حکایت یوسف بخشی، بدل یهودی ناصرالدین شاه/ نوازندهای که بلاگردان سلطان صاحبقران شد
داستان بدل ناصرالدین شاه از آنجایی آغاز شد که چندی پیش در یکی از سایتهای جامعه کلیمیان ایران از شخصی به نام یوسف بخشی نام برده و گفته شد که او بدل سلطان صاحبقران است. بر اساس آنچه در این سایت آمده یوسف بخشی در سال ۱۲۳۱ خورشیدی (۱۸۵۲ میلادی) در یک خانواده یهودی در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش نوازنده ویولن بود و از این راه زندگی میکرد. یوسف از خردسالی همزمان با تحصیلات ابتدایی در مکتبخانه، اصول و فن موسیقی را از پدرش فرا گرفت و با علاقه و استعدادی که از خود نشان داد، توانست خیلی زود در نواختن تنبک و ویولن تبحر پیدا کند.
او مدتی را در گروه نوازندگان پدرش، با نواختن ویولن همکاری میکرد اما خیلی زود برای خود گروهی تشکیل داد و مستقلاً به فعالیتهای هنری پرداخت. مضاف بر آنکه در همین راستا برنامههای نمایشی (روحوضی) را کارگردانی و به صحنه میبرد. ادامه داستان این فرد تا جایی که در کنار کار نوازندگی و اجرای برنامههای هنری وارد تجارت جواهر میشود و همین شغل هم باعث معرفی شدنش به ناصرالدین شاه شد. در سال ۱۲۶۹ خورشیدی بر حسب تصادف توانست به دربار قاجار راه پیدا کند، از آن به بعد در هر فرصتی مجموعهای از جواهرات نفیس را مستقیما به خود شاه میفروخت و همین امر باعث رونق در کسب و کار و حصول اعتباری بیشتر در بین درباریان به ویژه خاندان دربار شد. در همین دیدارها هم بود که برخی از نزدیکان شاه و خود او متوجه شباهت ظاهریاش شدند و بر اساس متن این مقاله تصمیم گرفتند که به عنوان بدل شاه تعلیم ببیند و استخدام شود. با کمی آموزش رسم و رسوم دربار و عادتهای شاخص ناصرالدین شاه در مواقع ضروری رسما به عنوان بدل شاه در دربار قاجار استخدام شد.
این روایت در ادامه به آنجایی میرسد که این فرد به خاطر داشتن رفتار درست مورد توجه شاه قرار گرفت و جزو حلقه نزدیک شاه قرار گرفت. او ابتدا در غیاب شاه در محافل غیررسمی به ویژه خارج از تهران شرکت میکرد و سپس در مأموریتهایی که به وی محول شده بود مانند مسافرت به شهرهای دوردست ایران و سرکشی به پادگانهای نظامی، ادارههای دولتی، بازدید از دهات، رسیدگی به شکایات ارباب و رعیت و کارهایی از این قبیل را انجام میداد. با گذشت زمان و به دست آوردن تبحر بیشتر در حرفه خویش، مأموریتهایی هم در تهران، به ویژه هنگام مسافرت ناصرالدین شاه به خارج از تهران و حتی مسافرتهای غیررسمی به خارج از ایران به وی واگذار میشد. یکی از مهمترین مأموریتهای وی، هنگام عزیمت شاه قاجار به فرانسه بود که در دهه ۱۸۸۰ به وقوع پیوست و بیش از یک ماه به طول انجامید که یوسف بخشی طی این مدت به خاطر آنکه دشمنان از این غیبت سوءاستفاده نکنند با لباس مبدل، ظاهرا زمام امور را به دست گرفت و تا بازگشت شاه از فرنگ وظیفه خویش را به نحو احسن انجام داد. موضوع این است که این داستان دقیقا نمیگوید که با وجود داشتن بدل ناصرالدین شاه چرا در روزی که خیلیها میدانستند که حادثهای در راه است و این را به خود او هم گوشزد کرده بودند خودش شخصا تا زاویه مقدسه عبدالعظیم رفت و در آنجا به تیر غیب میرزا رضای کرمانی دچار شد؟ حکایت درباره ترور ناصرالدین شاه به بخشی از استنطاقات میرزا رضای کرمانی استناد میکند: «من قبلا وسیله بهتری داشتم که ناصرالدین شاه را بکشم بدون آنکه گرفتار شوم، بدین ترتیب که اطلاع یافتم که شاه به باغ یکی از اعیان برای گردش میرود پس خود را به باغ رسانده مخفی شدم، شاه آمد و کشتن او بسیار آسان و راه فرار برای من باز بود اما او را نکشتم، زیرا عدهای یهودی در آن روز (یکی از اعیاد کلیمیان) برای تفریح در آن باغ اقامت داشتند و اگر شاه کشته میشد و من فرار میکردم، خون را به گردن یهودیانی که در باغ حضور داشتند میانداختند و به این دلیل من از انجام آن امر منصرف شدم.»
داستان زندگی بدل ناصرالدین شاه پس از ترور او از دربار جدا میشود و به اینجا میرسد که از آنجا که دیگر نیازی به ماندن یوسف بخشی در دربار نبود، کاخ سلطنتی را برای همیشه ترک کرد. اما برای همه عمر با دریافت مستمری از دولت، دوران بازنشستگی را در خانه شخصی خود در کنار خانواده سپری نمود، ضمن آنکه هر از گاهی با پذیرفتن هنرجو به عنوان استاد موسیقی به تدریس ویولن مشغول بود تا سال ۱۳۰۷ شمسی که در ۷۶ سالگی بر اثر عارضه قلبی درگذشت.
از واقعیت تا حقیقت
استفاده از بدل یا شخصی که در اوقات مقتضی جای شاه را بگیرد و در اصطلاح بلاگردان او باشد نه پدیدهای تازه است و نه خیلی غیرمنطقی و غیرمعمول. در حقیقت بسیاری از چهرههای سیاسی سرشناس و البته حاکمان – به خصوص کسانی که ریشههای استبدادی قویتری دارند – فرد یا افرادی شبیه خود را مییابند و در زمانهایی او را به جای خود به برخی از مراسم میفرستند. در همین دوره نزدیک به خودمان صدام حسین رییسجمهور معدوم عراق و دو پسرش بدلهایی داشتند که در زمانهایی به جای آنها در مراسم حاضر میشدند. موضوع بدلها همیشه در زمان حکومت و حتی بعد از برکناری یا مرگ آن فرد برملا میشد. در گذشته به دلیل نبودن وسایل ارتباط جمعی تصور زیادی درباره چهره پادشاهان وجود نداشت و به همین دلیل است که برخی از پادشاهان مثل شاه عباس به جای بدل داشتن با لباس بدلی به میان مردم میرفتند. در دورههای جدید با توجه به پیشرفتهای پزشکی و خلاقیت در هنر چهرهآرایی که پا به پای ارتباطات پیش رفتند، باعث شده بدلها شباهت زیادی با افراد داشته باشند.
با وجود این پذیرفتن وجود بدل برای ناصرالدین شاه قاجار از آن موضوعاتی است که هیچ مستنداتی درباره آن به جز مطالب منتشر شده در این سایت نیست. باید بپذیریم که ناصرالدین شاه قاجار نه تنها شاه گمنامی نبود، از خود یادگاریهای نوشتاری و تصویری به جای گذاشت که در هیچ جای آنها نام و نشانی از این بدل وجود ندارد. این نشانی حتی در نوشتههای کسانی که بعد از سلطان صاحبقران به مسند کار میروند هم دیده نمیشود. بگذریم از اسنادی که از آن دوره به جای مانده و کم نیست در هیچکدام از خاطرات و روزنامه سفر اشارهای به این فرد که بر اساس آنچه در این نوشته از او یاد میشود نشده است. در صورتی که ناصرالدین شاه فردی دقیق بود که از هیچ جزئیاتی حتی اگر به ضررش بود صرفنظر نمیکرد. نمیشود قبول کرد که از شنیدن خبر درگذشت لَهلِه فلان درباری بگوید و درباره سپردن امور اداره کشور به فردی به عنوان بدل یاد نکند. علاوه بر اینکه در نخستین سفر ناصرالدین شاه که در سال ۱۲۹۰ هجری قمری رخ داد، او کامران میرزا سومین پسرش را که نایبالسلطنه و حاکم تهران بود مامور اداره کشور کرد. به جز خود ناصرالدین شاه در نوشتههای هیچ کدام از مورخان و خاطراتنویسان ردی از این فرد نیست. نه در میان روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه که به شاه نزدیک بود و در خاطراتش از گفتن هیچ جزییاتی دریغ نکرده و نه در یادداشتهایی از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه که توسط معیرالممالک که علاوه بر اینکه از نزدیکان او بود و نوه ناصرالدین شاه هم بود و از خیلی از علاقهمندیهای شاه گفته، ردی از این بدل نیست. البته اینها همه دلیل نیست که ادعای چنین فردی اشتباه باشد، منتها تا سندی درباره آن پیدا شود باید منتظر ماند؛ شاید یوسف بخشی بدل ناصرالدین شاه سند تازهای از حضور خود در دربخانه و جانشینی ناصرالدین شاه ارایه دهد.
منبع: همشهری ماه/ شماره ۸۶
نظر شما :