گفتوگوی منتشرنشده با علی حاتمی: هزاردستان چطور ساخته شد؟
در گرمای طاقتفرسای مرداد ۷۴ (یعنی یک سال قبل از وفاتش) در منزلش به دیدارش شتافتم. آن روزها او به شدت از درد کمر مینالید ولی اصلا به روی خود نمیآورد. عاشقانه از سینما و واپسین روایتش یعنی تختی برایم میگفت. بیمناسبت ندیدم در آستانه پانزدهمین سالمرگ علی حاتمی قسمتی از شنیدههای خود از حاتمی را از آرشیو تنهایی خود بیرون بکشیم و از این تریبون به عاشقانش هدیه کنم. پخش دوباره سریال هزاردستان در آن سال و حرفهایی دیگر محور آن دیدار است:
آقای حاتمی هزاردستان با محوریت کمیته مجازات و آدمهایش چگونه شکل گرفتند و آیا اصلا صحت تاریخی دارند؟
مطمئنا فکر میکنم سال ۵۰ یا ۵۱ بود که من سخت درگیر ساخت ستارخان بودم و مجبور بودم مطالعاتی پیرامون شکلگیری مشروطه و به انحراف کشیده شدن آن در ایران انجام دهم. در قسمتی از کتاب تاریخ مشروطه (نوشته احمد کسروی) پیرامون گروهی نوشته شده بود که از انشعابات مشروطهخواهان بودند. از غضب محمدعلی شاه در واقعه به توپ بستن مجلس و اعدام گروهی مشروطهخواهان گریخته بودند و پس از مدتی از آرام شدن شرایط در پایتخت محافظی با سرمایه شخصی به راه انداخته بودند. هدف آنها کمر به قتل بستن عوامل اصلی فساد اقتصادی و اجتماعی آن روزهای تهران بود. در دوره احمدشاهی قحطی و بیماری پدر مردم را درآورده بود و حکومت مرکزی توجهی به حال و روز مردم نداشت.
آقای حاتمی فیلمنامه شما از طرح جاده ابریشم تا هزاردستان فعلی دست خوش چه تحولاتی قرار گرفت؟
من طرح اولیه هزاردستان را سال ۵۴ در زمان ساخت سلطان صاحبقران نوشتم. در ۸۵ صفحه به شکل روایی و کلی. چون من هیچ وقت جزء به جزء نمینویسم. دکوپاژ من به طور کلی سر صحنه و باغ نزدیک به ضبط شکل میگیرد. پس از فارغ شدن از ساخت و نمایش سوتهدلان با علی عباسی در مورد طرح هزاردستان فعلی صحبت کردم و خوردیم به جریان انقلاب. داستان عوض شده بود طبعا به خاطر انقلاب و تحولات اساسی که در جامعه رخ داده بود و ارزشهای جدیدی حاکم شده بود در کلیت فیلمنامه تغییراتی به وجود آمده بود. در خلال تکمیل فیلمنامه، ساخت یک شهرک سینمایی یعنی یک پلاتوی عظیم داخلی و خارجی در ذهنم جرقه زد و من با تلویزیون وارد مذاکره شدم. در ایران با ولی خاکدان و در خارج از کشور با مرحوم جانی کورنتا بنیانگذار چینه چیتا در ایتالیا وارد مشورت شدیم.
با شروع جنگ و مشکلات اقتصادی تلویزیون کار در مرحله دکورسازی خوابید و من برای تکمیل فیلمنامه به پاریس رفتم و در یک انزوای خودخواسته کار را تکمیل کردم و اواسط سال ۶۰ من کار در دکور نیمه کاره شهرک کلید زدم. از شروع کار تا پایان فیلمبرداری چندین بار فیلمنامه تغییر کرد. در این میان چند بار کار تعطیل شد که حاصلش شد چند فیلم که البته از ساخت آنها بسیار خرسندم تا سال ۶۷ که هزاردستان مثله شده به نمایش درآمد.
آقای حاتمی شما به عنوان سازنده و کسی که رهبری ساخت این پروژه را برعهده داشتید، مهمترین دستاوردهای مادی و معنوی این مجموعه را چه میدانید؟
بهتر است از خودم صحبت کنم. من به عنوان یک هنرمند در زمان خودم به سر میبرم و نتیجه کار هنریام به عنوان یک دستاورد فرهنگی باید ثبت شود تا در آینده هم مورد عنایت نسل پیش رو قرار گیرد. فیلمهایی که من میسازم بیالگوست. این حرف منتقدان زمان ماست. ما فیلم وسترن نداریم، ما فیلم پلیسی ایرانی به شکل جدی نداشتیم و نداریم. این اولین بازجویی سینمایی است که من در هزاردستان به تصویر کشیدم. سینما راه خود را میرود. برای بیان یک روایت تصویری جالب که باید از قاب تلویزیون پخش شود و همه جور تماشاگر را قانع کند باید تدابیر محکمی اندیشید. در هزاردستان بدعتی از هماهنگی نمایش و تصویر گذاشته شد. یک دکور ۷۰۰ متری که باید یادآور تهران دهه ۱۳۲۰ باشد. خیلی آدمهایی که آن روزگار را لمس کردند هنوز زندهاند و بر کار من دقیقا نقد درستی دارند. ولی میدانی دست خالی در به وجود آوردن یک کار عظیمی یعنی چه؟ هیچ جریانی با ساخت هزاردستان به جز چند رفیق قدیمی موافق نبود. به لحاظ معنوی راضیام چون شیره جان خود را گذاشتم، زن و فرزند را عذاب دادم تا کارم در حد توانم بیعیب باشد. اصلا غایت یک هنرمند متعهد باید همین باشد، کدام هنرمند یا روشنفکر مسوول در طول زندگیاش اجر مرارت خود را تمام و کمال گرفته است، مگر با انعکاس موثر و جاودانگیاش اثرش در گذشت زمان. امیدوارم آیندگان نقادان با معرفتی در مورد آثار من باشند و من را به از گور درآوردن افکار عتیقهای متهم نکنند.
آقای حاتمی همیشه در آثار شما نگاهی گرم به مسائل هستی و جهان پیرامون مشاهده میشود این حس را چگونه در تصاویری که ارایه میدهید، انتقال میدهید؟
از کودکی علاقهای وافر به موسیقی داشتم. عمویم ابراهیم حاتمی، نوازنده عزلت بود و گمنام هر وقت از مصائب روزگار سخت کودکیام فرار میکردم به خانه عمو پناه میآوردم. برای او دنیا محدود شده بود به آن خانه قدیمی شاهپور میگفت، سخت میگیرد جهان بر مردمان سختگیر. بله جهان سرای سختی و رنج است. انسان فرهیخته و هوشمند با تدبیر و ممارست عاقلانه هم میتواند زندگیاش را روحی تازه بخشید و در بعد مادی هم خود را تقویت کند. فرهنگ ایرانی آمیخته همه این غم و شادیهاست. روایت من در قصه حسن کچل همین بود. روزگار کودکیام به سختی گذشت، روح من در کشاکش این هم آلام به پختگی رسید و آنچه هماکنون به عنوان این دانش اندک دارم زایده آن نوجوانی پرفراز و نشیب است.
به نظر من مرگ در آثار شما خیلی زیبا تصویر شده، چگونه به تصویری شاعرانه و اینگونه دلنشین از مقوله مرگ رسیدید؟
اتفاقا در کار اخیرم تختی، مرگ این پهلوان نامی در سکانس نهایی غوغایی در ذهن من به وجود آورده است. به تصویر کشیدن مرگ آدمهای بزرگ از روایت دوران حیاتشان عمیقتر است. فرهنگ اسلامی ما مقوله مرگ را برای همهمان دلپذیر و پذیرفتنی ارایه داده است. در سوتهدلان مجید در نهایت پریشان احوالی برداشتهای درستی از زندگی آدمهای اطراف خود دارد مرگش در جاده امامزاده داوود، حسرتی بزرگ در دل برادر او گذاشت. در صحنه آخر مادر حرکت کوتاه کرین فیلمبرداری، مادر روی تخت دراز میکشد و سرمست و فرشتهوار، در نمایی دیگر طلیعه نور جاودان خورشید روز بعد، صبحی شروعکننده را برای فرزندان نوید میدهد. در دلشدگان مرگ طاهر و عشق نرسیدهاش باعث شد گروه با سعی بیشتری آن صفحه موسیقی را در فرنگ ضبط کنند و به عنوان دستاوردی نوین برای وطن سوغات بیاورند. این همان عظمت نفس مرگ است که خود زندگی و نوع جدیدی از آن است. به قول حاجی واشنگتن آیین چراغ، خاموشی نیست.
با اندکی تلخیص مرداد ۷۴ تهران – فرمانیه
منزل زندهیاد علی حاتمی
نظر شما :