را در سه دسته جای می‌داد که شامل درشت استخوانان، بلندقدان که دارای پیشانی پهن و فراخ، گونه‌های استخوانی، دست‌وپای درشت بودند که به آن‌ها چهارشانه می‌گفتند. این دسته از افراد صاحب کلام، اراده، ثبات قدم، درستی و صداقت در عشق باوفا، فعال، دارای پشتکار، صدیق، مستعد در کارهای دشوار و صبور بودند. دسته دوم، نرم‌تنان یا میانه‌قدان نام داشتند که دارای اندامی متوسط و عضلات معتدل بودند، این افراد همیشه بشاش و شادند، در علم و صنعت پیش‌رو، مردم‌دار، شفیق و دسته سوم، ریزه‌نقش‌ها که دارای اندام و عضلات ظریف بودند، صورتی مثلث شکل که از طرف پیشانی‌ پهن و از چانه باریک می‌شد.

 

این دسته از افراد کاملا عیار، اهل حساب، دارای فهم و قوه عقل، روشن‌بین، بی‌اندازه دقیق و موشکاف، پرسود اما غالبا ترسو و در کارهای جسمی ضعیف بودند. با توجه به مشخصات و ویژگی‌های این دسته برای قیافه‌شناسان، بیان خصوصیات اشخاص سخت بود، چرا که بر اثر توالد و تناسل، علایم سه‌گانه با یکدیگر، مخلوط شده بود و به این ترتیب کار چهره‌شناس را دشوار می‌کرد. از جمله اعضایی که برای قیافه‌شناسان بسیار مهم بود شامل سر، پیشانی، زلف، مو، ابرو، چشم، بینی، گوش، لب و دهان، به‌طوری که هر کدام یک از آن‌ها به انواع و اقسام مختلف تقسیم می‌شدند و دارای یک‌سری ویژگی‌ها و خصوصیات بودند.

 

 

منبع: روزنامه شرق

کلید واژه ها: فالگیری سپهسالار


نظر شما :