آنها که میخواهند غنائم خونین انقلاب را تقسیم کنند
ایرج پزشکزاد
در این روزها میشنویم و میخوانیم که بعضی از گویندگان و نویسندگان در مقام صحبت از انقلاب کنونی ایران یادی از انقلاب کبیر فرانسه میکنند و وجوه تشابهی بین این دو مییابند. و برخی دیگر به خلاف آنها هر گونه مشابهت و نزدیکی بین این دو انقلاب را به علت تفاوت بین علل معنوی و اجتماعی و اقتصادی آنها نفی میکنند. به گمان من نتیجهای بر این مباحثات متصور نخواهد بود مگر آنکه از مطالعه وجوه اشتراک یا تفریق بتوان به نتیجهای برای پیشبرد انقلاب ایران دست یافت.
در این مقوله یک نکته قابل ذکر است و آن اینکه اگر علل این دو انقلاب کبیر متفاوت بوده است، احتمالاً تاریخ خواهد توانست نتایج آنها را به هم نزدیک کند. انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه، اروپا و قسمتهایی از جهان آن روز را در یک مسیر فکری و یک نوع تمدن جدید قرار داد و قرائن بسیاری نشان میدهد که انقلاب امروز جهان سوم و کشورهای مسلمان را در راهی نو و جریانی متفاوت از گذشته قرار خواهد داد. به همین دلیل موفقیت انقلاب ایران، موفقیت یک قسمت بزرگ از جهان محروم و رنج دیده امروزه خواهد بود و این ملاحظه رهبران انقلاب ما را ملزم میدارد که به خصوص به وجوه مشابهت انقلاب ایران، نه تنها با انقلاب کبیر فرانسه، بلکه با تمام انقلابهای گذشته جهان برای استفاده از تجربیات و احتراز از تکرار اشتباهات آنها، توجه کنند.
یک پدیده مشترک تمام انقلابها که فارغ از شرایط زمانی و مکانی مربوط به خلق و خوی و طبیعت بشری است، گردش ناگهانی بعضی عوامل مسوول رژیم مطرود و همکاری آنها با انقلابیون است. کمک این عوامل به دگرگون ساختن وضع موجود، هر چند بار سنگینی از مسوولیتهای گذشته را بر دوش داشته باشند، مقبول است. بحث در علل این تغییر جهت نیست. انگیزهها گوناگون است. گاه پشیمانی به موقع از کردهها و برای جبران مافات است. گاه ترس و هراس از بازخواست و مجازات و تامین آیندهای بیدغدغه خاطر و متاسفانه در مواردی بهرهگیری ناحق از نتایج انقلاب است. از این جماعت بسیاری هستند که بیش از آنچه عامه مردم میدانند معصیت آلودهاند و برای آنکه کسی مجال و حوصله جستجو در گذشته آنها را نکند بیش از انقلابیون واقعی در تلاش و تحرکند و نعرههای بلندتر و دردآلودتری میکشند.
در مرحله تخریبی انقلاب وجود آنها میتواند مغتنم باشد ولی در مرحله سازندگی انقلاب است که باید الزاماً حضور این عوامل در مسیر انقلاب زیر نظر و مورد توجه خاص قرار گیرد. به حکم تجربیات انقلابهای گذشته نباید اینان بصرف اینکه چند قدم در راه نیل به هدفهای انقلاب برداشتهاند به عنوان رهروان صدیق برای همیشه تطهیر شوند، بلکه ضروری است که در معرض یک امتحان مداوم و مستمر قرار داشته باشند.
یک نمونه مشهور این افراد که من میخواهم آنها را نقشبازان انقلاب بخوانم در انقلاب کبیر فرانسه «کنت دومیرابو» است که ذکر جمیل او پیشتر رفت. وقتی در آغاز سال ۱۷۸۹ فرمان انتخابات مجمع عمومی طبقاتی که بایستی از نمایندگان جداگانه جامعه اشراف، جامعه روحانیون و طبقه سوم (غیراشرافی غیرروحانی) تشکیل مییافت، صادر شد، کنت دومیرابو اشرافزاده بسیار اشرافی خود را کاندیدای طبقه سوم یعنی توده مردم کرد و از شهر «اکس آن پروانس» به نمایندگی مجمع انتخاب شد.
از همان آغاز تشکیل مجمع و پس از بدل شدن آن به مجلس ملی موسسان، به کمک قدرت بیان و بلاغتش قوانین مترقی متعددی را از تصویب گذراند تا جایی که کمی قبل از مرگش به ریاست مجلس انتخاب شد. ولی کشف اسناد خیانتهای او مردم پاریس را چنان آشفته کرد که جنازهاش را از معبد پانتئون بیرون کشیدند و به گورستانی بینام بردند. میرابو اگر هم خیال زخم زدن به انقلاب مردم فرانسه را در سر میپخت مجال انجام آن را نیافت. ولی دسته دیگری از این نقشبازان آنقدر ماندند تا بر همه روشن شد که آنها به انقلاب به چشم یک حمله برای چپاول و غارت نگریسته بودند. نمونههای برجسته آنها «ژورف فوشه»، وزیر پلیس مخوف ناپلئون بناپارت، «باراس» کارگردان کودتاها و «تالی ین» کارشناس کمنظیر بند و بستها و سوءاستفادههای مالی بودند. این سه نفر در سپتامبر ۱۷۹۲ به عنوان نماینده مردم فرانسه به انقلابیترین مجلس دوران انقلاب راه یافتند. یکی دو ماه پیش از آن، مردم پاریس از مرد و زن و بچه، گروه گروه در حملههای ژوئیه و اوت به کاخ پادشاه با گلولههای گارد سویسی لویی شانزدهم به خاک و خون غلطیده بودند و با ایثار جان خود پادشاه مستبد را از تخت به زیر کشیده بودند. لویی شانزده به وسیله کنوانسیون ملی محاکمه میشد. مدارک تاریخی در دست است که در میان ۳۸۷ نمایندهای که به مجازات اعدام پادشاه رای دادند، جوش و خروش فوشه و باراس در حمله به پادشاه متهم از همه بیشتر و فریادهای نفرتشان از همه بلندتر و رساتر بود. شهرت انقلابی خود را تثبیت کردند اما خیلی زود نیت واقعی آنها که تقسیم غنائم خونین انقلاب بود، روشن شد. یک نقشبازی طویلالمده و طبق برنامه حساب شده را آغاز کردند. معمولاً اینگونه افراد اولین هدف خود را حذف انقلابیون واقعی و مومن که سد راه مقاصد آنها میتوانند شد، قرار میدهند. به همین منوال قهرمانان نقشباز ما ابتدا ماهرانه پیشکسوتان و رهبران انقلاب را که مانع بزرگی بر سر راهشان بودند یکی بعد از دیگری از میان برداشتند. در کنار «روبسپیر» به محکومیت «دانتون» و «کامیل دمولن» رای دادند و آنها را به دست جلاد سپردند. بعد با توطئه آشکاری که در تاریخ به نام آنها ثبت است روبسپیر و یارانش را به پای گیوتین فرستادند. آنگاه سروران و کارگردانان بسیار اشرافی دوران بسیار فاسد بعد از روبسپیر شدند و عاقبت اسباب و ابرار کودتای ۱۷۹۹ ناپلئون بناپارت را فراهم کردند. دفتر انقلاب را برای سالهای طولانی بستند و دیکتاتوری نظامی ناپلئون اول و سلطنت دوباره بوربنها و اورلئانها را به ملت فرانسه هدیه کردند.
همانطور که گفتیم این وجود نقشبازان وجه مشترک تمام انقلابها در همه زمانها و مکانهاست. برای مثال تعداد این نقشبازان که در انقلاب مشروطیت ایران در کنار مشروطهخواهان واقعی علم مشروطهخواهی بلند کردند و سپس پا بر اجساد قربانیان مشروطیت به تاراج و ستم پرداختند، بیش از آن بود که بتوان به یادآوری نام و نشان آنها پرداخت. باز هم نزدیکتر، در جنبش ملی شدن نفت، که خود ما یعنی نسل ما شاهد عینی آن بودیم، ماجرا از سر گرفته شد. در کنار یاران صدیق و واقعی مصدق، چه بسیار کسان سنگ ملت و مبارزه با استثمار را به سینه زدند و بعد در حساسترین لحظات، بعضی به اشاره اربابان خود و بعضی دیگر به خاطر آنکه دیدند از قبل رهبر جنبش ملی ایران غنیمتی عاید نمیشود، از پشت به او خنجر زدند و یا رهایش کردند و به جستجوی غنیمت در دیگری را زدند.
مردم این مملکت که برای رسیدن به این مرحله از انقلاب ایران سختیها کشیدهاند و قربانیها دادهاند، چشم امید به روشنبینی رهبر انقلاب دوختهاند که تا سر حد امکان نگذارد نقشبازان ما، که حضورشان در صفوف مردم پاکدل و پاک نهاد به خوبی مشهود است، بازی را به جای خطرناکی برسانند و تجربه تلخ و مکرر تاریخ خدای نخواسته یکبار دیگر تکرار شود.
نظر شما :