عباس عبدی: استقلال دولت از جامعه علت ضعف تاریخی تحزب است

۰۳ بهمن ۱۳۹۰ | ۱۵:۲۹ کد : ۱۷۲۵ از دیگر رسانه‌ها
هومان دوراندیش: عباس عبدی، احزاب را کارخانه‌های تولید برنامه سیاسی و مدیریتی برای جامعه می‌داند و استقلال دولت از جامعه را علت‌العلل ضعف تحزب در ایران معاصر قلمداد می‌کند.

 

وی همچنین تشخص نیروهای اجتماعی در قالب طبقات گوناگون و درک آن‌ها از منافع خودشان و امکان مشارکت و تشکل یابی سیاسی‌شان را از شرایط پیدایش و رشد تحزب می‌داند؛ شرایطی که به نظر عبدی، در جامعه ایران چنانکه باید وجود نداشته‌اند. متن زیر، حاوی پاسخ‌های عبدی به سئوالات خبرآنلاین درباره موانع تحزب در ایران سده اخیر است.

 

مهم‌ترین موانع تحزب در ایران معاصر (از مشروطه تا به امروز) چه بوده است؟

 

برای شکل‌گیری یک نظام حزبی پایدار و کارآمد، لازم است که چند شرط زیر وجود داشته باشد؛ از یک‌سو طبقات و اقشار اجتماعی تعریف و تحدید شده‌ای وجود داشته باشند، از سوی دیگر این طبقات و اقشار بتوانند در فضایی مناسب، درکی از هویت و منافع خود پیدا کنند و برای پیگیری و تحقق این منافع به سازماندهی و تشکیل حزب بپردازند. همچنین باید به طور نسبی موجودیت سایر اقشار و گروه‌ها را به‌ رسمیت بشناسند و صرفا برای رقابت سیاسی با آنان و نه حذف و نابودی دیگران آماده‌ شوند. به علاوه، قدرت سیاسی حاکم باید برآمده از این رقابت باشد و موجودیتی بر‌تر از احزاب تشکیل ‌دهنده فضای سیاسی نداشته‌ باشد؛ زیرا این‌ وضعیت، یعنی بالا‌تر بودن جایگاه حکومت و دولت از احزاب و به معنای دقیق‌تر برتر بودن حکومت از مردم، وجود احزاب را بلاموضوع خواهد کرد؛ چرا که احزاب به معنای دقیق کلمه کارخانه‌هایی هستند که برنامه سیاسی و مدیریتی برای جامعه تولید و عرضه می‌کنند، و اگر این مدیریت (دولت) مستقل از مردم و احزاب باشد، ما با وضعیتی مواجهیم که حزب داریم ولی آنچه به نام حزب وجود دارد، خالی از مضمون واقعی حزب است.

 

با این توضیح باید گفت که اگرچه در ایران و در طول یک قرن گذشته، همیشه سازمان‌ها و تشکیلات سیاسی کمابیش بوده‌اند، ولی در غیاب شرایط پیش گفته، این احزاب یا ناقص به دنیا می‌آمدند یا در اثر فقدان شرایط مناسب به سوی فعالیت‌های مخفی و سپس اقدامات غیرحزبی منحرف ‌می‌شدند و در ‌‌نهایت هم عمرشان کوتاه ‌بود. به همین دلیل است که حتی در سال‌های اول انقلاب که ده‌ها و بلکه صد‌ها حزب و گروه سیاسی فعالیت می‌کردند، به جز حزب توده که سابقه‌ای ۶۰ ساله داشت، سایر احزاب جوان بودند و گویی که هیچ پیوستگی و ارتباطی با گذشته نداشتند، در حالی که طبقات و اقشار اجتماعی ایران عموماً از گذشته وجود داشتند و قشر و طبقه جدیدالخلقه‌ای دیده‌ نمی‌شد.

 

بنابراین می‌توان گفت که علی‌رغم وجود اقشار و طبقات گوناگون که منافع متعدد و گاه متضادی هم داشتند، هیچ‌گاه احزابی که افراد این طبقات را حول منافع شناخته شده آنان بسیج و برای کسب قدرت اقدام کنند، وجود نداشته، و یا اگر هم در مقاطعی چنین احزابی وجود داشته است، به علت دمکراتیک نبودن ساختارهای آن‌ها و نیز فقدان اتصال بدنه این احزاب به قشر و طبقه مورد نظر، این احزاب ضعیف بوده و در ‌‌نهایت مثل برف در تابستان آب و حتی تبخیر شده‌اند. البته مهم‌تر از همه این‌ها وجود دولت‌هایی بود که به علت استقلالی که از جامعه داشتند اجازه فعالیت موثر و کارآمد به احزاب را برای کسب قدرت و جانشینی نمی‌دادند. همانطور که وزیر کشور در سال ۱۳۷۴ گفت دولت ایران احزابی می‌خواست که سیاسی نباشند بلکه الهی باشند!

 

 

از چشم اندازی تاریخی، ساختار قدرت در ایران سده اخیر چگونه ضعف تحزب را رقم زده و پیامد این امر چه بوده است؟

 

ضعف تاریخی احزاب در ایران علل متعدد دارد. مهم‌ترین علت آن استقلال نسبی ساختار قدرت از طبقات و اقشار اجتماعی و کلا مردم است. چنین استقلالی، که به دلیل مالکیت دولت بر زمین (پیش از انقلاب مشروطه و مدتی پس از آن) و اتکا به درآمدهای نفتی (پس از کشف و استخراج نفت) بوجود آمده است، از یک‌سو اجازه شکل گیری طبقات اجتماعی را چنان که شایسته است نمی‌دهد، و از سوی دیگر برای اقشار و طبقات موجود (در حدی که هستند) هم این حق را قائل نیست که پایشان را جای پای حکومت بگذارند. به عبارت دیگر کوشش برای کسب قدرت سالبه به انتفاء موضوع می‌شود، از ابتدا هم حکومت‌ها حتی مانع از شکل‌گیری اولیه و سازمان‌یابی اقشار و گروه‌هایی مثل معلمان، کارگران، کارمندان، کشاورزان و... شده‌اند، چه رسد که برای آنان حق حضور در قدرت و کسب آن را قائل باشند. به دلیل وجود این شرایط، جامعه ایران بیش از آنکه با سازمان‌های حزبی واقعی روبرو باشد، با باندهای قدرت که در پی زد و بند و توزیع پست‌ها بوده‌اند، مواجه بوده است. این پاتوق‌های حزبی به دلیل نبود ساختار دمکراتیک، کم‌کم در ذهن مردم نیز منفی می‌شدند و این منفی بودن به نوبه خود موجب تضعیف بیشتر زمینه‌های سازمان‌یابی سیاسی و حزبی می‌شده و فرهنگ مناسب حزبی نیز شکل نمی‌گرفته است.

 

 

چرا لیبرالیسم، برخلاف مارکسیسم و ناسیونالیسم و اسلام، هیچ‌گاه زمینه ساز شکل‌گیری یک حزب موثر در تاریخ سیاسی ایران نشده است؟

 

با توجه به جمیع جهات و آن‌چه که گفته‌ شد، روشن است که در جامعه ایران زمینه برای شکل‌گیری احزاب لیبرال کمتر بوده، زیرا از یک‌ سو اقشار و طبقاتی که باید زمینه شکل گیری احزاب لیبرال باشند شکل نگرفته یا ضعیف بودند و اگر هم شکل می‌گرفتند در زیر سایه قدرت حکومت قرار داشتند و از استقلال طبقاتی بی‌بهره بودند، و در نتیجه قادر به ایجاد سازمانی حزبی که منافع آنان را ابتدا تعریف و سپس نمایندگی نماید نبودند و از سوی دیگر، وضعیت برای شکل گیری احزاب لیبرال مناسب نبود؛ زیرا فضای سیاسی ایران به طور طبیعی عموما رادیکال و در جهت براندازی جناح حاکم سیر می‌کرد و این فضا برای رشد و نمو دیدگاه‌های رادیکال و مبارزه‌جو مثل مارکسیسم و بنیادگرایی مناسب‌تر بود، ضمن آنکه حضور قدرت‌های بیگانه در ایران زمینه را برای شکل‌گیری احزاب ناسیونالیستی هم فراهم می‌کرد و در ‌‌نهایت لیبرال‌های جامعه ایران هم هرکدام به تناسب در ذیل یکی از گرایش‌های فوق قرار می‌گرفتند و کمتر فرصت اظهار وجود مستقل پیدا می‌کردند.

 

 

موانع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پیدایش و بقای احزاب قومی در ایران معاصر (از مشروطه تا به امروز) چه بوده است؟ و نیز پیامدهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ظهور چنین احزابی در ایران سده اخیر؟

 

احزاب قومی به علت فقدان ساختار دمکراتیک در جامعه ایران، به سرعت به تجزیه‌طلبی متمایل یا متهم می‌شوند و همین امر هم نقطه ضعف آن‌ها است. اگر دفاع از منافع اقوام و اقلیت‌های زبانی و نژادی در چارچوب کشوری متحد و یکپارچه صورت گیرد، بطور طبیعی چنین احزابی تاسیس می‌شوند و به حیات خود هم ادامه می‌دهند، ولی از آنجا که پاسخ قدرت‌های مرکزی به مطالبات گوناگون اجتماعی چندان مساعد نیست، از این‌رو مطالبات قومی به سرعت رادیکال و تجزیه‌طلب و سپس سرکوب می‌شوند. تجربه فرقه و احزاب دمکرات آذربایجان، کردستان و خلق عرب و بلوچ و... از حیث گفته شده کمابیش مشابه یکدیگر است. اتفاقاً وجود شکاف‌های قومی و زبانی و اهمیت بیشتر آن‌ها نسبت به سایر شکاف‌ها در ایران موجب شده است که سایر اقشار و طبقات اجتماعی نیز نتوانند چنانچه شایسته است سازمان‌یابی نموده و حزب تشکیل دهند. بروز اختلاف میان حزب توده و فرقه دمکرات آذربایجان، نشان می‌دهد که وابستگی شدید هر دو به اتحاد جماهیر شوروی و نیز وجود انضباط آهنین در احزاب چپ، هم نتوانست این اختلاف را حل کند زیرا گرایش‌های قومی و منطقه‌ای به سایر موارد غالب و فایق می‌آید.

کلید واژه ها: عباس عبدی احزاب


نظر شما :