یادنامه فریدون آدمیت
علی دهباشی
***
«تنها وظیفه ما در برابر تاریخ این است که آن را دو بار بنویسیم.» اگر در بین مورخان و تاریخپژوهان معاصر ایران یک نفر این سخن عبرتآموز اسکار وایلد را الگوی خود کرده باشد به نظر فریدون آدمیت بود. آدمیت پژوهشگر و اندیشمندی بود که تاریخ را به گونهای ثبت کرد که میل به تاریخنویسی مجدد بخش مهمی از تاریخ ایران را در اهل اندیشه افزود. او به تمام معنا به تاریخ اصالت و اعتباری داد که دست کم تاریخنگاری معاصر با او به نقطه عطف برجستهای دست یافت. اندکی این نقطه عطف و اصالت او به جسارتهای وی به سرک کشیدن به دنیای عرفی و دینی در جامعه ایرانی مربوط میشد. مهارت، بصیرت، دقت و انصاف آدمیت در چرخیدن بر فراز و میان دو دنیای دینی و عرفی، و البته جان به در بردن از پیامدهای آن، حقیقتا شگفتانگیز بود.
اگر آدمیت به بازشناخت میرزافتحعلیخان آخوندزاده، میراحمد طالبوف، میرزا آقاخان کرمانی و امیرکبیر نمیپرداخت، شاید شناخت بسیار محدودی از آنها در جامعه امروز ایران وجود داشت. اگر او برای مفهوم آزادی و اندیشه ترقیخواهی آنچنان که باید سیر تطورات و تحولات جامعه ایران را زیر و رو نمیکرد امروز جامعه ایرانی فقیرتر از آنی بود که به اندیشه دموکراسیخواهی توجه داشته باشد؛ اندیشهای که جامعه بشری قرنها تجربه آن را از سر گذرانده است. اما آنچه که او را در جامعه اهل اندیشه ایرانی به عنوان یک نویسنده منحصر به فرد از دیگران متمایز ساخت، نگارش تاریخ اندیشه معاصر ایران است. شاید از همین رو، محمد قائد در یادنامه آدمیت این نقد و غرض منتقدان را به روشنی پاسخ گفته است. او نوشته است: «برخی منتقدان آدمیت توجه او به تاثیر فکر و نقش اشخاص در تحولات اجتماعی را حمل به نخبهگرایی کردهاند اما او معتقد به حضور فکر آدم مناسب، در لحظه مناسب، در جای مناسب است.» بدین ترتیب قائد جایگاه و منزلتی برای او ترسیم کرد که کمتر اندیشمندان دیگر چنین بختیار شدهاند. از منظر او «تاریخنگاری آدمیت غیر از فن نقالی است.» روایتی که قائد و دیگر هماندیشان او از آدمیت ثبت کردهاند به یک تعبیر آثار و اندیشههای مترتب بر نوشتههای او را نقطه عطفی برای تاریخنگاری ایران دانستهاند.
یادنامه فریدون آدمیت زمانی در ایران منتشر شد که او چهار سالی است از جهان رخت بر بسته است. تاکنون مورخان و اندیشمندان زیادی پیرامون او سخن گفتند اما بنا به آثار قلمی موجود وی، هنوز بخش مهمی از پندارها و باورهای او به دقت درک نشده است. سالهاست که مشروطهنگاری آدمیت الگو و سرمشقی برای دیگر مورخان ایرانی شده است که به تاریخنگاری بیش از آنکه به وقایعنگاری صرف محدود شود به سیر تطور اندیشهها و منشا خاستگاه آن پرداخته است.
کتاب «یادنامه فریدون آدمیت» به همت و کوشش علی دهباشی از این حیث حائز اهمیت است که مجموع گفتارها و نوشتارهایی که پیش و پس از مرگ او نگاشته شده، جمعآوری شده و به خواننده ایرانی یک نمای کلی ارایه میکند. مهمتر از آن اینکه انتشار یادنامه فریدون آدمیت، از پراکندگی آثار جلوگیری نموده و به خواننده یک تصویر دقیق از همه وجوهات به اهل اندیشه میدهد. اما این به خودی خود حائز اهمیت نیست، از این دست گردآوریها دست کم طی پنج دهه اخیر بسیار صورت گرفته و باز هم میگیرد، مهم آن است که جمعآوری آثار درباره آدمیت، دو سال پس از درگذشت او، میتواند به حیات علمی و تحقیقی او یک امتداد معنوی و فرهنگی ببخشد. در بین آثاری که در یادنامه آمده میتوان به نوشتارهایی از مرحوم ایرج افشار، هما ناطق، سیدجواد طباطبایی، عبدالحسین آذرنگ، ماشاءالله آجودانی، احسان نراقی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، علیاصغر حقدار، مسعود بهنود، ناصر تکمیل همایون، سهراب یزدانی، فرخ امیر فریار، سیروس علینژاد و یان ریشار اشاره کرد.
از ناموران تاریخ معاصر ایران، احمد کسروی سخن مستقیمی درباره آدمیت بر زبان نیاورده اما جایی پیرامون کتاب امیرکبیر و ایران او گفته است: «میرزا تقیخان ما نامش را شنیده ولی نیک نشناخته بودیم تا پارسال یکی از جوانان کتابی نوشت و به چاپ رسانید که او را با آرزوها و کارهایش به ما شناساند.» گزیدهها و عصارههای سخنان برخی از برجستهترین نویسندگان این یادنامه میتواند تصویر مشترکی از رویکرد و عملکرد آدمیت بدست دهد.
آدمیت پرکارترین مورخ تحلیلی مشروطیت بود. بیشک هیچ مورخ دیگری در حد و مانند او به صورت منظم و مدون درباره وقایع بزرگ تاریخ ایران غور، تفحص و تولید نوشتاری نکرده است. او از دید حمید اکبری نویسنده و پژوهشگر معاصر، بنیانگذار مکتب تاریخنگاری در مقابل وقایعنگاری مشروطیت است.
در کنار این اوصاف، القاب و مرجعیتی که به او نسبت میدهند نباید فراموش کرد که فریدون آدمیت در آثار خود هیچگاه حقیقتی را پوشیده نگذاشته است. چندان که خود در کتاب «امیرکبیر و ایران» نوشته است: «روش من تحلیلی و انتقادی است. در واقعهیابی نهایت تقید را دارم که هر قضیه تاریخی را تا اندازهای که مقدور بوده است همه جانبه عرضه بدارم. حقیقتی را پوشیده نداشتم از آنکه کتمان حقیقت تاریخ عین تحریف تاریخ است و مورخی که حقیقتی را دانسته باشد و نگوید یا ناتمام نگوید، راست گفتار نیست. مسوولیت او چندان کمتر از آن نیست که دروغزنی بیشتر کرده باشد.»
به عقیده آدمیت نگارش تاریخ و از جمله تاریخ اندیشه به ناچار تحت تاثیر سلیقهها و نظرگاههای شخصی مورخ و نیز نوع ارزشگذاریهای اوست. آدمیت تاریخنگار را به هنرمند همانند میکند و میگوید مورخ هنگامی میتواند هنرمندانه به کار خود بپردازد که خود صاحب اندیشه باشد تا بتواند ارزش اندیشه را درک کند. تاریخنگار واقعی از نظر او معمار فکر است نه تنها مدرس آن. از این رو تاثیر شخصیت عقلی مورخ در تصنیف خود تا درجهای بیشباهت به تاثیر نویسنده در اثر هنری او نیست و این همانی از نظر معنایی است که تاریخنگار به تالیف خود میدهد. از سوی دیگر تاریخنگاری مانند دانش تجربی نیست که دانشمند تجربی به اصلاح و فساد حقایق علمی کاری نداشته باشد. آدمیت میگوید: «حکم در تاریخنگاری لازم است و در آن حکمگذاری ارزشها دخیلند.» مقصود او از ارزشگذاری درباره حقایق تاریخی طبقهبندی حقایق تاریخی به زشت و زیبا، کامیابی و نامرادی، و تفاوتگذاری میان تجارب زشت و زیبا و کامیابیها از غیر آن است. او میگوید کار مورخ با آدمیان است و سرگذشت آدمی پر از زشتیها و اندکی زیبایی است. آدمیت توجه نکردن به این تجارب متفاوت و نفی ارزشها در تاریخنگاری را منتهی به نهیلیسم میداند که خود سخت از آن گریزان است.
آدمیت هدف خود از تاریخنگاری اندیشه را سه امر مهم میداند: نخست بازنمایی مقام حقیقی اندیشهگران ایران زمین تا زمان مشروطیت و بیان تاثیر هر یک در تحولات فکری جدید و تکوین ایدئولوژی نهضت مشروطیت. دومین هدف از تاریخنگاری اندیشه ارتقای تاریخنگاری اندیشه و تکنیکهای جدید آن در ایران است. و سرانجام اینکه به نوآموزان بفهماند که در این سرزمین همواره مردمی هوشمند و آزاده و صاحب اندیشه بودهاند. او در قراردادهای تاریخ نقطههای قطعیت را حکم میداد و در این امر بیقرار بود. اصالت در هر قرارداد تاریخی برای او به مثابه سند و حکم مسلمی بود که با آن میزیست و سیر و سلوک میکرد.
اما آنچه که از آدمیت یک مورخ و اندیشمند یگانه و بیبدیل ساخت، بخش عمدهای از آن به تربیت و خودساختگی او مربوط میشد. او هیچگاه در برابر نفس خود سر فرود نیاورد و همواره آزاده زیست و آزاد اندیشید. او حتی در امرار معاش و گذران زندگی نیز همین رویه را الگوی خود قرار داد. آخرین نامه او به دستگاه دولت پهلوی خود نشان از این زیست اجتماعی و فرهنگی دارد. آنجا که منطق خود را بر صیانت اندیشه و اعتبار ملی دستگاه پهلوی دانست و خود را از ادامه همکاریهایی که بر خلاف اصول رایج دیپلماسی است معاف ساخت.
متن نامه زیر آخرین درخواست او از وزیر امور خارجه وقت دستگاه پهلوی است، در تاریخ ۵ شهریورماه ۱۳۴۷ که تلویحا و تلمیحا وزیر خارجه و دستگاه متبوع او را به خلاف اصول دیپلماتیک محکوم میدارد و کمی بعد خواستار بازنشستگی میشود.
«جناب آقای وزیر امور خارجه
تعقیب مذاکرات روز شنبه دوم شهریورماه و پیشنهاد جنابعالی مبنی بر اینکه علت معذور بودن خود را از قبول نمایندگی دولت در کمیسیون «تعریف تجاوز» ملل متحد کتباً اعلام دارم، اینک مطلب را هرچه کوتاهتر و فشردهتر به اطلاع میرسانم: چند سال پیش که مساله تعریف تجاوز در ملل متحد مورد گفتوگو و مطالعه بود، اینجانب و دکتر «آلفارو» که حالا قاضی «دیوان بینالمللی دادگستری» است فرمول مشترکی در خصوص تعریف تجاوز عرضه داشتیم که در گزارش کمیسیون مجمع عمومی ملل متحد منتشر گشته است. در انطباق عملی این فرمول نسبت به ماجرای ویتنام و جنگ عرب و اسراییل، دولت آمریکا و اسراییل متجاوز شناخته میشوند و ضمانت اجراهای مندرج در منشور ملل متحد شامل حال هر دو میگردد. هرگاه در کمیسیون اخیر نماینده دیگری از طرف دولت شاهنشاهی شرکت میجست خود را مقید به فرمول پیشنهادی گذشته اینجانب نمیدانست و به همین ماخذ بیانات نماینده سابق ایران برای ایشان کاملاً الزامآور نبود. اساساً میتوانست موضوع را به نحو دیگری برداشت کند که آن دشواری پیش نیاید. اما هر آیینه اینجانب در آن کمیسیون شرکت مینمودم ناگزیر به دفاع همان فرمول سابق خود بر میخاستم و به هر قطعنامهای که احیاناً بر آن پایه مطرح میگردید رای موافق میدادم. به عبارت دیگر آمریکا و اسراییل را متجاوز میشناختم و از نکوهش کارنامه اعمال آنان باز نمیایستادم. و هرگاه امروز آن کمیسیون برپا میگشت همان رویه را در مورد تعرض شوروی نسبت به چکاسلواکی اتخاذ مینمودم. زیرا حکومت قانون تبعیضبردار نیست و آمریکا و روسیه و اسراییل هیچ کدام در تعدی دست کمی از دیگری ندارد و هر سه متجاوزند و سیاست هر سه دولت در خور تقبیح و محکوم کردن. هر شیوه دیگری در کمیسیون مزبور پیش میگرفتم بر اعتبار و حیثیت اینجانب به عنوان نماینده سابق چیزی نمیافزود. برعکس مرا به بیاعتقادی در گفتار و نااستواری در عقیده منسوب میکردند. بیگمان تصدیق میفرمایید که این تغییر روش از طرف شخص واحد و معینی در دستگاه های بینالمللی پسندیده نیست. دیگر اینکه اینجانب ناسلامتی یکی از داورهای «دیوان دائمی داوری» هستم و مجمع عمومی ملل متحد نیز آن را ابرام کرده است. شایسته داور بینالملل نیست که روزی خودش قاعده و فرمولی را عرضه بدارد و روز دیگر که پای انطباق عملی آن به میان کشیده میشود از آن روی برتابد و زیر پا نهد. راستش اینکه این جور کارها با آیین زندگی نگارنده سازگار نیست گرچه سنت متبوع و مذهب مختار باشد. هرکدام از آن دو سبب که عرض شد کافی بود که مرا از آن ماموریت معاف گردانیده باشد. این گونه امور همه وقت و همه جا و در هر نظام مدنی پیش میآید و قابل تفاهم شمرده میشود. حقیقت اینکه وزارتخانه متبوع به حق میبایستی خرسند گشته باشد که از قبول آن ماموریت خود را معذور دانستم. این نکته نیز ناگفته نماند که مسوولیت امر مطلقاً و منحصراً به عهده خود اینجانب است. و هر اداره و شخص دیگری از هرگونه مسوولیتی یکسره آزاد و مبراست زیرا همکاران محترم حسن نیت را به کمال رسانیدهاند، و از ایشان تشکر قلبی دارم. بیش از این تصدیع نمیدهم.
امضا فریدون آدمیت»
نظر شما :