نوه مدرس: خانه بازسازی شده متلعق به مدرس نیست
تاریخ ایرانی: نوه سید حسن مدرس خانه بازسازی شده توسط سازمان میراث فرهنگی را متعلق به مدرس ندانست و گفت: منزل مرحوم مدرس در خیابان ری،کوچه میرزا محمود وزیر، کوچه حاج آقاعیسی و کوچه نصیرالدوله بدر بود،اما این خانه ای که بازسازی شده است،خانه ایشان نیست.
سید محسن مدرسی در گفت و گو با ماهنامه "نسیم بیداری" درباره مناقشات موجود بر سر خانه ای که سازمان میراث فرهنگی به عنوان خانه مدرس بازسازی و ثبت کرده است،افزود:تنها فردی که می تواند اصالت خانه مرحوم مدرس را تایید یا رد کند، بنده هستم. من چند سال از دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرده ام.در حال حاضر هیچ یک از اعضای خانواده که به آن خانه رفت وآمد داشتند در قیدحیات نیستند. خواهر کوچکتر من نیز در دوره نوزادی و ابتدای خردسالی در آن خانه زندگی کرده و طبیعتا خاطره ای از آن خانه ندارد. منزل مرحوم مدرس در خیابان ری، کوچه میرزا محمود وزیر، کوچه حاج آقاعیسی و کوچه نصیر الدوله بدر بود،اما این خانه های که بازسازی شده است خانه ایشان نیست.
وی افزود: من در آن زمان با شهرداری و میراث فرهنگی که آقای بقایی رئیس فعلی این سازمان، در پست معاونت فعالیت می کردند، بارها توسط نامه، مصاحبه، مذاکره حضوری و... گوشزد کردم که خانهای که با صرف هزینههای فراوان درحال بازسازی است، خانه مدرس نیست.اما متاسفانه کسی به حرف من توجه نکرد. به نظر می رسد که مسولان میراث فرهنگی فارغ از مسائل اصالت تاریخی، تنها می خواهند خانهای را به نام آقای مدرس داشته باشند.مکان آن هم برای آنها اهمیتی ندارد. با این حال همین که به فکر آن مرحوم هستند نیز غنیمت است و قابل احترام.
نوه مدرس در بخش دیگری از گفت و گوی خود از اشعری،رئیس سازمان اسناد ملی نیز انتقاد کرد و ماجرای آن را چنین شرح داد: رضاشاه برای محدود کردن بیشتر مرحوم مدرس،این عالم بزرگ شیعه را به منطقه ای کاملا سنی نشین تبعید کرد. با این حال پس از مدتی و با توجه به نوع اخلاق ویژه آیتالله مدرس، چند تن از زندانبان نسبت به ایشان ارادت پیدا کردند. از این زمان مرحوم «آقا» که با توجه به محرومیت ازعینک امکان نوشتن نظرات فقهی و مذهبی خود را نداشتند برای بعضی از زندانبانان نوعی کلاس درس با موضوعات اخلاقی، فقهی و مذهبی دایر کردند.این افراد نیز این درس گفتارها را استنساخ می کردند. سپس متون را در اختیار ایشان قرار میدادند. آقای مدرس نیز زحمت بسیار فراوان این متون را مطالعه و پایین همه صفحات مورد تایید را امضا میکردند. آن مرحوم پس از چندی این متون را به یکی از زندانبان ها که به وی اعتماد داشت میسپارند و تاکید میکنند که این متون در اختیار فرزند ایشان که عازم خواف است قرار گیرد.
وی افزود: این فرد موفق به سپردن امانت به صاحب آن نشد. چند سال بعد این فرد به پایتخت رفت و در بیمارستان شهربانی با دکتر ملک زاده آشنا شد. وی پس از اینکه به ایشان اعتماد پیدا کرد امانت مرحوم مدرس را به وی سپرد.دکتر ملکزاده هم احتمالا به سبب وضعیت سیاسی کشور انگیزهای برای یافتن بازماندگان مرحوم مدرس نداشت. سالها گذشت تا این متون در اختیار نوه دختری آقای ملکزاده یعنی خانم دکتر بیانی قرار گرفت.خانم بیانی چهره ای بسیار محترم،اهل تاریخ وفرهنگ هستند، با این حال به جای اینکه تلاش کنند این امانت را به صاحب امانت بسپارند تا روح پدرم در آن دنیا شاد شود. آن را به مرکزاسناد ملی واگذار کردند. این مرکز نیز پس از چندی کتاب «گنجینهخواف» را بر مبنای متون به دست آمده و بدون هماهنگی با خاندان مدرس منتشر کرد. قبول کنید این اقدام مرکزاسناد و خانم بیانی اقدام قابل دفاعی نیست. در همان دوره من نیز برخی عکسها، نامهها و دست نوشته های مرحوم مدرس را به مرکز اسناد اهدا کردم. در آن زمان از آقای اشعری رئیس این سازمان خواهش کردم که دستکم تصاویر این متون را در اختیار خاندان مدرس قرار دهند. وی نیز با این مساله موافقت کرد. اما از آن روز تا به حال هیچ اقدامی در این زمینه صورت نگرفته است.
نظر شما :