تکمیل همایون: سپهسالار باید در تاریخ بازشناسی شود
***
در بسیاری تاریخنگاریها و مقالات تاریخی آغاز برنامه ترقیخواهانه دولتی و رفرم در ایران را به میرزا تقیخان امیرکبیر نسبت دادهاند، اصلاحات در ایران با مفهومی معادل با «رفرم» از چه زمانی شروع شده است؟
اگر به کتب تاریخی نگاهی بیاندازیم ریشههای اصلاحات را باید از عصر صفویه شناسایی کرد؛ دقیقا از دوره شاه عباس اول. در این دوران، حکومت ایران، برای اصلاح نیروی نظامی خود یا به عبارتی اصلاح در امر ارتش و نظامیگری برادران شرلی (آنتونی و روبرت) را استخدام میکنند؛ از این به بعد شاهد آن هستیم که در دورههای بعد نیز گاه در امر قشون، از نظامیان خارجی استفاده میشد، اما آنچه را که بتوان به معنای واقعی اصلاحات در نظر گرفت از دور قاجاریه تحقق پیدا کرده است.
در دوره قاجار مصلحان عمدتا در دوران حکومت ناصرالدین شاه حضور داشتند؛ پیش از ناصرالدین شاه یعنی از آغاز جنگ ایران و روسیه که عمده تفکرات اصلاحی از آن سرچشمه گرفته است تا زمان جلوس این پادشاه فضای «رفرم» در ایران چگونه بود؟
از زمان فتحعلی شاه تا جلوس ناصرالدین شاه به تخت سلطنت، پارهای تلاشها توسط دولتمردان در امر اصلاحات به ظهور رسید، اما باز هم به دلیل شکستهایی که ایران متحمل شده بود بیشترین توجهات در مسائل نظامی بود. جنگهای روسیه با ایران و نیرومندی روسها در امر نظامی و قوانین جنگی و نیز سلاحهای مهم جنگی، عباس میرزا را بر آن داشت که ضعفهای نظامی ایران را دریابد و کوشش کند تا آنجا که ممکن است ضعفهای نظامی ارتش ایران را برطرف نماید. وی از مستشاران نظامی (فرانسه و انگلیس) برای این امر بهره جست. در گام بعدی او در جهت فراگیری فنون نظامی و استحکاماتی، محصل به خارج اعزام کرد و در یک دوره نسبتا کامل از معلمان و دبیران فرانسوی به رهبری ژنرال گاردان استفاده کرد؛ اما همانطور که شواهد تاریخی نشان میدهد این اصلاحات چون تنها از بعد نظامی صورت میگرفت با وجود اینکه در مواضعی چند، دستاوردهای خوبی نیز برای ایرانیان به همراه داشت و پیروزیهایی هم حاصل شد، اما روی هم رفته به آرمانی که عباس میرزا و هم فکرانش داشتند نرسید، هر حرکت اصلاحی برای موفقیت نیاز به هماهنگسازی جوانب گوناگون از جمله اقتصاد، فرهنگ و سیاست در جامعه دارد، پس وقتی قصد حرکت، اصلاحات نظامی باشد، باید هماهنگ و همراه با اصلاحات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به فعل در آید. در دوران عباس میرزا این شرایط پدید نیامد و از سوی دیگر وجود رقابتهای درون نظام حکومتی ایران و سیاستهای سلطهطلبانه اروپاییان در مشرق زمین، خاصه در ایران، حتی شرایط لازم را برای جلوگیری و ممانعت از سلطهگریهای روسیه برای ایرانیان فراهم نیاورد که نتیجهاش هم چنان شد که طی توافقنامه گلستان و عهدنامه ترکمانچای بخشهایی از سرزمین تاریخی ایران به اشغال روسها در آمد.
میرزا ابوالقاسم قائممقام که به عنوان متفکری همزمان با عباس میرزا بوده است بیشتر به اصلاح نظام حکومتی دست زده است، این دو اصلاح در کنار یکدیگر تا چه میزان، بستر حضور میرزا تقیخان امیرکبیر را فراهم کرد؟
در زمان صدارت میرزا ابوالقاسم قائممقام او به صورت گستردهتر به دنبال اصلاحات بوده است او با آنکه توجهات لازم را در امر نظامی داشت، اما بیشترین تلاش خود را در اصلاح نظام حکومتی ایران معطوف کرده بود. آرمانی که او داشت باعث میشد وی کوشش خود را برپایه استقلال ایران قرار دهد و به دنبال آن باشد که مفاسد و نابهنجاریهای حکومتی و سلطنتی را از میان بردارد و نظم و قانونمندی را در نهاد سلطنت و حکومت پدید آورد. او در تمام مدت حکومتش به دنبال رسیدن به این اهداف بود اما این امر با موقعیتی که بزرگان قاجار، شاهزادگان و دیوانیان سودطلب داشتند، امکان تحقق پیدا نکرد و سیاستهای موازنه مثبت (سلطهطلبیهای روسیه و انگلیس) هم با کارشکنیها و توطئهها، موقعیتهای خوب را از بین برده و در برابر موقعیتهای نابهنجاری را به وجود آوردند. پس میتوان چنین برداشت کرد که نه تنها اصلاحات آغازین عصر اول قاجاریه به سامان نرسید بلکه میرزا ابوالقاسم قائممقام نیز جان بر سر عقیده نهاد و به دستور شاه به هلاکت رسید. شرایط به گونهای بود که میتوان گفت در زمان میرزا تقیخان امیرکبیر چیزی از تلاش مصلحان باقی نمانده بود.
دو مصلح به فاصله ۲۰ سال روی کار آمدهاند میرزا تقیخان امیرکبیر و پس از آن میرزا حسینخان سپهسالار، و هر دو برنامه کاملی برای اصلاحات در ایران مطرح کردند اما امیرکبیر خوشنام تاریخ میشود و سپهسالار معمولا به بدنامی در تاریخ مشهور است علت آن چیست؟
در رابطه با امیرکبیر باید بگویم که اصلاحات او با مصلحان پیش از خود بسیار متفاوت بود و پس از او هم در دوره قاجار کسی به اینگونه عمل نکرده است و همین هم موجب شد او سرآمد مصلحان عصر قاجار شناخته شود. از ویژگیهای امیرکبیر آن است که به اصل قضیه ایمان داشت و اصل هم استقلال ایران بود. او میدانست که با بودن نفوذ خارجیان و سلطهگریهای آنان هیچگاه شرایط بهبود نمییابد و همین مساله حضور و سلطه بیگانگان بر هم زننده اصل استقلال ملی است، و در این شرایط هیچ اصلاحی صورت واقع پیدا نمیکند. به همین دلیل مساله ناوابستگی به سیاستهای بیگانه را سرلوحه برنامه خود قرار داد؛ تفاوت دیگر یا به عبارتی تفاوت عمده امیرکبیر با دیگر مصلحان به این شکل بود که او اصلاحات را در یک بعد، قبول نداشت. به همین دلیل در کنار اصلاحات نظامی برای دستیابی به استقلال دست به اصلاحات در زمینههای دیگر هم زد. او در این مسیر اصلاحات نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را در یک پیوند ناگسستنی قرار میداد و میتوان گفت کارهای او بنیادی بود.
پیش از ورود به نحوه اصلاحات میرزا سپهسالار، چه موانعی در سر راه اصلاحات امیرکبیر وجود داشت که موجب چنین پایان تلخی شد؟
در فضای نابسامان قاجار او مدرسه دارالفنون را به لحاظ علوم و تکنولوژی جدید، ایجاد کرد. از سوی دیگر روزنامه وقایعاتفاقیه را برای اطلاع عامه مردم به راه انداخت و در دستگاه حکومتی و مالی نظارت کامل به وجود آورد. به صنایع گوناگون ملی توجه کرد. از مفاسد اداری و اجتماعی جلوگیری کرد، دست درباریان و شاهزادگان و بزرگان قاجاریه را از بیتالمال ملت و حیف و میلهای زیانآور کوتاه کرد. به مملکت نظم داد و در برابر خارجیان، شرافت ملی ایران را پاسدار بود. مسلم است که در این دگرگونیها، در کشورهایی که نهاد سلطنت و ارگانهایی حکومتی و خاندان شاهی، روشهای دیگری در پیش گرفتهاند، مقبول نمیتوانست قرار گیرد. دسیسههای درون حکومتی و توطئههای بیگانه ساخته، کارایی لازم را داشت تا ناصرالدین شاه جوان و بیتجربه را بر آن دارد تا وی را از صدارت عزل کند و در پی استمرار دسیسههای درباری سرانجام او را در حمام فین کاشان به قتل رساند و تا مدتها هم قتل او را به صورت در گذشت نابهنگام در مجامع بشناساند.
خب، شما ویژگی اصلاحات امیرکبیر را بیان کردید، اصلاحات میرزاحسین خان سپهسالار به چه نحو بوده است؟
اصلاحات میرزا حسینخان سپهسالار، جنبه اقتباسی داشت. او به علت اقامت در هند، تفلیس و استانبول و آشنایی با تمدن مغرب زمین در تلاش بود؛ نهادهای پیشرفت غربی را در ایران هم فعال کند و خود این نشاندهنده تفاوت دیدگاهی سپهسالار با امیرکبیر است. او در مسیر اصلاحاتی که در پیش گرفته بود، به راهاندازی و تاسیس مراکزی از قبیل مجلس ـ شورای ملی، تاسیس مدرسه آتاماژوری، ایجاد نظامات اداری جدید و حتی برای اولین بار در تاریخ شاه ایران را به اروپا برد تا ترقیات و پیشرفتهای اجتماعی و اقتصادی اروپاییان را مشاهده کند و با درایت بیشتر، در کشور خود دست به اصلاحات بزند. با آنکه ناصرالدین شاه تحت تاثیر تمدن غرب قرار گرفته بود و گاه از اصلاحات سخن میگفت و در بسیاری مواقع رفتارهای سپهسالار را تعریف و تحسین میکرد، اما آن سان که باید دل و جان در این راه نمینهاد و هر نوع دگرگونی را مغایر با بقای سلطنت میدانست. در این میان فضا به گونهای بود که اطرافیان سنتگرای و به طور دقیق واپسگرای حکومت او را از نزدیک شدن به تلاشهای اصلاحی میرزا حسینخان سپهسالار بر حذر میداشتند. به طوری که در پایان سلطنت درازمدت خود هم جنبههای استبداد حکومتی شدیدتر شده بود و هم صبغههای ارتجاعی اندیشهاش دلخراشتر. بر همین روال، طرد او نقطه پایانی و شکست اصلاحاتش بود که ریشه در جامعه و فرهنگ جامعه نداشت و به همین دلیل مردم که در پروسه صد ساله آشنایی با مغرب زمین و شیوههای زندگی جدید و اصلاحات واقعی آشنا شده بودند و در جنبش تحریم تنباکو به عظمت و کارایی قدرت ملی اعتقاد پیدا کرده بودند، شرایط را در سیر جنبش مشروطه فراهم ساختند.
حال، علت محبوبیت تاریخی میرزا تقیخان امیرکبیر و همچنین بدنامی یا بهتر است بگوییم عدم خوشنامی میرزا حسینخان با توجه به اینکه او هم در مسیر اصلاحات فعالیت قابل توجهی انجام داد و در تلاش بود تا تغییرات قانونمندی در ایران انجام دهد؟
اما در جواب سوال شما که، چرا امیرکبیر محبوب ملت است و چرا در سپهسالار بحث و سخن زیاد است. به عقیده من روح ایرانی و وجدان فرهنگی جامعه همواره اصل استقلال را بالاترین و مقدسترین محور زندگی تاریخی شناخته است و همواره زمانی که این اصل در معرض خطر قرار میگرفت، جامعه در تعارض با حکومتها قرار گرفته و در مقابل بیگانگان و مهاجمان ایستادگی میکردند. این اصل که به قول دکتر مصدق موازنه منفی نام گرفته، جوهره حیات ایرانی است و امیرکبیر مدافع و پشتیبان این اصل بود و سیاست او سیاست موازنه منفی بود و با هر گونه نفوذ بیگانه و سلطه خارجی از هر نوع مخالفت میکرد و اصلاحت خود را بر پایه استقلال ایران طراحی مینمود. اما در رابطه با سپهسالار این دیدگاه با این شرایط وجود ندارد و بسیاری او را حامی موازنه مثبت میدانند. البته به عقیده من دیدگاهها در رابطه با سپهسالار باید بازشناسی شود و بیتردید از تاریخ دوره قاجار این نتیجه به دست میآید که سپهسالار هم یکی از دولتمردان برجسته ایران بوده است. او و امیرکبیر هر دو در پی قانونمند کردن جامعه و ایجاد اصلاحات در ساختار کشور بودند.
اصلاحات امیرکبیر جرقه اصلاحات را در ذهن بسیاری اندیشمندان و متفکران زد. آیا میتوانیم بگوییم که اصلاحات میرزا حسینخان سپهسالار نیز دنباله رو مکتب اصلاحی میرزا تقیخان بوده است؟
این دیدگاه درست است و باید اینگونه گفت که پس از ۲۰ سال مرحوم سپهسالار در پی اصلاحات امیرکبیر حرکت خود را نظم داده بود، و به تحقیق باید اعتراف کرد وضع او با میرزا آقاخان نوری از زمین تا آسمان فرق داشت. با این حال نباید این نکته را از نظر دور داشت که گرچه در مسیر اصلاحات امیرکبیر قدم برداشته بود اما سیاست موازنه مثبت در ذهن او تبلور داشت و فزون بر آن شیوه اقتباسی که گاه مغایر با فرهنگ ایرانی بود در سیاست سپهسالار، مقبول بود، انعقاد پارهای قراردادها و همسویی با برخی اندیشههای غیرایرانی و رواج پارهای شایعات نادرست، به موقعیت سپهسالار آسیبزده و فضا را در مسیری خلاف مسیر اصلاحی او رواج داده است. اما من در زمینه عملکرد این دو شخصیت تاریخی معتقدم که هر دو در یک مسیر در جهت اعتلای ایران گام برداشتند و شاید حتی بتوان چنین بیان کرد که ممکن است هر دو دریافته بودند که عنایت به استقلال سرلوحه همه دگرگونیهای در درون جامعه است اما بیتردید این اصل در اندیشه امیرکبیر تبلور بیشتری داشته است و باید توجه داشته باشیم که این امر در زمان ما هم ارزشمندی خود را دارد و در پیوند با دمکراسی و آزادی حقانیت خود را نشان میدهد.
منبع: ماهنامه نسیم بیداری
نظر شما :